درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۰: قطع حاصل از مقدمات عقلیه ۱

 
۱

خلاصه درس گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه ایشان دوتا سه تا اقسام تجری درست کردند یکی از رفقا سؤال کردند سؤال خوبی بود جواب هم دادم و آن یک چیزی است که شما هم بدانید بد نیست ایشان گفتند این تجری سه تا با آن سه تای اولی چه فرق دارد آخه ایشان در سه تای دومی گفتند اگر جهل عذر نباشد تجری محقق می‌شود اگر عذر باشد تجری محقق نمی‌شود چطور در این سه تا چه خصوصیتی دارد با آن سه تا عرض کردم در آن سه تا مخالفت قطع است حالا یا نیتی یا غصبی مخالفت قطع کرده مقطوع الحرمه را خلاصه یا نیتاً یا عملاً انجام داده آنجا دیگر حتماً تجری هست ولی در اینجا محتمل الحرمه است غرض آن سه تای اول را با این سه تای بعدی عنایت داشته باشید در سه تای اولی این متجری مقطوع الحرمه را دارد مخالفت می‌کند حالا یا در نیتش یا در خارج ولی سه تای دومی محتمل الحرمه چون محتمل الحرمه را دارد مخالفت می‌کند اینجا است که بگوئیم اگر جهل عذر باشد تجری تصور نمی‌شود ولی اگر جهل عذر نباشد چنانچه حق هم همین است عذر نیست آن وقت تجری صدق می‌کند

خوب تمام این اقسام شش گانه را ایشان فرمودند بالاخره تجری قبح خودش را دارد با اختلاف مراتب این‌ها همشان متجری در تمام اقسام آدم بدی است قبح فعلی ندارد حتی آن شدیدهاش هم ما قائلیم که قبح فعلی ندارد ولی قبح فاعلی حتی در آن ضعیف هاش هم هست نتیجتاً آدم متجری در تمام صور سِتّه مستحق مذمت است در این دنیا ولی مستحق عقوبت در آن دنیا نیست در مقابل مشهور که می‌گویند چرا تمام اقسام تجری قبح فعلی دارد و عقوبت در آن مترتب است

خوب این‌ها که تمام شد بحث آقای شهید را شروع کردیم این بحثی که ما یکی دو هفته مطرح کردیم مرحوم شهید در چند سطر توضیح دادند آیا تجری در نیت چه حکمی دارد فرمودند هیچ حکمی ندارد کسی صد تا نیت خلاف هم در ذهنش بکند ابداً عقوبتی برایش مترتب نیست چون عقوبت همیشه روی افعال خارجی است این که فعلی انجام نداده در دلش گفته فردا می‌خواهم بروم فلان کار خلاف را انجام بدهند پس تجری در نیت هیچ مسأله‌ای برایش مترتب نیست و اما تجری در فقه ایشان کاری می‌کند یعنی حرفی می‌زند هم با مشهور مخالفت دارد هم با ما چون ایشان می‌فرمایند تجری فعلی یعنی مقطوع الخمریه را اگر خورد و آب درآمد فیه نظر به یک اعتبار می‌شود بگوئیم عقوبت ندارد چرا مثل همان نیت است کاری نشده مثل همان نیت که کاری نشده بود اینجا ولو یک عملی انجام داده ولی صرف همان نیت است همان طوری که نیت گفتیم عقوبتی برایش مترتب نیست این تجری در خارج هم چیزی برایش مترتب نیست ولی از آن طرف می‌بینیم نه هتک احترام مولا است این خلاصه دارد جرأت در مقابل مولا به خرج می‌دهد خود این مستحق عقوبت است پس بنابراین ایشان هم با ما مخالف است نتیجتاً و هم با آن‌ها مخالف است چون می‌گوید دو احتمال دارد بعد به این مناسبت حرف ابو الصلاح را ایشان نقل کردند کسی آب واقعی یعنی واقعاً آب برداشته دارد می‌خورد به نیت شراب دارد می‌خورد آب واقعی را به نیت این که داره شرابه یعنی آن کارها را از خودش انجام می‌دهد سر و صورتش را تکان می‌دهد دستش را چه جور می‌کند این چطور است او فرموده حرام است ممکن است شما این را اشکال بکنی به شهید بگویی شما که گفتی نیت عیبی ندارد خوب این هم که نیت کرده شراب نخورده ایشان می‌گوید نه اگر ابو الصلاح فرموده حرام است به خاطر آن انضمامش است و الا اگر آن آب را می‌خورد به نیت این که شراب باشد او مسأله‌ای نبود اما نه چون یک حرکاتی دارد انجام می‌دهد اگر ایشان گفته حرام است و عقوبت دارد به خاطر نیت تنها نیست به خاطر انضمام آن حرکت است پس نتیجتاً از نظر آقای شهید اول تجری فعلی دواحتمال دارد احتمال عقوبت احتمال عدم عقوبت بعد پنج تا هم مثال زدند که دو تا مثالش مربوط به اعراض است یقین داشته که عیالش در حال حیض است خوب نباید معاشرت بکند می‌کند بعد معلوم می‌شود پاک بوده خوب این همان دو احتمال است گوسفندی را عدواناً می‌گیرد سر می‌برد بعد معلوم می‌شود اتفاقاً گوسفند خودش است در باز بوده آمده بیرون بچرد آن هم همین جور دو احتمال یا آن قضیه قتل به خیال خودش معصوم کشته یعنی معصوم محقون الدم کشته بعد معلوم شده محدور الدم بوده تمام این پنج مثال با آن مثال مقطوع الخمریه دو احتمال در آن هست بعد ایشان از قول یکی از عامه نقل می‌کند که نه این ذلک را من زدم به آن آخری دوره‌های قبل می‌زدم به هر پنج تا دیگر نمی‌دانم حالا کدامش درست است غرض ظاهرش این است که ذلک به آن آخری می‌خورد و الا آن دوره‌های قبل ما می‌زدیم به همه بعضی از عامه گفتند آن آخری که قتل انجام شده که یک مهدور الدمی را خیال می‌کرده این معصوم الدم را به قتل رسانده اینجا ایشان آمده گفته این آدم فاسق است یعنی یک آدمی که به خیال خودش معصوم کشته در این دنیا از عدالت ساقط می‌شود در آن دنیاهم گرفتار عقوبت است منتهی یک عقوبت متوسط نه مثل قاتلهای دیگر که عقوبتش شفع باشد و نه مثل معصیت‌های صغیره یک عقوبت بین بین که شهید رد می‌کنند می‌فرماید نه خیراین مثال پنجمی هم مثل آن ماقبلی‌ها است دو احتمال دارد عقوبت درآن نیست و احتمال هم دارد عقوبت در آن باشد تا اینجاآقا تنبیه اولمان تمام شد وارد تنبیه دوم می‌خواهیم بشویم

۲

عدم حجیت قطع از مقدمات عقلیه از دیدگاه اخباریون

این همانی است که وعده‌اش را همان روز‌های اول ما دادیم آن روزهایی که ایشان قطع و بحث می‌کردند فرمودند قطع طریقی داریم قطع موضوعی داریم قطع طریقی دخالت در حکم ندارد قطع موضوعی دخالت دارد آن فرقهایی که می‌گذاشتند یکیش این بود ایشان فرمودند قطع طریقی با موضوعی یک فرقش این است قطع طریقی از هر کسی در هر زمانی از هر سببی در هر مسأله‌ای قطع طریقی را کسی قطع پیدا بکند به یک مطلبی هر جور باشد در هر مسأله‌ای باشد این مخالفتش جایز نیست و شارع هم نمی‌تواند بیاید جلوی قطعش را بگیرد ولی در قطع موضوعی می‌تواند شارع تصرف بکند که آن روز من عرض کردم این هر مسأله‌ای هر سببی هرکسی این‌ها هر کدامش به یک کسی می‌خورد امروز می‌خواهیم یکی از آن افراد را بخوانیم ماآن روز گفتیم فرقی نمی‌کند قطع طریقی از هر سببی بری شما پیدا بشود آن قطع برای شما حجت است باید امتثال کنی و طبق آن قطع عمل بکنی ولی اخباریین گفته‌اند نه اخباریین گفته‌اند هر قطعی به درد نمی‌خورد قطعی که از راه کتاب و سنت یعنی شما اگر از راه روایات قطع به یک حکم شرعی پیدا کردی آن قطع برای شما حجت است و الا اگر از جاهای دیگر قطع پیدا کردی آن قطع حجیت ندارد

[علت نام گذاری اخباریین]

اول بدانید چرا اخباریین را اخباری می‌گویند جهتش این است دو جهت دارد علی سبیل منع خلو ممکن است هر دویش هم باشد آقایون اخباریین در مقابل اصولیین چرا به این‌ها می‌گویند اخباری ماها که اصولی هستیم آقا اخبار را تقسیم بندی می‌کنیم صحیح، حسن، موثق، ضعیف. آن‌ها این حرفها را ندارند می‌گویند خبر است دیگر هر چیزی جلویش حالت صادق بود تو عمل کن ضعیف است حسن است کدام است پس اخباری می‌گویند برای این که به هر خبری عمل می‌کنند و لو ضعاف باشد این یک جهتش جهت دومش هم این است در ادله این‌ها چهارتا دلیل قبول ندارند ما چهار تا دلیل می‌گوئیم کتاب سنت عقل اجماع سنت همین روایات است دیگر این‌ها می‌گویند نه خیر فقط و فقط سنت و فقط اخبار سنت همین روایات را می‌گویند اخباری می‌گویند برای این که به آن سه دلیل دیگر آن‌ها اعتنایی ندارند می‌گویند ما برای استنباط احکاممان فقط باید از اخبار استفاده بکنیم پس کتاب چی می‌شود می‌گوید کتاب اصلاً ما نمی‌فهمیم یعرف القرآن منخوط و به فقط پیغمبر و اهل بیتش می‌فهمیدند قرآن معنایش چی است آن‌ها مخاطب بودند ما اصلاً قرآن را نمی‌فهمیم تا بخواهیم استنباط احکام ازآن بکنیم لذا این‌ها قرآن را قبول ندارند برای استنباط احکام می‌گویند قرآن برای استنباط احکام نیست چرا چون فرع است بر این که انسان بفهمد قرآن را و حال آن که روایات می‌گوید قرآن را فقط اهل بیت می‌فهمند خوب پس کتاب که رفت کنار خوب عقل را چی می‌گویند برای این که روایات دارد دین الله لا یصاب بالعقول دین خدا را که آدم با عقل نمی‌تواند بفهمد پس عقل را هم ببوس بگذارش کنار اجماع چی اجماع را مبتکرش سنی‌ها هستند هم الاصل له و هو الاصل لهم اجماع را اصلاً آن‌ها درست کردند علمای ما هم دارند تبعیت می‌کنند پس کتاب را بگذار کنار عقل را بگذار کنار اجماع هم چون مبتکرش سنی‌ها هستند بگذار کنار فقط و فقط اخبار این آقایون اخباری را می‌گویند اخباری برای یکی از این دو جهت است یا برای هر دو جهت می‌شود

این آقایون خلاصه حرفشان این است می‌گویند احکام مکشوف به عقل اعتبار ندارد یعنی اگر شما از راه عقل یک حکمی به دست آوردی یعنی نشستی فکر کردی عقلتان منتهی شد به این که حکم الله در اینجا این مطلب است آمده‌اند می‌گویند این حکم مکشوف به عقل هیچ ارزشی ندارد و لو شما قطع صد در صد هم داشته باشید که حکم الله این است این قطعتان چون از را ه کتاب و سنت نبوده این قطعتان ارزش ندارد یک دو سه مطلب اینجا عرض بکنیم یک نزاعیست بین اشاعره و دیگران اشاعره یک گروه از سنی‌ها هستند که این‌ها یک حرف ناجوری دارند که هیچ کس حتی سنی‌های دیگر معتزله قبول ندارند و آن که منکر حسن و قبح اشیائند منکر حسن و قبح عقلی هستند این‌ها می‌گویند ما قبول نداریم که عقل خوب و بد سرش می‌شود عقل چیزی نمی‌فهمد منکر حسن و قبح عقلی هستند یعنی عده‌ای از اشاعره این حرف را می‌زنند می‌گویند عقل نه خوب سرش می‌شود نه بد سرش می‌شود می‌گوئیم پس ما بد و خوب را از کجا بفهمیم می‌گوید الحسن ما حسنه الشارع القبیح ما قبّحه الشارع اگر دین آمد گفت این خوب است ما می‌فهمیم خوب است و الا اگر دین و شرع و شریعتی نیاید ما حسن و قبحی اصلاً نمی‌توانیم بفهمیم خوب حرف که خیلی باطل است آن‌ها را بگذارید کنار دیگران می‌خواهد شیعه باشد می‌خواهد سنی می‌خواهد اصولی باشد می‌خواهد اخباری همه قبول دارند حسن قبح را که نه اگر دینی هم نمی‌آمد عقل می‌فهمید ظلم بد است عقل می‌فهمید احسان خوب است این ربطی به دین ندارد البته دین هم می‌آید تأیید می‌کند ارشاد می‌کند آن حکم عقلی را پس بنابراین غیر از اشاعره همه قبول دارند حسن قبح را خوب تو خود این‌ها نزاع می‌شود حالا که قبول داریم عقل خوب و بد سرش می‌شود عقل هم برای خودش یک احکامی دارد آیا ملازمه هست بین شرع و عقل می‌توانیم بگوئیم کل ما حکم به العقل حکم به الشرع یعنی اگر عقل یک حکم مستقلی گفت آیا ملازمه دارد که آدم بگوید شارع هم همین است نظرش در اینجا باز اختلاف است اصولیین می‌گویند بله مرحله اول تمام شد‌ها حسن و قبح را قبول کردیم حالا که حسن و قبح عقلی را قبول کردیم عقل احکام بد دارد احکام خوب دارد آیا ملازمه است بین شرع و عقل که هر چیزی راعقل گفت قبیح است شارع هم بگوید حرام است هر چیزی را عقل گفت حسن است شارع هم بگوید واجب است آیا همچین ملازمه‌ای هست اصولیین می‌گویند بله فقط صاحب فصول مخالف است از سابق یادم است که فقط ایشان منکر ملازمه است و یک عده ازاخباریین این هم نزاع دوم

نزاع سوم بیشتر اخباریین آقا ملازمه را قبول دارند یعنی عین مجتهدین ملازمه را قبول دارند که کل ما حکم به العقل حکم به الشرع الا این که می‌گویند مانع داریم نزاع‌ها قاطی نشود هان اشاعره اصلاً قبول ندارند حسن و قبح را آن را بگذارید کنار دیگران که قبول دارند آیا ملازمه هست بین شرع و احکام عقلیه مستقله دیگران یعنی اصولیین می‌گویند بله غیر از صاحب فصول عده‌ای از اخباریین هم می‌گویند بله و اما دیگران دیگر از اخباریین آمدند گفته‌اند ما قبول داریم ملازمه را یعنی اگر عقل یک حکم مستقلی کرد شارع هم بر طبقش حکم می‌کند اما مانع داریم می‌گوئیم مانعتان چیه دو چیز است ایشان از دو تا مانع یک دانه‌اش را نقل می‌کند یک دانه‌اش را هم من عرض می‌کنم آقایون اخباریین حسن و قبح را که قبول دارند عده زیادی از آن‌ها ملازمه را هم قبول دارند الا این که می‌گویند مانع داریم می‌گوئیم مانعتان چیه می‌گویند آقا در احکام عقلیه اشتباه کاری خیلی می‌شود عقل اشتباه کاری زیاد دارد خلاصه گاهی نتیجه‌های غلط می‌گیرد چون اشتباه کاری در احکام عقلیه زیاد است از این جهت ما نمی‌توانیم از عقل حکمی را استفاده بکنیم این یکی که ایشان نقل می‌کند یک دلیل دیگرشان هم توسیط الحجه می‌گویند برای احکام حجت باید واسطه باشد طبق روایات ما روایاتی داریم که ائمه می‌فرماید کل ما لم یخرج من بیتنا فهو وزر فهو وبال هر چیزی که از غیر ناحیه ما به دست شما برسد وزر و وبال است به این روایت تمسک کرده‌اند می‌گویند ما از این روایت می‌فهمیم توسیط الحجه شرط است یعنی در احکام وساطت معصوم شرط است باید معصوم بیاید واسطه بشود یک حکمی را برای ما نقل می‌کند پس اگر احکام عقلیه‌ای ما داشتیم که از ناحیه ائمه نگرفته بودیم حجت نیست این را دوباره تکرار می‌کنم که قاطی نشود عده‌ای از اخباریین قبول دارند ملازمه را و لو یک عده‌ای از آن‌ها قبول ندارند آن عده هم که قبول دارند ملازمه را می‌گویند مانع داریم درست است عقل حسن و قبح داریم ما درست است قاعده ملازمه هم هست اما مانع دارد مانعش این است که عقل اشتباه کاری زیاد دارد خطا و اشتباه زیاد دارد لذا است که ما نمی‌توانیم احکام را از عقل بپذیریم یکی هم آن روایات که می‌گوید معصوم دخالت دارد در بیان احکام توسیط الحجه یعنی احکام به واسطه حجت باید به دست ما برسد پس نتیجتاً احکام مکشوف به عقل را آقایون اخباریین قبول ندارند

خوب حالا ایشان می‌فرمایند مرادشان چیه اول این را بخوانیم عبارتشان را تا این که بخواهیم بعداً ردِّشان بکنیم عنایت بفرمائید

الثانی چهارتا تنبیه ما داریم تنبیه اولی تمام شد تنبیه دوم قد عرفت کدام روز آن روزی که گفتیم لافرق در حجیت قطع طریقی لافرق بین الاسباب و الازمان و چی و چی آن اسبابش را اینجا می‌خواهیم صحبت بکنیم ایشان می‌فرمایند قد عرفت ما قبلاً به شما گفتیم لا فرق قطع از هر سببی برای شما آمد آن قطعتان حجت است قبلاً ما گفتیم لا فرق فی ما یکون العلم علم همان قطع است دیگر ما قبلاً به شما گفتیم در آن چیزهائی که قطع در آن‌ها کاشف محض است یعنی قطع طریقی قطع طریقی کاشفیت محضه دارد یعنی چی سؤال: استاد: می‌خواهند بگویند حجت نیست دیگر با این که ملازمه هست یعنی عده‌ای از اخباریین عده‌ای که قبول ندارند مثل صاحب فصول آن عده هم که قبول دارند می‌گویند بله عقل خوب و بد سرش می‌شود و اگر عقل یک چیزی را گفت خوب است شارع هم کل ما حکم به العقل شارع هم می‌گوید آن کار خوب است اما مانع داریم مانعمان این است که عقل اشتباه کاری خیلی دارد این یک روایات هم به ما اجازه نمی‌دهد ما احکام را از غیر این خاندان بگیریم کل ما یخرج من غیر بیتنا فهو وبال پس نتیجتاً اگر یک حکمی فقط کاشفش عقل بود یعنی احکام مکشوف به عقل یعنی احکامی که ائمه نفرموده‌اند عقل ما به ما می‌گوید می‌گویند این حجت نیست بحث ما این است دیگر حالا ایشان می‌خواهند بگویند فرقی نمی‌کند قد عرفت شما اگر قطع پیدا کردی به یک حکمی این قطع از هر راه پیدا شد بالاخره از راه روایات باشد از راه دیگری باشد شما اگر قطع پیدا کردید مثلاً که در زمان غیبت مثلاً نماز جمعه واجب است خوب این قطع برای شما پیدا شده شما الآن با این قطعت داری لوح محفوظ را می‌خوانی که به شما می‌گویند آقا جمعه است بلند شو نماز جمعه بخوان این کسی که قطع پیدا کرده این جور است دیگر قطع پیدا کرده در زمان غیبت هم عین زمان حضور نماز جمعه واجب است خوب این کسی که این قطع را پیدا کرده الآن با این قطعش دارد لوح محفوظ را می‌بیند می‌بیند که خدای متعال به او می‌گوید بلند شو نماز جمعه بخوان شما می‌گوئید نه این قطعت چون از آن راه آمده به درد نمی‌خورد قطع بناشد کاشف باشد آن مثالها را در نظر بیاورید یک مثالی زدیم به شما این رفت روی قیام زید یک حکمی رفته که اگر زید قائم بود مثلاً فلان حکم بر او مترتب است حالا شب است تاریک است ظلمانی است من نمی‌دانم زید قائم است یا نه یک دفعه یک رعد و برقی زد ما دیدیم زید قائم است یا یک کسی کلید برق را زد دیدیم زید قائم است وقتی شما الآن قطع پیدا کردی به قیام زید دیگر فرقی نمیکند شما بگو نه خیر باید معطل بشویم صبح بشود نور شمس بیاید با نور شمس ما اگر دیدیم نمی‌خواند این حرف این درست نیست این حرف شما اگر یک حکمی رفته بود روی قیام زید از هر راهی قطع پیدا کردی به قیام زید رعد و برق شد یکهو هوا روشن شد دیدی زید قائم است آن حکم مترتب است یا کلید برق را کسی زد آن حکم مترتب است یک شمعی کسی روشن کرد شما دیدی زید قائم است آن حکم مترتب است شما بیا بگو نه خیر این قطعی که شما به قیام زید پیدا کردی به درد نمی‌خورد باید صبر کنی صبح بشود طلوع شمس بشود طلوع شمس که شد اگر زید؟ این حرفها درست نیست شما بنا است قیام زید را قطع پیدا بکنی با قطع به قیام زید آن حکم مترتب است اعم از این که قیام زید از آن راه ثابت بشود یا از آن راه اینجا هم همین جور شما که قطع پیدا می‌کنی حکم الله این است با این قطعت الآن داری لوح محفوظ را می‌بینی می‌بینی که شارع مقدس به شما می‌گوید بلند شو این کار را انجام بده آن وقت بگوئیم نه خیر شما این قطعی که پیدا کردی از آن راه است باید قطعت از آن راه بشود ایشان می‌فرمایند درست نیست در قطعهای موضوعی ممکن است شارع جلویش را بگیرد بگوید این قطع را قبول دارم آن قطع را قبول ندارم ولی در قطعهای طریقی که کاشف است چون گفتیم طریق کاشفیت دارد یعنی شما با این عینک قطعت داری کشف می‌کنی واقع را آن وقت معنا ندارد مثل آن مثال می‌ماند بگوئیم آقا این قیام زید را و لو شما قطع پیدا کردی ولی این قطعت به درد نمی‌خورد صبر کن صبح بشود اگر خورشید طلوع کرد آن وقت دیدیم زید قائم است آن قطع درست است چطور آن حرف باطل است اینجا هم باطل است ایشان می‌فرمایند ما که قبلاً گفتیم در آنجاهائی که فیما یعنی در آن مواردی که علم و قطع در آن موارد کاشف محض است یعنی قطع طریقی محض هیچ فرقی نیست بین اسباب علم از هر راهی شما علم به یک حکم شرعی پیدا کردید آن حکم شرعی گردن گیر شماست و ینسب الی غیر واحد یعنی خیلی از اخباریین نسبت داده شده به بسیاری از اخباریین چی نسبت داده شده عدم الاعتماد آمده‌اند گفته‌اند نمی‌شود اعتماد کرد به قطع حاصل از مقدمات عقلیه قطعیه البته غیر ضروریه‌اش ضروریه را قبول دارند چون احکام عقلی هم دو جور است یک وقت احکام عقلی ضروری است مثل استحاله اجتماع ضدین استحاله ارتفاع ضدین خوب عقل ضروری است نمی‌شود ضدین الآن نه شب باشد نه روز این نمی‌شود این حکم عقلی است محال است اجتماع ضدین هم روز باشد هم شب باشد نه روز باشد نه شب باشد این‌ها عقلهای ضروری قطعی است آن‌ها را قبول دارند ولی می‌گویند عقلهای غیر ضروری اگر ما یک حکمی از راه یک عقل غیر ضروری به دست آوردیم نمی‌شود به آن حکم عقلی عمل بکنیم لذا می‌فرماید اگر قطع شما نسبت به یکی از احکام از مقدمات عقلیه قطعیه غیر ضروریه این قطع پیدا شد این اعتمادی نیست چرا برای دو جهت یک لتوسیط الحجه که ایشان نفرمودند اینجا بعدها از عبارتها استفاده می‌شود دو لکثرت وقوع الاشتباه و الغلط فیها یعنی در احکام عقلیه در مقدمات عقلیه اشتباه کاری خیلی می‌شود حالا که اشتباه کاری زیاد می‌شود فلا یمکن الرکون الی شیءٍ منها شما که عقلی که این همه اشتباه کاری می‌کند خوب این فلاسفه بزرگ که آمده‌اند بعضی از نتائج را گرفتند مگر این‌ها عاقل نبودند خوب می‌گویند العالم قدیم کل قدیم مستغنٍ علی المؤثر فالعالم مستغنٍ علی المؤثر و حال آن که ما می‌گوئیم العالم حادث العالم متغیر کل متغیر حادث فالعالم حادث خوب این عقلاء این نتیجه را گرفتند آن‌ها هم عقلاء بودند آن نتیجه را گرفتند چون در احکام عقلی اشتباه و خطاء و این‌ها خیلی زیاد است ما نباید برای احکام عقلیه به مقدمه یعنی برای احکام شرعیه به مقدمات عقلیه مراجعه بکنیم

۳

مناقشه در دلیل اخباریون

این حرف این آقایون حالا می‌خواهیم ردِّشان بکنیم مراد شما چی است اگر مرادتان این باشد خوب است چی باشد بگوئیم شما که می‌گویی احکام عقلیه به درد نمی‌خورد یعنی از اول وارد نشو یعنی برای استنباط احکام شرعیه نرو سراغ مقدمات عقلیه و قواعد فلسفیه اگر این باشد حرفتان خوب است اگر این آقایون که می‌گویند قطع پیدا بشود به یک حکم شرعی از راه مقدمات عقلی می‌گویند اعتمادی به آن نیست اگر واقعاً مرادشان این باشد حرف بدی نیست قطع حجت نیست احکام عقلیه و لو قطع هم آدم پیدا بکند حجت نیست معنایش این است یعنی برای استنباط احکام شرعیه آقای مجتهد که الآن می‌خواهی استنباط حکم شرعی بکنی نرو خوض در مقدمات عقلیه بکن برای استنباط احکام شرعیه خوض در مقدمات عقلیه نکن اگر این حرف خوبی است ما هم قبول داریم بله مجتهد حق ندارد می‌خواهد یک حکمی را استنباط بکند برود سراغ قواعد فلسفیه برود سراغ مقدمات عقلیه باید سراغ کتاب و سنت برود اگر این باشد خوب است اما اگر مرادتان این باشد که اگر یک نفر بالاخره از مقدمات عقلیه قطع برایش پیدا شد شما می‌گوئید این به درد نمی‌خورد این باطل است چون الآن که این قطع پیدا شده با این قطعش دارد لوح محفوظ را می‌بیند شما می‌گویی نه این قطعی که تو برایت پیدا شده از آن راه بوده فایده‌ای ندارد باید از آن راه باشد قبلاً خواندیم اگر شارع بخواهد جلوی قطعهای طریقی را بگیرد مستلزم لتّناقض نظرتان است من الآن قطع برایم پیدا شده خلاصه دقت کنید یک وقت هست الآن من برای استنباط احکام اصلاً می‌روم سراغ قواعد عقلیه این باطل است اگر مرادشان این است بله حرف خوبی است که انسان ممنوع است برای استنباط احکام شرعیه برود سراغ مقدمات عقلیه اما اگر نه حالا آمد برای من این قطع بالاخره به هر دلیلی من برایم قطع حاصل شد روایتی هم پیدا نکردم از راه عقل و مقدمات عقلیه یک مطلبی برایم قطع حاصل شد شما می‌گوئی نه این قطع به درد نمی‌خورد خوب این مستلزم تناقض است من الآن می‌بینم با این قطع هم که شارع این را از من می‌خواهد شما می‌گویی قطعت از این راه بوده به درد نمی‌خورد باید از آن راه باشد پس جواب حلّی آن این است اگر قطع طریقی است طریق این طرف و آن طرفش فرقی نمی‌کند شما از هر راهی کشف واقع برایتان شد آن حکم حجت است این جواب حلّی

و اما جواب نقلی سؤال: استاد: بله حالا بعداً می‌خوانیم اگر خلاف در بیاید معذور نیست یعنی اگر برای استنباط احکام شرعیه برود سراغ مقدمات عقلیه و عوضی دربیاید معذور نیست بعد اگر مطابق دربیاید معذور است آن را بعداً می‌خوانیم پس خلاصه و اما جواب نقضی شما می‌گفتی ما سراغ مقدمات عقلی نمی‌رویم برای این که اشتباه کاری خیلی دارد خوب در مقدمات شرعی هم دارد چرا همه فقهای ما با هم اشتباه یعنی با هم اختلاف دارند این برای این که در مقدمات شرعی هم اختلاف خیلی است این طور نیست اشتباهات فقط مال مقدمات عقلی باشد در مقدمات شرعی

[کلام مرحوم صدوق در سهو النبی]

الآن یادم افتاد مرحوم صدوق خوب ببینید صدوق که نمی‌دانم خبر دارید یا نه ایشان قائل به سهو النبی است رئیس المحدثین واقعاً خاتم همه امورات است ایشان یعنی یک آدم ورزیده آن همه کتاب آن همه مطالب علمی ولی آمده قائل شده به سهو النبی به این هم قناعت نکرده گفته انشاءالله می‌خواهم یک کتاب بنویسم ببینید من لا یحضر را کتاب صلاه را ببینید آخرین بحث سهو یعنی پنج شش خط مانده به صلاه مغمی علیه قبل از این که بحث برسد به صلاه مغمی علیه پنج شش خط قبلش را نگاه کنید انی اختصب الاجر من انشاءالله خدا می‌دانم که خدای متعال به من اجر می‌دهد می‌خواهم بعدها یک کتابی بنویسم و ثابت کنم که پیغمبر سهو کرده خوب ایشان از چه راهی این حرف را زده اتفاقاً ایشان اگر سراغ عقل می‌رفت این حرف را نمی‌زد عقل می‌گوید نمی‌شود نماینده پروردگار اشتباه بکند آخر ما که خبر از عالم بالا نداریم اگر بنا باشد این پیغمبر ما احتمال سهو و نسیان در او باشد اصلاً ما هیچی را نمی‌توانیم اعتناء بکنیم و اعتماد بکنیم ببینید درست به عکس است الآن مرحوم صدوق از راه یک روایت به این اشتباه افتاده یک روایت دارد که پیغمبر سر نماز بودند اشتباهی سر دو رکعتی سلام دادند ایشان این را آمده استدلال کرده یک خورده هم منشأش استادش است ایشان استادی داشتند ابن ولید یک خورده تقصیرها مال او است خیلی هم او اثر گذاشته در مرحوم صدوق خلاصه مطلب ایشان با یک دانه روایت ضعیف و حال آن که در اصول عقائد روایت معتبر هم به درد نمی‌خورد در اصول عقائد خبر متواتر ما لازم داریم یک دانه خبر واحد آن هم خبر واحد ضعیف که پیغمبر نمازشان را اشتباه کردند سر دو رکعتی سلام دادند آن وقت این روایت باعث شده که ایشان یک همچین عقیده‌ای پیدا کرده‌اند بعد هم وعده دادند می‌خواهم انشاءالله یک کتاب بنویسم که بحمدالله موفق نشدند البته سید مرتضی خوب رد کرده ایشان را اگر تنزیح الانبیاء را دیدید ببینید تنزیح الانبیاء حسابی رد کرده ایشان را می‌گوید آقای صدوق ما به شما نسبت اشتباه بدهیم بهتر از پیغمبر است خودت اشتباه کردی که می‌گویی پیغمبر اشتباه می‌کند مرحوم مجلسی در جلد بیست و ششم من سابق دیده بودم مفصل صدوق را رد کرده خلاصه می‌بینید آقا این طور نیست آقایون که شما می‌گوئید ما اگر از راه مقدمات عقلی وارد بشویم به اشتباه می‌افتیم مقدمات شرعی هم گاهی ما را به اشتباه می‌اندازد منتهی مراتب ما اجازه داریم که به این مقدمات شرعی مراجعه بکنیم ولی آن‌ها را نباید مراجعه بکنیم آقا بفرمائید سؤال: استاد: انی احتسب الاجل بعدها می‌خواهم یک کتاب بنویسم ادامه سؤال: استاد: تقیه این است آخه چه تقیه‌ای من اگر جلوی یک لا مذهبی بگویم آقا پیغمبر من اشتباه آخه تقیه معنایش این است که یک نفر قائل داشته باشد یک نفر قائل باشد به سهو النبی من هم از ترسم می‌گویم بله آقا من معتقدم آن را می‌گویند تقیه تقیه‌ای تو کار نبوده تو قم تو مملکت ایران تو مملکت شیعه ایشان این‌ها را نوشته‌اند تقیه‌ای در کار نبوده بعد هم وعده دادند عرض کردم من لا یحضر را ببینید کتاب الصلاه آخر مبحث سهو یعنی بعد از این بحث پنج شش خط بعدش کتاب صلاه مغمی علیه شروع می‌شود در آن پنج شش خط عبارت را نگاه کنید

خلاصه جواب نقضی داریم می‌دهیم دو تا جواب آقایونی که می‌گوئید احکام مکشوف به عقل جهت نیست اگر مقصودتان این است نیاید خوض بکنی بله قبول داریم ولی اگر می‌گویی نه قطع پیدا شده حجت نیست قطع طریق است طریق هم این طریق و آن طریق فرقی نمی‌کند شما از هر راهی کشف واقعه برایت شد باید طبق آن مکشوفت عمل بکنی این اولاً و اما جواب نقضی شما می‌گویی نه خیر نمی‌شود چرا برای این که اشتباه کاری در مقدمات عقلی زیاد است می‌گوئیم نه خیر این اشتباه کاری‌ها در مقدمات شرعی هم اتفاق می‌افتد عرض کردم اگر مرحوم صدوق در این مسأله اتفاقاً به عقل مراجعه می‌کرداین حرف را نمی‌زد به شرع مراجعه کرده آن هم یک دانه روایت خبر واحد آن هم خبر واحد ضعیف در اصول اعتقادات خبر واحد و لو معتبر هم باشد به درد نمی‌خورد دراصول اعتقادات ما خبر متواتر می‌خواهیم خلاصه مطلب این که شما به خاطر اشتباه و خطاء آمدید منکر حجیت قطع دارید می‌شوید حرفتان درست نیست

عنایت بفرمائید ان ارادو اگر این آقایون آن معنای بده اول می‌دهد آن معنای خوب را دوم می‌دهد ان ارادو شیخ ما می‌فرماید‌ها ان ارادو این آقایون اخباریین که می‌گویند ما نمی‌توانیم رکون کنیم اعتماد کنیم بعد از حصول قطع یعنی الآن قطع برای من پیدا شده به این که فلان چیز واجب است فلان چیز حرام است ایشان می‌گوید با این که برایت قطع پیدا شده چون از راه غیر کتاب و سنت بوده به درد نمی‌خورد فلا یعقل ذلک اصلاً معقول نیست این حرف در مقام اعتبار قطع طریقی علم من حیث الکشف همان قطع طریقی است دیگر در مقامی که قطع از حیث کاشفیت همان طریق محض قطعی که کاشف از واقع است علمی که کاشف از واقع است معنا ندارد شما خلاصه بیایی بگویی من با این که قطع دارم حکم الله این است ولی شارع بیاید بگوید به این قطعت عمل نکن این قطع به درد نمی‌خورد آن روز یک مثالی زدیم الآن من با این میکروسکوپ دارم میکروبها را می‌بینم بله شما بگوئید نه خیر آقا این میکروسکوپ ساخت فلان مملکت است این به درد نمی‌خورد باید یک میکروسکپ می‌گوئیم بابا به چه درد فرقی نمی‌کند من الآن دارم با این وسیله میکروبها را می‌بینم حالا شما می‌گویی نه خیر چون میکروبها از این میکروسکوپ است و این ساخت فلان مملکت است من آن مملکت را قبول ندارم نه باید میکروسکوپ مال جای دیگر خوب می‌خندند به این حرفها شما الآن با این وسیله داریم میکروبها را می‌بینیم آن وقت به شما بگویند نه این وسیله به درد نمی‌خورد از یک وسیله دیگر قطع هم همین جوره قطع هم الآن برای طریق است برای ارائه واقع برای ارائه واقع این از آن راه باشد یا از آن راه سؤال: استاد: پر می‌شود دیگر قطع اگر مطابق با واقع دربیاید به آن می‌گویند علم اگر بر خلاف واقع دربیاید می‌گویند جهل مرکب من الآن قطع پیدا کردم تا برسیم به قیامت بعد معلوم بشود قطعم درست بوده یا نه ولی الآن که من قطع پیدا کردم یعنی صد در صد حکم الله همین است که من فهمیدم حالا قیامت عوضی دربیاد ما به قیامت کاری نداریم این قطعی که الآن شما پیدا شده با این راه شما دارید کشف واقع می‌کنی معنا ندارد شارع بیاید جلویش را بگیرد لذا می‌فرماید که اینجا قطع از باب کاشفیت محض است و هیچ فرقی در بینش نیست از این راه قطع بشود یا از آن راه فرقی نمی‌کند این جواب حلّی

لو امکن جواب نقضی است جوابها قاطی نشود هان اگر مرادتان این است جواب حلّی آقا قطع طریق است کاشف واقع است کاشفیت از این راه از آن راه این فرق نمی‌کند این جواب حلّی لو امکن جواب نقضی است شما می‌گویی نه در احکام عقلیه اشتباه کاری زیاد است می‌گوئیم دراحکام شرعیه هم اشتباه کاری زیاد است عرض کردیم مرحوم صدوق از کجا به این اشتباه افتاده خوب به مقدمات شرعیه مراجعه کرده و چنین دچار چنین اشتباهی شده لو امکن الحکم به عدم اعتبار قطع به خاطر زیادی اشتباه در مقدمات عقلیه لجری مثله مثل همین بی‌اعتباری به خاطر کثرت اشتباه مثل همین در قطع است حاصل از مقدمات شرعیه هم اتفاق می‌افتد طابق نعل بالنعل اگر در مقدمات عقلیه اشتباه زیاد می‌شود در مقدمات شرعیه هم اشتباه می‌شود پس آقایون اخباریین اگر شما به خاطر این اشتباه کاری می‌خواهید دست برادرید این اشتباه کاریها در مقدمات شرعیه هم هست پس بیا آنجا هم بگو به مقدمات شرعیه هم نمی‌شود عمل کرد و ان ارادو اما اگر مرادشان این ان جواب سه چهارتا خط بعد است فله وجه این کتاب‌ها سطر اول غرض سه چهار خط بعد فله وجه ان ارادو آن اولی عیب داشت اگر مرادشان این است که بعد از حصول قطع می‌گویند به درد نمی‌خورد جواب حلّی دادیم جواب نقضی دادیم باطل کردیم ولی ان ارادو اگر مرادشان این است می‌گویند قطع حجت نیست مقدمات عقلیه حجت نیست یعنی جائز نیست خوض بکنی در مطالب عقلی برای به دست آوردن حکم شرعی دقت کردید تفاوت را آن اولی این بود که قطع آمده و می‌گویند حجت نیست گفتیم آن درست نیست حالا این اگر مرادشان این باشد می‌گویند برای استنباط احکام شرعیه شما با اختیار خودت نرو سراغ مقدمات عقلیه برای به دست آوردن احکام شرعیه اگر این باشد حرف خوبی است و له وجه اگر مراد این اخباریین این است که خوض در مطالب عقلیه نکن برای تحصیل مطالب شرعیه نرو خوض در آن بکن برای به دست آوردن احکام لکثرت وقوع الغلط و الاشتباه فیها به خاطر این که غلط و اشتباه در مطالب عقلیه و مقدمات عقلیه فراوان است اگر این باشد فله وجه ولی قبل از این که جواب بیاید فله وجه باز ایشان می‌فرمایند لو سلم هر جا این لو سلم بود تقدیر این است اولاً لا نسلم هر جایی شما عبارت لو سلم دیدی یعنی اولاً لا نسلم و ثانیاً لو سلم ایشان می‌فرمایند اولاً لا نسلم که اشتباه کاری در مقدمات عقلی زیاد باشد این اولاً حالا لو سلم ذلک بر فرض هم پذیرفتیم حرف شما را هنوز قبل از این که آن جواب را بگوید بگوید اگر مرادتان این است حرفتان خوب است این وسط ایشان یک چیزی می‌گوید اولاً لا نسلم که در مقدمات عقلیه اشتباه کاری زیاد است حالا لو سلم ذلک بر فرض هم بپذیریم از شما که در مقدمات عقلی اشتباه کاری زیاد است این یک و اغمض عن المعارضه معارضه همان جواب نقضی است چشم بپوشیم آخر ما الآن معارضه درست کردیم گفتیم اگر در مقدمات عقلیه اشتباه کاری زیاد است نقض کردیم گفتیم در مقدمات شرعیه هم هست اگر چشم پوشی کنیم یعنی حالا می‌خواهیم این توجیح هم بکنیم این احتمال دوم را بپذیریم دو تا مطلب می‌گوئیم اولاً که ما قبول نداریم کثرت اشتباه را حالا لو سلم ذلک خیلی خوب پذیرفتیم این یک و اغمض از آن جواب نقضی جواب نقضی چی بود ما الآن معارضه کردیم گفتیم شما می‌گوئید در آن اشتباه زیاد است معارض دارد برای این که در مقدمات شرعی هم زیاد است اگر چشم پوشی بکنیم از آن جواب نقضی و بگوئیم معارض می‌شود این حرف شما بکثرة ما یحصل الخطاء فی فهم المطالب من الادله الشرعیه یعنی اگر از این چشم پوشی بکنی ما چشم پوشی نکردیم گفتیم اگر در آن‌ها خطاء است در این‌ها هم هست ولی حالا می‌خواهیم چشم پوشی کنیم اگر بپذیریم پس دو تا مطلب رااول قبول بکنیم بعد حالا این احتمال دوم را می‌پذیریم اولاً بپذیریم که در مقدمات عقلیه اشتباه کاری زیاد است دوماً از آن جواب نقضی هم چشم پوشی کنیم حالا اگر این دو تا کار را کردیم فله وجه یعنی اگر مرادتان از این که عقل حجت نیست احکام مکشوفه به عقل حجت نیست یعنی خوض در مطالب نکن بله فله وجه آن هم با آن دو تا احتمال و الا آن دو تا احتمال هم ما قبول نداریم فله وجه و حینئذ خوب حالا کَأَنَّ قبول کردیم خوب معنایش چی شد برای تحصیل احکام شرعیه خوض در مطالب عقلیه جائز نیست نتیجه‌اش چی است لو خاض حینئذ حالا که بنا شد ممنوع باشد رجوع به مقدمات عقلیه برای استنباط احکام شرعیه فلو خاض فیها اگر کسی خوض بکند در مقدمات عقلیه و قطع حاصل بکند بما یعنی به یک حکم شرعی به یک حکم شرعی که لا یوافق الحکم الواقعی از راه مقدمات عقلیه خوض کرد قطع پیدا کرد به یک حکم شرعی اگر آن حکم شرعی موافق با واقع بود خوب، خوب است معذور است عیبی ندارد حالا یا موافق واقعی یا واقعی اولی یا واقعی ثانوی

[فرق احکام واقعی اولی و واقعی ثانوی]

واقعی اولی احکام لوح محفوظ را می‌گویند واقعی ثانوی فتوای مجتهد را می‌گویند این آدمی که از راه مقدمات عقلیه یک حکم شرعی را قطع پیدا کرده اگر موافق در آید با آن حکم الله واقعی یا با فتوای مجتهدی که من بعد به او رجوع بکنم خوب آن که عیبی ندارد معذور است یعنی در این حکم معذوراست امااگر این حکم برخلاف واقع بود معذور نیست چرا برای این که در مقدمات کوتاهی کرده

لذا ببینید می‌گوید لو خاض نباید خوض بکند اما اگر خوض کرد قطع پیدا کرد به یک حکم شرعی که آن حکم شرعی موافق حکم واقعی نبود لم یعذر معذور نیست ولی برخلاف مقدمات شرعی اگر از راه مقدمات شرعی کسی برود و حکم واقعی عوضی دربیاید معذور است فرق مقدمات شرعی بامقدمات عقلی این است اگر از راه مقدمات شرعی یک حکمی را قطع پیدا بکند و لو عوضی هم دربیاید معذوراست ولی اگر از راه مقدمات عقلی یک حکمی را به دست بیاورد و عوضی دربیاید آنجا معذور نیست چرا برای این که شارع منع کرده بوده گفته برای به دست آوردن حکم شرعی داخل احکام عقلیه نشو لم یعذر. سوال استاد: چی آقا یعنی اگر قطع آمد که هیچی اما ابتداً شما نرو از این راه از این راه شما نرو برای به دست آوردن احکام شرعیه حالا اگر قطع پیدا شد آن مطلب دیگر است

الا ان الشأن شأن یعنی کلام یعنی مسلم است حرفتان خوب است له وجهٌ‌ها یعنی حرفتان درست است ممنوع است سراغ مقدمات عقلی آدم برود الا این که کلام ما در ثبوت کثرت خطاست ازید مما یقع فی فهم المطالب من الادله الشرعیه شما می‌خواهید بگوئید خطاهای مقدمات عقلی بیشتر است از خطاهای مقدمات شرعی نه ما قبول نداریم ببینید حرفتان مسلم یعنی ممنوع است که انسان خوض در مطالب عقلی بکند برای به دست آوردن احکام شرعی الا اینکه بحث در این است شما می‌خواهید ادعا کنید که خطاهایی که در مقدمات عقلیه هست ازید است از خطاهایی که در مقدمات ما قبول نداریم ممنوع است خوض قبول داریم الا این که کلام در آن ازیدیَّت است شما می‌خواهید بگوئید خطاهای در مقدمات عقلیه بیش از خطاهای مطالب شرعیه است این را ما قبول نداریم خوب پس بالاخره آقا حرفشان را سؤال: استاد: پذیرفتیم ادامه سؤال: استاد: عرض کردیم خوب من وارد کرده است دیگر همین می‌خواهیم بگوئیم من وارد شده یعنی وارد نشو در این کار از ابتدا می‌گوید وارد نشو حالا اگر وارد شدی قطع پیدا کردی آن مطلب دیگر است از ابتدا شما حق ندارید وارد این راه بشوید برای استنباط احکام شرعیه بایدآن راه را بروید نه این راه حالا اگر کسی این راه باطل را رفت و یک حکمی را قطع پیداکرد اتفاقاً اشتباه درآمداین آدم معذور نیست ولی بر خلاف مقدمات شرعیه این الا خلاصه استثناء از این است ممنوعیت مسلم ممنوع است آن کار الا این که شما می‌خواهی بگوئی برای این ممنوع است که اشتباهات آن بیشتر از آن است نه خیر هر دویش اشتباه دارد هم در آن اشتباه دارد هم در آن این ازیدیت را ما قبول نداریم و قد اثرت ایشان می‌فرماید سؤال: استاد: شما ابتداً حق ندارید وارد مقدمات شرعی بشوید ادامه سؤال: استاد: امور شرعیه راکه باید ما سراغش برویم کتاب الله و عترتی طریق منصوب است آقا مقدمات شرعیه طریقی است که خود شارع نصب کرده و لو اشتباهاتش هم زیاد باشد ادامه سؤال: استاد: عرض کردیم نه کتاب الله و عترتی یعنی برای احکام باید به کتاب خدا و عترت مراجعه کنیم و لو حالا مقدمات اشتباهی هم داشته باشد بنابراین هیچ منافاتی با آن جواب ندارد علی کل حال عنایت بفرمائید آقا سؤال: استاد: شما می‌خواهی بگوئی خطاهای مقدمات عقلی بیشتر از خطاهای مقدمات ما قبول نداریم این را این‌ها یا خطاهایش یک قدر است یا این که خلاصه مطلب ممکن است آن هم بیشتر باشد اما با این که احتمال خطا در طرق شرعیه هست مع ذلک آن راه را شارع نصب کرده و اما آن راه را شارع قدقن کرده است.

الثاني

عدم حجّية القطع الحاصل من المقدّمات العقليّة عند الأخباريّين

أنّك قد عرفت (١) : أنّه لا فرق فيما يكون العلم فيه كاشفا محضا بين أسباب العلم ، وينسب إلى غير واحد من أصحابنا الأخباريّين (٢) عدم الاعتماد على القطع الحاصل من المقدّمات العقليّة القطعيّة (٣) الغير الضروريّة ؛ لكثرة وقوع الاشتباه والغلط فيها ، فلا يمكن الركون إلى شيء منها.

مناقشة الأخباريّين

فإن أرادوا عدم جواز الركون بعد حصول القطع ، فلا يعقل ذلك في مقام اعتبار العلم من حيث الكشف ؛ ولو أمكن الحكم بعدم اعتباره لجرى مثله في القطع الحاصل من المقدّمات الشرعيّة طابق النعل بالنعل.

وإن أرادوا عدم جواز الخوض في المطالب العقليّة لتحصيل المطالب الشرعيّة ؛ لكثرة وقوع الغلط والاشتباه فيها ، فلو سلّم ذلك واغمض عن المعارضة بكثرة ما يحصل من الخطأ في فهم المطالب من الأدلّة الشرعيّة ، فله وجه ، وحينئذ : فلو خاض فيها وحصل القطع بما

__________________

(١) راجع الصفحة ٣١.

(٢) كالأمين الأسترابادي ، والمحدّث الجزائري ، والمحدّث البحراني ، كما سيأتي.

(٣) لم ترد «القطعيّة» في (ظ) ، (ل) و (م).

لا يوافق الحكم الواقعي لم يعذر في ذلك ؛ لتقصيره في مقدّمات التحصيل. إلاّ أنّ الشأن في ثبوت كثرة الخطأ أزيد ممّا يقع في فهم المطالب من الأدلّة الشرعيّة.

وقد عثرت ـ بعد ما ذكرت هذا ـ على كلام يحكى عن المحدّث الأسترابادي في فوائده المدنيّة ، قال ـ في عداد ما استدلّ به على انحصار الدليل في غير الضروريّات الدينيّة في السماع عن الصادقين عليهم‌السلام ـ (١) :

كلام المحدّث الأسترابادي في المسألة

الدليل التاسع مبنيّ على مقدّمة دقيقة شريفة تفطّنت لها بتوفيق الله تعالى ، وهي :

أنّ العلوم النظرية قسمان :

قسم ينتهي إلى مادّة هي قريبة من الإحساس ، ومن هذا القسم علم الهندسة والحساب وأكثر أبواب المنطق ، وهذا القسم لا يقع فيه الخلاف بين العلماء والخطأ في نتائج الأفكار ؛ والسبب في ذلك أنّ الخطأ في الفكر إمّا من جهة الصورة أو من جهة المادّة ، والخطأ من جهة الصورة لا يقع من العلماء ؛ لأنّ معرفة الصورة من الامور الواضحة عند الأذهان المستقيمة ، والخطأ من جهة المادّة لا يتصوّر في هذه العلوم ؛ لقرب الموادّ فيها إلى الإحساس.

وقسم ينتهي إلى مادّة هي بعيدة عن الإحساس ، ومن هذا القسم الحكمة الإلهيّة والطبيعية وعلم الكلام وعلم اصول الفقه والمسائل النظرية الفقهيّة وبعض القواعد المذكورة في كتب المنطق ؛ ومن ثمّ وقع الاختلافات والمشاجرات بين الفلاسفة في الحكمة الإلهيّة والطبيعيّة ، وبين

__________________

(١) في (ر) ، (ص) ، (ل) و (م) زيادة : «قال».