درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۹: تجری ۹

 
۱

خلاصه ىرس گذشته

عرض شد دو طائفه اخبار است که آیا تجری در نیت نیت خلاف هم آیا مثل تجری فعلی عقوبت دارد یا ندارد عرض شد دو طائفه روایات است یک طائفه می‌گوید معفو است نیت تجری نیت خلاف انسان بکند ولی منصرف بشود این عقوبتی ندارد ولی روایات دیگری هست که نه خیر خود همان نیت خلاف هم عقوبت آور است خوب چه کار کنیم بالاخره این روایات درست است یا او یک جمعی ایشان می‌کنند جمعی که شاهد نداشته باشد از کتاب و سنت به آن می‌گویند جمع تَبَرُّعی ایشان یک جمع تَبَرُّعی اول می‌کنند می‌فرمایند او که آن روایاتی که به ما می‌گوید نیت خلاف عیبی ندارد آن کسی است که نیت خلاف کرده قدرتش هم دارد ولی منصرف شده مثلاً قصد کرده بوده کسی را به قتل برساند قدرتش هم دارد ولی بعد منصرف شد آن روایات ناظر به یک همچین نیتی است اما اگر کسی نه عاجز شد واقعاً رفت دنبال آن کار سر راه آن بنده خدا هم رفت اما مأمورین بودند و نشد این کار را بکند خوب این آدم اهل جهنم است یعنی الآن قتلی هم انجام نداده اما نیت داشته خود بخود عاجز شده از این کار آن روایاتی که می‌گویند نیت عقوبت دارد این نیت است این جمع تَبَرُّعی است شاهدی هم ایشان ذکر نکرده‌اند جمع دوم این است آن روایات که می‌گوید نیت عیبی ندارد فقط مجرد نیت است در ذهنش است که فردا برود شراب درست کند همین دیگر اقدامی هم نمی‌کند این معفو است اما آن روایاتی که می‌گوید نیت گناه هم گناه هست این که نه نیت می‌کند و می‌رود انگورهایش هم تهیه می‌کند اما این آدمی که انگورهایش هم تهیه کرد اگر در این حال مُرد این را عقوبت می‌کنند چرا برای اینکه معاونت بر اثم کرده آیه می‌گوید " لا تعاونوا علی الاثم و العدوان" اگر کسی دارد خلاف می‌کند گناه می‌کند کمکش نکنید اعانت نکنید این الآن دارد اعانت می‌کند با این تهیه انگوری که کرده پس نتیجتاً و لو انجام نداده و شراب هم درست نشده از دنیا رفته اما با این آیه مخالفت کرده آیه گفته "لا تعاونوا" اعانت بر گناه نکنید این اعانت بر گناه کرده ان قلت که ظاهر آیه می‌گوید اعانت نکنید دیگران را ظاهر آیه این است اگر کسی گناهی دارد می‌کند او را نروید اعانت بکنید اینجا که دیگران نیست کاشف الغطاء فرموده‌اند فرقی نمی‌کند میزان این است چرا به ما گفته‌اند "لا تعاونوا " درست است لفظ "لا تعاونوا" اعانت دیگران را می‌گیرد یعنی " لا تعاونوا" ظاهر عبارتش این است دیگران اگر گناهی می‌کنند معاونتشان نکنید درست است لفظ ناظر به اعانت دیگران است ولی ما تنقیح مناط می‌کنیم می‌گوئیم چرا می‌گویند دیگران را کمک نکنید برای این که معصیت محقق نشود برای این می‌گویند دیگران را کمک نکنید خوب در اینجا آن مناط هست غرض دلالت لفظی " لا تعاونوا " را ببینید راجع به کار دیگران است دیگران گناه می‌کنند شما اعانت نکنید اما به تنقیح مناط اگر نگاه بکنید همین هم می‌گیرد چرا چرا به ما گفته‌اند دیگران اگر گناهی کرده‌اند کمکشان نکنید اعانت نکنید برای این که گناه محقق نشود مناط این است خوب در اینجا این مناط هم هست خودت هم نرو این انگورها را تهیه کن برای این که خود این تهیه انگورها موجب تحقق گناه هست پس نتیجتاً به تنقیح مناط " لا تعاونوا " اعانت خود انسان را هم می‌گیرد و نتیجتاً این اگر انگور تهیه کرد الآن اعانت بر گناه کرده و لو موفق هم نشود به شراب درست کردن همین با آیه مخالفت کرده عقوبت می‌شود

بعد ایشان اقسام تجری را شش تا کردند دو تا سه تا درست کرده‌اند سه تای اولی قوس صعودی دارد سه تای دوم قوس نزولی دارد سه تای اولی این است فقط نیت می‌کنی کار خلاف خوب این خیلی خفیف است تجری هست ولی تجری خیلی خفیفی است یک خرده شدیدترش این است که نیت خلاف می‌کند آن مقدماتش هم تحصیل می‌کند این یک خرده شدیدتر است شدیدتر از او این است که مقطوع الحرمه را انجام می‌دهد این سه قسم تجری که خلاصه قوس صعودی دارد سه قسم دیگر ایشان درست تصور کرده‌اند که آنها قوس نزولی دارد اَوَّلیَّش خیلی شدید است دومی خفیف‌تر است سومی دیگر اخف است اولی این است در اطراف علم اجمالی که علم اجمالی دارد یا این حرام است یا این حرام ولو دانه دانه محتمل الحرمه است علمی الآن درکار نیست این که علم نداری این یک دانه حرام است هم این محتمل الحرمه است هم او یک دانه از این‌ها را برمی دارد اگر به او بگویی چرا می‌خواهی این را انجام بدهی احتمال حرمت دارد می‌گوید می‌خواهم این را انجام بدهم بلکه معصیت در بیاید این دیگر خیلی بالاست به حساب خباثتش یک وقت نه به او می‌گویند چرا محتمل الحرمه را انجام می‌دهی می‌گوید ما که نمی‌دانیم این حرام است بلکه حرام آن باشد حالا ما این یک دانه را می‌خوریم اگر شراب درآمد درآمد اگر هم درنیامد درنیامد این یک طوری خفیفتر از آن است لا بشرط است قسم سومی دیگر اخف از ما قبلیش است می‌گوید بابا ما که نمی‌دانیم این حرام است من می‌خورم انشاءالله این حرام نباشد آن دیگری حرام باشد حتی ناراحت هم هست اگر واقعاً حرام این باشد این شش قسم تجری ایشان می‌فرمایند این سه تای آخری اگر بخواهیم ما تجری درآن تصور بکنیم یک شرطی دارد و حالا ما گفتیم تجری درآن تصور می‌شود یعنی این محتمل الحرمه این هم محتمل الحرمه یک دانه از این محتمل الحرمه‌ها را می‌خواهد انجام بدهد ما می‌گوئیم این تجری است اما ایشان می‌گوید مشروط براین است که جهل عذر نباشد اگر این جاهل است دیگر نمی‌داند حرام این است یا این است این جاهل است اگر جهلش عذر نبود تجری در اینجا تصور می‌شود و الا اگر مثل مرحوم مجلسی گفتیم جهلش عذر است که آن وقت به این مناسبت ما اقسام را عرض کردیم گفتیم ما یک شک در تکلیف داریم که عبارت علمی اش شبهه بدویه است نمی‌دانم این ظرفی که الآن کنار من است یک دانه ظرف این ظرفی که کنار من است نمی‌دانم حرام است یا حلال است خوب این شک در تکلیف است شبهه بدویه است اصلاً نمی‌دانم حرام است و لو احتمال دارد غصبی باشد و احتمال دارد نجس باشد اما من که نمی‌دانم این را به آن می‌گوئیم شبهه بدویه و این جهلش یقیناً عذر است یعنی این که الآن نمی‌داند که آیا این کار حرام است یا حلال جاهل است و جهلش عذر است هم عقلاً هم شرعاً بردار بخور این را اگر هم بعد معلوم شد که نجس بوده شما را عقوبت نمی‌کنند پس در شبهات بدویه که همان شک در تکلیف است جهل عذر است جهل عذر است یعنی چه یعنی اصاله البرائه جاری کند نمی‌دانم این یک دانه ظرف آیا حرام است یا حلال اصاله البرائه جاری کند بگوید انشاءالله حلال است بردارد بخورد و لو بر فرض هم معلوم شد نجس بوده خمر بوده این را عقوبتش نمی‌کنند اما یک وقت هست نه دو تا ظرف است شک در مکلفُ به است علم اجمالی دارد یا این حرام است یا این حرام است در اینجا چه اینجا جهل عذر نیست چرا برای این که اجتنب آمده الآن شما می‌دانی بین این دو تا ظرف یک اجتنب به شما متوجه است که باید از آن نجس اجتناب کنی لذا چون که نمی‌دانی کدام است عقل می‌گوید اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد شما که می‌دانی به شما اجتنب متوجه است یک اجتنب اینجا داری کی یقین داری که به این اجتنب عمل کرده‌ای آن موقع که هر دو را بگذاری کنار یعنی اگر هر دو را بگذاری کنار اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد اگر هر دو را بگذاری کنار یقین داری اجتناب کرده‌ای از آن حرام یعنی یک دانه‌اش هم حق نداری انجام بدهی چرا اینجا جهل است شما نمی‌دانی حرام این است یا آن ولی با آن جهل قبلی فرق دارد آنجا جهلت عذر بود چون عذر بود اصاله البرائه جاری می‌کردی آن یک دانه ظرف را می‌خوردی اما اینجا جهلتان عذر نیست اگر ما این حرف را زدیم که مشهور عقیده شان این است که در شبهات محصوره جهل عذر نیست و لو نمی‌داند این است یا این است جاهل است ولی جاهل است که بیان آمده است از طرف شارع گفته‌اند اِجتَنِب عَنِ النَّجِس الآن اجتنب متوجه این شده این باید به یک دانه از این‌ها هم دست نزند پس ببینید تجری روی این قول می‌آید یعنی اگر گفتیم علم اجمالی مُنَجِّزِ تکلیف است این و لو محتمل الحرمه است علم نداری ولی چون جاهلی و جهلت هم عذر نیست تجری صدق می‌کند یعنی می‌گویند با این که احتمال می‌دهم این حرام است ولی مع ذلک می‌خورم این که ما می‌گوئیم تجری در اینجا روی مبنای مشهور است که جهل را عذر نمی‌دانند و الا روی مرحوم مجلسی روی نظر ایشان که در اربعین ایشان می‌فرماید اطراف علم اجمالی هم مثل شبهات بدویه است اَلعِلمُ الاِجمالی کَلمَجهولَ رَاساً می‌گوید چطور در آنجا شبهه بدویه جاهلی و می‌توانی عقل جاری کنی علم الاجمالی هم مثل همان شبهه بدویه است ایشان عقیده‌اش این است که علم تفصیلی منجز تکلیف است میرزای قمی هم همین جور می‌گوید اگر شما یک دانه ظرف داشتی یقین داشتی این نجس است اینجا بله تکلیف منجز است اما شما که نمی‌دانی کدام است غرض ایشان و میرزای قمی علم اجمالی را منجز نمی‌دانند می‌گویند علم تکلیف علم تفصیلی منجز تکلیف است من هم که تفصیلاً نمی‌دانم نمی‌دانم که این است یا این است می‌گویند این علم اجمالی کالمجهول بدوی مثل شبهات بدویه است چطور در آنجا جهل عذر است شما اصاله البرائه جاری می‌کردی یکدانه را می‌خوردی اینجا هم اصاله البرائه جاری کن این را بردار بخور شاید آن باشد البته مخلوط نمی‌شود بکنی هان اگر مخلوط بکنی که یقیناً نجس باشد هر دو نجس می‌شود نه دانه دانه این یک دانه نمی‌دانم نجس هست یا نه بعینه بردار بخور آن یک دانه را هم نمی‌دانم شایدآن قبلی بوده آن را هم بردار بخور پس روی قول مرحوم مجلسی تجری در این سه تا مثال نمی‌آید چرا چون این که این را برداشته این را بخورد جهل است دیگر و جهلش هم که عذر است اگر جهلش عذر باشد تجری صدق نمی‌کند پس این که ما این سه تا را جزء افراد تجری شمردیم رو قول مشهور است که در اطراف علم اجمالی جهل را عذر نمی‌دانند و الا اگر جهل را عذر بدانیم تجری تصور نمی‌شود

[تقسیم شبهات به بدویه و علم اجمالی]

خلاصه شبهه بر دو قسم است شبهه بدویه شبهه مقرون به علم اجمالی این هم بر دو قسم است یک وقت این مقرون به علم اجمالی محصور است محصور یعنی محدود یکی از آن دو تا یکی از آن پنج تا یک وقت غیر محصور است من علم اجمالی دارم یکی از نانوایی‌های تهران سی چهل هزار نانوایی است علم اجمالی دارم یکی از نانوائی‌های تهران نجس است آن جهلت عذر است حالا که جهلت عذر است به هر نانوائی می‌رسی اصاله البرائه جاری کن بناکن نان خریدن خلاصه شبهه مقرون به علم اجمالی غیر محصورِش مثل شبهات بدویه است چطور در شبهات بدویه جهل عذر است اصاله البرائه جاری می‌کنی در مقرون به علم اجمالی هم اگر شبهه‌اش غیر محصور است یعنی عددش زیاد بود آنجا هم جهلت عذر است یعنی اصاله البرائه جاری کن از هر نانوائی دلت می‌خواهد در تهران نان بگیر آنی که جهل عذر نیست در شبهات محصوره یعنی شبهات محدوده یکی از این دو تا حرام است اینجاست جهل عذر نیست آن هم روی مذهب ما و الا رو مذهب مجلسی هیچ فرقی نمی‌کند رو مذهب مرحوم مجلسی همین جا که شبهه محصوره است جاهلی حرام این است یا این است مثل شبهه بدویه است مثل آن غیر محصوره می‌ماند چطور در آنجاها جهل عذر است در اینجا هم جهل است این که ما دیروز گفتیم در این سه قسم دومی تجری تصور می‌شود رو مبنای مشهور است که جهل را عذر نمی‌دانند و الا بنا بر آنهایی که جهل را عذرمی دانند همه جا یعنی هم در شبهه بدویه هم در محصوره و هم در غیر محصوره بنا بر آن اصلاً آنجا تجری تصور نمی‌شود

سوال و جواب: چون محتمل الحرمه است دیگر دیگر قبح فعلی ندارد که قبح فعلی میزان عقوبتش غرض عقوبت آنها می‌گویند ما که قبول داریم آن خفیفش هم تازه ما می‌گفتیم آدم بدی است آن خفیف خفیفه فقط نیت کرده بود هیچ کار حتی آن هم گفتیم آدم بدی است قبح فعلی که در همه اینها هست صحبت در قبح فعلی است یعنی قبح فاعلی که در همه اینها هست صحبت در قبح فعلی است ما می‌گوئیم آقا قبح فعلی در اینجاها نیست اگر این محتمل الحرمه‌ای که برداشته انجام داده اگر واقعاً حرام در می‌آید عقوبتش می‌کنند به خاطر آن حرام در آمدن نه به خاطر تجری

۲

شروط صدق تجری در سه تای اخیر

حالا عنایت بفرمائید و یَشترطَ فی صِدقِ التَّجَری فی الثَّلاثَهِ الاَخیرِه ما که این سه تای بعدی را گفتیم تجری صدق می‌کند اوَّلیَّش خیلی شدید دومی خفیف سومی اخف این در صورتی است که نباشد جهل مذهب مشهور یعنی یَشترطَ فی صِدقِ التَّجَری بَناءً عَلی مَذهَبِ المَشهور مذهب مشهور چه است نمی‌باشد جهل عذر عقلی یا شرعی مثل شبهه محصوره وجوبیه‌اش مثل ظهر و جمعه تحریمیه‌اش هم مثل این ظرف و این ظرف در اینجاها جهل عذر نیست شما باید نسبت به شبهات وجوبیه هم دو تا نماز بیاوری و لو جاهلی که ظهر واجب است یا جمعه ولی باید دو تا واجب بیاوری که بدانی آن واجبه امتثال شده در این دو تا ظرف هم یک دانه‌اش حرام است یکیش عیبی ندارد ولی شما هر دو را باید بگذاری کنار اگر یک دانه‌اش هم برداری بخوری تجری است چرا و لو محتمل الحرمه است و شما جاهلی ولی جهلت در اینجا عذر نیست جهل آنجاهائی که عذر است آنجاها می‌شود اصاله البرائه جاری کرد اما در اطراف علم اجمالی جهل عذر نیست لذا اصاله الاحتیاط باید جاری کرد و الا و الا یعنی چه یعنی اگر جهل عذر باشد مذهب میرزای قمی در قوانین مذهب مرحوم مجلسی در کتاب اربعین اینها را البته در جای خودش که بحث کردیم آدرس‌ها را هم من می‌دهم که میرزای قمی کجا فرموده مرحوم مجلسی کجا فعلاً کتاب را بدانید میرزای قمی در قوانین مرحوم مجلسی در کتاب اربعین قائل است به این که در شبهه محصوره هم جهل عذر است چطور در شبهات بدویه جهل عذر بود شبه بدویه کدام است یک دانه ظرف این یک دانه ظرف نمی‌دانم حرام است یا حلال است خوب این شک در تکلیف است شبهه بدویه است چطور در آنجا جهل عذر بود شما اصاله البرائه جاری می‌کردی مرحوم مجلسی در شبهه محصوره که نمی‌دانم این نجس است یا این نجس است می‌گوید جهل شما عذر است سِرَّش هم این است اینها می‌گویند علم اجمالی منجز تکلیف نیست علم تفصیلی ما می‌خواهیم علم تفصیلی کدام است بدانم این نجس است یک دانه ظرف نجس اینجا تکلیف منجز است اما نمی‌دانم این نجس است یا این نجس است علم اجمالی تنجیز تکلیف نمی‌کند عین شبهات بدویه است اصاله البرائه جاری کن و الا سوال و جواب: اختلافی که عرض کردم قبح فاعلی اش که مسلم است اختلاف در قبح فعلی است دیگر عرض کردم قبح فاعلی اش که هیچ کس اختلاف ندارد نزاع در قبح فعلی اش اول و دوم ندارد تمام اقسام تجری قبح فاعلی اش را همه می‌گویند منتهی مشهور می‌خواستند قبح فعلی هم بگویند ما قبول نداریم لذا ایشان می‌فرمایند و الا و الا یعنی بنا بر مرحوم مجلسی که جهل عذر است اگر گفتیم جهل عذر است حتی در شبهات محصوره در بدوی که همه می‌گویند در غیر محصوره هم که همه می‌گویند حتی اگر در محصورِش هم که کی می‌گوید این حرف را میرزای قمی و مرحوم مجلسی و یکی دو نفر دیگر ایشان می‌فرماید و الا اگر جهل را عذر بدانیم در اطراف علم اجمالی اینجا لَم یَتَحَقَق اِحتِمالُ المَعصیَّه احتمال معصیت دیگر نیست تا این که احتمال بحث تجری بیاید در کار وَ اِن تَحَقَقَ اِحتِمالَ المُخالِفَه لِلحُکمُ الواقِعی درست است الآن این یک دانه که این دارد می‌خورد احتمال دارد حرام همین باشد اما جهلش عذر است مثل شبهه بدویه الآن یک دانه ظرف است من می‌خواهم این را بخورم نمی‌دانم پاک است نجس است چه کار می‌کردم اصاله البرائه جاری می‌کردم با این که احتمال دارد واقعاً این ظرفی که کنار من است ممکن نجس باشد ولی با این که احتمال نجس من می‌دهم می‌توانم بخورم عین همین در اطراف علم اجمالی هم هست و لو این آقا می‌خواهد یک دانه‌اش را بخورد این یک دانه هم احتمال دارد مخالف با واقع باشد اما چون جهلش عذر است اصاله البرائه به این آقا اجازه می‌دهد که یکی از اطراف شبهه را مرتکب بشود لذا می‌فرماید اگر جهل عذر عقلی و شرعی بود دیگر اصلاً احتمال معصیتی نیست تا پای تجری بیاید در کار و اِن تَحَقَقَ اِحتِمالُ المُخالِفَهِ لِلحُکمِ الواقِعی درست است همین یک دانه‌ای که الآن می‌خواهد بخورد احتمال دارد واقعاً حرام این باشد ولی احتمال که به درد نمی‌خورد لذا ایشان می‌فرماید کَما فی مَوارِدَ اَصالَهُ البَرائَه و اِستِصحابُ البَرائَه یعنی در موارد اصاله البرائه یعنی کجا یعنی شبهات بدویه چطور در شبهات بدویه شما اصاله البرائه جاری می‌کنی و حال آن که احتمال حرام اینجا هم هست ولی مع ذلک عیبی ندارد یا استصحاب البرائه مثلاً شما می‌گویی من تا دیروز که مکلف نبودم هیچ چیزی برایم حرام نبوده حالا امروز نمی‌دانم آیا توتون برایم حرام شده یا نه استصحاب می‌کنم می‌گویم دیروز که بالغ نبودم هیچ چیز بر من حرام نبود امروز که بالغ شدم یک محرماتی را می‌دانم اما شرب توتون را نمی‌دانم استصحاب می‌کنم برائت دیروز را برای امروز البته ایشان این استصحاب را بعدها خودشان رد می‌کنند صفحه ۲۰۴ با این کتابهائی که دست من است ایشان ادله برائت را که جاری می‌کنند می‌گویند قد یُستَدَل بعضی‌ها با استصحاب خواسته‌اند برائت را ثابت بکنند ولی حرفشان درست نیست ولی اینجا خودشان دارند می‌گویند خلاصه ایشان می‌فرمایند سوال و جواب: دیروز که هیچ حرامی یقین داشته دیروز که هیچ حرامی نبوده برایش امروز که مکلف شده می‌داند خمر حرام است چی حرام است چی حرام است شک می‌کند عصیر عنبی هم آیا برایش حرام شده یا نه استصحاب برائت دیروزی را می‌گوید دیروز که حلال بود امروز هم عرض کردم رد می‌کند ایشان بعداً عرض کردم ایشان رد می‌کند بعداً برائت عقلی دیگر برائت اصلیه می‌شود برائت عقلیه علی کل حال این که ایشان می‌گویند خلاصه عرض کردیم صفحه ۲۰۴ و قد یُستَدَل یعنی ما اگر می‌خواهیم برائت هم ثابت بکنیم با ادله دیگر باید ثابت بکنیم نه با استصحاب غرض این که ایشان می‌گوید شیخ انصاری در آنجا خودشان را رد می‌کنند

بله خوب حالا عنایت بفرمائید ثم حال ایشان می‌فرمایند این شش قسمی که ما خواندیم بالاخره همه‌اش تجری شد دیگر رو مذهب ما که جهل را عذر نمی‌دانیم در اطراف علم اجمالی یک دانه‌اش هم بردارد بخورد تجری است حالا ایشان می‌گوید این شش قسم تجری که ما گفتیم قبح فاعلی اش حرفی نیست همه قبول دارند این آدم بدی است حتی آن قسم اول قصد کرده فردا برود شراب درست بکند قصد کرده است العیاذ بالله فردا برود زنا بکند این که کاری نکرده بیچاره حتی اینِش هم آدم بدی است مسلمان متدین آن که در دل هم قصد نیت و قصد گناه نباید بکند پس قبح فاعلی در تمام این شش قسم هست ما اگر مخالفتی هم با مشهور داریم در قبح فعلی است این‌ها می‌خواهد بگویند تجری قبح فعلی دارد در این دنیا مستحق مذمت است در آن دنیا مستحق عقوبت است ما می‌گوئیم نه آدم بدی است در این دنیا فقط مستحق مذمت است دیگر مستحق عقوبت نیست برای این که کار خلافی انجام نداده اَلاَقسامُ السِّتِّه کُلَُّها مُشتَرَکِ فی اِستِحقاقِ الفاعِل لِلمَذِمَّه لا لِلعُقوبَه همه قبول دارند که این اقسام تجری این آدم متجری آدم بدی است حتی آن قسم اول که فقط نیت گناه کرده این مستحق مذمت است از حیث ذاتش جرأتش سوء سریرَش خبث باطنش یعنی قبح فاعلی یعنی قبح فاعلی تجری جاری کلام نیست اِنَّمَا الکَلام یعنی اگر ما کلامی هم داشتیم با مشهور مخالفت می‌کردیم در چه بود فی تَحَقُقِ العِصیانِ بِالفِعلِ المُتَحَقَق فی ضِمنِهِ التَّجَرّی یعنی اگر ما بحثی هم داشتیم در این بود آن‌ها می‌گفتند عصیان محقق می‌شود به این فعل این مقطوع الخمریه را که خورده و لو آب هم در می‌آید این فعل عقوبت دارد می‌گفتند محقق می‌شود عصیان به این فعل مقطوع الخمریه آن فعلی که در ضمنش تجری محقق شده می‌گفتند این فعل می‌شود حرام ما با این مطلب مخالف بودیم و الا اصل قبح فاعلی را هیچ کس منکر نیست و عَلَیکَ بِالتَّأَمُّل در این شش قسم تأمل کن ببین کدامش خیلی شدید است کدامش خیلی خفیف است آن اولی خیلی خفیف بود آن آخری که دیگر خیلی اخف بود محتمل الحرمه را انجام می‌داد به امید این که انشاءالله معصیت نباشد خوب این‌ها هم تجری است ولی تجریهای خفیف است در مقابل آن اقسامی دیگر که آنها خلاصه تجریش یک قدری شدیدتر است خوب

سوال و جواب: بله آقا نه دیگر قبح فاعلی عرض کردم آن یک جائی هم که آقای صاحب فصول می‌خواست بگوید حسن دارد آنجا هم ما قبول نکردیم خلاصه آقا عنوان تجری هر جا باشد متجری آدم بدی است این که قصد می‌کند من فردا می‌خواهم بروم مثلاً العیاذ بالله زنا کند قتلی بکند این آدم آدم بدی است ما در اینِش حرفی نداریم مسلمان نباید در دل بدخواه مسلمان دیگری باشد قصد بکند او را به قتل برساند این معلوم است اسلامش ناقص است آدم بدی است اما این آدم بد را می‌شود عقوبت کرد نه اَلعُقوبَهُ تُتَرَتِبُ عَلَی الاَفعالِ الاِختیاریّه لاعَلَی الاُوصافِ الباطِنیّه عقوبت مال افعال بد است نه مال آدم بد این آدم بدی است اما فعلش که فعل حرامی انجام نداده عیبی ندارد

۳

کلام شهید اول

برویم سراغ حرف شهید نظرتان هست آن روزهائی که ما اجماع مشهور را باطل کردیم گفتیم ادعای اجماع کردی که تجری حرام است و عقوبت دارد این چه اجماعی است شیخ بهائی باآن مخالف است علامه با آن مخالف است و شهید هم سیأتی که همان روز من عرض کردم می‌خوانیم امروزه شهید هم در کتاب القواعد و الفوائد جلد۱ صفحه ۱۰۷ من ندیدم ولی این آدرس را یک جائی داده بود من از سابق یادم است دیده بودم یک موقعی فائده بیست و یکم بود اگر اشتباه نکنم چون فائده فائده است دیگر الفوائد و القواعد در ذهنم است که فائده بیست و یکم بود علی کل حال با این طبع‌های جدید جلد ۱ صفحه ۱۰۷ همین بحثی که ما دو هفته است داریم می‌کنیم آقای شهید اول در کتاب القواعد و الفوائد همین بحث را کرده ما دو تا بحث کردیم یکی تجری در نیت یکی تجری در فعل عین این دوتا بحث مرحوم شهید کرده‌اند فرموده‌اند تجری در نیت هیچ عیبی ندارد چرا چون اخبار زیادی داریم که می‌گوید معفو است ظاهراً مثل این که ندیده‌اند ایشان اخبار معارض را آخر ما گفتیم اخباری داریم که می‌گوید تجری در نیت معفو است اما معارض دارد ولی مرحوم شهید خیلی جزمی می‌فرماید نیت خلاف اصلاً عقوبت ندارد اشاره می‌کنند به آن اخباری که می‌گویند نیت معفو است هیچ اشاره‌ای به روایات معارضش نمی‌کنند

و اما تجری در فعل چه آقای شهید می‌فرماید فیه نظرٌ پس شد مخالف مشهور چون مشهور می‌گویند تجری را جزماً می‌گویند حرام است و مستحق عقوبت است ولی مرحوم شهید می‌گوید فیه نظر یعنی احتمال دارد حرام باشد احتمال دارد حرام نباشد مرحوم شهید بین ما و مشهور است نه مثل ما جزماً می‌گوید حرام نیست آخر ما جزماً گفتیم حرام نیست ما جزماً یکی دو هفته است داریم می‌گوئیم تجری فعلی عقوبت ندارد مشهور می‌گویند عقوبت دارد ایشان بین بین است می‌گوید تجری در نیت هیچ عیبی ندارد آن را بگذار کنار می‌ماند تجری فعلی در خارج آن دو احتمال دارد احتمال دارد حرام باشد چنانچه مشهور می‌گویند احتمال هم دارد حرام نباشد چنانچه ما می‌گوئیم بالاخره شد مخالف آن‌ها دیگر به همین مقداری که با آن‌ها چون آن‌ها جزماً می‌گویند حرام است ایشان با تردید می‌گوید پس مخالف آن هاست پس حرف شهید که ما امروز داریم می‌خوانیم از چیزهائی است که آن اجماعی که آقایان مشهور ادعا کرده بودند اجماعشان یک قدری شل می‌شود شهید اول قدس سره فی کتاب القواعد و الفوائد اگر من هی تکرار می‌کنم برای این که با قواعد علامه اشتباه نشود با تمجید القواعد شهید ثانی اشتباه نشود القواعد و الفوائد در کتاب القواعد و الفوائد مرحوم شهید اول فرموده‌اند لا یُأَثِّر نیَّهُ المَعصیَّه عِقابَاً وَ لا ذَمّاً ایشان که می‌گوید مستحق مذمت هم نیست یعنی با ما هم مخالف است چون ما می‌گفتیم نیت معصیت باز هم همان آن مستحق مذمت است در واقع ایشان هم با ما مخالف است و هم با مشهور مخالف است آمده فرموده نیت معصیت اصلاً عقوبت ندارد اصلاً مذمت ندارد ما لَم یَتَلَبَّس بِها یعنی مادامی که متلبس نشده به آن نیت یعنی کاری انجام نداده هیچ عیبی ندارد و هو یعنی این قصد عصیان هو این نیت و قصد عصیان مِمّا سَبَقَ فِی الاَخبار اَلعَفوُ عَنه یعنی نیت تجری معفو است معلوم می‌شود آن طائفه دوم از اخبار را ایشان ندیده‌اند

سوال و جواب: آن اخبار می‌گفت همان نیت اخبار آقا می‌گفت نیت عیب دارد عنایت نمی‌فرمائید اخبار ایشان می‌گوید اگر کاری نکند فقط نیت داشته باشد عیبی ندارد آن اخبار نیت را می‌گفت عیب دارد بله بفرمائید افاده نمی‌کندآخر ببینید ثَبَتَ فی الاَخبار در اخبار دارد معفو است یعنی نیت هیچ حکمی ندارد مگر این که چیزی ضمیمه‌اش بکند آنجائی که چیزی ضمیمه‌اش بکند آنجا حکم دارد که در واقع می‌شود جزء تجری فعلی دیگر یعنی نیت کرده یک فعل خارجی هم انجام داده علی کل حال ایشان هم با ما مخالف است و هم با شهید چون ما می‌گفتیم نیت تجری هم خودش مذمت فاعلی دارد ایشان می‌گوید نه نه مستحق مذمت است نه مستحق عقوبت است این مال نیت تنها

حالا او نوی تَلَبُّسِش را می‌خواهیم بخواهیم تلبس این است نه آن که شما در ذهنتان است وَ لُو نَوَی المَعصیَّه و تَلَبُّس اگر نیت کرد که فردا مثلاً مقطوع الخمریه را بخورد و مقطوع الخمریه را هم خورد و اتفاقاً آب در آمد اگر نیت معصیت کرد و متلبس هم شد به آن عملی که معتقد بود آن معصیت است فَظَهَرَ خِلافُها بعد خلافش پیدا شد حَفی تَأثیرَ هذِهِ النیَّه یعنی این نیت همراه با عمل آیا مؤثر است گفته فیه نظر در این نظر است مِن اَنَّها بر این که این نیت لَما لَم یُصادِفِ المَعصیَّه این علت این که عیبی ندارد علت این که تجری فعلی عیبی ندارد این قولش باما موافق است لانها یعنی این نیت نیتی که خلاصه کشف خلاف شده نیت کرده مقطوع الخمریه را بخورد و خورده ولی آب در آمده گفته این هم مثل نیت مجرده است چطور نیت مجرده عیبی نداشت این هم نیتش مثل او می‌ماند چرا چون آب درآمده عیبی ندارد لَما لَم یُصادِفِ المَعصیَّه می‌گوید این نیت چون که مصادف با معصیت نیست صارَت کَنیَّهَ مُجَرَّده مثل آن نیت مجرده است وَ هُوَ غَیرَ مُؤاخَذٍ بِها چطور نیت گفتیم مؤاخذ نیست اینجا هم که همراهش فعل تجری است مقطوع الحرمه را خورده و بعد آب درآمده مثل او می‌ماند پس از این جهت با ما موافق است ولی و من از این جهت با مشهور موافق است وَ مِن دِلالَتِها از این جهت که این نیت دلالت دارد بر انتهاک حرمت مولی این نیت تؤام با عمل این وقتی می‌گوید این مقطوع الحرمه است من می‌خواهم بخورم دارد الآن هتک مولی را می‌کند در این صورت این قولش با مشهور موافق است پس ببینید من اولی با ما موافق بود از این جهت که واقعاً معصیت نشده عقوبت ندارد حرف ما ولی از این جهت که هتک احترام مولی است می‌گوید خدایا تو فرمودی خمر نخور من می‌خواهم خمر بخورم این هتک احترام مولی است و لو آب هم دربیاید معصیت می‌شود از این جهت با مشهور موافق است از این جهت که این نیت تؤام با عمل دلالت دارد بر هتک حرمت مولی بر جرأت این شخص بر معاصی از این جهت عقوبت می‌شود

حالا وَ قَد ذَکَرَ بَعضُ الاَصحاب بَعضُ الاَصحاب مرحوم یعنی حلبی است حلبی بله من اینجا نوشته ام بله ابوالصلاح حلبی در کتاب کافی صفحه ۲۷۹ اخیراً هم چاپ شده تو قدما آقا ما دو کافی داشتیم یک کافی کتاب روائی است که مال مرحوم کلینی است یک کافی هم کتاب فقه است که مال ابوالصلاح حلبی است که شیخ انصاری در مکاسب خیلی از ایشان نقل می‌کند غرض این که داریم می‌خوانیم این بعض الاصحاب آقای ابوالصلاح حلبی است در کتاب کافی آن هم صفحه چند عرض کردیم ۲۷۹ ایشان درآمده یک مطلبی گفته‌اند عنایت کنید ایشان می‌گویند یک نفری ظرف آبی را برداشت ظرف آب مثل همین ظرف آب ما این را برداشت ولی به صورت مشروب خورها خورد من دیده ام بعضی جوان‌ها جلف تو یک جاهائی که می‌خواهند یک عده‌ای را بخندانند یک لیوان آب بر می‌دارد می‌گوید به سلامتی فلانی می‌خورد بعداً قایم می‌زند زمین پیلی پیلی می‌خورد زمین که مثلاً من مستم خوب آب دارد می‌خورد ولی آن آقای ابوالصلاح فرموده همین هم حرام است چرا چون نیت معصیت کرده و لو آب دارد می‌خورد ولی این ادا و اطفارا که در می‌آورد الآن نیت شراب خوری دارد می‌کند آمده فرموده حرام است ممکن است شما بگوئی خوب این بر ضرر شهید است شهید که می‌گفت نیت عیبی ندارد می‌گوید نه این برای نیت نیست برای آن کارهائی است که ضمیمه‌اش کرده خودش را تکان تکان می‌دهد قایم لیوان را می‌زند زمین یعنی مثلاً من مست شدم این حرام است به خاطر آن جهت است لذا ایشان می‌خواهد مؤید هم بیاورد برای این که فعل تا موقعی که برای این دومی است یعنی برای این که و لو حرام هم در نیامده عقوبت می‌شود به این مناسبت ذَکَرَ بَعضُ الاَصحاب مسأله‌ای را از ابوالصلاح حلبی نقل می‌کند که انه ایشان فرموده لُو شَرِبَ المُباح مباح واقعی ظرف آب را برداشته دارد می‌خورد ولی تشبیهاً به شرب مسکر می‌خورد خودش را به حالت مستی می‌زند ایشان فرمودند فَعَلَ حَراماً این حرام است آن وقت اینجا یک اِن قُلت می‌شود ممکن است کسی به شهید بگوید این بر ضرر شما است این آب خورده دیگر شما که می‌گفتید نیت عیبی ندارد این الآن نیت کرده پس چرا می‌گوئی حرام است می‌گوید نه این نیت تنها نیت نیست یک کارهائی هم ضمیمه‌اش است آن حرمت مال آن کارهای ضمیمه است و الا نیت بِما هُوَ نیَّت عیبی ندارد این لعل حرف شهید است جواب از اشکال است دوباره عرض می‌کنم ایشان حرف آقای بعض الاصحاب را نقل کرد که اگر کسی آب بخورد ولی به نیت شراب یک قیافه هائی هم به خودش بگیرد گفته حرام است ممکن است کسی خیال کند این حرف به ضرر شهید است چون شهید فرمود نیت عیبی ندارد اِن قَلت خوب شما که گفتید نیت عیبی ندارد این که الآن گفته حرام است ایشان می‌گویند حرام به خاطر نیت نیست به خاطر آن کارهائی است که قیافه هائی است که از خودش درآورده اِن قُلت شما که گفتید نیت عیبی ندارد خوب این آقای بعض الاصحاب می‌گوید الآن این نیت شراب کرده کار حرام است قُلتُ لَعَلَِّهُ شهید می‌گوید شاید این تحریم لَیسَ لِمُجَرَّدِ النیَّه تا اشکالی بر من وارد بشود بل بانضمام فعل جوارح است بلکه به خاطر آن کارهائی است که از خودش درآورده آن‌ها باعث حرمت می‌شود خلاصه عقیده شهید چه شد آقا تجری در نیت هیچ عیبی ندارد نه تنها عقوبت ندارد حتی مذمت هم ندارد تا اینجای حرفش بر خلاف ما است

و اما تجری فعلی از یک جهت با مشهور مخالف است از یک جهت با ما می‌گوید احتمال دارد عقوبت داشته باشد با آن‌ها موافق است ولی احتمال هم دارد عقوبت نداشته باشد مثل نیت مجرده بشود با ما مخالفت می‌کند پس فیه نظر در تجریهای فعلی ایشان نظر دارد یعنی اشکال دارد که آیا مستحق عقوبت است یا نه یک مثال خواندیم حالا می‌خواهد پنج تا دیگر مثال بزند مرحوم شهید می‌خواهد پنج تا دیگر مثال بزند برای تجریهای فعلی یعنی کار حرام به خیال خودش انجام می‌دهد بعد معلوم می‌شود کار حلال است ما یک دانه مثال زدیم گفتیم مقطوع الخمریه را خورده و آب درآمده آن یک مثال پنج تا دیگر می‌خواهیم مثال بزنیم دقت کنید این پنج تا مثال که می‌خوانیم ببینید چه جوری است این مثالها دو تاش مربوط به اعراض است اعراض یعنی قضیه ناموسی این پنج تا مثال که می‌خواهیم بخوانیم دو تاش مربوط به اعراض است دو تاش مربوط به اموال است یکیش هم مربوط به دماء است پس پنج تا مثالی که می‌خواهیم بخوانیم یک شخصی به خیال خودش اقدام کرده بر یک کار حرامی بعد معلوم شده آن کار حرام نیست اینجا فیه نظر آن وقت پنج تا مثال نقل کرده یعنی در تمام این پنج تا تجری فعلی است ولی تجری فعلیش دو احتمال دارد لذا آمده گفته آن موارد محل نظر چند تا مثال است من یک دانه مثالش را برای شما زدم

[بیان مثال‌های دیگر]

یُتَصَوَّر یعنی آن تجریهای فعلی که من گفتم محل نظر است محل اشکال است ممکن حرام باشد ممکن حرام نباشد این تجری محل نظری پنج تا مثال دارد دوتاش اولی و دومی مال اعراض سومی و چهارمیش مال اموال پنجمیش مال دماء

یک کسی می‌رود در خانه غریبه‌ای بعد شب است تاریک هم هست می‌بیند زنی هم آنجاست خلاصه تعدی می‌کند صبح هم آن زن هیچی نمی‌گوید صبح که هوا روشن می‌شود معلوم می‌شود عیال خودش بوده خوب ببینید تجری کرده به حساب در تاریکی زنا کرده صبح معلوم می‌شود حلال خودش بوده عیبی ندارد یا نه عیالش در حال حیض بوده و تمام شده حیضش این خیال می‌کند هنوز عیالش در حال حیض است مع ذلک معاشرت می‌کند بعد معلوم می‌شود دو سه روزاست او پاک شده ببینید به خیال خودش دارد کار حرام این دوتا مال اعراض است که تجری می‌کند به عنوان کار حرام مشغول می‌شود ولی بعد معلوم می‌شود کار جائزی است حالا این مستحق عقوبت است یا نه فیه نظر به یک اعتبار مستحق عقوبت است به یک اعتبار مستحق عقوبت نیست لذا می‌فرماید که یُتَصَوَّر آن محل نظر یعنی آن تجریهای فعلی که دو احتمال دارد چند صورت دارد لُو وَجَدَ اِمرَأَهً فی مَنزِلِ غیرِهِ فَظَنَّها یعنی یقین کرد که اجنبیه است و اصابها با او معاشرت کرد فبان انها زوجه او امته به خیال خودش زنا کرده اما صبح که هوا روشن می‌شود معلوم می‌شود زوجه یا امه بوده این یکی تجری احتمال عقوبت احتمال عدم عقوبت

مثالی دیگر لو وطئ زوجته بظن انها حائض فبانت طاهره این دو تا مثال مال تجری در اعراض

و منها دوتا مثال هم در اموال یک کسی نون دستش است تو خیابان دارد می‌رود این حمله می‌کند این نون را از این می‌گیرد و خلاصه می‌خورد بعد معلوم می‌شوداین نون مال خودش بوده این می‌خواسته این نون را ببرد منزل بدهد مال خود این بوده پولش هم داده این خبر نداشته به خیال خودش هم الآن ملک غیر دارد می‌خورد بعد معلوم شد ملک خودش است آیا این که چند تا گوسفند دارند می‌چرند یک دانه از اینها را عدواناً می‌گیرد سر می‌برد بعد معلوم می‌شود این مال خودش بوده در خانه باز بوده این گوسفند آمده بیرون قاطی این گوسفندها دارد می‌چرد این خیال کرده مال دیگری است برداشته سر بریده خورده بعد معلوم شد گوسفند خودش بوده اینجا هم باز تجری است از یک جهت احتمال حرمت از یک جهت احتمال حلیت

منها دیگر از این تصور لو هجم علی طعام بید غیره فاکله فتبین انه ملکه این هم یک تجری

مثال چهارمی که باز هم مال اموال است لو ذبح شاهً به گمان این که مال غیر است به قصد عدوان یک گوسفندی را گرفت سر برید فظهرت ملکه بعد معلوم شد مال خودش است این چهار تا مثال اعراض و اموال

مثال آخری مال دماء است یک نفر را به خیال این که محفوظ است خونش معصوم است این را می‌کشد بعد معلوم می‌شود مهدور است ما یک محقون داریم یک مهدور داریم محقون یعنی کسی که خونش محفوظ است معصوم است یعنی باید خونش را حفظ کرد این به عنوان معصوم بودن کشت بعد معلوم شد کافر حربی بوده این هم از آن تجری هائی است که مربوط به دماء است قتل نفساً بظن انه النفس معصوم است خیال می‌کرد معصوم است یعنی خونش محفوظ است احترام دارد این را مع ذلک کشت فبانت مهدوره بعد معلوم شد مهدور الدم است یعنی کافر حربی است

این پنج تا مثال هم مرحوم شهید زدند فرمودند در تمام این‌ها دو احتمال دارد احتمال عقوبت چنانچه مشهور می‌گویند احتمال عدم عقوبت چنانچه ما می‌گوئیم

[قول بعض عامه در مثال آخر]

آن وقت به مناسبت این مثال آخری ایشان از قول عامه یک چیزی نقل می‌کند قال بعض العامه یکی از عامه آمده گفته نه این آخری فاسق است یعنی این قاتلی که این بنده خدا را کشته و لو بعد هم معلوم شده این مهدور الدم بوده این فاسق است این را باید عقوبتش کرد ما گفتیم عیبی ندارد یعنی دو احتمال است احتمال عقوبت احتمال عدم عقوبت ولی بعض العامه گفته اندی یحکم بفسق المتعاطی لذلک متعاطی یعنی مرتکب ذلک هم به قتل می‌خورد یعنی یکی از عامه در این مثال آخری که این بنده خدا قاتل است گفته این متعاطی یعنی مرتکب قتل این فاسق است چرا لدلالته علی عدم الموالاه برای این که این کاشف از این است که این آدم بی‌موالاتی است آدم حسابی زده کشته خوب بعداً معلوم شده آدم مهدور الدم بوده این آدم بی‌موالاتی است نسبت به معاصی پس با این کار از عدالت می‌افتد در دنیا در دنیا از عدالت می‌افتد در آخرت هم گرفتار عقوبت است و یعاقب فی الاخره ما لم یتب عقاباً اگر توبه نکند عقوبت می‌شود آن هم یک عقوبت متوسطه بین صغیره و کبیره یعنی یک گناهی یک عقوبتی می‌کنند از گناه صغیره یک خرده بالاتر از گناه کبیره یک قدری کمتر فرقش با قاتلهای دیگر این است این نه این که کشته بعنوان این که خلاف کرده حالا بعد معلوم می‌شود کار خوبی بوده ایشان می‌فرماید در این دنیا که از عدالت ساقط می‌شود در آن دنیا عقوبتش می‌کنند چه عقوبتی یک عقوبت متوسط یعنی یک خرده بالاتر از گناه صغیره یک خرده کمتر از گناه کبیره و کلا هما تحکم و تخرص علی الغیب هر دوی این‌ها تحکم است یعنی حکم بی‌دلیل است هم حکم به فسقِت درست نیست و هم حکم به عقوبت متوسطه و این تخرص علی الغیب این یک تخمینی است این آقا پهلوی خودش زده غیب گوئی می‌کند الثانی فرد انشاءالله فردا.

ورابعها : التلبّس بما يحتمل كونه معصية رجاء لتحقّق المعصية به.

وخامسها : التلبّس به لعدم المبالاة بمصادفة الحرام.

وسادسها (١) : التلبّس برجاء (٢) أن لا يكون معصية ، وخوف أن يكون معصية.

ويشترط في صدق التجرّي في الثلاثة الأخيرة : عدم كون الجهل عذرا عقليّا أو شرعيّا ـ كما في الشبهة المحصورة الوجوبيّة أو التحريميّة ـ ؛ وإلاّ لم يتحقّق احتمال المعصية وإن تحقّق احتمال المخالفة للحكم الواقعي ، كما في موارد أصالة البراءة واستصحابها.

ثمّ إنّ الأقسام الستّة كلّها مشتركة في استحقاق الفاعل للمذمّة من حيث خبث ذاته وجرأته (٣) وسوء سريرته ، وإنّما الكلام في تحقّق العصيان بالفعل المتحقّق في ضمنه التجرّي. وعليك بالتأمّل في كلّ من الأقسام.

ما أفاده الشهيد حول بعض الأقسام المذكورة

قال الشهيد قدس‌سره في القواعد :

لا يؤثّر نيّة المعصية عقابا ولا ذمّا ما لم يتلبّس بها ، وهو (٤) ما (٥) ثبت في الأخبار العفو عنه (٦).

ولو نوى المعصية وتلبّس بما يراه معصية ، فظهر خلافها ، ففي

__________________

(١) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «والثاني ، والثالث ، والرابع ، والخامس ، والسادس».

(٢) في (ه) ومصحّحة (ت) بدل «التلبّس برجاء» : «التلبّس به رجاء».

(٣) لم ترد «وجرأته» في (ظ) ، (ل) و (م).

(٤) كذا في (ر) ، (ص) ، (ظ) ، (ل) ، (م) والمصدر ، وفي (ت) و (ه) : «وهي».

(٥) كذا في (ظ) والمصدر ، وفي غيرهما : «ممّا».

(٦) الوسائل ١ : ٣٥ ، الباب ٦ من أبواب مقدّمة العبادات ، الأحاديث ٦ ، ٨ ، ١٠ ، ٢٠ و ٢١.

تأثير هذه النيّة نظر :

من أنّها لمّا لم تصادف المعصية صارت كنيّة مجرّدة ، وهو (١) غير مؤاخذ بها.

ومن دلالتها على انتهاك الحرمة وجرأته على المعاصي. وقد ذكر بعض الأصحاب (٢) : أنّه لو شرب المباح تشبّها بشرب المسكر فعل حراما ، ولعلّه ليس لمجرّد النيّة ، بل بانضمام فعل الجوارح.

ويتصوّر محلّ النظر في صور :

منها : ما لو وجد امرأة في منزل غيره ، فظنّها أجنبيّة فأصابها ، فبان أنّها زوجته أو أمته.

ومنها : ما لو وطئ زوجته بظنّ أنّها حائض ، فبانت طاهرة.

ومنها : ما (٣) لو هجم على طعام بيد غيره فأكله ، فتبيّن أنّه ملكه.

ومنها : ما (٤) لو ذبح شاة بظنّها للغير بقصد العدوان ، فظهرت ملكه.

ومنها : ما إذا قتل نفسا بظنّ أنّها معصومة ، فبانت مهدورة.

وقد قال بعض العامّة : نحكم بفسق المتعاطي ذلك ؛ لدلالته على عدم المبالاة بالمعاصي ، ويعاقب في الآخرة ـ ما لم يتب ـ عقابا متوسّطا بين الصغيرة والكبيرة. وكلاهما تحكّم وتخرّص على الغيب (٥) ، انتهى.

__________________

(١) كذا في (ر) ، (ص) ، (ظ) ، (ل) ، (م) والمصدر ، وفي (ت) و (ه) : «وهي».

(٢) هو أبو الصلاح الحلبي في كتابه (الكافي في الفقه) : ٢٧٩.

(٣) لم ترد «ما» في (ر) ، (ظ) ، (ل) ، (م) والمصدر.

(٤) لم ترد «ما» في (ر) ، (ظ) ، (م) والمصدر.

(٥) القواعد والفوائد ١ : ١٠٧ ـ ١٠٨.