درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۸: تجری ۸

 
۱

خلاصه مطالب گذشته

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

عرض شد صاحب فصول دو تا حرف زده هر یکی بدتر از دیگری حرف سابق شان این بود که یک تَجَرّی حسن برای ما درست کردند که حتی هم عقیده‌های خودش هم با آن مخالفند چون ایشان مثل مشهور تجری را قبح فعلی قائل است قائل است به این که تجری حرام است و متجری مستحق عقوبت است اما یک مثال پیدا کرده گفته در آنجا تجری قبحی ندارد متجری عقوبت نمی‌شود آنجایی که مقطوع الحرمه را انجام بدهد بعد معلوم بشود واجب توصلی است خوب این مخالف عقیده مشهور هم هست ما هم که اصلش را قبول نداریم ما می‌گوئیم اصلاً تجری قبح فعلی ندارد نهایتش قبح فاعلی است این حرف گذشته شان

حرفی که در جلسه قبل خواندیم این بود آمدند فرمودند اگر تجری با معصیت مصادف شدند یعنی تجری خودش یک عنوان معصیت عقوبت معصیت هم یک عقوبت گفته اگر اینها با هم یکجا اتفاق افتاد تصادف کردند اینها تداخل می‌کنند ایشان می‌فرماید این معنا معلوم نیست و حال این که باید بگوئیم این لفظ معقول نیست اول باید بگوئیم معقول نیست یک صورت معقولی برایش درست بکنیم بعد بگوئیم معنایش چه است چرا برای اینکه امکان ندارد شما یک جایی را پیدا بکنی که هم تجری باشد و هم معصیت ما نداریم جایی که این دو عنوان با هم تصادف کنند چرا برای این که این آقایی که مقطوع الخمریه را می‌خورد اگر آب در بیاید تجری است اگر خمر در بیاید معصیت است هر دو امکان ندارد از دو حال که خارج نیست این کسی که مقطوع الخمریه را می‌خورد از دو حال خارج نیست یا این مقطوع الخمریه‌ای که خورده معلوم می‌شود آب است یا معلوم می‌شود شراب است از این دو حال که خارج نیست اگر معلوم بشود آب است تجری است دیگر معصیت نیست اگر شراب درآمد معلوم است معصیت است دیگر تجری نیست اصلاً مناط تجری به عدم مصادفه است مناط معصیت به مصادفه با واقعه است امکان ندارد این دو تا یکجا جمع باشد مگر یک توجیح خیلی بعیدی برایش بکنیم که آن توجیح هم درست نیست بیاییم بگوئیم نه مقطوع الخمریه را خورد بعد معلوم شد آب نجس است یا آب غصبی است خوب خمر در نیامده پس تجری معصیت کرده نجس خورده پس معصیت این توجیه هم درست نیست حالا برای این که یک قدری سر و صورتش را درست کنیم ما این توجیه را عرض کردیم و الا معصیت نیست شما اگر یک آبی را خوردی بعد معلوم شد نجس است معصیت کردید خوب این جا هم که شما نمی‌دانستید نجس است غرض این مثال هم که ما گفتیم این توجیه هم که ما کردیم این توجیه درست نیست ولی بالاخره یک سر و صورتی برایش می‌دهیم پس کسی مقطوع الخمریه را می‌خورد حالا معلوم می‌شود آب غصبی است یا آب نجس است خوب اینجا دو تا جرم کرده باید مرتکب است دو تا جریمه باید بدهد یک جرمش خود عصیان است که مستحق عقوبت است یک جرمش هم که معصیت است که آن هم مستحق عقوبت است می‌گویند تعدد سبب مستلزم تعدد مسبب است حالا که دو تا سبب عقوبت هست پس باید قائل به دو عقوبت بشویم ولی ایشان دیده نه یک معصیت که نمی‌شود آدم بگوید دو تا عقوبت گفته تداخل می‌کند حالا می‌خواهیم بگوئیم تداخل یعنی چه شما که می‌فرمائید این دو تا معصیت یک دانه عقوبت دارد تداخل می‌کند معنایش چه است اگر معنای تداخل این یعنی یک دانه عقوبت می‌شود این دو تا اشکال دارد یکی این که با روایات مخالف است روایات علی القاعده است می‌گوید تعدد سبب مستلزم تعدد مسبب است کسی که یک گناهی را انجام می‌دهد هم راضی است هم انجام داده خود رضاء یک معصیت خود انجام آن هم یک معصیت پس اگر شما قائلید به تداخل تداخل یعنی یک دانه با این روایات سازگار نیست با آن قاعده سازگار نیست که تعدد سبب مستلزم تعدد مسبب است مضافاً به این که ترجیح بلا مرجح است آن یک دانه عقوبت را به ازای کدام می‌کنند به ازای معصیت می‌کنند یا به ازای تجری می‌کنند این می‌شود ترجیح بلا مرجح پس یک دانه که نمی‌شود باشد اگر مقصود ایشان ازتداخل این است نه اگر یک عقاب اضافه یک عقاب اضافه که به این تداخل نمی‌گویند مثل کسی که ماه رمضان مثلاً با شراب افطار کند با مال غصبی افطار کند خوب این جا چه کارش می‌کنند این را این را می‌برند جهنم یک ساعت هم اضافه نگه می‌دارند اصل جهنمش بر آن افطار بلا عذرش آن یک ساعت اضافه‌اش هم مال آن مال غصبی که خورده به این تداخل نمی‌گویند

پس خلاصه اولین کلام لا یعقل بر فرض یک سرو صورت عقلایی برایش درست کنیم لا یعلم معنای محصلی ندارد و خلاصه این حرف که صد در صد باطل است آن حرف قبلیِشان هم که باطل کردیم برای این که ما قبح تجری را ذاتی می‌دانیم نهایتش مقتضی می‌دانیم تجری همه جا قبیح است یک فردی ما نداریم که تجریش در آنجا حسن داشته باشد البته مشهور که قائل به حرمت هستند ولی ما هم که قائل به حرمت نیستیم می‌گوئیم همه جا تجری قبح فاعلی دارد

خوب این آقایان مشهور که تجری را حرام می‌دانند می‌گویند مستحق عقوبت است تجری فعلی است تجری فیزیکی است یعنی آن تجری که در خارج محقق بشود اما تجری در باطن چی نیت یک کار اخلاقی می‌کند بعد هم انجام نمی‌دهد آیا آن هم اینها حرام می‌دانند آنجا مرددند پس آقایان مشهور که تجری را حرام می‌دانند می‌گویند متجری مستحق عقوبت است تجری است که وقوع خارجی داشته باشد اما در تجری باطنی چی نیت خلاف می‌کند و انجام نمی‌دهد آنجا مرددند چرا برای این که روایات و ادله دو دسته است بعضی از روایات می‌گوید نه خیر تجری نیتی مَن هَمَّ بِه سَیِئَهٍ وَ لَم یَفعَلها کتبت لَهُ حَسَنِه در نیتش انسان یک کار خلافی باشد انجام ندهد نه تنها عقوبت نمی‌شود بلکه یک ثواب هم میدهند یک طایفه روایات این است که تجری در نیت هیچ عیبی ندارد ولی نقطه مقابلش که نظرتان هست آیات و روایاتی خواندیم که می‌گفت خود قلب هم مؤثر است خود باطن هم مؤثر است که انسان کارهایی هم که قصد خلاف می‌کند آنها هم خلاصه حکم همان را دارد یعنی خلاصه حکم این را دارد که مثل تجری‌های فعلی است ما آن روز آقا آیات را آدرسهایش را درست ندادیم آن آیه لِمَ قَتَلتُمُوهُ سوره آل عمران آیه ۱۸۳ آن وقت اگر نظرتان باشد یک تفسیری داشت آن تفسیرش در وسائل غرض آیه سوره آل عمران آیه ۱۸۳ ولی یک روایتی بود که آن آیه را تفسیر کرد برای آن روایت مراجعه کنیم به وسائل جلد ۱۱ صفحه ۵۰۹ حدیث ۶ یعنی آن روایت ما وُرِدَ فی تفسیر آیه در وسائل پیدا بکنی آیه بعدی یُحِبُونَ اَن تَشیعَ الفاحِشِه بود سوره نور آیه ۱۹ آیه دیگر اِن تُبدوُا ما فی اَنفُسِکُم بود آن هم بقره آیه ۲۸۴ آیه تِلکَ الدّارُ الآخِره آن هم قصص آیه ۸۳ البته آیات باز هم هست حالا یا این که ایشان یادشان نبوده یا دیگر خواسته‌اند کوتاه کنند

[دو آیه دیگر که استاد بیان میکنند]

یکی دو تا آیه هم من از خارج عرض می‌کنم اِنَّ السَّمعَ و البَصَرَ وَ الفُؤاد کُلٌّ اُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولا خیلی آیه خوبی است یعنی ایشان آیات را می‌آورد بهتر از این آیات شاید بود اَلسَّمعُ و البَصَر و الفُؤاد چشم و گوش که معلوم است گناهان خارجی اما فؤاد که قلب است آن هم مسئول است یعنی شما گناه قلبی هم بکنید مسئولیت دارد اِنّ السَّمعَ و البَصَر که گناه خارجی است و الفُؤاد کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئوُلا یعنی گناهان قلبی هم قلب مسئولیت دارد گناهان قلبی همان گناهان باطنی است

یا یک آیه دیگر لا یُؤاخِذُکُم الله بِالَّغوِ فی ایمانِکُم و لکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبت قُلوُبُکُم ببینید چه آیه خوبی است لا یُؤاخِذُکُمُ الله بِالَّغوِ فی اَیمانِکُم چیزهای لغو را خدا مؤاخذه نمی‌کند اما یؤاخِذُکُم بِما کسَبَت قُلُوبُکمُ یعنی اگر با قلبتان هم یک کارهایی بکنید خدا مؤاخذه می‌کند اینها همه آیات است با آن چند تا آیه با آن چند تا روایات که اینها همه دلالت دارد بر اینکه گناهای قلبی هم گناه است نیت خلاف هم خودش گناه است و مؤاخذه و عقوبت دارد خوب این هم آیات حالا این اخبار را می‌خواهیم جمعش کنیم تا اینجا درس گذشته پس سؤال: آدرس آیه‌ها استاد: چی آقا بله آدرس ما فقط اینها که اینجا است آدرس می‌دهیم دیگر آنی که از خارج می‌خوانیم که دیگر آدرس ندارد بله آنها را بگردید پیدا کنید غرض آیاتی که اینجاست ما مجبوریم آدرسش را بدهیم آنهایی که من از خارج می‌گویم دیگر نبایدآدرس بدهم که ولو آدرسش را هم بلدم ولی درس طول می‌کشد عنایت کنید.

۲

جمع بین دو طائفه از اخبار

می‌خواهیم جمع کنیم بالاخره دو طایفه روایات است یک روایات می‌گوید نیت بد عیب ندارد یک روایات یعنی مؤاخذه ندارد یک دسته ادله هم می‌گوید چرا نیت بد هم مؤاخذه دارد چه طوری جمعش کنیم به این جمع می‌گویند جمع تبرعی جمع تبرع یعنی گرفتار دو دسته روایات شدیم مجبوریم یک جوری با هم جمعش بکنیم والا شاهدی از کتاب و سنت نداریم جمعی که شاهد نداشته باشداز کتاب و سنت به او می‌گویند جمع تبرعی ایشان می‌خواهد یک جمع تبرعی بکند آن طایفه‌ای که می‌گوید نیت بد عیبی ندارد گناه ندارد مال آن نیتی است که خودش مستقلاً بعد نیت منصرف می‌شود اما آنهایی که می‌گوید عیب دارد آنجایی است که عاجز می‌شود مثالش را بزنیم سؤال: قصد می‌کند روزه‌اش را بخورد می‌رود کنار آب بعد منصرف می‌شود استاد: بله همه که نمی‌گویند آن را نیت بطلان را همه نمی‌گویند باطل است عده‌ای می‌گویند مشهور می‌گویند علی کل حال عنایت بفرمائید آقا یک کسی تصمیم می‌گیرد فردا حالا شب است توی رختخواب خوابیده می‌گوید فردا ساعت ۹ می‌روم فلان شهر خلاصه ترورش می‌کنم او را به قتل می‌رسانم خوب این یک همچین نیت خلافی می‌کند بعد با این که قدرتش را هم دارد می‌گوید این چه کاری است نمی‌رود خوب ببینید آن روایات که می‌گوید نیت عیب ندارد این نیت است که قدرت هنوز هست یعنی می‌تواند فردا برود آن کار خلاف را انجام بدهد ولی مع ذلک می‌گوید نه نمی‌کنیم این کار را آن روایات که می‌گوید نیت عقوبت ندارد این نیت است که یعنی با این که قدرتش محفوظ است و می‌تواند برود آن شخص را ترور کند و به قتل برساند ولی نمی‌رود آن روایات که می‌گوید نیت مؤاخذه ندارد این جور است اما یک وقت است نه می‌رود سر راه این بیچاره هم می‌ایستد اتفاقاً آن آقا یک شخصیتی است مأمور‌های حفاظتی دارد می‌بیند نمی‌تواند کاری بکند بر می‌گردد آن روایات که می‌گوید نیت بد عقوبت دارد این نیت است که عاجز شده غرض آن روایاتی که می‌گوید نیت بد عیبی ندارد آنجایی است که با این که قدرتش است منصرف می‌شود ولی آنی که می‌گوید نیت مؤاخذه دارد نه عاجز شده واقعاًرفته سر راه آن بنده خدا که این کار را بکند منتهی مأمور حفاظتی داشته نتوانسته بکند آنهایی که می‌گوید نیت عقوبت دارد این جور نیت است این یک جمع لذا ایشان می‌فرمایند حالا می‌خواهند جمع بکنند

بله وَ یُمکِن حَملُ الاَخبارُ الاُوَل این کتابها نوشته اُوَلِه غلط است اُوَل جمع اُولی است ما دو طایفه روایت داشتیم طایفه اُولی طایفه ثانیه آن وقت اُوَل جمع اولی است این کتابها اُوَلِه نوشته غلط است آمدند حمل کردند این جمع تبرعی است آمده ایشان حمل کرده آن اخبار اولی را یعنی آن اخبار طایفه اولی را بر که آن طایفه اخبار که می‌گفت نیت عیبی ندارد بر چه کسی بر آن کسی که اِرتَدَعَ برمی گردد از قصدش بنفسه یعنی با این که قدرتش هنوز محفوظ است آن آقا را هم دارد از دور می‌بیند ولی مع ذلک منصرف می‌شود آن روایات که دارد نیت عیبی ندارد نیت بد این آدم است که با این که قدرتش هست منصرف می‌شود اما اَخیره یعنی اَلطایفَهُ الاَخیرِه عَلی مَن بَقِیَ عَلی قَصدِه هنوز نیت دارد می‌رود جلو ولی مأمورین حفاظتی این قدر زیادند نمی‌گذارند این کارش را بکند اینجا است که نیتش چه است عقوبت دارد آن روایاتی که می‌گوید نیت بد عقوبت دارد مال آن کسی است که بر قصدش هنوز باقی است ولی عَجَزِ عَنِ الفِعل لا بِاختِیار بر می‌گردد این یک جمع

جمع دوم یا این که این جمع را بکنیم بگوئیم آن روایاتی که می‌گوید نیت عیبی ندارد نیت تنها فقط پهلوی خودش نشسته فردا می‌خواهند بروند شراب درست کنند بعد هم هیچ کاری نمی‌کند آن روایاتی که می‌گوید نیت بد عیبی ندارد این است اما یک وقت است نه فردا می‌رود قزوین و تاکستان قزوین را اجاره می‌کند انگورها را برمی دارد می‌آورد خوب آن روایات هنوز نکرده وا فعلاً رفته انگورها را خریده آمده مقدمه کار را فراهم کرده آن روایات که می‌گوید نیت عقوبت دارد این است پس جمع دوم چه شد نیت تنها بدون هیچ عکس العملی در خارج آن عقوبت ندارد روایاتی که می‌گوید نیت عقوبت دارد آنجایی است که نیت را می‌کند آن مسافرت را هم می‌رود آن انگورها را هم تهیه می‌کند ولی موفق نمی‌شود این آدمی است که عقوبت دارد این جمع دوم لذا ایشان می‌فرماید یا به این که طایفه اولی را حمل می‌کنیم یعنی آنهایی که می‌گوید نیت عیبی ندارد حمل می‌کنیم بر کسانی که اِکتَفاء بِمُجَرَّدِ القصد فقط قصد کرده فردا شراب درست بکند ولی ثانیه طایفه ثانیه را حمل می‌کنیم بر کسی که قصد کرده شراب درست کردن را ولی رفته انگورهایش را هم تهیه کرده آمده این همین قدر که انگورها را تهیه کرده این مستحق عقوبت است و لو موفق هم نشود که برود شراب درست کند شاهد بر این مطلب چه است شاهدش این است که اعانت کرده بر گناه آیه شریفه سوره مائده آیه ۲ تَعاوَنوا عَلَی البِرِّ و التَّقوی وَ لا تَعاوَنوا عَلَی الاِثمِ و العُدوان کمک نکنید معین گناه کسی نشوید آمدند گفته‌اند این الآن که می‌رود انگور تهیه می‌کند الآن اعانت کرده خودش را بر این معصیت پس نتیجتاً همان طوری که نمی‌شود دیگران را معاونت کرد و کمک کرد بر کار حرام حرام است طبق این آیه الآن خودش هم که رفته انگور تهیه کرده الآن اعانت کرده خودش را بر انجام این معصیت شاهد بر این مطلب سؤال: تا گناهی صورت نگیرد که اعانت بر او معنا ندارد استاد: خوب روایات این را می‌گوید ما چه کار بکنیم روایات می‌گوید معنا دارد ادامه سؤال: گناهانی که واقعاً انجام بشود در خارج استاد: نه دیگر مقدمه اگر انجام بشود که شراب درست کن است دیگر آن که می‌شود معصیت کار هنوز رفته انگورها را هم خریده آورده می‌خواهد بریزد داخل دیگ شراب درست کند یعنی می‌افتد می‌میرد این آدم را عقوبتش می‌کنند این روایت این جور می‌گوید دیگر یعنی بخواهیم جمع بکنیم و الا اگر شراب را درست بکند که شراب درست کن است دیگر آن که دیگر احتیاجی به چیزی ندارد سؤال: استاد: منصرف شد یعنی توبه کرد بله منصرف اگر به معنای توبه است چون تا اینجا مستحق عقوبت است اگر توبه کرد که هیچ اما اگر نه منصرف شد باز هم منصرف بشود چون بعضی از افعالش را انجام داده مستحق عقوبت است ایشان روایات را می‌خواهد معنا کند می‌گوید آن روایات طایفه ثانیه و آیاتش هم همین طور که می‌گوید عقوبت بر نیت هست مال آن کسی است که بعضی از مقدمات را هم انجام داده و لو موفق نشود که آن کار را انجام بدهد خوب شاهد بر این جمعتان چه است حُرمَتُ الاِعانَهِ عَلَی المُحَرَّم اشاره به سوره مائده آیه ۲ این است آیه ۲ تَعاوَنوا عَلَی البِرِّ و التَّقوی وَ لا تَعاوَنوا عَلَی الاِثمِ وَ العُدوان کسی را کمک نکنید بر اثم و گناه خوب الآن اینجا این خودش را دارد کمک می‌کند صاحب یعنی کاشف الغطاء صاحب کتاب کشف الغطاء ایشان فرموده فرق نمی‌کند دیگری شراب درست کند شما کمکش بکنی اعانت است خودت هم بروی انگورها را بخری بیایی باز هم این هم اعانت است همان طوری که اعانت بر غیر حرام است اعانت بر خودش هم انسان بکند یعنی خودش را کمک کند برای انجام گناه شاهد لَه یعنی شاهد این جمع شاهد بر این جمع که کسی نیتی بکند و بعضی از مقدمات را هم انجام بدهد این عقوبت دارد شاهدش این است که اعانت کرده بر محرم ان قلت که لا تعاونوا یعنی دیگران را کمک نکنید می‌گوییم نه عَمَّمَهُ بَعضُ الاَساطین عَمَّمَه هو برمی گردد به حرمت اعانت نگویید چرا ضمیر مذکر است حرمت مصدر است هم می‌شود ضمیر مذکر آورد هم مونث عَمَّمَه یعنی تعمیم داده این حرمت اعانت را بعض الاساطین شیخ جعفر کاشف الغطاء کتابی دارد به نام کشف الغطاء ظاهراً یک کتاب دیگر هم دارد این حرف را آنجا زده و آن کتاب ظاهراً چاپ نشده خلاصه عَمَّمَه ایشان تعمیم داده این حرمت اعانه را بعض الاساطین به چه به اعانت نفسه گفته این لا تعاونوا معنایش این نیست که دیگران را کمک نکن خودت هم نباید کمک بکنی این ماشینی که سوار شدی رفتی آنجا اجاره کردی انگور خریدی آوردی اینها همه اعانت بر اثم است لا تعاونوا اختصاص ندارد به گناهان دیگران گناهی هم که انسان خودش می‌کند مقدماتش را فراهم می‌کند این هم خودش اعانت بر اثم است پس چطور اینجا را می‌گیرد این جواب است ان قُلت که بله آقا سؤال. استاد: آخر نداریم مگر اینکه بگوییم به تحریمی که از حرمت عیبی ندارد که حرمت آخر عرض کردم مصدر است این که همه گفتند توی این کتابهای ادبی به مصدر هم میشود ضمیر مذکر برگرداند هم مؤنث اگر تحریم بگوئیم که احتیاجی به این توجیه هم ندارد خلاصه اشکال این است هان. این لا تعاونوا می‌گوید دیگران را کمک نکن چطور اینجا را شما برای اینجا آوردی می‌گوئیم فرقی نمی‌کند لا تعاونوا دو فرد دارد یک فردش این است که اگر کسی گناه کرد کمکش نکن یکی هم این که خودت هم کمک نکن خودت را و نرو مثلاً در آن شهر و به حساب این کارها را بکن و انگور را تهیّه بکن برای شراب خودت هم کمک نکن این قلت است هان. اِن قلت که لا تعاونوا مال دیگران است قُلتُ عَمَّمَهُ بعض الاساطین یعنی شیخ جعفر کاشف الغطاء فرمودند این لا تعاونوا این حرمت اعانت عام است شامل اعانت خود آدم هم می‌شود لِاِعانَهِ نَفسِهِ عَلَی الحرام

این تا اینجا حرف کاشف الغطاء این دیگر مال شیخ ما است شیخ می‌فرمایند لَعَلَّهُ هو یعنی تعمیم شاید این تعمیمی که این شیخ بزرگوار کاشف الغطاء دادند برای تنقیح مناط است نه به دلالت لفظیه

[قاعده ثبوت شی لشیٍ]

عنایت کنید آقا اگر این قاعده را که می‌دانید می‌گویند ثبوت شئیٍ لِشئیٍ فرع ثبوت مثبت له شما اگر خواستید یک چیزی را یعنی یک حکمی را بر یک موضوعی ثابت بکنید اول آن مثبت له آن موضوع باید وجود خارجی داشته باشد تا این حکم بر او ثابت بشود مثلاً شما می‌خواهید بگوئید اکرم زیداً به عبدت اول باید زید را در خارج داشته باشی بعد به عبدت بگویی آن زید را اکرام نکن ثبوت شیئٍ یعنی وجوب اکرام لشیئٍ یعنی برای زید فرع ثبوت مثبتُ له آن مثبت له یعنی آن زید باید وجود خارجی داشته باشد تا حکم بیاید رویش نمی‌شود موضوع را از حکم درست استفاده کرد یعنی شما می‌گویند لذا می‌گویند حکم موضوع درست کن نیست یعنی شما نمی‌توانی از حکم موضوع درست کنی از اکرم زیداً باید موضوع را قبلاً داشته باشی در خارج تا حکم بیاید روی او این مسلم است که موضوع نباید متولد از حکم باشد موضوع باید وجود خارجی اش محرض باشد تا حکم بیاید

روی او خوب روی این قاعده یک نفر دیروز ده تا خبر به شما داده امروز آمده می‌گوید کل خبری صادق تمام این خبرهایی که من به تو دادم همه راست است خوب این خبر یازدهمی است دیگر این خبر یازدهمی فقط آن ده تا را می‌گیرد کُلُّ خَبَری صادق یعنی آن خبرهایی که دیروز به تو دادم دیگر خودش را نمی‌گیرد کل خبری صادق شامل خودش نمی‌شود می‌دانید چرا اگر خود این خبر را هم بگیرد موضوعی است که از حکم درست شده است روی آن قاعده موضوع نباید از حکم درست بشود موضوع باید قبلاً باشد کل خبری کاذب ده تا خبر ما در خارج دیروز داشتیم این آقا که می‌آید می‌گوید کل خبری کاذب یعنی آن ده تا خبر دیروز همه راست است یا همه دروغ است خوب ببینید دیگر شامل خود این نمی‌شود یعنی کاذبٌ شامل خود این خبر نمی‌شود اگر شامل خودش باشد چه می‌شود موضوع از حکم متولد شده آن موضوعی که از حکم متولد نشده آن ده تا خبر است خودش را نمی‌گیرد

اما همین کلُ خبری صادق که خودش را نمی‌گیرد به مناطه خودش را هم می‌گیرد همه این حرفها برای این است هان می‌خواهم این جمله را توضیح بدهم بنا شد کل خبری صادق خودش را نگیرد آن ده تا را بگیرد چرا برای این که اگر شامل خود این هم بشود موضوع از حکم متولد شده پس چی بگو شامل این نمی‌شود خوب از نظر صناعی همین طور است از نظر لفظی همین طور است کل خبری کاذب خودش را نمی‌گیرد چون لازم می‌آید تولد موضوع عن الحکم اما مناطً می‌گیرد ما به چه مناطی آن ده تا خبر را قبول می‌کنیم به مناط صداقتش آن صداقت در این هم هست

حالا ایشان می‌خواهد همین را بگوید کاشف الغطاء می‌گوید و لولا تعاونوا اعانت خود آدم را نمی‌گیرد لا تعاونوا یعنی کارهای دیگران را اعانت نکنیم ظاهرش این است اما به مناطه می‌گیرد چون دیگر این حرفها را کاشف الغطاء نزده هان شیخ انصاری دارد توجیه می‌کند چرا آقای کاشف الغطاء تعمیم داده لا تعاونویی که ظهورش در معاونت کارهای دیگران است چرا تعمیم داده می‌گوید معاونت خودش هم می‌گیرد می‌گوید لِتَنقیح المناط و لو لفظ لا تعاونوا خودش را نمی‌گیرد یعنی اعانت خودش را نمی‌گیرد لا تعاونوا مال گناهان دیگران را می‌گوید اعانت نکن اما به مناطه خود این را هم می‌گیرد مناطش چه است چرا می‌گویند به دیگران کمک نکن برای این که معصیت محقق نشود آن مناط در اینجا هم هست شما هم که الآن رفتید این انگورها را تهیه کردی الآن معصیت را محقق کردی تنقیح مناط روشن شد آقا لا تعاونوا لفظاً مال کارهای دیگران است یعنی این آیه به شما می‌گوید لا تعاونوا یعنی دیگران را کمک نکن در کار حرام شامل خود آدم نمی‌شود می‌گوئیم بله لفظاً همین طور است ظهور در معاونت کار خلاف دیگران دارد کار خود ما را نمی‌گیرد اما به مناطه کار خود ما را هم می‌گیرد چرا به ما چرا می‌گویند دیگران را کمک نکنید در کار خلاف برای این که معصیت محقق نشود خوب این مناط اینجا هم هست نرو انگورها را بخر برای این که الآن که این انگورها را خریدی دارد معصیت محقق می‌شود غرض شیخ انصاری این تعمیم آقای کاشف الغطاء را توجیه کردند لَعَلَّهُ شاید این تعمیمی که ایشان دادند لا تعاونوا را هم برای دیگران گرفتند هم برای خود ما گرفتند به خاطر تنقیح مناط است نه به دلالت لفظیه یعنی آیه را اگر شما بخواهی معنا کنی دلالت لفظیه‌اش این است که دیگران را کمک نکن دیگر شامل کمک خود انسان نمی‌شود اما به مناطه چرا چرا دیگران را کمک نکن در کارهای خلاف برای این که خلاف محقق نشود حالا که مناط این است خوب کار خودت را هم می‌گیرد نرو دنبال این انگورها چرا برای این که به وسیله این کار گناه محقق می‌شود

۳

اقسام تجری

ثمًّ تجری اقسامی دارد ایشان آقا شش قسم تجری درست می‌کند بالاخره ما تجری را قبح ذاتی می‌دانیم حالا بر فرض هم قبح فعلی ندانیم قبح فاعلی اش مسلم است ایشان می‌گوید این تجری که رو قول ماها قبح فعلی دارد رو قول مشهور قبح فاعلی دارد رو قول مشهور قبح فعلی دارد این‌ها با همدیگر همه شان مشترکند ما شش جور می‌خواهیم تجری درست کنیم در این شش جور آقا بعضی هاش این متجری خیلی لا اُبالی است مثل همان کسی که مقطوع الخمریه را می‌خورد واقعاً می‌گوید خدایا می‌خواهم خمر بخورم بعد آب درمی آید خوب این خیلی دیگر دارد خباثت دارد نشان می‌دهد این اقسام تجری بعضی هاش خیلی متجری خبیث است و خیلی مستحق مذمت است ولی بعضی هاش یک خورده کمتر است علی کل حال خوب آدمهای بد هم می‌دانید فرق دارند دیگر یک آدم یک کسی هست جنایت کاره هزار آدم می‌کشد یک کسی هم یک دانه می‌کشد هر دو جنایت کارند منتهی خوب این نسبت به او درجه‌اش خیلی خفیف‌تر است ایشان می‌گوید تجری هم همین جور است شش جور تجری ما داریم تمامش قبح فاعلی دارد منتهی با اختلاف مرتبه این سه تای اولیَّش را وقتی می‌خوانیم عنایت داشته باشید قوس صعودی دارد این سه تایی که الآن می‌خواهیم بخوانیم تجری است هر سه قسمش تا برسیم به سه قسم بعد این سه قسم اول قوس صعودی دارد یعنی قسم اولش تجریش خیلی خفیف است قسم دومش یک خرده شدیدتر است قسم سومش خیلی شدید است آن سه قسم بعدی که می‌خوانیم قوس نزولی دارد یعنی اولیَّش خیلی شدید است که می‌شود چهارمی هان شش قسم است دو قسمش بکنیم دو تا سه تا سه تای اولی قوس صعودی دارد یعنی قسم اولش تجرّیش قبحش کمتر است بعدی اش یک خرده بیشتر است بعدی اش خیلی بیشتر است آن سه تای بعدی قوس نزولی دارد یعنی اولی اش خیلی تجرّیش قبیح است دومی اش یک خرده از قبحش کم می‌شود سومی دیگر خیلی اَزِش کم می‌شود ولی علی کل حال چه آن سه تا که قوس نزولی دارد چه این سه تا که قوس صعودی دارد تمام این شش قسم متجری با هم مشترکند یا در این که بی‌موالات به معاصی پروردگار است یا کم موالات است یک آدم لا به شرطی است

اِنَّ التجرّی علی اقسامٍ یَجمَعُها عَدَمُ المُوالات بِالمَعصیَه اُو قِلَّه المُوالات خلاصه هر شش قسمش این آدم متجری یا اصلاً موالات ندارد باکِش نیست هیچ باکی نیست که معصیت انجام بدهد یا نه یا قلت موالات دارد خلاصه خیلی همچین آدم مقیدی نیست یک خرده کم موالات است اَحَدُها می‌خواهیم از آن سه قسم بخوانیم که قوسش قوس صعودی است عنایت داشته باشید اَحَدُها مُجَرَّدُ القَصدِ اِلَی المَعصِیَه فقط نیت می‌کند فردا برود شراب درست بکند هیچ کاری دیگر هم نمیکند خوب این تجری است دیگر چون بنا شد در نیت هم تجری طبق آن ادله بگوئیم عیب دارد قبح فاعلی دارد خوب این دیگر خیلی خفیف است فقط و فقط قصد این که فردا برود کار خلاف انجام بدهد هیچ کاری انجام نمی‌دهد خوب یک خرده بدتر آنجایی که قصد می‌کند مشغول هم می‌شود انگورها را می‌خرد خوب این شد یک خرده بدتر از آن سومی اش دیگر بدتر از دومی اش قصد می‌کند مُتَلَبِّس هم می‌شود یعنی انجام می‌دهد مرتکب می‌شود بِما یَعتَقِدُ کُونُهُ مَعصِیَه مایع مقطوع الخمریه را می‌خورد و متلبس می‌شود به این کار به عنوان این که معصیت بشود ببینید قوس صعودی داشت اولی تجریش خیلی خفیف بود دومی یک خرده شدید بود سومی خیلی شدید است

برویم سراغ سه تای بعدی که قوسش نزولی است چهارمی یعنی اولی از آن سه تا اولی اش خیلی تجرّیش شدید است دومی اش یک خرده شدیدش شِدَّتش کمتر است سومی دیگر شِدَّتش خیلی کمتر است ببینید آقا دو تا ظرف اینجاست من یقین دارم یکی از این دو تا حرام است حالا یا نجس است یا غصب است یا خمر است بالاخره دو تا ظرف اینجاست که من یقین دارم یکی از این دو تا حرام است خوب من باید چه کار کنم باید به یک دانه از اینها هم دست نزنم چون می‌گویند اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد الآن اجتنب آمده منتهی شما نمی‌دانید از این باید اجتناب کنی یا این هم این محتمل الحرمه است هم او محتمل الحرمه یک کسی یک دانه‌اش را برمی دارد می‌خورد تجری می‌کند نباید بکند این کار را چون اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد شما یک دانه‌اش را هم نباید بخوری می‌دانی چرا چون اجتنب آمده کی شما می‌دانی اجتنب را امتثال کردی آن موقع که هر دو را بگذاری کنار اگر شما یک دانه را بخوری خوب ممکن است همان نَجِسِه باشد ممکن است همان غصبه باشد لذا می‌گویند در اطراف علم اجمالی باید احتیاط کرد حتی به یک دانه‌اش هم نباید دست زد حالا یک کسی تجری می‌کند می‌گوید آقا من یک دانه از این‌ها را می‌خورم یک دانه از این‌ها حرام است یکی دیگرش که عیبی ندارد این یک دانه‌ای که می‌خورد از او سؤال می‌کنی چرا این یک دانه را می‌خوری می‌گوید می‌خورم بلکه انشاءالله شراب دربیاید خوب این دیگر خیلی شدید است دومی اش به او می‌گوئیم آقا چرا یک دانه از این‌ها را می‌خوری می‌گوید بابا یکدانه‌اش حرام است ما حالا می‌خوریم اگر حرام شد شد اگر حرام هم نه خوب این کمتر از آن است آن اولی می‌خورد می‌گوئیم چرا می‌خوری می‌گوید می‌خواهم این دانه را بخورم بلکه انشاءالله این یک دانه شراب بشود آن یک دانه آن حرامه باشد این خیلی شدید است دومی قوس نزولی است دومی به او می‌گوئیم آقا چرا یک دانه از این محتمل الحرمه را می‌خوری می‌گوید ما که نمی‌دانیم این حرام است شاید آن باشد حالا ما می‌خوریم اگر حلاله شد شد اگر حرامه هم شد شد یا نه این یک قدری خفیف‌تر از آن است سومی دیگر از آن خیلی خفیف‌تر است به او می‌گوئیم چرا می‌خوری می‌گوید آقا یک دانه از این‌ها حرام است هر دوتایش که حرام نیست من این یک دانه را می‌خورم انشاءالله شراب نباشد خوب این دیگر خیلی خفیف است تجری است برای این که از این یک دانه هم باید دست بردارد ولی دارد انجام می‌دهد ولی خیلی خفیف است به اعتبار این که به او می‌گوئیم چرا می‌خوری می‌گوید آخر من که یقین ندارم شاید حرامه آن باشد حالا من آن یک دانه را می‌خورم بلکه انشاءالله معصیت نباشد بلکه انشاءالله آن حرامه نباشد می‌بینید این هم شد تجری قوس نزولی اولی می‌خواهید اصطلاح علمی هم بگذاریم روش بد نیست اولی بشرط شیئ است دومی لا بشرط است سومی بشرط لا یعنی اولی می‌خورد بشرط این که معصیت بشود به شرط شیء دومی آدم لا بشرطی است می‌گوید می‌خوریم حالا یک دانه‌اش را شد شد نشد یا نه این لا بشرط است ولی سومی به شرط لا است می‌گوید می‌خورم بلکه انشاءالله معصیت نباشد این سه تا هر سه تجری است این آدم متجری هم آدم خوبی نیست ولی مع ذلک باز خوب و بدیها هم با هم دیگر فرق می‌کند

پس الرابع رفتیم سراغ اولی قسم سومی هان که قوسش قوس نزولی است الرابع همان بشرط شیء است مُتَلَبِّس می‌شود یعنی مرتکب می‌شود به ماء ماء یعنی فعل به فعلی که یُحتَمَل کَونُهُ مَعصیَّه یعنی احد اطراف شبهه را که نباید به هیچ کدامش نباید دست بزند ولی تجریاً می‌آید یک دانه از این محتمل الحرمه را می‌خورد می‌گوئیم چرا می‌خوری می‌گوید رَجاءً بِتَحَقُقِ المَعصیَّه می‌خورم که شراب بشود خوب این خیلی دیگر کارش خراب است بعدی دومی که می‌شود پنجمی التَّلَبُّس بِه لا بِشَرط لِعَدَمِ المُوالات بِمُصادِفَهِ الحَرام من یک دانه‌اش را می‌خورم اگر حرامه درآمد درآمد اگر حلاله هم درآمد درآمد خوب این فرق دارد با آن قبلی که می‌گوید می‌خورم که حرامه دربیاید و اما ششمی که می‌شود سومی تَلَبُّس به رجای به شرط لا به شرط لای اَن یَکُونَ المَعصیّه می‌گوید من که نمی‌دانم این حرامه حالا ما می‌خوریم بلکه انشاءالله اینی که من می‌خورم شراب نباشد این دیگر خیلی خفیف‌تر از آنهاست

خوب حالا عنایت بفرمائید یَشترطُ فی صِدق التَّجَرّی فی الثَّلاثَهِ الاَخیرِه عَدَمُ کُونُ الجَعل عُذراً عَقلیاً اَو شرعیاً کَما فِی الشُّبهَهِ المَحصُورَه اَلوُجُوبیهِ اَوِ التَّحریمیّهِ و اِلّا لَم یَتَحَقَقَ اِحتِمالُ المَعصِیَّه این را اگر بخواهیم ترجمه کنیم هفت هشت ده ثانیه طول می‌کشد خوب دست یک سبزی فروش عرب هم این جمله را بده ترجمه می‌کند هفت هشت ده ثانیه هم بیشتر طول نمی‌کشد امااگر بخواهیم توضیح بدهیم که شیخ چه می‌خواهد بگوید یک ده دقیقه‌ای به نظرم کار دارد

عنایت بفرمائید این یَشترطُ را عنایت داشته باشید تا یک مطالبی از خارج عرض بکنیم اصلاً امکان ندارد شما این جمله را متوجه بشوید و توجه به این مطالب خارجی نداشته باشید

[شبه بدویه و شبه مقرون به علم اجمالیه]

ما دو جور شبهه داریم شبهه بدویه شبهه مقرون به علم اجمالی این چیز اضافه‌ای نیست روز اول خواندیم منتهی یک اسم دیگر آن روز آوردیم آن روز شبهه بدویه را می‌گفتیم شک در تکلیف آن روزهای اول که خواندیم گفتیم ما دو جور شک داریم شک در تکلیف شک در مکلفُ به حالا همان را می‌خوانیم اسمش را عوض کنیم شک در تکلیف را اسم علمی اش این است شُبهَهٌ بَدوِیَّه شک در مکلفُ به شُبهَهٌ مَقرُونَهٌ بِالعِلمِ الاِجمالی پس ما دو جور شک داریم شک در تکلیف شک در مکلفُ به اسم آن روزش اسم امروزش به جای شک در تکلیف بگوئید شبهه بدویه به جای شک در مکلفُ به بگوئید شبهه مقرون به علم اجمالی عنایت کنید شک در تکلیف و شبهه بدویه این است هم مثال حکمی اش را می‌زنیم هم موضوعی وجوبی تحریمی

یک نفر نمی‌داند عند رؤیت الهلال شب اول ماه دعا خواندن واجب است یا نه این چه است شک در تکلیف است شبهه بدویه است نمی‌داند اصلاً تکلیفی متوجه هست که شب اول ماه آدم ماه را دید واجب باشد دعا بخواند به این می‌گویند شک در تکلیف به آن می‌گویند شبهه بدویه این مثال وجوبی اش مثال تحریمیش نمی‌دانم استعمال توتون حرام است یا نه هم به آن می‌گویند شک در تکلیف هم به آن می‌گویند شبهه بدویه شبهه دارم که آیا استعمال توتون در اسلام حرام است یا مباح است خوب این یک چیز این هم باز مثال حکمیش منتهی تحریمی وجوبی و تحریمیش را هر دو مثال زدیم یک دانه هم مثال برای موضوعی اش بزنیم این ظرف کنار من نمی‌دانم نجس است یا پاک است نمی‌دانم مباح است یا غصبی است این هم شک در تکلیف است این هم شبهه بدویه است آن‌ها مثالهای چه بود حکمیش بود دُعاءٍ عند رؤیت الهلال واجب است یا نه استعمال توتون حرام است یانه آن دو تا مثال شبهه بدویه حکمی بود این مثال هم مال موضوعیش این ظرفی که کنار من است نمی‌دانم آیا حلال است یا حرام است این هم شک در تکلیف است این هم شبهه بدویه است منتهی موضوعی است خوب ببینید در اینجاها من جاهلم، جاهلم که اصلاً از طرف شارع به من بیانی از طرف شارع آمده که توتون حرام است یا نه خوب اینجا چه کار کن در شک در تکلیف که شبهه شبهه بدویه است جهل عذر است شما الآن جاهلی نمی‌دانی توتون حرام است یا حلال نمی‌دانید دعا واجب است یا نه پس جاهلید شما این جهل عذر است یعنی هم عقلاً جهلتان عذر است هم شرعاً اما شرعاً شارع می‌گوید کُلُ شیءٍ لَکَ حَلال حَتّی تَعلَمَ انَّهُ حرام شما که علم ندارید پس الآن این جهل شما در اینجا عذر است از طرف شارع از طرف عقل هم عذر است اگر شما مرتکب توتون بشوید قیامت معلوم شد حرام باشد عقل نمی‌گذارد شما را عقوبت کنند چرا عقاب بلا بیان است بیان نیامده از طرف شارع که توتون حرام است عنایت کردید چون بیان نیامده که توتون حرام است اگر شما اصاله البرائه جاری کردی مرتکب توتون شدی قیامت معلوم شد حرام بوده عقل نمی‌گذارد شما را عقوبت بکنند چرا عقل می‌گوید عقاب بلا بیان قبیح است این بیان نیامده بود برایش بیچاره پس عنایت کردید در شبهه بدویه جهل هم عذر عقلی است هم عذر شرعی است لذا شما می‌توانید اصاله البرائه جاری کنید دعاء واجب است یا نه اصل برائت است از وجوب نمی‌خواهد بخوانی استعمال توتون حرام است یا نه اصل برائت است از حرمت انجام بده این ظرف نمی‌دانم حرام است یا حلال اصاله البرائه انجام بده چرا برای این که در شک در تکلیف در شبهه بدویه آن جهلی که شما دارید جهلتان عذر است یعنی چون جاهلید و بیانی نیامده شارع هم که فرموده هر چه را که بدانی حرام است شما هم که نمی‌دانی حرام است پس در اینجا جهل شما عذر است

اما در شبهه مقرون به علم اجمالی یعنی شک در مکلفُ به آنجا جهل عذر نیست الآن حالاً باز وجوبی تا تحریمیش می‌دانم روز جمعه یک تکلیفی به من متوجه است اما نمی‌دانم نماز جمعه است یا نماز ظهر است این الآن شبهه محصوره است یعنی می‌دانم تکلیفی آمده صلاتی از من می‌خواهند منتهی نمی‌دانم جمعه می‌خواهند یا ظهر می‌خواهند این شک در مکلفُ به است تکلیف را شک نداریم مکلفُ به را نمی‌دانم که آیا جمعه است یا ظهر یا مثال مثلاً موضوعیش را بخواهیم مثال بزنیم دو تا ظرف است نمی‌دانم آیا این نجس یا او نجس است اینجاها شک در مکلفُ به است شبهه مقرون به علم اجمالی است خوب شما الآن جاهلید اما جهلتان عذر نیست

در آن اولی جهل عذر بود عقلاً و شرعاً یعنی شما اصاله البرائه را می‌توانستید جاری کنید اما در اینجا جهلتان عذر نیست چرا برای این که اجتنب آمده بیان آمده دیگر قبحه عقاب بلا بیان نیست اینجا بیان آمده که روز جمعه باید یک نمازی بخوانی بیان آمده که باید از یکی از این دو تا اجتناب بکنی پس جهلتان عذر نیست باید چه کار کنید اینجا باید احتیاط کنی هم ظهر بخوانی هم جمعه در این ظرف هم از این باید احتیاط کنی هم از آن شما که جاهلی باش این جهل غیر آن جهل است در آنجا که جاهل بودی جهلت عذر بود اصل حکم را نمی‌دانستی اینجا حکم را می‌دانی اما جاهلی که این است یا این است با این که جاهلی اما این جهلتان عذر حساب نمی‌شود لذا اصاله البرائه جاری نمی‌شود دراینجا پس چه جاری کنیم اصاله الاحتیاط یعنی هم ظهر را احتیاطاً می‌آوری هم جمعه را چرا برای این که صل آمده که بدانی یقیناً آن صل امتثال شده باید هم از این اجتناب کنی هم از این چرا برای این که اجتنب آمده بیان آمده شما نمی‌دانی کدام است هر دو را باید بگذاری کنار تا بدانی به آن اجتنب عمل کردی

خوب شبهه مقرون به علم اجمالی هم دو جور است تا الآن گفتیم شبهه بدویه شبهه مقرون به علم اجمالی شبهه مقرون به علم اجمالی هم دو جور است یک وقت شبهه‌اش محصوره است یک وقت غیر محصوره است محصوره‌اش همین مثالهایی که زدیم یکی از این دو تا یکی از این ده تا این‌ها را می‌گویند شبهه محصوره اما یک وقت هست نه شبهه مقرون به علم اجمالی است ولی شبهه غیر محصوره است یعنی عددش خیلی زیاد است من علم اجمالی دارم یکی از نانوایی‌های قم نجس است خوب این هم شبهه مقرون به علم اجمالی است یکی از نانوایی‌های قم علم دارم نجس است بله اما چه شبهه‌ای است شبهه غیر محصوره است یعنی عددش خیلی زیاد است خوب این شبهه مقرون به علم اجمالی قسم دوم که شبهه غیر محصوره است مثل شبهه بدویه می‌ماند شبهه بدویه گفتیم شما می‌توانید اصاله البرائه جاری کنید جهلتان عذر بود شبهه غیر محصوره هم جهل عذر است یعنی شما که الآن نمی‌دانی آن یک دانه نانوایی نجس کدام است اصاله البرائه جاری کن هر نانوایی که دلت می‌خواهد برو نان بگیر پس ببینید این که ما به شما گفتیم در شک در مکلفُ به یعنی شبهه مقرون به علم اجمالی باید احتیاط کنی جهل عذر نمی‌شود اگر محصوره باشد یکی از این دو تا یکی از این ده تا و الا اگر غیر محصوره باشد می‌گوید جهل چه است باز عذر است یعنی شبهه مقرون به علم اجمالی غیر محصوره مثل شبهه بدویه است چطور در شبهه بدویه جهل عذر بود و شما می‌توانستی اصاله البرائه جاری کنی آن توتون را انجام بدهی در اینجا هم با این که مقرون به علم اجمالی است ولی چون غیر محصوره است باز جهلتان عذر است یعنی چه یعنی اصاله البرائه جاری کن از هر نانوایی که دلت خواست نان بگیر

خوب اینهایی که گفتیم پس چه شد آقا شبهه بدویه و شبهه مقرون به علم اجمالی مقرون به علم اجمالی هم دو جور محصوره غیر محصوره در محصوره جهل عذر نیست لذا اصاله البرائه را نمی‌توانی جاری کنی به یک دانه‌اش هم نباید دست بزنی اما در شبهه بدویه مثل حرمت توتون یا در غیر محصوره آنجا جهل شما عذر است یعنی نمی‌دانی توتون حرام است یا نه انجام بده اصاله البرائه جاهلی جهلت هم عذر است در آنها هم نمی‌دانی کدام نانوایی است اصل برائت جاری کن از هر نانوایی که خواستی نان بگیر سؤال: استاد: این حرفها مال برائت است دیگر فعلاً شرائطش را کار نداریم حق با شما در شبهات بدویه بعد از فحص است شرائطش را نمی‌خواهیم بگوئیم ایشان از برائت دارند حرف می‌زنند درست هم هست ولی فعلاً ما می‌خواهیم مطلبمان را از خارج ببینیم دو خط عبارت را بفهمانیم به آن خصوصیاتش کاری نداشته باشید تمام اینهایی که گفتیم همه مشهور است سؤال استاد: عرض کردم آنها مال کتاب برائت است مخالفت قطعیه حرام است یا موافقت قطعیه بابا جون اصلاً اسم این حرفها را نیاورید هان من هی دارم سر و ته مطلب را می‌زنم رُؤس مطلب را می‌خواهم بیایم عبارت را تطبیق کنم همین حرف شما هم درست است آنجا هم به جای خودش آیا مخالفت قطعیه حرام است موافقت قطعیه حرام است اصلاً به این کارها کاری نداشته باشید من اینهایی که عرض می‌کنم به همین مقداری که اینجا بهش احتیاج داریم این را دقت بکنید اینهایی که گفتیم عقیده مشهور است مشهور می‌گویند در شبهه محصوره جهل عذر نیست و الا غیر مشهور می‌گویند در آن هم عذر است چی می‌شود همه‌اش می‌شود یکی عنایت کنید ما گفتیم در شبهه محصوره جهل عذر نیست علم اجمالی داری یااین حرام است یا این حرام است و لو جاهلی ولی این جهلت عذر نیست نمی‌توانی اصاله البرائه جاری کنی اما روی قول دو نفر یکی میرزای قمی در قوانین یکی مرحوم مجلسی در کتاب اربعین این دو بزرگوار می‌گویند نه خیر در شبهه محصوره هم جهلت عذر است یعنی تمام یکی می‌شود الآن که نمیدانم این حرام است یا این حلال است میرزای قمی می‌گوید یکی اش را می‌توانی برداری و بخوری قوانین دیگر حالا آدرسشم نمی‌دهم میرزای قمی اجازه می‌دهد می‌گوید در اینجا که نمی‌دانم این ظرف حرام است یا این ظرف اجازه یک دانه را می‌دهد می‌گوید چون یک دانه‌اش حرام است شما یک دانه‌اش را بخور یک دانه‌اش را بگذار کنار مرحوم مجلسی که اجازه هر دو را می‌دهد مرحوم مجلسی می‌فرماید روایات می‌گوید کل شیءٍ لک حلال حتّی تعلم انه حرام بعینه شما که به عینه نمی‌دانی حرام است بردار بخور این را بلکه او باشد بعد برو سراغ او بگو آن هم که بعینه نمی‌دانم چه بوده آن هم بردار بخور ببینید این که ما گفتیم جهل عذر نیست در شبهه محصوره عقیده مشهور است و الا این دو بزرگوار می‌گویند در صورت شبهه محصوره هم جهل عذر است یعنی همان طوری که در شبهه بدویه و غیر محصوره جهل عذر بود شما اصاله البرائه جاری می‌کردی در شبهه محصوره تمام اینهایی که گفتیم باید از این دو خط در بیاوریم انشاءالله فردا ظاهراً وقت گذشته.

تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللهُ(١) ، وما ورد من أنّ : «من رضي بفعل فقد لزمه وإن لم يفعل» (٢) ، وقوله تعالى : ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلا فَساداً(٣).

الجمع بين أخبار العفو والعقاب

ويمكن حمل الأخبار الأول على من ارتدع عن قصده بنفسه ، وحمل الأخبار الأخيرة على من بقي على قصده حتّى عجز عن الفعل لا باختياره.

أو يحمل الأول على من اكتفى بمجرّد القصد ، والثانية على من اشتغل بعد القصد ببعض المقدّمات ؛ كما يشهد له حرمة الإعانة على المحرّم ، حيث عمّمه بعض الأساطين (٤) لإعانة نفسه على الحرام ؛ ولعلّه لتنقيح المناط ، لا بالدلالة اللفظية.

أقسام التجرّي

ثمّ اعلم : أنّ (٥) التجرّي على أقسام ، يجمعها عدم المبالاة بالمعصية أو قلّتها (٦).

أحدها : مجرّد القصد إلى المعصية.

ثانيها : القصد مع الاشتغال بمقدّماته.

وثالثها : القصد مع التلبّس بما يعتقد كونه معصية.

__________________

(١) البقرة : ٢٨٤.

(٢) لم نعثر عليه بلفظه ، ويدلّ عليه ما تقدّم آنفا ، وما في الوسائل ١١ : ٤١٠ ، الباب ٥ من أبواب الأمر والنهي ، الحديثان ٤ و ٥.

(٣) القصص : ٨٣.

(٤) هو كاشف الغطاء في شرحه على القواعد (مخطوط) : الورقة ١٦.

(٥) كذا في (ت) و (ه) ، وفي (ظ) ، (ل) ، (م) ونسخة بدل (ص) : «وقد علم ممّا ذكرنا أنّ» ، وفي (ص) و (ر) : «ثمّ إنّ».

(٦) لم ترد عبارة «يجمعها عدم المبالاة بالمعصية أو قلّتها» في (ظ) و (م).

ورابعها : التلبّس بما يحتمل كونه معصية رجاء لتحقّق المعصية به.

وخامسها : التلبّس به لعدم المبالاة بمصادفة الحرام.

وسادسها (١) : التلبّس برجاء (٢) أن لا يكون معصية ، وخوف أن يكون معصية.

ويشترط في صدق التجرّي في الثلاثة الأخيرة : عدم كون الجهل عذرا عقليّا أو شرعيّا ـ كما في الشبهة المحصورة الوجوبيّة أو التحريميّة ـ ؛ وإلاّ لم يتحقّق احتمال المعصية وإن تحقّق احتمال المخالفة للحكم الواقعي ، كما في موارد أصالة البراءة واستصحابها.

ثمّ إنّ الأقسام الستّة كلّها مشتركة في استحقاق الفاعل للمذمّة من حيث خبث ذاته وجرأته (٣) وسوء سريرته ، وإنّما الكلام في تحقّق العصيان بالفعل المتحقّق في ضمنه التجرّي. وعليك بالتأمّل في كلّ من الأقسام.

ما أفاده الشهيد حول بعض الأقسام المذكورة

قال الشهيد قدس‌سره في القواعد :

لا يؤثّر نيّة المعصية عقابا ولا ذمّا ما لم يتلبّس بها ، وهو (٤) ما (٥) ثبت في الأخبار العفو عنه (٦).

ولو نوى المعصية وتلبّس بما يراه معصية ، فظهر خلافها ، ففي

__________________

(١) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «والثاني ، والثالث ، والرابع ، والخامس ، والسادس».

(٢) في (ه) ومصحّحة (ت) بدل «التلبّس برجاء» : «التلبّس به رجاء».

(٣) لم ترد «وجرأته» في (ظ) ، (ل) و (م).

(٤) كذا في (ر) ، (ص) ، (ظ) ، (ل) ، (م) والمصدر ، وفي (ت) و (ه) : «وهي».

(٥) كذا في (ظ) والمصدر ، وفي غيرهما : «ممّا».

(٦) الوسائل ١ : ٣٥ ، الباب ٦ من أبواب مقدّمة العبادات ، الأحاديث ٦ ، ٨ ، ١٠ ، ٢٠ و ٢١.