حالا ایشان میفرمایند که و هذا الاحتمال این هذا قلت است دوباره عرض میکنم نه اینکه ما دیروز گفتیم و کذا یعنی عیبی ندارد اگر مخالفت بکند طریق منصوب را چرا چون احتمال خلاف میداده یک نفر یک اشکال میکند پس حالا شما میگویید عیبی ندارد مخالفت آن طریق منصوب پس زراره هر چه به ما گفت این حرام است آن حلال است پس ما میتوانیم مخالفت بکنیم میگوییم شاید احتمال خطا دربارهاش بدهیم ایشان میگوید قلت هذا الاحتمال این احتمال خطایی که این دیروز داد در حق آن بنده خدا این احتمال حیث یتحقق عند المتجری لا یجدی ان لم یصادف الواقع دیروز که من گفتم یجدی مخالفت آن طریق جائز و فایده دارد چون آنجا کشف خلاف شده بود این دلیل نمیشود این خطا را شما در آنجایی که مصادف با واقع نیست آن احتمال را هم بدهید و لذا یلزمه العقل و لذا برای اینکه این خلاصه اگر من دیروز گفتم مخالفت آن طریق منصوب عیبی ندارد برای اینکه کشف خلاف شده بود واقعاً معلوم که احتمال خطا در او بوده اما این مال کجا بود آنجایی بود که صادف یعنی احتمال خطا مصادف با واقع بود اما اگر نه طریق منصوبی بود مصادف با واقع نبود آن احتمال خطا آنجا بدرد نمیخورد یعنی در طرق دیگه نمیتواند طرق منصوبه شرعیه را مخالفت بکند و لذا یلزمه العقل و لذا این عبد را ملزم میکند عقل که باید به این طریق منصوب عمل میکرد چرا؟ اگر واقعاً طبق گفته او چه کار میکرد او را میکشت این علی کل حال مصون از عقوبت بود یعنی اگر بعد هم معلوم میشد پسر مولاست این سالم بود از عقوبت چرا؟ چون به دستور خود مولا به طریق این عمل کرد لذا میگوید این وظیفه عبد این بوده الان که این گفته بود این دشمن مولاست عبد به او میگوید باید او را به قتل برسانی چون اگر این کار را بکند بقول آن آقا عمل بکند این طریق منصور را امتثال بکند حتماً از عقوبت سالم است حتی اگر سپر مولا بود چرا چون بدستور خود همین طریق عمل کرد لذا عقل او را ملزم میکند همین عبد را ولو اینکه امتثال نکرده ولی عقل به او میگوید باید اینکار را میکردی عقل ملزم میکند او را به عمل به این طریق منصوب چرا لما فیه یعنی فی العمل بالطریق بخاطر آن خاصیتی که درعمل به طریق هست چیه آن خاصیت من القطع بسلامه اگر طبق این طریق عمل میکرد یقیناً معالم از این عقوبت است حتی اگر معلوم میشد به مولا بوده چرا چون بطریق منصوب از طرف مولا او کشته شده علی کل حال وظیفة این عبد چه بوده تبعیت از این طریق منصوب اگر از این طریق تبعیت میکرد یعنی بدستور دین این را میکشت این ولو هم پسر مولا در میآمد این سالم بود از عقوبت ولی بخلاف مالو ترک العمل به ولی اینجا آورده عمل را ترک کرده عمل را که عمل به این طریق منصوب را ترک کرده حالا که کشف خلاف شده بله عقوبت ندارد ولی اگر کشف خلاف نمیشد عقوبت داشت بخلاف آنجایی که این عبد عمل به آن طریق منصوب را ترک بکند فان المظنون فیه فیه به ترک بر میگردد اگر حالا که ترک کرده مظنون در این ترک عدم السلامه است خلاصه سلامت از عقوبت اگر طبق آن طریق عمل میکرد علی کل حال سالم بود حتی اگر پسر مولا را کشت و حالا که ترک کرد احتمال عقوبت درش هست منتهی چون کشف خلاف شده و معلوم شده پسر مولاست البته عقوبتش نمیکنند خب
[قبح تجری ذاتی نیست]
و من هنا یظهر صاحب فصول فرمودند من هنا از اینکه قبح تجری ذاتی نیست با توجه و الاعتبار است یک مطلبی روشن میشود عنایت کنید دیروز دو مثال زدیم که عقوبت دارد یکدانه مثال هم زدیم تجری عقوبت ندارد آن دو جا کدام بود عقوبت داشت مقطوع الحرمه را انجام میداد و معلوم میشود حرام هست قطع داشت این خمر است میخورد و اتفاقاً هم خمر در آمد گفتیم آنجایی که عقوبت دارد آنقدر واضح است که ایشان نگفته یک جا هم عقوبت شدیده داشت کجا؟ آنجایی که قطع پیدا میکرد این آدم یعنی این نماز جمعه را قطع پیدا میکرد حرام است و انجام داد بعد معلوم شد واجب بوده آنجا هم عقوبت شدیده است چرا؟ بخاطر اینکه حسن واقعی ندارد چون واجب تعبدی بشرط شئی است دیروز عرض کردم واجب توصلی تعریفش چیه؟ مطلوب در او صرف الوجود است یعنی این کار بشود حالا به هر نیتی ولی بر خلاف واجبات تعبدی که آنها صرف الوجود نیست وجوب با قصد قربت یک اسم دیگری میخواهیم برایش بگذاریم واجبات تعبدی اگر گفتند تعریفش چیه بگویید واجب بشرط شیء توصلی واجب لا بشرط نماز عبادات واجب است اما واجب بشرط شیئی بشرط قصد قربت بر خلاف واجبات توسلی که آنها لا بشرط است شما یک مردة مسلمانی را دفنش کن لا بشرط از اینکه میخواهی با قصد قربت یابی قصد قربت غرض اینکه هم تعبیر دیروزی درست است که واجب توصلی مطلوب در او صرف الوجود واجب تعبدی صرف الوجود نیست صرف تحقق وجود کفایت نمیکند قصد قربت هم میخواهد آنجور بگوییم یا اینجور واجب تعبدی واجب بشرط شیئی است ولی واجب توصلی واجب لابشرط است
خلاصه مطلب حالا ایشان میخواهند بگویند چی؟ ما دیروز دو تا مثال زدیم در یک مثال گفتیم قطع پیدا در یک مثال گفتیم قطع پیدا کرده به خمریت این مایع و خورده و خمر در آمده اینکه خیلی معلوم است باید عقوبت شود آنقدر معلوم است که ایشان توضیح ندادند یک جایی که عقوبت بشود قطع پیدا کرده که نماز جمعه حرام است روی قطعش نباید بخواند ولی دهن کجی کرده و خوانده حالا که خوانده بعد معلوم شد واجب تعبدی است این را هم عقوبتش میکنند چرا چون این نماز جمعه بدرد نمیخورد واجب تعبدی بشرط شیئی است بشرط قصد قربت ارزش دارد اینکه بقصد قربت نیاورده این به قصد اینکه حرام است آورده این دو جا که عقوبت دارد عقوبتش هم شدیده است یک جا را هم که خواندیم که عقوبت ندارد
[مواردی که عقوبت شدیده نیست]
حالا امروز میخواهیم سه جا را بخوانیم که در این سه جا عقوبت دارد منتهی عقوبت شدیده نیست در یک جا یکجایش خفیفتر از عقوبت دیروز است در یک جا دو درجه خفیفتر است در یک جا سه درجه خفیفتر است دیگه این توضیحات را مشهور ندادند علی کل حال حرف مشهور را میزنیم هم دو جای دیروز عقوبت دارد هم سه جای امروز منتها این سه جای امروز که عقوبت دارد بخاطر تجری عقوبتش میکنند در یک صورت یک درجه تخفیف میدهند با آنجایی که دیروز گفتیم در یک صورت دو درجه در یک صورت سه درجه
ببیند آقا قطع پیدا کرده که خلاصه غذا خوردن در حال جنابت حرام است در روایات هم دارید لا تأکل جنبا در حال جنابت غذا نخورید این قطع پیدا کرده که غذا خوردن در حال جنابت حرام است ولی مع ذلک میخورد وقتی میخورد معلوم میشود که حرام نبوده مکروه است واقعاً هم مکروه است اینجا عقوبت میشود اما یک درجه خفیفتر از دیروز است دیروزی مقطوع الخمر را خورده بود خمر هم شده بودخب خیلی عقوبتش شدید است اینجا مقطوع الحرام را انجام داده ولی بعد معلوم شده که مکروه است خب این را هم عقوبتش میکنند منتهی یک درجه خفیفتر از آنجایی که حرام در میآمد این مقطوع الحرمه اگر واقعاً حرام در میآمد عقوبتش شدیده ولی اگر مکروه در آمد همینطور هم هست اکل در حال جنابت مکروه است این را هم عقوبتش میکنند چون خود تجری عقوبت آور است و بعد معلوم شده که کار خوبی نیست کار مکروهی است این را هم عقوبتش میکنند یک درجه خفیفتر از دیروز
یک جا دیگه را میخواهیم بخوانیم دو جا خفیفتر است اینها مایع قطع پیدا میکند خمر است میخورد آب در میآید این چه در آمده مباح در آمده آب خوردن که مکروه نیست نه مکروه است نه مستحب مباح است اینجا هم عقوبتش میکنند مثل آقای آخوند یعنی مثل مشهور که حتی آب خوردن هم عقوبت دارد اینجا هم میگویند عقوبت دارد ولی به آنجایی که خمر در میآید دو درجه عقوبتش کمتر است اگر مقطوع الخمریه حرام بود عقوبت شدیده اگر مقطوع الحرمه مکروه بود یک درجه تخفیف مثل اکل در حال جنابت اگر آن مقطوع الحرمه مباح بود دو درجه خفیفتر است قطع پیدا کرده خمر است نباید بخورد ولی میخورد اتفاقاً آب در میآید اینجا مباح است گرچه باز اینجا عقوبت هست منتهی با دو درجه خفیفتر و اما اگر نه این کار مقطوع الحرمه معلوم شد مستحب است اینجاهم عقوبتش میکنند منتهی با سه درجه خفیفتر یقین داشته انگشتر به دست راست حرام است. ظاهرا سنیها هم همین را میگویند که انگشتر در دست راست بدعت است و حرام است. خب این اقا هم قطع پیدا کرده که انگشتر در دست راست حرام است
اين كار شيعه هاست مثلا. این آقا هم قطع پیدا کرد که انگشتر در دست راست حرام است و در دست راست میکند بعد معلوم میشود اتفاقا کار مستحبی است باز هم عقوبتش میکنند چرا؟ چون تجری مقتضی قبح است و کار قبیح را انجام داد آنجایی که واجب توصلی در میآمد. خب واجب خیلی مصلحت داشت آن مصلحت واقعی معارضه میکرد با این مفسده ظاهری اینجا مستحب در آمده و مستحب مصلحت الزامی ندارد. لذا کار قبیح را که انجام داده مصلحت الزامی هم که نیامده با این معارضه کند. پس عنایت کردید در این سه صورت عقوبتها هست بر تجری منتها آنجایی که مقطوع الحرمه مکروه در بیاد یک درجه خفیفتر است از آنجایی که مقطوع الحرمه حرام در بیاد. آنجایی که مباح در میآید دو دجه خفیفتر است از آنجایی که مقطوع الحرمه حرام در بیاید آنجایی که مستحب باشد سه درجه خفیفتر است فقط یک جاست که عقوبت ندارد کجا؟ همان دیروزس که معلوم شود آن نکشتن واجب بوده است خب آن واجب است و واجب مصلحت الزامی دارد آن مصلحت الزامی واقعی آن قبح ظاهری رو از بین میبرد ولی در این سه جا از بین نمیبرد اذا تمام صور تجری هست.
ومن هنا حالا که معلوم شد قبح تجری ذاتی نیست میشود کم و زیاد بشود یظهر که تجری بر حرام در مکروهات واقعیه اشد منه یعنی من التجری فی المباحات الواقعیه ضمیرها رو دقت کنید من ضمیر هارو ترجمه میکنم. تجری بر حرام فی المکروهات الواقعیه اشد من التجری فی المباحات الواقعیه و هو تجری فی المباحات الواقعیه من التجری در مندوبات واقعیه. سه تا مثالهایش هم زدیم. قططع پیدا میکنیم حرام است بعد معلوم میشه مکروه واقعیه قطع پیدا میکند حرام است بعد معلوم میشود مباح واقعیه است قطع پیدا میکنئ حرام است بعد معلوم میشود مندوب واقعیه است در تمام اینها عقوبت هست منتها عقوبت در مکروهات شدیدتر است از عقوبت در مباحات عقوبت در مباحات یعنی اون قبیحتر از این است مباح خفیفتر از اونهو در مباحات قویتر است عقوبتش در آن مستحبات از آن طرف هم میتوانید بگویید مستحبات خیلی خفیف است یعنی مقطوع الحرمه اگر مستحب در آمد خیلی عقابش خفیفه اگر مباح درآمد یک مقداری شدیدتر است اگه مکروه در آمد یک مقدار شدیدتر میشود. غرض ایشون از وری گفتن شما از آن طرف هم میتونی بگین ایشون فرمودن تجری در مکروهات شدیدتر است از تجری در مباحات مال مباحات شدیدتر است تاکیدش در او. از آنطرف هم شما میتونی بگی، بگی اگر یک مقطوع الحرمه را کسسی انجام داد ۱و مستحب وافعی درآمد این عقوبت میشود اما از این سنگینتر آن جایی است که مباح در بیاید بیشتر عقوبت میشود از این سنگینتر آنجایی است که مکروه در بیاد لذا ایشان میفرمایند در تمتم این سه جا که گفتیم تجری قبیح است عقوبتها هست منتها با اون عقوبتهای دیروز فرق دارد آن دیروز آن دوجا عقوبتش شدیده بود اینها عقوبت هاش یک درجه دو درجه سه درجه کمتر است.
بعد آمده فرموده یختلف قبح التجری. قبح تجری مختلف میشود باختلافهاها به مراتب بر میگردد ولو در عبارت مراتب نیست یعنی یختلف قبح التجری باختلاف مراتب ضعفا وشدّة كالمكروهات، عنایت کنید میدونید تو مستحبات هم بعضیها خیلی مستحب موکد است بعضی چیزها مستحب معمولی است و در کراهت هم اینگونه است بعضی چیزها مکروه معمولیه ولی بعضی چیزها میگن فیه کراهة شدیدة ایشون میگوین اینا هم باید نگاه کنی الان اینجای که مکروه در آمده اگر خیلی کراهتش شدیده باز یه خورده عقوبتش بیشتر میشه ولی اگر کراهتش معمولی بود یه یه خورده عقوبتش کمتر است. یا در مستحبات اگر خیلی مستحبش موکد بود آنجا عقوبت میشود ولی یکمی تخفیف دارد ولی اگر مستحبش معمولی بود نه آنجا یه خورده عقوبتش بیشتر است ایشان میفرمایند در اینجاها در این سه تا تجری که ما گفتیم همش عقوبت دارد یختلف قبح التجری باختلاف مراتب ضعفا وشدّة كالمكروهات و المندوبات که اینها گاهی خیلی شدیده گاهی خفیفه. ويمكن آن یک جای دیروزی را دوباره ایشان میخواهند توضیح بدند آن جایی که دیروز گفتیم تجری قبیح نیست ایشان میگه آنجایی هم که ما گفتیم تجری قبیح نیست بد نیست آنجت هم اخلاف مراتب را رعایت کنیم در این سه تا تجری که عقوبت آور بود ما اختلاف مراتب را رعایت کردیم میگه در آن تجری دیروزی هم که ما گفتیم عبی نداره اونجا هم خوبه اختلاف مراتب رو رعایت کنی. مثلا بگی آنجایی که واقعا واجبه اگه خیلی واجبش مهم بود مثل نکشتن پیغمبر اون حتما هیچ قبحی باقی نمیذاره اما اگر نه یک مسلمانی بود اون هم نباید کشته بشه اونجا یکم در تجری ممکنه تصور قبح بشود لذا میفرماید ويمكن أن يراعى یعنی همینطوری که در این مثالهای سه گانه که تجریش عقوبت آور بود اختلاف مراتب را رعایت میکردیم يمكن أن يراعى في الواجبات الواقعيّة واجب واقعی همان مثال دیروز که واقعا بعد از اینکه نمیکشد معلوم میشود مسلمان نکشته. این ما هو ما نائب فاعل یراعی است. ممکنه در آنجایی که واجب واقعی توصلی در میآید مثل دیروز که گفتیم تجریش قبیح نیست ممکنه آنجا هم رعایت شود که آن چیزی که اقوی است از جهات واقع جهاته و جهات تجری. یعنی خوبه در آنجا هم ملاحظه واقع را بکنیم. ملاحظه تجری هم بکنیم. ببینیم اون واقع یعنی آن کسی که من نکشتم اگه پیغمبر باشه نکشتم که دیگه سر سوزنی برای این تجری قبح باقی نمیماند. اگه نه معلوم شد یک مسلمان معمولی بوده نکشتم یکمی تجریش قبیحه. دیروز این حرفا رو نزدنها اون بعض الموارد همین رو میخواهد بگوید. دیروزم فرمودن فی بعض الموارد همونه. ایشان میگه ما میگیم این مقطوع الکفر رو که باید میکشت الان نکشته بعد معلوم شد کار خوبی کرده. گفتیم این خوبیت گفتیم اون خوبیه واقعی این رو از بین میبرد ولی فی بعض موارد بعض الموارد کدومه؟ یعنی اونجایی که واجب واقعی خیلی وجوبش تاکید داره. خل ادم هم مسلمان رو نباید بکشه و هم پیغمبر رو نباید بکشد ولی این دوتا خیلی با هم فرق دارن اونجایی که بعد معلوم شده مسلمان عادی نکشته اینجا یکمی میشه گفت تجری قبیحه اما آنجایی که معلوم میشه پیغمبر خدا رو نکشته اونجا دیگه سر سوزنی برای این تجری قبحی باقی نمیماند. این حرفای ایشون که دیروز تا حالا خوندیم.
سوال و جواب. استاد: شما عبارتهای دیروز رو نگاه کنید عرض کردم معروفه میگن ایشون لا اقتضا ولی شما عبارت هارو اولا نگاه کنین ایشون گفت چی؟ حسن واقعی این قبح ظاهری رو بر میدارد پس تجری مقتضی قبح است. اگر لا اقتضا باشه معناش اینه که آدم نمیفهمه قبیحه یا نه. این یک عبارت. عبارت دیگه. قبح تجری ذاتی نیست پس قبول داره مقتضی هست. از این بالاتر به عبارت مرحوم نائینی مراجعه کنین. من مرجعم ایشونه جاهایی که یه خورده سر در گم میمونم نمیدونم چیکار کنم به حرفای ایشون مراجعه میکنم. خب دیگران مراجعه نکردن. اقای نایینی تصریح داره به این مطلب که اقای صاحب فصول جز مقتضی هاست حالا با این عبارت نمیگه ایشون جز کساییت که صاحب فصول تجری رو مقتضی قبح میداند. این حرف اقای نایینی از عبارتش هم قرینه پیدا میشه ایشون گفت اینجا که این کارو نکرده بعد معلوم میشه مومن بوده اون حسن واقعی بر میدارد این قبح رو پس معلومه قبیحه اخه لا اقتضا معناش اینه نمیفهمیم بده یا خوبه. ایشون میگه نه میفهمیم بده منتها اون حسن واقعی بدی رو میبره یه عبارت دیگهاش هم این بود که بابا تجری ذاتی نیست یعنی اقتضاییش رو قبول دارم.
سوال و جواب استاد: نه قبح فاعلی هست. اونا قبح فعلی رو میگن در آن یه صورت بعید نیست که ایشون بخواهد در آن صورت بگه قبح فاعلی هم نداره که ماه همونم مخالفیم. میگیم همون صورتشم قبح فاعلی داره. ظاهرا ایشون میخواد بگه هیج قبحی نداره. ولی حق مطلب اینه که همون صورتی هم که شما دیروز ذکر کردین همونجا قبح فاعلی هم هست. خلاصه مطلب حالا ایشون میخواهند رد بکنن.
سوال و جواب استاد. نماز جمعه اگر واجب باشه کسی بخواهد بخوند نهایتا از ۱۲ تا ۱:۳۰ اگر کسی ۲ بعد ظهر بگه من مقلَدم گفته نماز جمعه واجبه میخوام برم بخونم نمیشه. غرض یک وقت معیینی داره. این وقت معینش تموم شد حالا معلوم شد که این کار واجب بوده اما این کار واجب به دردش میخوره نه. برای اینکه قصد قربت میخواد و این نکرده.
ما دو تا باب داریم بک باب مصالح و مفاسد. اینا همه خلاصه کلمات اقای نایینی است. اقایون اگه اشنا بشن با حرفای ایشون بعدها کفایه براشون روشن میشه و هم خیلی معضلات رسائل با حرفای اقای نایینی روشن میشود. چون شاگرد اقای اخوند بوده. اقای اخوند همیشه با شیخ دعوا دارد. ایشونم شاگرد اقای اخوند بوده بین این استادش و استاد استادش قضاوت میکنه ببینه شیخ چی میگه استادش چی میگه اون وقت لا بلای این حرفا حرف شیخ هم مشخص میشه که چی میخوان بگن. .
[تفاوت باب مصالح و مفاسد و باب حسن و قبح]
ما دوتا باب داریم یکی باب مصالح و فاسد یک باب حسن و قبح. در باب مصالح و مفاسد اصلا علم و جهل ما دخالت ندارد. من بدانم یا ندانم نماز مصلحت دارد. من بدانم یا ندانم شراب مفسده دارد. در باب مصالح و مفاسد علم و جهل من دخالتی ندارد. من علم داشته باشمم نماز مصلحت داشته باشه نه علم داشته باشی نداشته باشی اصلا تو دنیا آمده باشی نیامده باشی احکام واقعیه تابع مصالح و مفتسدی است که خود پروردگار میدونه پس در باب مصالح و مفاسد اصلا علم و جهل ما هیچ دخالتی ندارد. ولی یک باب حسن قبح داریم در باب حسن قبح علم و جهل من دخیل است. کی اینکار خوب میشه وقتی که من بدانم خوبه والا من یه کاری کردم توجه هم ندارم خوبه بعدها متوجه شدم که خوبه اون به دردم نمیخوره. ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع از این اقای دیروزی شما سوال کنید چه کار کردی؟ میگه من کافر را نکشتم در حالی که واقعا مومن نکشته. قصد این چی بوده ما وقع. ما وقع چیه؟ نکشتن مسلمان. خب این مسلمان نکشته به خیال خودش کافر نکشته. ولی در حقیقت مسلمان نکشته. اونی که واقع شده در خارج چیه؟ نکشتنمسلمانه ما وقع لم یقصد اونی که تنجام شده ان قصدش رو نداشته و اونی که اون قصدش رو داشت انجام نشد. اون قصد چیوو داشت نکشتن کافر. اون چیزی که اون قصد داشت نکشتن کافر بوده که اون لم یقع واقع نشده و اون چیزی که واقع شده. نکشتن مسلمان است که این قصد نداشته. ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع. اصلا ایشان میفرمایند در باب مصالح و مفاسد علم و جهل من دخیل است من اگز یک بچه یتیمی رو زدم بعدها برای این زدن من ادب شد حالا اون کتک من خوبه؟ نه من ظلم کردم چرا؟ من نمیدانستم این ضرب با عث سعادتش میشه. حالا بعدها سعادت شده. من دروغ میگم بر اثر دروغم اتفاقا یک مسلمانی هم نجات پیدا میکنه حالا این دروغ من خوبه؟ نه من که نمیدانستم ببینید در باب حسن قبح علم من دخیل است کی این کار من میشه حسن؟ وقتی که من بدانم خوبه. خب در این مثال من، من که نمیدانم خوبه. یکم دقت کنین اقا این نکشتن مسلمان یک امر غیر اختیاریه این چی میخواسته نکشه؟ کافر میخواسته نکشد عن غیر اختیار شده مسلمان. پس الان نکشتن مسلمان یک امر غیر اختیاری است یک امر مغفول عنه است این نمیداند که بعدها مسلمان در م آید نتیجتا میشه یک امر غیر اختیاری. امر غیر اختیاری که حسن ندارد. اون حسن واقعی میاد این قبح ظاهری رو برطرف میکنه اصلا حسنی ندارد چرا؟ چون در باب حسن و قبح علم من دخیل است من باید بدانم چه کاری دارم میکنم تا بشه حسن من که خبر ندارم چه کار دارم میکنم. اونی که من انجام دادم نکشتن کافر است اونی که واقع شده نکشتن مسلمان است. پس این دو کلمه رو یادتون باشه. در باب مصالح و مفاسد علم و جهل دخیل نیست اما در باب حسن و قبح علم و جهل دخیل است. من باید بدونم این کار خوبیه تا متصف به حسن بشود و منم در اینجا که نمیدونم کار خوبی کردم یا نه بعدا معلوم میشه کار خوبی کردم این کار خوبی که غیر اختیاری انجام شده به این کار کار خوب نمیگن. پس اینکه شما امدید میگین این حسن ئاقعی میاد این قبح ظاهری رو از بین میبره حسن واقعی نیست چون در باب حسن و قبح علم در آن معتبر است.