[فرق سوم بین قطع طریقی و موضوعی]
برویم سراغ فرق سوم: فرق سوم بین قطع طریقی و قطع موضوعی این است امارت شرعیه و بعض الاصول العملیه حتماً بگذارید این کلمة ـ بعض ـ این کتابهای در دست من و شما ندارد ـ بعضی را بگذارید یعنی امارات شرعیه و بعضی از اصول عملیه به جای قطع طریقی مینشیند آن بعضی کدام است؟ استصحاب چون اگر بعض را نگذارید معنایش این است که همهی امارات شرعیه و همهی اصول عملیه ـ نه ـ حتماً کلمة بعض را بگذارید که بشود استصحاب تقریرات مرحوم نائینی را ببینید ایشان میفرماید به جای قطع طریقی استصحاب فقط میتواند به جای قطع طریقی بنشینید و لذا قید شیخ انصاری بالبعض معلوم میشود نسخههای اولیه که دست آن آقایان بودة کلمة بعض بوده مرحوم نائینی میفرماید ـ امارات شرعیه و استصحاب یعنی از بین اصول استصحاب میتواند به جای قطع طریقی بنشیند بعد میفرماید: و لذا قید الشیخ الانصاری الاصول العملیه بالبعض این برای همین است. پس این مؤید این است و نسخههای دیگر هم دیدم که حتماً کلمة بعض باشد اگر نباشد معنایش این است یعنی تمام امارات شرعیه و تمام اصول عملیه اینها به جای قطع طریقی مینشیند و حال این که این جوری نیست بین اصول عملیه فقط استصحاب است که میتواند به جای قطع طریقی بنشیند.
حال عنایت بکنید حالا اولاً ما شناسنامة قطع طریقی را بگوییم تا ببینیم چه چیزهایی میتوان جای آن بنشیند قطع طریقی کارش چیست؟
[کار قطع طریقی]
کار قطع طریقی ارائة واقع است کشف واقعیات است مثل همان میکروسکوپی که مثال زدیم که آن میکروسکوپ میکروب درست نمیکند ارائه واقعیات میکند انکشاف واقع را میکند یعنی با دستگاه میکروسکوپ آن میکروبها را به وسیلة این بزرگ میکند و ما میبینیم و قطع طریقی کارش همین است. قطع طرقی کارش ارائة واقع است انکشاف واقع است یعنی وقتی شما قطع پیدا کردید که نماز جمعه واجب است الآن با این عینک قطع داری لوح محفوظ را میخوانی کار قطع همین است اگر قطع پیدا کردی این مایع خمر است الآن با این قطعت میبینی که شارع دارد میگوید که از این اجتناب کن کار قطع همین هست، کار قطع این است ارائة واقعیات میکند البته ممکن است دروغ دربیاید قطع ممکن است جهل مرکب باشد ولی فعلا قطع است من که الآن قطع دارم که نماز جمعه واجب است دارم با این قطعم لوح محفوظ را میبینم که دارند به من میگویند بر تو نماز جمعه واجب است پس کار قطع ارائة واقعیات، کشف واقعیاته دیگر کارش چیست؟ منجز عند الاصابه و معذر عند الخطاء. اینها را نفهمید اصلاً حرفهای شیخ معلوم نمیشود نگویید که متفرقه زیاد حرف میزنم اینها را باید در ذهن بسپارند که ایشان که میگوید امارات و اصول جای قطع مینشیند. ببینیم قطع چه کاره است؟ چه نقشی دارد قطع که اینها آن نقش ایجاد و ایفاء میکنند و به جای قطع مینشیند داریم شناسنامة قطع را میگوییم که قطع چه خواصی بر او مترتب است آن وقت هر چیزی که توانست این نقش را ایفاء بکند آن هم بجای قطع مینشیند فعلاً داریم نقش قطع را میگوییم نقش اول قطع این است ارائة واقع میکند انکشاف واقع میکند دیگر چکار میکند؟ این قطع منجز عند الاصابه و معذر عندالخطاء یعنی چه؟ الآن شما قطع پیدا کردی این مایع خمر است اگر این مایع واقعا خمر است به این میگویند اصابه شما قطع پیدا کردید که این مایع خمر است و واقعا خمر بود این قطع شما مجز عندالاصابه یعنی الآن که شما قطع پیدا کردید که این خمر است و واقعا خمر است این قطع شما گریبان شما میگیرد میگوید نسبت به این تکلیف داری باید اجتناب بکنی چرا؟ چون عندالاصابه واقعا هم خمر است و شما قطع پیدا کردی خمر است واقعا هم خمر است این قطع شما منجز عندالاصابه ـ پس اصابه معلوم شد یعنی چه؟ یعنی این که منقطع پیدا کردم که این مایع خمر است اصابه به واقع کرده من قطع پیدا کردم که نماز جمعه واجب است واقعا هم واجب است قطع من اصابه با واقع کرده این قطع منجز یعنی چه؟ یعنی الآن که من قطع پیدا کردم که نماز جمعه واجب است و واقعا هم واجب است این گریبان مرا میگیرد میگوید آن نماز جمعه را باید بیاوری این مقطوع الخمریه باید ترک بکنی و معذر عند الخطاء یعنی چه؟ این یک چیزی من قطع پیدا کردم که آب است برداشتم و خوردم دیدم شراب است قطع پیدا کردم آب است بعدا معلوم شد شراب است این قطع شما معذر یعنی نمیگذارد شارع شما را عقوبت کند قطع پیدا کردید آب است ببینید آن جایی که واقعا خمر است و مقطوع قطع من منجز تکلیف بود ولی در این جا معذر است من قطع پیدا کردم که این مایع آب است و برداشتم به حساب قطعم بعد شراب درآمد این قطع من معذر است یعنی روز قیامت برای من عذر است به من نمیگویند تو شراب خوردی باید عقوبت بشوی پس شناسنامة قطع روشن شد قطع کارش کشف واقعیات ارائه واقعیات یک. منجز عندالاصابه و معذر عندالخطاء حالا که قطع را شناختیم هر چیزی که بتواند این نقش را ایفا بکند یعنی ارائه واقعیات بکند یک منجز باشد عندالاصابه و معذور باشد عندالخطاء
[امارات شرعیه هم جانشین قطع میشوند]
اگر چیزی داشتیم او هم به جای قطع مینشیند یکی از چیزهایی که میتواند این نقش را ایفاء کند امارات شرعیه است امارات و ادله است ادلة شرعیه یکی است امارات شرعیه عینا میتوانند این نقش را ایفاء کنند، امارات در احکام مثل خبر ثقه در موضوعات مثل شهادت عدلین اگر ثقه مثل زراره آمد و گفت قال الصادق یجب صلاه الجمعه این جا زراره دارد از واقع خبر میدهد یعنی همین طور که اگر قطع پیدا میکردی نماز جمعه واجب بود این خبر از واقع میداد الآن هم که زراره آمد و میگوید قال الصادق یجب صلاه الجمعه این دارد از واقع خبر میدهد حالا بدانید علتش هم چیست؟ چرا خبرهای ثقه از واقع خبر میدهند در روایت دارد که امّام حسن عسکری فرمود عمری و ابنه ثقتان عمری و فرزندش آن دو نائب خاص امام زمان که اول و دومی پدر و پسر هستند ببینید چقدر با سعادت بودند زمان امام حسن عسکری این پدر و پسر نائب خاص امام حسن عسکری بودند حضرت که از دنیا میروند چهارتا نائب خاص که امام زمان دارند دوتای اولی از آنها همین عمری و فرزندش است حالا امام حسن عسکری دارد میفرماید عمری و ابنه ثقتان ما ادیا عنی فعنی یودیان... این پدر و پسر عمری و پدرش اینها ثقه هستند یعنی چه ثقه هستند؟ یعنی هر چه ثقه اینها گفتند ما گفتیم ما چه میگوییم؟ ما که ائمه هستیم واقعیات میگوییم اینها هر چه گفتند ما گفتیم یعنی اگر ثقه به شما خبری داد بگو واقعا این جوری است این که عرض کردیم امارات شرعیه انکشاف واقع میکند دلیلش این روایت است این روایت میگوید چه طور ما خبر از واقعیات میدهیم هر چه از ما بپرسند ما از واقعیات خبر میدهیم این دو نفر هستند اگر چیزی از ما نقل کردند قول اینها را هم به منزلة واقع فرض کنید خوب این در احکام.
پس اگر عمری یا زراره هر ثقهای آمدند و یک خبری از امام معصوم دادند ما باید بگوییم این دارد خبر از واقع میدهد کشف واقع میکند البته این مال حکم است در موضوعات شهادت عدلین دو شاهد عادل آمده میگوید این خمر است این جا هم مثل همان است ما میخواهیم بگوییم که امارات شرعیه هم آن خبر ثقهاش که مال احکام است و هم شهادت عدلینش که مال موضوعات است نقش قطع را ایفا میکنند شما اگر قطع پیدا میکردید به وجوب جمعه خبر از واقع میداد منجز بود عندالاصابه و معذر بود عندالخطاء عین همان حرفها الآن این جا هست اگر زراره آمد و خبر داد از وجوب جمعه و واقعا جمعه واجب بود این قول زراره منجز عند الاصابه و معذر عند الخطاء اگر زراره آمد و به شما گفت نماز جمعه واجب است و شما پنجاه سال نماز جمعه خواندید و روز قیامت معلوم شد که اشتباه کردیم نماز ظهر واجب بوده دیگر شما را عقوبت میکنند؟ نه معذّر است همان طور که قطع منجز بود عند الاصابه و معذّر بود عندالخطاء میبینیم قول زراره هم همین جور است. یعنی اماره شرعی هم عینا همین طور است اگر زراره خبر داد بر وجوب جمعه و اتفاقا جمعه واجب بود، این خبر زراره منجزاً یعنی گریبانگیر شماست یعنی میگوید همین طوری که اگر قطع پیدا میکردید نماز جمعه واجب بود الآن هم که زراره میگوید نماز جمعه واجب است اگر زراره اشتباهی یک خبری به شما داد دروغ که نگفت اشتباهی به شما گفت نماز جمعه واجب است شما هم طبق خبر ایشان نماز جمعه خواندی اتفاقا قیامت معلوم شد عجب به جای نماز جمعه ظهر واجب بوده و پنجاه سال است که نماز ظهر نخواندی امّا شما را عقوبت نمیکنند چرا؟ چون خبر این آقای زراره معذرٌ. پس ببینید همان کارهایی که قطع میکرد کشف از واقع میکرد و منجز بود عند الاصابه و معذر بود عند الخطاء عینا این کارها در خبر زراره هم هست.
یک مثال هم برای موضوعش بزنیم دو شاهد عادل میگویند این مایع خمر است اگر واقعاً خمر بود دارد از واقع خبر میدهد امارات شرعیه همیشه خبر از واقع میدهند اگر دو شاهد عادل گفت این خمر است و شما دیدید که واقعا خمر بود این دو شاهد عادل منجز یعنی گریبانگیر شما میشود و به شما میگوید این را ترک بکن حالا اگر دو شاهد عادل آمد و گفت این آب است و شما خوردی و شراب درآمد معذرٌ ببینید درست نقطه به نقطه تمام آن آثاری که قطع داشت ارائه واقع میکرد منجز بود عندالاصابه و معذر بود عند الخطاء تمام آن نقشها را خبر ثقه و بینه که هر کدام اسمش امارات شرعیه است پس نتیجتاً چه شد آقا؟ امارات شرعیه قام مقام القطع الطریقی المحض یعنی همان کاری که تا حالا ما میگفتیم قطع طریقی حالا یک محض هم به او اضافه میکنیم یک نکتهای دارد، قطع طریقی محض چه آثاری داشت، تمام آن آثار و نقشش را میبینیم که امارات شرعیه عینا آن نقش را ایفاء میکند پس اگر قطعی در کار نبود و زراره به تو گفت نماز جمعه واجب است باید بیاوری قطعی در کار نبود دو شاهد عادل گفتند این آب است و شما برداشتی و خوردی بعد شراب درآمد تمام آن آثاری که بر قطع بار بود بر این امارات هم بار است. پس امارات به جای قطع طریقی محض مینشیند.
[مراد از بعض الاصول]
برویم سراغ بعض الاصول که استصحاب، استصحاب هم نقش قطع را ایفا میکند امّا اصاله البراءة نمیتواند این نقش را ایفا بکند ما اگر این کلمة بعض را نگذاریم معنایش این میشود که تمام اصول مثل همة امارات که به جای قطع مینشینند هر چهار تا اصل به جای قطع مینشینند و حال این که این جوری نیست بین اصول عملیه فقط استصحاب است که میتواند نقش قطع را ایفاء بکند دیروز شما قطع داشتی که این آب پاک است خوب چند تا اثر داشت جواز شرب، جواز توضیء. دیروز شما قطع پیدا کردی که این آب هنوز پاک است یا نه؟ با استصحاب بگو آب است دو اثری که داشت دوباره میآید یعنی در اثری که دیروز قطع برای شما درست میکرد یقین صد درصد داشتی که این آب پاک اشت چند تا اثر داشت جواز شرب و جواز وضو گرفتن امروز شما هم که شک میکنیم آن آب دیروزی آیا به طهارتش باقی است یا نه؟ استصحاب بکن لا تنقض القین بالشک ـ یعنی بگو پاک است پاک است یعنی چه؟ یعنی آن دو تا اثر یعنی بگو جایز الشرب و جایز التوضیء. پس عنایت فرمودید الآن بعضی اصول عملیه استصحاب و تمام امارات شرعیه اینها میتوانند نقش قطع را ایفاء کنند یعنی دیروز که قطع داشتید چند تا اثر داشت امروز استصحاب هم همان آثار را برای شما ثابت میکند و مثلا مثال دیگر؛ یک ماه پیش ما یک خمری داشتید خوب یقیناً خمر بوده و حرام بوده الآن یک ماه دیگر گذشته و در مقابل آفتاب است نمیدانم در اثر فعل و انفعالات شیمایی آیا منقلب به خل شده یا نه؟ خل یعنی سرکه و میدانید انقلاب یکی از مطهرات است یک ماه پیش یقیناً نجس بود چون خمر بود یک ماه در مقابل آفتاب بود یا یک فعل و انفعالات شیمایی دیگری شده نمیدانم این خمر یک ماه پیش منقلب به خل شده یا نه؟ چه کار کن؟ استصحاب کن یعنی یک ماه پیش قطع داشتی که این خمر است چه اثری داشت وجوب اجتناب امروز هم با استصحاب بگو خمر است و همان وجوب اجتناب ثابت است پس نتیجتاً ثابت شد آثاری که بر قطع وارد است امارات شرعیه و استصحاب میتوانند آن نقش را ایفاء کنند و میتوانند همان آثاری که قطع ثابت میکرد ثابت کنند امّا اصاله البراءة این طوری نیست، ما اگر این کلمة بعض نگذاریم معنایش این است که اصالة البراءة هم میتواند به جای قطع بنشیند و حال این که این طوری نیست الآن شما شک میکنید این آب پاک است یا نه؟ این آبی که دیروز پاک بوده یا نه یعنی حالات سابقه نداشته باشد چون در اصالة البراءة که شک بدوی است من ابتداءً شک میکنم آیا این آب پاک است یا نجس است اصالة البراءة اصالة الطهارة میگوید پاک است امّا جواز توضی درست نمیکند فقط جواز شرب درست میکند برای شما پس نتیجتاً معلوم میشود که اصالة البراءة نمیتواند کار قطع را انجام دهد میدانید چرا؟
[فرق بین دلیل و اصل]
برای این که قطع ناظر به واقع است امّا اصالة البراءة ناظر به ظاهر است یکی از فرقهایی که بین اصل و دلیل است همین است دیگر و یکی از سؤالهای امتحانی نوعاً همین است میگویند فرق بین اصل و دلیل چیست؟ باید بگویید دلیل و امارات ـ دلیل و اماره یکی است دلیل و اماره کاشف از واقع میکند ولی اصول ناظر به ظاهر است شما اگر یک چیزی گفتی با اصالة البراءة گفتی حلال است یعنی حلیت ظاهری اگر زراره گفت تتن حلال است میشود حلیت واقعی امّا اگر با اصالة البراءة گفتی حلال است میشود حلیت ظاهری پس ببینید اصول نمیتواند به جای قطع بنشیند چون قطع کاشف از واقع و اصول ناظر به ظاهر است و این صلاحیت ندارد که به جای بنشیند بله از بین اصول یک دانه از اصول مثل استصحاب او کاشف از واقع ست یعنی بین اصلو عملیه فقط استصحاب است که کاشف از واقع است یعنی اگر شما یک چیزی با استصحاب گفتی پاک است آن طهارتش طهارت واقعیه است بین اصول عملیه لذا استصحاب و همة اصول مقدم است برای همین است اینها را بدانید که اگر جایی استصحاب یک چیزی میگفت و اصلهای دیگر یک چیزهای دیگر میگفتند کدام را مقدم کنی؟ استصحاب، این برای همین است برای این که استصحاب ناظر به واقع است اگر شما با استصحاب طهارت یک چیزی را ثابت کرد اصالة البراءة چیز دیگر اقتضا میکرد آن جا شما استصحاب را مقدم بکنید لذا میگویند استصحاب عرش اصول و فرعش الادله است یعنی استصحاب فرش نسبت به ادله اگر جایی دلیل بود بله استصحاب کاری نیست امّا اگر دلیل در کار نبود استصحاب بر تمام اصول مقدم است مرحوم نائینی یک تعبیر دیگری دارد ایشان میگوید استصحاب برزخ بین ادله و اصول است چون که بعضی از شرایط دلیل را وارد مثل دلیل میماند امّا چون همة شرایط را ندارد داخل در اصول شده این بحثها را اگر بخواهید اواخر ص ۴۰۸ بحث استصحاب ـ ثم المراد بالدلیل الاجتهادی آن جا را اگر دقت بفرمایید فرق بین دلیل و اصل آن جا روشن شده طریق شرعی اگر کاشف از واقع باشد و از همان جهت کشف حجتش بکنند به او میگویند دلیل امّا اگر کاشف از واقع نبود مثل اصالة البراءة یا این که کاشف از واقع بود ولی جهت در او ملغی بود آن جزء اصول است.
[کار قطع طریقی]
خلاصه چه شده؟ قطع طریقی کارش ارائة اقعیات است انکشاف واقع است منجز عندالاصابه و معذر عند الخطاء این نقش قطع و هر چیزی که بتواند این نقش را ایفاء بکند او به جای قطع مینشیند و اصالة البراءة نمیتواند این نقش را ایفاء بکند چرا؟ برای این که ناظر به واقع نیست قطع ناظر به واقع است چیزهایی که ناظر به واقع هستند میتوانند به جای قطع بنشینند و همان آثار قطع هم بار کنند چه چیزهایی ناظر به واقع است ادله و امارات شرعیه دیگر چیست؟ استصحاب پس نتیجتاً اینها به جای قطع طریقی محض مینشیند.
حالا عنایت بفرمایید؛
س و جواب: بله این در جای خودش باید بحث بشود که حالا به چه دلیل... مرحوم نائینی همیشه به استصحاب میگوید اصل محرز آقای نائینی خیلی کم اسم استصحاب را میآورد و اسم استصحاب اصل محرز گذاشته یعنی ما به وسیلة این اصل احراز واقع میکنیم حالا این جای خودش است که از کجا استفاده میشود؟ حال روایات را که فهمیدیم امام عسکری فرمود هر چه اینها میگویند من گفتم یعنی امارات و خبر ثقه کاشف به واقع است امّا استصحاب چطور کاشف از واقع است این بحث بماند در جای خودش.
[فرق سوم]
حالا عنایت بفرمایید؛ فرق سوم: ثم من خواص القطع الذی هو طریق الی الواقع یعنی قطع یکی از خواص قطع طریقی این است ـ قیام الامارات الشرعیه تمام امارت شرعیه و اصول عملیه بعضی از آنها قیام میکند مقام یعنی این امارات شرعیه و استصحاب اینها میتوانند قائم مقام قطع طریقی بشوند در عمل، قطع طریقی نقشش چه بود؟ آن نقش هر چیزی بتواند آن نقش را ایفاء بکند میتواند به جای قطع بنشیند اماراته شرعیه آن نقش را ایفاء میکند ببین اصول عملیه استصحاب هم میتواند آن نقش را ایفاء میکند به خلاف المأخوذ این المأخوذ الف و لامش موصل است یعنی به خلاف قطعی که اخذ فی الحکم علی وجه الموضوعیه عنایت بکنید آقا این جا هم از آن جاهایی است ولو ذره ذره مطلب که روشن است ولی باید معطل بشویم برای این که کفایه خیلی مشکل این جاها را بحث کرده این جاها اگر یک مقداری معطل بشویم ص ۲۰ ج ۲ کفایه مراجعه بکنید اینها را خوب بفهمید حرفهای مرحوم آخوند با این که رمزی است خیلی خوب روشن میشود ببینید آقا:
[انواع قطع]
ما سه نوع قطع داریم؛ یک وقت قطع ما طریقی محض است همان است که گفتیم متعلقش موضوع ذیحکم است که قطع دخالت در حکم ندارد و یک وقت قطع موضوعی است این قطعی که میآید موضوع یک حکمی میشود یک وقت به عنوان صفت میآید موضوع واقع میشود یعنی به نحو صفتیت و یک وقت به نحو طریقیت آن طریق را اسمش طریقی محض بگذارید که با این اشتباه نشود قطع طریقی محض چه قطعی بود؟ قطعی که اصلاً دخالت در حکم نداشت الآن میخواهیم قطع موضوعی بخوانیم یعنی قطع موضوع حکم شده یعنی دخالت در حکم شده امّا این دلیلی که قطع در او آمده موضوع شده دخالت در حکم دارد یک وقت این قطع به نحو صفتیت در موضوع اخذ میشود الآن مثالهایش را میزنم روشن میشود و یک وقت نه این قطعی که آمده موضوع شده به نحو طریقیت آمده موضوع شده به جای قطع صفتی حتماً نمینشیند امارات شرعیه و استصحاب به جای قطع طریقی محض حتماً مینشیند هیچ کس اختلاف ندارد به جای قطع موضوعی صفتی حتماً نمینشیند آیا به جای موضوعی طریقی مینشیند یا نمینشیند این محل نزاع است دوباره عرض میکنم امارات شرعیه به جای قطع طریقی محضی حتماً مینشیند امارات به جای قطع موضوعی صفتی حتماً نمینشیند آیا به جای قطع موضوعی بنحو الطریقی مینشیند یا نمینشیند؟ اختلاف است. ایشان ملحقش میکند به اولی میگوید: همان طور که به جای قطع طریقی محض مینشست به جای موضوعی علی وجه الطریقی هم مینشیند آقای آخوند ملحقش میکند به آن دومی میگوید همان طوری که به جای موضوعی صفتی نمینشیند به جای موضوعی علی وجه الطریقیه نمینشیند باید مثالهایش را بزنیم. قطع طریقی محض خواندیم و کاری به آن نداریم امارات گفتیم به جایش مینشیند قطع موضوعی چیست؟ باید دلیلش را نگاه بکنیم آن دلیلی که قطع در آن موضوع شده ببینید چه جوری قطع موضوع شده به عنوان صفت موضوع شده یا به عنوان طریق مثلا این جوری:
القاطع بخمریه مایع یجب علیه الاجتناب خوب ببینید الآن قطع این جا موضوع شده برای وجوب اجتناب یعنی قطع دخالت دارد در وجوب اجتناب قطع آمده موضوع شده ولی به عنوان صفت قاطع اسم فاعل است دیگر اسم فاعل هم وصف است قاطع به خمریت یجب علیه الاجتناب الآن در این دلیل قطع آمده موضوع شده ولی به عنوان صفتیت آقایی که این صفت داری قطع داری به خمریت مایعی برای تو اجتناب واجب است.
مثال دیگر؛ «القاطع بحیاة ولده یجب علیک التصدق» الآن یجب التصدق حکم است این جا قطع موضوع واقع شده ولی به عنوان صفت یعنی آقایی که قاطعی دارای صفت قطعی به حیات فرزندت بر تو صدقه واجب است الآن در این دلیل قطع آمده موضوع واقع شده به عنوان صفت.
امّا یک وقت به عنوان صفت نیست به عنوان طریق است میگوید خمری که معلوم است خمریتش یجب الاجتناب خمری که مقطوعالخمریه است ببینید خیلی با این فرق دارد. در قبلی قطع موضوع بود به عنوان صفتی در متن قاطع به حیات ولد یجب علیه التصدق امّا در این دومی نگاه کنید حیات ولدی که مقطوعبه است یجب التصدق. در این مثال هم قطع آمده موضوع شده ولی نه به عنوان صفتی در من.
س و پاسخ: نه همان وصفی که در ذهنمان هست شما متصف باشی آخر یک وقت هست من میگویم این پدر ـ حالا فرض کنید جبهه بحرانی است و این خبر از فرزندش ندارد که آیا حملهای شده یا نشده ناراحت است دلیل به او میگوید ای کسی که قاطع هستی به حیات فرزند برو صدقه بده خوب این بچه هر وقت تلفن کرد از آن جا و با پدرش باش حرف زد. این الآن قطع دارد صفت قاطعیت دارد آن جا آن حکم میآید یعنی الآن این قطع موضوعی چون که به عنوان صفت اخذ شده در موضوع حکم این قطع. اماره به جایش نمینشیند اگر دو شاهد عادل آمد و گفت بچه شما زنده است لازم نیست صدقه بدهی چرا؟ چون وجوب صدقه رفته بود روی قطع صد در صد قطع یعنی صد درصد این دو شاهد عادل شاید اشتباه بکنند و اصلاً شاید با هم تبانی کردند دروغ میگویند که من ناراحت نشوم امّا برخلاف این که خودم با فرزندم تلفن بزنم. علی کل حال یک وقت قطع به عنوان صفت موضوع حکم واقع میشود. و یک وقت به عنوان صفت نیست میگوید خمری که مقطوع است خمریتش آن جا ولو مقطوع آمده صفت شده امّا به عنوان طریقیت است یعنی اگر خمر برایت مکشوف شد خمریتش حالا میخواهد از ناحیة قاطع باشد یا از غیرقطع.
س و پاسخ: وصف آن است که قائم به نفس باشد قاطع به حیات ولد این قطع الآن صفتی است قائم به من است امّا در آن جا یا قاطع به خمریت من الآن وصف قطع به خمریت این مایع دارم این جا الآن قطع به عنوان این که یک صفتی است در من در لفظ این جوری اخذ شده یعنی به عنوان صفت من اخذ شده و یک وقت نه میگویند مقطوعالخمریه یجبالاجتناب این هم قطع است امّا صفت من در او نیست. فرق آن اولی با این بدانید در آن اولی قطع است و در دومی هم قطع است ولی در آن اولی قطع به عنوان صفتی که قائم است به نفس من و به شخص من ولی در دومی این جوری قطع نیآورده عنایت بفرمایید، ایشان میفرماید به خلاف پس امارات شرعیه و استصحاب به جای قطع طریقی محض که حتماً مینشیند آیا به جای قطعی که اخذ در حکم شده بر وجه موضوعیت یعنی قطع دخیل در حکم است ـ فانه ـ یعنی این قیام ـ انه ـ به قیام برمیگردد این قیام این امارات تابع دلیل حکم است آن دلیل را باید نگاه بکنیم ـ ان ظهر من الدلیل او من الخارج ـ اگر آن دلیل یا از خارج ما فهمیدیم ـ این اعتبار ـ فاعل ظهر است اگر از دلیل یا از دلیل خارجی ظاهر شد اعتبار آن قطع بر وجه طریقیت للموضوع ـ این همان جای اختلافی است اگر معلوم شد این قطعی که الآن موضوع واقع شده به عنوان صفت نیست به عنوان طریقیت موضوع است مثل مثالهایی که در این چند روز خواندیم ـ قامت الامارات و الاصول یعنی بعضالاصول این جا هم مثل آن قطع طریقی امارات شرعیه و استصحاب قائم مقام او میشود این همین جاست که اختلافی است ایشان میگوید: این جا هم که موضوع شده چون علی وجه الطریقیه است مثل آن طریقی محض است چطور امارات به جای قطع طریقی محض مینشست به جای موضوع که علی وجه الطریقیه است آن جا هم مینشیند که مرحوم آخوند میگوید نمینشیند.
و ان ظهر یعنی اگر از دلیل ظاهر شد اعتبار صفت قطع اگر از دلیل بفهمیم که صفت قطع معتبر است من حیث کونها صفته خاصه قائمه بالشخص ببینید آقا الآن در این جا قطع موضوع واقع شده ولی به عنوان یک صفتی در من که قائم به نفس است ولی به خلاف این که بگوید معلوم الخمریه خب آن جا هم معلوم و مقطوع قطع است ولی به عنوان صفت در من نیست لذا میفرمهاید اگر این جایی که قطع موضوع واقع شده باشد به عنوان صفت قائم به شخص، عرض کردم تعابیر فرق میکند یک وقت به شما میگویند قاطع به خمریت یجب علیه الاجتناب و یک وقت میگویند مقطوع یجب علیه الاجتناب در هر دوی اینها قطع آمده موضوع شده منتها در یکی به عنوان صفتی که قائم به من است و در دیگری به عنوان صفت نیست ایشان میگوید اگر به عنوان صفت اخذ شده باشد لم یقم مقامه سه تا را عنایت کردید امارات شرعیه به جای قطع طریقی محض حتماً مینشیند این سومی به جای موضوعی صفتی ـ لم یقم مقالمه حتماً نمینشیند کجا اختلاف است؟ آن جایی که موضوعی باشد ولی به عنوان صفت نباشد یعنی به عنوان صفت من نباشد قطع است موضوع حکم هم واقع شده ولی نه به عنوان صفت من آن جایی که طریقی محض باشد امارات به جایش مینشیند سرّش هم میدانید چیست؟ این جا که قطع صفتی اخذ در موضوع شده برای این که آن امارات قطع نمیآورد من میگویم قاطع به حیات فرزند صدقه بدهد حالا پسرم دیروز زنده بود با استصحاب بگویم امروز زنده است یعنی من قطع پیدا میکنم؟ نباید صدقه بدهم من کی باید صدقه بدهم؟ در موقعی که آن صفت قطع داشته باشم اگر قاطع بودم به حیات فرزند باید صدقه بدهم حالا اگر ما با استصحاب حیات فرزندم را دست کردم بگویم که دیروز زنده بود، استصحاب میکنم امروز هم زنده است حالا باید صدقه بدهم؟! نه چون صدقه رفته روی صفت قطع و استصحاب که صفت قطع نمیآورد حتی بینه هم صفت قطع نمیآورد دو شاهد عادل بگویند فرزند شما زنده است باز هم قطع نمیکنم چون احتمال میدهم اشتباه کردند چون احتمال میدهم با هم تبانی کردند دروغ بگویند به من که مثلا من ناراحت نشوم علی کل حال اگر در جایی قطع به عنوان صفت شخصی بیاید موضوع حکم واقع بشود امارات شرعیه مثل دو شاهد عادل و استصحاب این به جای این قطعها نمینشیند چرا؟ برای این که حکم رفته روی صفت قطع و این بینه و اصول عملیه یعنی استصحاب افادة قطع نمیکند.