ثمّ إنّه يظهر الخلاف في المسألة من جماعة، منهم: الشيخ، والمحقّق، والعلّامة في بعض أقواله، وجماعةٌ من متأخّري المتأخّرين.
بحث در تعارض استصحابين در صورتى كه احدهما سببى و ديگرى مسببى بود.
نظر شيخ انصارى تا اينجا دانسته شد.
در اين مسأله دو قول ديگر وجود دارد.
قول اول: استصحاب سببى و مسببى با يكديگر تعارض مىكنند، و هيچكدام بر ديگرى مقدم نمىباشد، و هر دو تساقط مىكنند، و لا بد و ناچاريم به دليل ثالثى مراجعه نماييم.
قائلين اين قول مرحوم شيخ طوسى و محقق اول و علامه حلى مىباشند.
شيخ طوسى در مبسوط در اين فرع فقهى كه اگر عبدى مفقود شد، آيا مولاى عبد بايد زكات فطرهاش را بدهد، فرمودند: در اينجا دو اصل جارى است:
اصل اول: اصالة حياة العبد، استصحاب حياة. پس بايد زكات فطرهاش را بدهد.
اصل دوم: تا قبل از غروب عيد فطر عبد زكات فطره نداشته، شك داريم زكات فطره براى عبد واجب است داده شود يا نه. عدم وجوب زكات فطره را استصحاب مىكنيم.
اصل دوم مسبب از اصل اول است. يعنى اگر حيات عبد محرز باشد زكاة فطرهاش بر مولاست.
شيخ انصارى فرمودند: اين دو اصل با هم تعارض و تساقط مىكنند، رجوع مىكنيم به اصل ثالث كه اصل براءة ذمه مولا از زكاة فطره عبد است.
همين بيان را مرحوم محقق در كتاب معتبر مطرح كردند. بعد محقق به ادله كسانى كه قائل به وجوب زكاة فطره عبد هستند، جواب دادند.
قائلين به وجوب زكاة فطره عبد مفقود دو دليل دارند:
دليل اول: استصحاب بقاء حياة عبد.
محقق فرمودند: اين استصحاب با عدم وجوب زكاة فطره در تعارض است.
دليل دوم: مثال اول: اگر عبدى فرار كرد و مفقود شد، فقهاء مىگويند بلا شك مولى مىتواند عبد را به عنوان كفاره آزاد كند. وقتى عبد مفقود به عنوان بنده اين شخص به حساب بيايد، و بعد به عنوان كفاره آزاد شود، پس معلوم مىشود عبد مفقود در حكم عبد است و زكاة فطرهاش بر مولى واجب است.
محقق دو جواب به اين استدلال دادهاند:
جواب اول محقق: حكم را در باب عتق قبول نداريم. از كجا معلوم كه بنده مفقود را به عنوان كفاره بتوان آزاد كرد. اين حكم مورد قبول نيست.
جواب دوم محقق: سلّمنا كه به عنوان كفاره بتوان بنده را آزاد كرد. بين باب كفاره و زكاة فطره فرق وجود دارد. فرقشان اين است كه كفاره حق الله است، انسان مرتكب خلافى شده و به عنوان حق الله بايد كفاره بدهد. در حق الله اصل در تخفيف است، و معمولا شارع تخفيف مىدهد. لكن در بحث زكاة فطره مىخواهيد عبد بودن و حياة عبد را ثابت كنيد، بعد پولى را گردن مولى بگذاريد، كه اين مسأله حق الناس است.
اثبات اصل بر تخفيف بودن زكاة فطره مثل كفاره اول كلام است. شايد حكم چنين باشد كه بايد زنده بودن عبد را احراز كنيم تا بتوانيم پولى به گردن مولى بياندازيم.
خلاصه: مرحوم محقق نتيجه گرفتند زكاة فطره عبد بر مولى واجب نيست.
مثال دوم: فردى حين يا بعد از نماز شك مىكند كه نمازش را با وضوء خوانده است يا نه، در حالتيكه قبلا به حصول طهارة يقين داشته است.
دو استصحاب فرض مىشود:
استصحاب طهارة شخص در حال نماز.
استصحاب اشتغال ذمه به صلاة. اول ظهر ذمهاش به نماز مشغول بود، حالا شك داريم ذمهاش بريء شده است يا نه، اصل عدم براءة ذمه اين شخص از نماز است.
در اين مثال يك اصل سببى است و ديگرى مسببى است، يعنى سبب شك شما در صحت نماز شك شما در طهارة اين شخص است.
محقق فرموده است: اين دو اصل با هم تعارض و تساقط مىكنند. يعنى استصحاب سببى و مسببى تعارض و تساقط مىكنند، و نوبت به قاعده اشتغال مىرسد.
شيخ انصارى مىفرمايند: اگر دقت كنيم مرحوم محقق در اين فتوايشان بر خلاف صحيحه زراره فتوى دادهاند. صحيحه اولى زراره درست همين مورد بود، امام فرمودند اصل سببى يعنى استصحاب طهارة جارى است و نماز درست است.