والحاصل: أنّ جعل شمول حكم العام لبعض الأفراد سبباً لخروج بعض الأفراد عن الحكم أو عن الموضوع ـ كما في ما نحن فيه ـ فاسدٌ.
بحث در ادله داله بر اين مسأله بود كه استصحاب سببى بر استصحاب مسببى مقدم مىباشد.
در دليل دوم به اين مدعا اشكالى وارد شد.
خلاصه اشكال: عموم لا تنقض به نحو كلى متواطى هم شامل شك سببى و هم شك مسببى مىشود، به چه دليل شما حكم لا تنقض را به شك سببى اختصاص مىدهيد و مىگوييد لا تنقض در شك مسببى جارى نمىباشد؟
شيخ انصارى دو جواب به اين اشكال دادهاند.
جواب اول اشكال دوم دليل دوم: اگر ما از شك سببى رفع يد كنيم يعنى دليل لا تنقض بخواهد شامل شك مسببى شود، مستلزم دور مىباشد.
بيان مطلب: بارها گفتيم اگر لا تنقض و استصحاب بر شك سببى جارى شود، موضوع شك مسببى روشن مىشود و نيازى به استصحاب نداريم. لكن جريان استصحاب در شك مسببى بر عدم شمول لا تنقض بر شك سببى توقف دارد. و وقتى لا تنقض شامل شك مسببى شد، شامل شك سببى نمىشود.
نتيجه: شمول حديث بر شك مسببى بر عدم شمول حديث بر شك سببى توقف دارد، و عدم شمول شك سببى توقف دارد بر شمولش بر شك مسببى است. كه اين دور باطل خواهد بود.
به خلاف جايى كه شامل شك سببى شود. زيرا وقتى شامل شك سببى شد ديگر بر عدم شمول بر شك مسببى توقف ندارد، زيرا شك مسببى نداريم تا لا تنقض شاملش شود يا نشود.
جواب دوم اشكال دوم دليل دوم:
مقدمه اول: اگر شيئى چند لازم داشت:
تارة لوازم شيء لازمه ماهيت است.
تارة لوازم شيء لازمه وجود است.
لازمه وجود يك شيء نيز: تارة لازمه وجود ذهنى است مانند كليت نسبت به انسان. وجود ذهنى انسان كلى است و الا وجود خارجى انسان جزئى است. و تارة لازمه وجود خارجى مىباشد. مانند حرارت كه لازمه آتش است كه لازمه وجود خارجى آتش است.
اگر شيئى در خارج چند لازمه داشت، فلاسفه مىگويند لوازم شيء در عرض هم هستند نه در طول هم، يعنى رتبه لوازم يك رتبه مىباشند. اگر آتش ۵ لازمه داشت، لوازمش در يك رتبه مىباشند. نمىشود يك لازم اول محقق شود و لازم دوم بعدا محقق شود.
مقدمه دوم: رابطه موضوع و حكم رابطه علت و معلول است. تا موضوع نباشد حكم نيست. چنانچه علت تقدم رتبهاى بر معلول داشته باشد، موضوع نيز تقدم رتبهاى بر حكم خواهد داشت.
توضيح جواب دوم: شك سببى دو لازمه دارد. لازمه اول شك سببى وجود شك سببى حكم لا تنقض مىباشد. تا شك سببى وجود گرفت، يقين سابق و شك لاحق و حكم لا تنقض در آن موجود وجود خواهد داشت. لازمه دوم شك سببى، شك مسببى است، يعنى تا شك در سبب پيدا كرديم فورا شك مسببى به وجود مىآيد. يعنى وقتى شك كرديم آب پاك است يا نجس فورا شك مىكنيم، جامهاى كه با اين آب شستهايم پاك است يا نجس. بنابراين لازمه دوم شك سببى، شك مسببى است.
اگر شك مسببى و حكم لا تنقض اليقين، هر دو لازمه شك سببى هستند، بايد در يك رتبه باشند، زيرا در مقدمه گفتيم لوازم شيء در يك رتبه هستند. اگر رتبهشان يكى است حكم لا تنقض نمىتواند در شك مسببى جارى باشد، زيرا اگر بخواهد حكم لا تنقض در شك مسببى جارى شود يعنى شك مسببى موضوع حكم است، بنابراين موضوع بايد بر حكم مقدم باشد چنانچه در مقدمه گفتيم. بنابراين لازم از يك جهت رتبه لا تنقض و شك مسببى يك رتبه باشد، زيرا هر دو لازمه يك شيئند. از اين جهت كه شك مسببى موضوع لا تنقض است بايد مقدم باشد. كه اين خلف است و ممكن نيست يك شيء هم رتبهاش با شيء ديگر مساوى باشد و هم مقدم باشد.
نتيجه مىگيريم حكم لا تنقض در شك مسببى جارى نمىباشد.