مستصحب ـ امرى كه مىخواهيم استصحاب كنيم ـ بر دو قسم:
قسم اول مستصحب: مستصحب حكم شرعى است، مانند وجوب نماز.
قسم دوم مسصحب: مستصحب موضوع خارجى است، مانند حياة زيد.
هر يك از اين دو قسم برايش هفت قسم متصور است.
اين تقسيمات به اين خاطر است كه اگر مستصحب حكم باشد آن اثر و نتيجهاى كه از اين مستصحب مىگيريم لا محاله يكى از اين نتائج مىباشد:
قسم اول استصحاب حكمى: حكم شرعى را استصحاب مىكنيم و اثر عقلى را نتيجه مىگيريم.
مثال: بقاء وجوب نماز ظهر را استصحاب مىكنيم، و به حكم عقل نتيجه مىگيريم كه من مستحق عقاب مىباشم.
قسم دوم استصحاب حكمى: حكم شرعى را استصحاب مىكنيم و اثر عادى را نتيجه مىگيريم.
مثال: عادت انسان مسلمان اين است كه وقتى نمازش را نخوانده نگران است. بقاء وجوب نماز ظهر را استصحاب مىكنيم، تا نتيجه بگيريم زيد نگران است.
قسم سوم استصحاب حكمى: حكم شرعى را استصحاب مىكنيم و اثر شرعى بلا واسطه را نتيجه مىگيريم.
مثال: مبنا اين است كه مقدمه واجب شرعا واجب است. بقاء وجوب نماز ظهر را استصحاب مىكنيم تا نتيجه بگيريم مقدمه نماز شرعا واجب است.
قسم چهارم استصحاب حكمى: حكم شرعى را استصحاب مىكنيم تا اثر شرعى با واسطه را نتيجه بگيريم.
مثال: نذر كردهام اگر ثابت شود مستحق عقاب هستم ۱۰۰ تومان صدقه بدهم. بقاء وجوب ظهر را استصحاب مىكنيم:
اولا: اثر عقلى را نتيجه مىگيريم. نتيجه مىگيريم من مستحق عقاب مىباشم.
ثانيا: بر نتيجه اولى اثر شرعى بار است. حال كه مستحق عقاب هستم بايد ۱۰۰ تومان به فقير بدهم.
در اينجا اثر شرعى با واسطه را از استصحاب نتيجه گرفتيم. يعنى بعد از استصحاب اثر عقلى ثابت شد و اثر عقلى واسطه شد تا من اثر شرعى را نتيجه بگيرم.
قسم پنجم استصحاب حكمى: حكم شرعى را استصحاب مىكنيم تا ملزوم و علت را نتيجه بگيريم.
مثال: وجوب استحقاق عقاب را از سوى شارع نسبت به خودم استصحاب مىكنيم، و وجوب نماز ظهر را بر خودم نتيجه مىگيرم. به اين علت مستحق عقابم زيرا نماز ظهر را نخواندم. معلول را استصحاب كردم و علت را نتيجه گرفتم.
مثال: حرمت ازدواج زن را با غير استصحاب مىكنيم و مىگوييم ۱۰ سال قبل اين زن همسر زيد بود و ازدواج با ديگرى برايش حرام بود، الآن شك داريم كه مىتواند با ديگرى ازدواج كند يا نه، حرمت ازدواج زن با غير را استصحاب مىكنيم. و نتيجه مىگيريم هنوز اين زن زوجه زيد مىباشد. لازم را استصحاب كرديم و ملزوم و علت را نتيجه گرفتيم.
قسم ششم استصحاب حكمى: علت را استصحاب مىكنيم، لازم را نتيجه مىگيريم.
مثال: بقاء زوجيت زن را استصحاب مىكنيم، و نتيجه مىگيريم حرام است اين زن با ديگرى ازدواج كند.
ملزوم را استصحاب كرديم و لازم را نتيجه گرفتيم.
قسم هفتم استصحاب حكمى: معلول ـ لازم ـ را استصحاب مىكنيم و لازم و معلول ديگر را نتيجه مىگيريم، كه هر دو امر معلول علت ثالث مىباشد.
مثال: حرمت ازدواج اين زن را با غير استصحاب مىكنيم، نتيجه مىگيريم اين زن واجب النفقه زيد است. مستصحب و اثر آن هر دو معلول علت ثالثه مىباشند. وجوب نفقه زن و حرمت ازدواجش بر غير هر دو معلول اين هستند كه زن زوجه زيد مىباشد.
هفت قسم استصحاب حكمى به پايان رسيد.