تنبيه سوم از تنبيهات استصحاب:
استصحاب در احكام عقليه جارى نمىباشد.
مقدّمه: هيچ حاكمى در حكم خودش اشتباه و شك ندارد.
اگر موضوع با همه قيدها و شرائطش نزد حاكم معلوم باشد، حاكم حكمش را مىكند، والا اگر موضوع مشخص و معلوم نباشد حاكم در آنجا حكمى ندارد.
تنبيه سوم اين است كه آيا استصحاب در احكام عقليه جارى است؟
مسأله چهار صورت دارد كه شيخ انصارى در مجموع اين صور مىفرمايند استصحاب حكم عقل جارى نمىباشد.
ما گفتيم استصحاب حكم عقل جارى نيست زيرا بعضى خيال كردند در مورد احكام عقليه استصحاب جارى است ولى حجة نيست، اين كلام باطل است. اگر استصحاب جارى باشد و اركانش تمام باشد لا محاله حجة است. بنابراين در احكام عقليه اركان استصحاب ناتمام مىباشد.
صورت اول در عدم جريان استصحاب در احكام عقليه: به بناء موضوع با همه قيودش يقين داريم، يعنى يقين داريم كه اين مايع سم است و سم مهلكى است، با همه اين اوصاف بگوييم ديروز يقين داشتيم كه عقل مىگويد شرب اين سم قبيح است ولى امروز شك داريم با اينكه سم مهلكى است ولى شك داريم شربش قبيح است.
در اين فرض چون موضوع محرز است بالوجدان شكى نداريم عقل حكم مىكند كه شرب سم مهلك قبيح است، چه امروز باشد چه هزار سال ديگر.
صورت دوم در عدم جريان استصحاب در احكام عقليه: يقين داريم موضوع مرتفع شده است. ماده شيميائى با سم مهلك مخلوط شده و حالت مسمويت آن از بين رفته و به مايع بى ضرر تبديل شده است.
در اين فرض شكى نداريم و قطعا عقل حكم مىكند كه حالا كه اين مايع بى ضرر است شربش بلا اشكال است. و در اين فرض نيز جاى استصحاب نيست.
صورت سوم در عدم جريان استصحاب در احكام عقليه: فرض ما بقاء حكم به خاطر شك در بقاء موضوع است.
ديروز اين مايع سم مهلك بوده است، حالا شك داريم كه ماده شيميائى به اين سم اضافه شده تا تبديل به مايع بى ضرر شود يا نه، آيا مىتوانيم استصحاب بقاء حكم عقل را كنيم؟
در اينجا شك در بقاء موضوع است و بايد موضوع را بررسى كنيم و ببينيم آيا در خود موضوع استصحاب جارى است يا نه.
بنابراين اين قسم به استصحاب در موضوع برمىگردد، در اين زمينه آخر اين تنبيه حكم اين فرض مىآيد كه استصحاب بقاء موضوع جارى است يا نه.
خلاصه صورت سوم: شك در بقاء موضوع به خاطر اشتباه امر خارجى.
صورت چهارم در عدم جريان استصحاب در احكام عقليه: در حكم شك داريم زيرا در تعيين موضوع شك داريم.
نمىدانيم موضوع حكم عقل چيست، و نمىدانيم آيا موضوع حكم عقل به قبح ظلم يا عدل است، نمىدانيم عقل مىگويد الظلم قبيحٌ يا العدل قبيحٌ.
اين فرض هم باطل است، زيرا معنا ندارد عقل بدون احراز موضوع حكم داشته باشد.
عقل ابتدا موضوع را با همه خصوصيات بررسى مىكند، يا موضوع ضرورى و بديهى است كه فورا عقل حكم مىكند، يا عقل موضوع را كه موضوع نظرى است تحليل مىكند و به يك موضوع ضرورى تبديل مىكند و بعد حكم مىكند.
بنابراين صورت چهارم كه شك در موضوع حكم عقل باشد وجود ندارد.
ثانيا سلّمنا موضوع حكم عقل مجمل است و ندانيم ظلم قبيح است يا عقل؟ در اين صورت شك در موضوع داريم و با شك در موضوع استصحاب حكمى جارى نمىشود، وقتى استصحاب در حكم جارى است كه شك در موضوع وجود نداشته باشد.
خلاصه مطلب: شك در حكم عقل چهار حالت دارد كه در سه حالتش معلوم شد استصحاب حكم عقل جارى نمىباشد.