درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۱۰۹: عام و خاص ۳

 
۱

خطبه

۲

تکرار مطلب دیروز

۳

معنای استغراق جمع

معنای استغراق جمع این است که تا آخر تک تک‌ها باید برویم. نه تا آخر مراتب. به خاطر این که در جمع مراتب و دسته‌ها وجود ندارد. در صورتی جمع مراتب و دسته‌ها دارد که از لحاظ کثرت به شرط لا باشد. جمع از جهت کثرت محدود نیست. پس تمامی افراد می‌شوند یک فرد از جمع. معنای استغراق جمع این است که به فرد ادنی اکتفا نکن. فرد ادنی سه نفر بود. باید بروی سراغ فرد اعلی که تمامی تک تک‌ها بود. نه تمامی دسته‌ها.

این رد مرحوم مظفر یک رد خطابی است؛ نه برهانی.

۴

تطبیق معنای استغراق جمع

(چون جمع از ناحیه کثرت محدود نیست، نتیجه:) فيكون معنى استغراق الجمع عدم الوقوف على حدّ خاصّ من حدود الجمع (مگر جمع حدود دارد؟ بله سه نفر، چهار نفر... صد نفر (در مثال ما)) و (تفسیر) مرتبة دانية منه، بل المقصود أعلى مراتبه (جمع). فيذهب استغراقه (جمع) إلى آخر الآحاد لا إلى آخر المراتب؛ إذ ليس هناك (در مورد جمع) بلحاظ جميع الأفراد إلّا مرتبة واحدة (مرتبه عالیه)، لا مراتب متعدّدة، و ليس إلّا حدّ واحد هو الحدّ الأعلى، لا حدود (مراتب زیاد) متكثّرة، فهو (جمع) من هذه الجهة- كاستغراق المفرد- معناه عدم الوقوف على حد خاصّ، فيذهب إلى آخر الآحاد (نه دسته‌ها).

۵

تفاوت مفرد و جمع ال دار در عدم استغراق

بحث ما در مفرد ال دار و جمع ال دار است. این دو در استغراق فرقی ندارند؛ ولی در عدم استغراق با هم فرق دارند. اکرم عالما: اگر یک نفر را اکرام بکنی اطاعت کرده‌ای. ولی اگر بگوید اکرم علماء: باید حداقل سه نفر را اکرام کنی. پس در استغراق تفاوتی نیست. در عدم استغراق تفاوت هست.

۶

تطبیق تفاوت مفرد و جمع ال دار در عدم استغراق

نعم، الفرق بينهما إنّما هو في عدم الاستغراق؛ فإنّ عدم استغراق المفرد يوجب الاقتصار على واحد، و عدم استغراق الجمع يوجب الاقتصار على أقلّ الجمع، و هو ثلاثة.

۷

مخصص متصل و منفصل

این فصل سه مطلب دارد:

مخصص به آن چیزی می‌گویند که افرادی را از حکمی که برای عام بود خارج می‌کند. مخصص دو حالت دارد: مخصص متصل، مخصص منفصل.

مخصص متصل به مخصصی می‌گویند که وصل است؛ مانند اکرم العلماء الا زیدا. به «الا زیدا» می‌گویند مخصص.

منفصل به مخصصی می‌گویند که جدا است. مانند: مولا می‌گوید: اکرم العلماء. پنج دقیقه بعد می‌گوید لاتکرم زیدا العالم. به جمله‌ی دوم می‌گویند مخصص.

ملاک در اتصال و انفصال: عرف: مردم بگویند دیگر ضمیمه‌ای برای این کلام باقی نمانده است. این کلام هر چه بوده است گفته است. بعد از آن هر چه بگوید مخصص منفصل است.

مطلب دوم:

مخصص متصل و منفصل شباهت‌ها و فرق‌هایی با هم دارند.

» شباهت: هر دو قرینه‌اند که مراد جدی مولا از عام ما عدا الخاص است.

» فرق‌ها: در مخصص متصل، مخصص اصلا نمی‌گذارد برای عام، ظهور در عموم منعقد شود. ولی در مخصص منفصل برای عام ظهور در عموم منعقد می‌شود؛ ولی خاص مقدم می‌شود بر عام.

چرا مقدم می‌شود؟ در علت تقدیم دو نظریه است:

الف) صاحب کفایه: مقدم شدن یا از باب تقدیم اظهر بر ظاهر است یا از باب تقدیم نص بر ظاهر. این یا یعنی بعضی جاها از آن باب است و بعضی جاها از این باب است[۱].

مثال۱: اکرم العلماء؛ لا تکرم زیدا العالم. این جا می‌شود از باب تقدیم نص بر ظاهر.

مثال۲: اکرم العلماء؛ لا تکرم الفساق منهم [۲]. این جا مخصص اظهر است.

توضیح اظهر بودن: هر چه دایره محدود‌تر باشد، شمول قوی‌تر است. مثال: من می‌گویم «به طلبه‌های قم شام می‌دهم.»، « به طلبه‌های مدرسه رضویه شام می‌دهم.» «به طلبه‌های پایه پنجم شام می‌دهم.» سومی به واقع نزدیک‌تر است. هر چه که دایره محدود‌تر باشد، شمول قوی‌تر است. دایره‌ی عالم بیشتر از عالم فاسق است. لذا اکرم العلما می‌شود ظاهر و لات کرم الفساق منهم می‌شود اظهر و بر ظاهر مقدم می‌شود.

ب) نایینی: از باب تقدیم قرینه بر ذو القرینه. مخصص منفصل قرینه است بر مراد جدی مولا از عام. ما همیشه تابع قرینه هستیم.


استاد: بعضی از اساتید پارسال گفتند چطور صاحب کفایه مردد شده است. گفتم مردد نشده است. گفتند پس چطور گفته است «یا»؟

استاد: منهم خیلی مهم است. اگر منهم را نیاورید می‌شود اجتماع امر و نهی و اگر آوردید می‌شود تخصیص. (ابتدای جلسه ۱۱۰:) اگر منهم نیاوردیم، نسبت بین فاسق و عالم می‌شود عام و خاص من وجه. در این صورت دو حالت دارد: یا عام استغراقی است که داخل در باب تعارض است و یا عام بدلی که دو حالت دارد یا مندوحه هست که داخل در باب اجتماع امر و نهی می‌شود و اگر نبود وارد بحث تزاحم می‌شود. اگر منهم آوردیم، بین عالم فاسق و عالم نسبت عام و خاص مطلق هست. همیشه در تخصیص عام و خاص مطلق است.

۸

تطبیق مخصص متصل و منفصل

۲. المخصّص المتّصل و المنفصل‏

إنّ تخصيص العامّ على نحوين:

۱. أن يقترن به (عام) مخصّصه في (متعلق به یقترن) نفس الكلام الواحد الملقى من المتكلّم، كقولنا: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه». و يسمّى: «المخصّص المتّصل»، فيكون قرينة على إرادة ما عدا الخاصّ من العموم (مراد از اله غیر خدا است.). و تلحق به- بل هي (قرینه حالیه) منه (مخصص متصل) - القرينة الحاليّة المكتنف (پیچیده شده) بها الكلام الدالّة (صفت برای قرینه حالیه) على إرادة الخصوص على وجه يصحّ تعويل المتكلّم عليها في بيان مراده (مثال قرینه حالیه: من به زید توهین می‌کنم و سپس به شما می‌گویم اکرم العلماء.).

۲. ألّا يقترن به مخصّصه في نفس الكلام، بل يرد في كلام آخر مستقلّ قبله أو بعده. و يسمّى: «المخصّص المنفصل»، فيكون أيضا (مثل مخصص متصل) قرينة على إرادة ما عدا الخاصّ من العموم، كالأوّل (یا کالاول اضافی است یا ایضا).

فإذن لا فرق بين القسمين من ناحية القرينة على مراد المتكلّم، و إنّما الفرق بينهما من ناحية أخرى، و هي ناحية انعقاد الظهور في العموم، ففي المتّصل لا ينعقد للكلام ظهور إلّا في الخصوص، و في المنفصل ينعقد ظهور العامّ في عمومه، غير (جز آن که) أنّ الخاصّ ظهوره أقوى (این کلمه درست نیست. چرا که بعد از آن می‌گوید این ظهور اقوی یا از باب تقدیم اظهر است یا از باب تقدیم نص. در حالی که اگر گفتیم ظهور دیگر حق نداریم بگوییم نص. باید می‌گفت غیر ان الخاص اقوی.)، فيقدّم عليه من باب تقديم الأظهر على الظاهر (بعضی از جاها) أو النصّ على الظاهر (بعضی از جاها).

حتى لو أريد جميع الأفراد بأسرها ، فإنّها كلّها مرتبة واحدة من الجمع ، لا مجموعة مراتب له. فيكون معنى استغراق الجمع عدم الوقوف على حدّ خاصّ من حدود الجمع ومرتبة دانية منه ، بل المقصود أعلى مراتبه. فيذهب استغراقه إلى آخر الآحاد لا إلى آخر المراتب ؛ إذ ليس هناك بلحاظ جميع الأفراد إلاّ مرتبة واحدة ، لا مراتب متعدّدة ، وليس إلاّ حدّ واحد هو الحدّ الأعلى ، لا حدود متكثّرة ، فهو من هذه الجهة ـ كاستغراق المفرد ـ معناه عدم الوقوف على حد خاصّ ، فيذهب إلى آخر الآحاد.

نعم ، الفرق بينهما إنّما هو في عدم الاستغراق ؛ فإنّ عدم استغراق المفرد يوجب الاقتصار على واحد ، وعدم استغراق الجمع يوجب الاقتصار على أقلّ الجمع ، وهو ثلاثة.

تمرينات (٢١)

١. ما المراد من العامّ والخاصّ؟

٢. ما الفرق بين التخصيص والتخصّص؟

٣. أذكر أقسام العامّ وعرّفها؟

٤. ألفاظ العموم أيّها يدلّ على العموم بالوضع وأيّها يدلّ عليه بالإطلاق؟

٥. بيّن ما توهّم صاحب القوانين ، ومنشأ هذا التوهّم ، والجواب عنه؟

٢. المخصّص المتّصل والمنفصل

إنّ تخصيص العامّ على نحوين :

١. أن يقترن به مخصّصه في نفس الكلام الواحد الملقى من المتكلّم ، كقولنا : «أشهد أن لا إله إلاّ الله». ويسمّى : «المخصّص المتّصل» ، فيكون قرينة على إرادة ما عدا الخاصّ من العموم. وتلحق به ـ بل هي منه ـ القرينة الحاليّة المكتنف بها الكلام الدالّة على إرادة الخصوص على وجه يصحّ تعويل المتكلّم عليها في بيان مراده.

٢. ألاّ يقترن به مخصّصه في نفس الكلام ، بل يرد في كلام آخر مستقلّ قبله أو بعده. ويسمّى : «المخصّص المنفصل» ، فيكون أيضا قرينة على إرادة ما عدا الخاصّ من العموم ، كالأوّل.

فإذن لا فرق بين القسمين من ناحية القرينة على مراد المتكلّم ، وإنّما الفرق بينهما من ناحية أخرى ، وهي ناحية انعقاد الظهور في العموم ، ففي المتّصل لا ينعقد للكلام ظهور إلاّ في الخصوص ، وفي المنفصل ينعقد ظهور العامّ في عمومه ، غير أنّ الخاصّ ظهوره أقوى ، فيقدّم عليه من باب تقديم الأظهر على الظاهر أو النصّ على الظاهر.

والسرّ في ذلك أنّ الكلام مطلقا ـ العامّ وغيره ـ لا يستقرّ له الظهور ولا ينعقد إلاّ بعد الانتهاء منه والانقطاع عرفا على وجه لا يبقى بحسب العرف مجال لإلحاقه بضميمة تصلح لأن تكون قرينة تصرفه عن ظهوره الابتدائيّ الأوّليّ ، وإلاّ فالكلام ما دام متّصلا عرفا فإنّ ظهوره مراعى ، فإن انقطع من دون ورود قرينة على خلافه استقرّ ظهوره الأوّل ، وانعقد الكلام عليه ، وإن لحقته القرينة الصارفة تبدّل ظهوره الأوّل إلى ظهور آخر حسب دلالة القرينة ، وانقعد حينئذ على الظهور الثاني. ولذا لو كانت القرينة مجملة أو إن وجد في الكلام ما يحتمل أن يكون قرينة أوجب ذلك عدم انعقاد الظهور الأوّل ، ولا ظهور آخر ، فيعود الكلام برمّته مجملا.

هذا من ناحية كلّيّة في كلّ كلام. ومقامنا من هذا الباب ؛ لأنّ المخصّص ـ كما قلنا ـ من قبيل القرينة الصارفة ، فالعامّ له ظهور ابتدائيّ ـ أو بدويّ ـ في العموم ، فيكون مراعى