درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۱۰۶: مفاهیم ۲۰

 
۱

خطبه

۲

مرور مباحث قبل

۳

مثال برای دلالت اشاره یک کلامی

مانند مقدمه‌ی واجب. شارع با صل، نماز را بر شما واجب می‌کند. آیا با این صل وضو هم واجب می‌کند یا خیر؟ می‌گویند صل دلالت دارد بر وجوب وضو.

» گاهی ممکن است برای پیدا شدن این نوع دلالت ده کلام را کنار هم بگذارند. ولی واسطه‌ها دیگر خفیه است.

۴

تطبیق مثال برای دلالت اشاره یک کلامی

و من هذا الباب (دلالت اشاره) دلالة وجوب الشي‏ء على وجوب مقدّمته (البته مرحوم مظفر می‌گوید مقدمه‌ی واجب واجب نیست. ولی کسانی که می‌گویند واجب است، به دلالت اشاره است.)؛ لأنّه (وجوب مقدمه) لازم لوجوب ذي المقدّمة باللزوم البيّن بالمعنى الأعمّ. و لذلك (لانه لازم لوجوب ذی المقدمه باللزوم البین بالمعنی الاعم) جعلوا وجوب المقدّمة وجوبا تبعيّا (می‌گفتیم واجب بر دو نوع است: اصلی و تبعی؛ این تبعی آن تبعی نیست. این تبعی یعنی به تبع ذی المقدمه. وجوب وضو وجوب اصلی است.) لا أصليّا؛ لأنّه (وجوب مقدمه) ليس مدلولا للكلام بالقصد، و إنّما يفهم بالتبع (به تبع وجوب ذی المقدمه)، أي بدلالة الإشارة.

۵

حجیت این دلالت‌ها

مقدمه: اول سال یک بحثی داشتیم به نام «الدلاله تابعه للاراده». مطلب این بود که اگر متکم دلالت را قصد کرد، اسم آن را می‌گذارند دلالت و اگر قصد نکرد، اسم آن را دلالت نمی‌گذارند. دلالت و ظهور یک چیز است.

ما سه دلالت خواندیم: اقتضا، تنبیه و اشاره. دلالت اقتضا و تنبیه حجت اند از باب حجیت ظواهر. چون قصد در آن‌ها هست.

مثال: لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام. به دلالت اقتضا، دلالت دارد بر نفی حکم ضرری. مجتهد می‌تواند به استناد این قاعده فتوا دهد که اگر واجب شدن وضو برای شما ضرر داشت وضو بر ما واجب نیست. پس لاضرر و لاضرار فی الاسلام می‌شود دلیل. دلیل بودنش به خاطر ظهور در نفی حکم ضرری است. به خاطر این که متکلم قصد کرده است.

ولیکن دلالت اشاره اگر بخواهد حجت باشد، از باب حجیت ظواهر حجیت نیست. چون متکلم آن را قصد نکرده است. اسم آن را اصلا نمی‌توان دلالت گذاشت. اگر بخواهد حجت باشد از باب ملازمات عقلیه است.

مثال: صل، به دلالت اشاره دلالت دارد بر وجوب وضو. ولی نمی‌توان گفت دلالت دارد. چون دلالت در جایی است که متکلم قصد کرده باشد. پس اگر مجتهد بخواهد به استناد صل به وجوب وضو فتوا دهد باید از باب ملازمات عقلیه وارد شود. بگوید وجوب نماز ملازمه دارد با وجوب وضو. اگر کسی ملازمات عقلیه را قبول دارد به استناد آن فتوا می‌دهد. و الا نه.

۶

تطبیق حجیت این دلالت‌ها

الجهة الثانية: حجّيّة هذه الدلالات‏

أمّا دلالة الاقتضاء و التنبيه: فلا شكّ في حجيّتهما (از باب ظواهر) إذا كانت هناك دلالة و (تفسیر) ظهور (لا صلاه لمن جاره المسجد الا فی المسجد. این جمله دلالت نهایتا اقتضا دارد بر این که این جا یک چیزی در تقدیر است. اما چه در تقدیر است؟ یحتمل کمال باشد؛ یا صحت یا فضیلت. اگر ما باشیم و این جمله معلوم نیست. پس می‌شود مجمل. چون دلالت اقتضایش خیلی برد ندارد. آن موقعی حجت می‌شود که دقیقا مشخص کند که چه چیزی این جا مقدر است. اذا کانت هناک دلاله و ظهور می‌خواهد این را بگوید که دلالت اقتضا زمانی حجت است که ظهور محکم داشته باشد.)؛ لأنّه (حجیت دلالت اقتضا و تنبیه) من باب حجيّة الظواهر، و لا كلام في ذلك (حجیت ظواهر).

و أمّا دلالة «الإشارة»: فحجيّتها من باب حجّية الظواهر محلّ نظر و شكّ؛ لأنّ تسميتها بالدلالة من باب المسامحة؛ إذا المفروض أنّها غير مقصودة (عرفا) و (حالیه) الدلالة تابعة للإرادة، و حقّها أن تسمّى «إشارة» و «إشعارا» فقط بغير لفظ الدلالة، فليست هي من الظواهر في شي‏ء حتى تكون حجّة من هذه الجهة.

نعم، هي حجّة من باب الملازمة العقليّة (یعنی کسی حق ندارد بگوید صل دلالت دارد بر وجوب وضو؛ بلکه می‌تواند بگوید لازمه‌ی وجوب نماز واجب شدن وضو است.) حيث تكون (تامه) ملازمة (یعنی اگر کسی ملازمه را قبول داشته باشد.)، فيستكشف (لازم است) منها لازمها، سواء كان حكما (مثل وجوب وضو) أم غير حكم (مثل اقل حمل)، كالأخذ بلوازم إقرار المقرّ (ما یقین داریم که هر که زید را کشته است، عمرو را هم کشته است. اگر کسی بگوید من زید را کشتم، ما او را ملزم می‌کنیم به کشتن عمرو. ولو این که خودش نگوید که عمرو را کشتم.) و إن لم يكن‏ قاصدا لها (لوازم)، أو كان (مقر) منكرا للملازمة. و سيأتي (حجیت از باب ملازمه‌ی عقلیه) في محلّه (حجیت از باب ملازمه‌ی عقلیه) في باب الملازمات العقليّة إنّ شاء اللّه تعالى.

۷

عام و خاص

چهار اصطلاح: عام، خاص، تخصیص، تخصص

عام: صفت برای دو چیز واقع می‌شود: لفظ، حکم.

لفظ عام به آن لفظی می‌گویند که شامل تمام افراد موضوع یا متعلق یا مکلف می‌شود. موضوع: عین خارجی، متعلق: فعل مکلف.

سه مثال:

 ۱. روایت داریم «الخمور حرام». الخمور یک لفظ است که جمع محلی به اللف و لام است. به این لفظ می‌گویند عام. چون شامل تمامی خمر‌ها می‌شود. خمر موضوع (عین خارجی) است.

۲. «اکرم زیدا ای اکرام». این جا متعلق، اکرام است. ای اکرام لفظ عام است.

۳. روایت: «العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه.» کل مسلم عام است. چون شامل تمامی افراد مکلف می‌شود.

حکم عام: آن حکمی که شامل تمامی افراد موضوع یا متعلق یا مکلف می‌شود.

  1. الخمور حرام: به «حرامٌ» می‌گویند عالم. ۲. اکرم زیدا ای اکرام به: به این وجوب می‌گویند عام. ۳. العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه: به این وجوب می‌گویند عام.

اگر لفظ عام باشد حکم آن هم قهرا عام می‌شود.

۸

تطبیق عام و خاص

الباب الخامس العامّ و الخاصّ‏

تمهيد

العامّ و الخاصّ: هما من المفاهيم (معانی) الواضحة البديهيّة (احتیاج به فکر و اندیشه ندارد. بدیهی در مقابل نظری.) التي (صفت برای مفاهیم) لا تحتاج إلى التعريف إلّا لشرح اللفظ (مراد از شرح لفظ یعنی تعریف شرح الاسمی: تعریفی که ماهیت معرَّف بیان نشده است.) و تقريب (اجمالا) المعنى إلى الذهن، فلذلك لا محلّ لتعريفهما بالتعاريف الحقيقيّة (تعریفی که ماهیت رابیان کرده است: جنس و فصل.).

و القصد من «العامّ»: اللفظ (خمور، ایّ اکرام، کل مسلم) الشامل بمفهومه لجميع ما (افرادی که) يصلح انطباق عنوانه (عام) عليه (ما) في (متعلق به الشامل) ثبوت الحكم له. و قد يقال للحكم (حرمت، وجوب، وجوب): «إنّه عامّ» أيضا (چنان که به لفظ می‌گویند) باعتبار شموله لجميع أفراد الموضوع أو المتعلّق أو المكلّف.

٣. دلالة الإشارة

ويشترط فيها ـ على عكس الدلالتين السابقتين ـ ألاّ تكون الدلالة مقصودة بالقصد الاستعمالي بحسب العرف ، ولكن مدلولها لازم لمدلول الكلام لزوما غير بيّن ، أو لزوما بيّنا بالمعنى الأعمّ ، سواء استنبط المدلول من كلام واحد أم من كلامين.

مثال ذلك دلالة الآيتين على أقلّ الحمل ، وهما آية ﴿وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً (١) وآية ﴿وَالْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ (٢) ؛ فإنّه بطرح الحولين من ثلاثين شهرا يكون الباقي ستّة أشهر ، فيعرف أنّه أقلّ الحمل.

ومن هذا الباب دلالة وجوب الشيء على وجوب مقدّمته ؛ لأنّه لازم لوجوب ذي المقدّمة باللزوم البيّن بالمعنى الأعمّ. ولذلك جعلوا وجوب المقدّمة وجوبا تبعيّا لا أصليّا ؛ لأنّه ليس مدلولا للكلام بالقصد ، وإنّما يفهم بالتبع ، أي بدلالة الإشارة.

الجهة الثانية : حجّيّة هذه الدلالات

أمّا دلالة الاقتضاء والتنبيه : فلا شكّ في حجيّتهما إذا كانت هناك دلالة وظهور ؛ لأنّه من باب حجيّة الظواهر ، ولا كلام في ذلك.

وأمّا دلالة «الإشارة» : فحجيّتها من باب حجّية الظواهر محلّ نظر وشكّ ؛ لأنّ تسميتها بالدلالة من باب المسامحة ؛ إذا المفروض أنّها غير مقصودة والدلالة تابعة للإرادة ، وحقّها أن تسمّى «إشارة» و «إشعارا» فقط بغير لفظ الدلالة ، فليست هي من الظواهر في شيء حتى تكون حجّة من هذه الجهة.

نعم ، هي حجّة من باب الملازمة العقليّة حيث تكون ملازمة ، فيستكشف منها لازمها ، سواء كان حكما أم غير حكم ، كالأخذ بلوازم إقرار المقرّ وإن لم يكن

__________________

(١) الأحقاف (٤٦) الآية : ١٥.

(٢) البقرة (٢) الآية ٢٣٣.

قاصدا لها ، أو كان منكرا للملازمة. وسيأتي في محلّه في باب الملازمات العقليّة إنّ شاء الله تعالى (١).

تمرينات (٢٠)

١. عرّف الدلالة السياقيّة.

٢. ما معنى دلالة الاقتضاء؟ ايت بأمثلة لها من الكتاب.

٣. ما معنى دلالة التنبيه؟ اذكر بعض مواردها.

٤. ما معنى دلالة الإشارة؟ ايت بمثال من القرآن ومثال من غيره.

٥. هل الدلالات الثلاث حجّة أم لا؟

__________________

(١) يأتي في الصفحة ٢٦٦.

الباب الخامس

العامّ والخاصّ

تمهيد

العامّ والخاصّ : هما من المفاهيم الواضحة البديهيّة التي لا تحتاج إلى التعريف إلاّ لشرح اللفظ وتقريب المعنى إلى الذهن ، فلذلك لا محلّ لتعريفهما بالتعاريف الحقيقيّة.

والقصد من «العامّ» : اللفظ الشامل بمفهومه لجميع ما يصلح انطباق عنوانه عليه في ثبوت الحكم له. وقد يقال للحكم : «إنّه عامّ» أيضا باعتبار شموله لجميع أفراد الموضوع أو المتعلّق أو المكلّف.

والقصد من «الخاصّ» الحكم الذي لا يشمل إلاّ بعض أفراد موضوعه أو المتعلّق أو المكلّف ، أو أنّه اللفظ الدالّ على ذلك.

والتخصيص هو إخراج بعض الأفراد عن شمول الحكم العامّ ، بعد أن كان اللفظ في نفسه شاملا له لو لا التخصيص.

والتخصّص هو أن يكون اللفظ من أوّل الأمر ـ بلا تخصيص ـ غير شامل لذلك الفرد غير المشمول للحكم.

أقسام العامّ

ينقسم العامّ إلى ثلاثة أقسام باعتبار تعلّق الحكم به :

١. «العموم الاستغراقيّ» وهو أن يكون الحكم شاملا لكلّ فرد فرد ، فيكون كلّ فرد وحده موضوعا للحكم ، ولكلّ حكم متعلّق بفرد من الموضوع عصيان خاصّ نحو : «أكرم