درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۱۰۴: مفاهیم ۱۸

 
۱

خطبه

۲

دلالت اقتضا

۱. دلالة الاقتضاء

دلالت اقتضا این است که کلام دلالت بکند بر یک چیزی که این دلالت دو ویژگی دارد:

۱. این دلالت عرفا مقصود متکلم است. یعنی اگر این کلام را به دست مردم بدهی، مردم می‌گویند دلالت کردن این کلام بر آن چیز را متکلم اراده کرده است.

۲. صحت کلام عقلا یا شرعا یا عرفا یا لغتا متوقف بر این دلالت باشد. یعنی کلام اگر بخواهد صحیح باشد، حتما باید دلالت بر آن چیز بکند.

مثال: فاسئل القریه: سیاق (ریخت) آن دلالت دارد بر اهل. اولا این دلالت مقصود متکلم است. مردم می‌گویند خداوند دلالت این کلام بر اهل را قصد کرده است. ثانیا این کلام صحت عقلی اش متوقف بر دلالت است.

سپس شش مثال می‌زنند.

۳

تطبیق دلالت اقتضا

۱. دلالة الاقتضاء

و هي أن تكون الدلالة (دلالت کلام بر آن چیز) مقصودة للمتكلّم بحسب العرف (یعنی عرف می‌گوید متکلم این کلام را قصد کرده است)، و يتوقّف صدق الكلام أو صحّته (صدق فقط در جمله خبریه به کار می‌رود. ولی صحت هم در جمله‌ی خبریه به کار می‌رود و هم جمله انشاییه. لذا اگر ایشان صدق هم نگفته بود بهتر بود. چون فاسئل القریه جمله انشاییه است؛ جمله انشاییه هیچ وقت متصف به صدق نمی‌شود. [۱]) عقلا، أو شرعا، أو لغة (مراد مطلق ادبیات عرب است.)، أو عادة (عرفا) عليها.


استاد: این مطلب را در مختصر خواندید؛ از جاهای دقیق مختصر هم بود؛ مباحث فلسفی آورده بود. سواء کانت النسبه من الامور الخارجیه او الاعتباریه.

۴

مثال دلالت اقتضا

مثال اول برای دلالت اقتضاء:

مثالها قوله صلّى اللّه عليه و آله: «لا ضرر و لا ضرار في الإسلام»

دو نکته:

الف) در ضرر و ضرار دو نظریه است: ۱. مترادف اند. ۲. متغایرند: ضرر این است که من به شما ضرر بزنم؛ ضرار این است که من به شما ضرر بزنم و شما هم به من ضرر بزنید.

ب) این که ایشان می‌گویند فی الاسلام، با این که خلاف ظاهر است ولی یعنی در بین مسلمانان.

با توجه به این دو نکته معنای حدیث این می‌شود: در بین مسلمین اصلا ضرر و ضرار نیست. اگر ما باشیم و روایت پیامبر، این حدیث صحیح نیست. چون در بین مسلمانان هم ضرر زیاد است و هم ضرار. پس بظاهره اشتباه است.

ما این جا یک کلمه در تقدیر می‌گیریم تا آن یک کلمه نفی شود؛ نه ضرر و ضرار. آن یک کلمه «احکام» است. می‌گوییم حکم ضرری در بین مسلمانان نیست. دیگر عبارت غلط نخواهد بود. مثلا وضو بر شما واجب است. اگر برای شما ضرر داشته باشد، واجب نیست. اکل میته حرام است. اما اگر به جایی برسم که نخوردن میته موجب مرگ من بشود (ضرر)، حرمت اکل میته بر داشته می‌شود.

البته این علی قول است. در این که در این روایت چه در تقدیر است، سه نظریه است[۱]. مشهور این جا می‌گویند احکام در تقدیر است.

سوال یکی از حضار: در دین اسلام ضرر و زیان نیست؛ [این ترجمه چه مشکلی دارد؟]

پاسخ: نکته دوم: مراد از اسلام مسلمانان است. و الا اگر ما باشیم و ظاهر روایت، روایت مشکلی ندارد. این مثال را مرحوم مظفر آورده است و مشهور هم می‌گویند دلالت اقتضا است. اشکالی هم ندارد اگر ظاهر آن نفی شود.

پس این مثال علی ظاهره اصلا مثال برای دلالت اقتضا نیست.


استاد: این مطلب از مباحث دقیق برائت رسائل است.

۵

تطبیق مثال دلالت اقتضا

فإنّ صدق الكلام يتوقّف (شرعا) على تقدير الأحكام و (تفسیر) الآثار الشرعيّة لتكون هي المنفيّة حقيقة؛ (علت برای یتوقف:) لوجود الضرر و الضرار قطعا عند المسلمين، فيكون النفي للضرر باعتبار نفي آثاره (ضرر) الشرعيّة و (تفسیر برای آثار) أحكامه (ضرر).

۶

باقی مثال‌ها

حدیثی داریم به نام حدیث رفع که در آن نه فقره به کار رفته است. از آن احادیث مهمی است که در اصول خیلی با ارزش است. یکی از فقره‌هایش این است: رفع ما لا یعلمون: از امت من آن چه که نمی‌دانند بر داشته شده است.

اگر ما باشیم و این روایت ظاهرش این است: تمام امت من عالم اند. ندانسته از امت برداشته شده است. این باطل است. باید چیزی در تقدیر بگیریم. رفع مؤاخذه‌ی ما لا یعلمون یا احکام ما لا یعلمون.

۷

تطبیق باقی مثال‌ها

و مثله (مثال دوم) «رفع عن أمّتي ما لا يعلمون و ما اضطرّوا إليه (رفع عقاب ما اضطروا علیه)...» (هم شرعا در تقدیر است و هم عقلا).

مثال آخر، قوله عليه السّلام: «لا صلاة لمن جارُه المسجد إلّا في المسجد» (اگر ما باشیم و ظاهر روایت، غلط می‌شود. می‌گوییم لا صلاه کاملهً؛ این توقف شرعی است)؛ فإنّ صدق الكلام و (عطف عام بر خاص) صحّته تتوقّف على تقدير كلمة «كاملة» محذوفة (این علی قول است. در ص ۱۹۸ در بحث مجمل و مبین می‌رسیم که در تقدیر این روایت اختلاف است.) ليكون النفيّ كمال الصلاة، لا أصل الصلاة.

مثال ثالث قوله (تعالى): وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ، فإنّ صحّته عقلا تتوقّف على تقدير لفظ «أهل» (یعنی بگوییم کلمه‌ی اهلٌ (همزه و هاء و لام) مقدر است. بیان شد که هر موقع می‌گوید لفظ در تقدیر اسات یعنی مجاز در حذف. مجاز سه نوع است: مجاز در اسناد، مجاز در کلمه، مجاز در حذف. اگر شما گفتید کلمه اهل در تقدیر است، قهرا به تبع لفظ معنای آن هم در تقدیر است.)، (فاء نتیجه:) فيكون من باب حذف المضاف، أو على تقدير (عطف بر علی تقدیر) معنى «أهل»[۱] (نه لفظ اهل.)، فيكون (قول خداوند) من باب المجاز في الإسناد[۲]. [۳]

مثال رابع قولهم (قائل؛ به خاطر عظمت جمع آورده است): «أعتق عبدك عنّي على ألف» (اگر ما باشیم و ظاهر این روایت، غلط است. چرا که ما در متاجر خواندیم: و لا عتق الا فی ملک. من باید او لمالک بنده شوم تا بتوانم آن را آزاد کنم. این جمله دلالت دارد بر یک جمله‌ای که حذف شده است: اول عبد خودت را به ملک من در بیاور؛ بعد از این که من مالک شدم، آن را از طرف من آزاد کن.)، فإنّ صحّة هذا الكلام شرعا تتوقّف على طلب تمليكه (عبد) أوّلا له (متکلم) بألف؛ لأنّه (شان) لا عتق إلّا في ملك، فيكون التقدير «مَلّكني العبد بألف ثمّ أعتقه عنّي».

مثال خامس قول الشاعر: «نحن بما عندنا و أنت بما / عندك راض و الرأي مختلف» (کلمه‌ی راض خبر است برای نحن. ریخت کلام دلالت دارد بر این که راض نمی‌تواند خبر باشد برای نحن. چون مطابقت بین مبتدا و خبر واجب است. لذا باید یک چیزی در تقدیر بگیریم: نحن بما عندنا راضون و.... توقف در این جا لغوی است.)‏؛ فإنّ صحّته لغة تتوقّف على تقدير «راضون» خبرا للمبتدا «نحن»؛ لأنّ «راض» مفرد لا يصحّ أن يكون خبرا لنحن.

و جميع الدلالات الالتزاميّة على المعاني المفردة (یعنی یک لفظی دلالت بکند بر یک معنای مفرد (نه بر یک معنای جمله)؛ از نوع دلالت التزامی. این هم می‌شود جزء دلالت اقتضا.) (اگر یادتان باشد گفتیم دلالت مفهومی یعنی دلالت به نحو لزوم بین بالمعنی الاخص. این که ایشان می‌گوید دلالات التزامیه منظورش دلالت به نحو لزوم غیر بین یا بین بالمعنی الاعم است. قهرا این دلالت التزامی که ایشان می‌گوید می‌شود به نحو عقلی. یعنی دلالت التزامی بر دو نوع است. یک دلالت التزامی لفظی داریم: شرطش: لزوم بین بالمعنی الاخص است؛ یک دلالت التزامی عقلی داریم که شرطش لزوم بین یا غیر بین است. مثال برای لزوم بین بالمعنی الاخص: تراوحوا باربعه رجال: کلمه‌ی اربعه لفظ است. دلالت دارد بر یک معنای مفرد: زوج بودن. لزوم غیر بین: العالم متغیر. لازمه‌اش این است که عالم حادث است.)، و جميع المجازات في الكلمة أو في الإسناد ترجع إلى «دلالة الاقتضاء».


استاد: در سیوطی هم خواندید که گاهی یک معنا در تقدیر است. مانند: «الظّرف وقت أو مكان ضمّنا / في باطّراد كهنا امكث أزمنا» در مفعول فیه می‌گویند معنای فی در تقدیر است. لذا هر جا شما مفعول فیه را دیدید به صورت در معنا می‌کنید. ولی لفظ فی در تقدیر نیست. چون اگر لفظ فی در تقدیر باشد می‌شود منصوب به نزع خافض.

استاد: چند مثال برای مجاز در اسناد: جری المیزاب. میزاب (ناودان) که جاری نمی‌شود. منظور واقعی آن است که جاری شد آب ناودان. شما لفظ آب را در تقدیر نمی‌گیرید. بلکه معنای آن را در تقدیر می‌گیرید. مجاز در اسناد همان مجاز عقلی است. در مقابل حقیقت عقلیه است. حقیقت علی آن است که فعل را اسناد دهیم الی ما هو له. مثل این که بگوییم انبت الله البقل. رویانیدن را به خدا نسبت دادیم. یعنی کسی که رویانیدن کار اوست. مجاز عقلی آن است که فعل را اسناد دهیم به غیر ماهو له. مثل این که بگوییم: انبت الارض البقل.

استاد: خدمت آقای سبحانی رسیدم؛ تا رسیدم گفت چه درسی می‌دهی؟ گفتم مختصر؛ یک سوال از مطول کرد. هنوز چای هم نخورده بودم.

۸

اشکال و جواب

بیان کردیم بهترین کسی که این مباحث را توضیح داده است میرزای قمی است در قوانین. ایشان اشکالی بر مشهور گرفته است:

مشهور: دلالت تمامی مجازها داخل در دلالت اقتضا می‌شوند.

اشکال میرزای قمی: صغری: دلالت لفظ بر معنای مجازی دلالت مطابقی است.

من به شما می‌گویم رایت اسدا یرمی: کلمه‌ی اسد به قرینه‌ی یرمی دلالت بر رجل شجاع دارد. دلالت مطابقت یعنی این که لفظ کاملا منطبق بر معناست. در این عبارت کلمه اسد این گونه است. پس دلالت لفظ بر معنای مجازی می‌شود مطابقی.

کبری: دلالت مطابقی دلالت اقتضا نیست.

گفتیم در دلالت‌های سیاقیه دلالت باید به نحو لزوم باشد. منتها یا لزوم بین بالمعنی الاعم یا غیر بین. دلالت مطابقی دلالت اقتضا نیست. چون پای لزوم در میان نیست. حال آن که در دلالت اقتضا باید پای لزوم در میان باشد.

نتیجه: دلالت لفظ بر معنای مجازی دلالت اقتضا نیست.

مرحوم مظفر:

مشهور که می‌گویند دلالت لفظ بر معنای مجازی دلالت اقتضا است، صحبت را روی اسد نمی‌برند. بلکه روی قرینه می‌برند. در این عبارت یک قرینه داریم: یرمی یک ذوالقرینه: اسد. مشهور نگاهشان به ذوالقرینه نیست؛ بلکه به قرینه است. یرمی یک لفظ است و یک لازم دارد و آن این است که مراد از اسد رجل شجاع باشد. شما فکر کردید مشهور کلام را روی ذوالقرینه برده‌اند.

۹

تطبیق اشکال و جواب

فإن قال قائل (قوانین/۱/ ۱۶۸): إنّ دلالة اللفظ (اسد) على معناه المجازيّ (رجل شجاع) من الدلالة المطابقيّة، فكيف جعلتم المجاز من نوع دلالة الاقتضاء؟!

نقول له: هذا صحيح، و مقصودنا من كون الدلالة على المعنى المجازيّ من نوع دلالة الاقتضاء هو (مقصود) دلالة نفس القرينة المحفوف (پیچیده شده) بها (قرینه) الكلام على إرادة المعنى المجازيّ من اللفظ، لا دلالة نفس اللفظ (ذوالقرینه) عليه بتوسّط القرينة.

و الخلاصة أنّ المناط في دلالة الاقتضاء شيئان: الأوّل: أن تكون الدلالة مقصودة. و الثاني: أن يكون الكلام لا يصدق أو لا يصحّ بدونها. و لا يفرق فيها بين أن يكون لفظا مضمرا أو معنى مرادا، حقيقيّا (مثل در تقدیر گرفتن معنای اهل) أو مجازيّا.

عنها واحدة واحدة.

١. دلالة الاقتضاء

وهي أن تكون الدلالة مقصودة للمتكلّم بحسب العرف ، ويتوقّف صدق الكلام أو صحّته عقلا ، أو شرعا ، أو لغة ، أو عادة عليها.

مثالها قوله صلى‌الله‌عليه‌وآله : «لا ضرر ولا ضرار في الإسلام» (١) ، فإنّ صدق الكلام يتوقّف على تقدير الأحكام والآثار الشرعيّة لتكون هي المنفيّة حقيقة ؛ لوجود الضرر والضرار قطعا عند المسلمين ، فيكون النفي للضرر باعتبار نفي آثاره الشرعيّة وأحكامه. ومثله «رفع عن أمّتي ما لا يعلمون وما اضطرّوا إليه ...» (٢).

مثال آخر ، قوله عليه‌السلام : «لا صلاة لمن جاره المسجد إلاّ في المسجد» (٣) ؛ فإنّ صدق الكلام وصحّته تتوقّف على تقدير كلمة «كاملة» محذوفة ليكون المنفيّ كمال الصلاة ، لا أصل الصلاة.

مثال ثالث قوله (تعالى) : ﴿وَسْئَلِ الْقَرْيَةَ (٤) ، فإنّ صحّته عقلا تتوقّف على تقدير لفظ «أهل» ، فيكون من باب حذف المضاف ، أو على تقدير معنى «أهل» ، فيكون من باب المجاز في الإسناد.

مثال رابع قولهم : «أعتق عبدك عنّي على ألف» ، فإنّ صحّة هذا الكلام شرعا تتوقّف على طلب تمليكه أوّلا له بألف ؛ لأنّه لا عتق إلاّ في ملك ، فيكون التقدير «ملّكني العبد

__________________

(١) لم أجد في الروايات المعتبرة كلمة «في الإسلام» ذيل حديث لا ضرر ، بل الموجود فيها : «لا ضرر ولا ضرار». راجع الوسائل ١٧ : ٣٤١ ، الباب ١٢ من أبواب إحياء الموات ، الحديث ٣ ؛ والباب ٧ منها ، الحديث ٢ ؛ مستدرك الوسائل ١٧ : ١١٨ ، الباب ٩ من كتاب إحياء الموات ، الحديث ١ و ٢.

(٢) هذا مفاد حديث الرفع وإن شئت متن الحديث الشريف فراجع : الوسائل ١٦ : ١٧٣ ، الباب ٢٦ من كتاب الأيمان ، الحديث ٣ ـ ٦ ؛ الكافي ٢ : ٤٦٣ ؛ الفقيه ١ : ٤٨ ؛ الخصال ٢ : ٤١٧ : المحاسن : ٣٣٩ ؛ دعائم الإسلام ٢ : ٩٥.

(٣) هذا أيضا مفاد الأحاديث الواردة في باب كراهة تأخّر جيران المسجد عنه ، الوسائل ٣ : ٤٧٨ ، الباب ٢ من أبواب أحكام المسجد.

(٤) يوسف (١٢) الآية : ٨٢.

بألف ثمّ أعتقه عنّي».

مثال خامس قول الشاعر :

نحن بما عندنا وأنت بما

عندك راض والرأي مختلف

؛ فإنّ صحّته لغة تتوقّف على تقدير «راضون» خبرا للمبتدا «نحن» ؛ لأنّ «راض» مفرد لا يصحّ أن يكون خبرا لنحن.

[مثال سادس ، قولهم : «رأيت أسدا في الحمّام» ، فإنّ صحّته عادة تتوقّف على إرادة الرجل الشجاع من لفظ «أسد»] (١).

وجميع الدلالات الالتزاميّة على المعاني المفردة ، وجميع المجازات في الكلمة أو في الإسناد ترجع إلى «دلالة الاقتضاء».

فإن قال قائل : إنّ دلالة اللفظ على معناه المجازيّ من الدلالة المطابقيّة ، فكيف جعلتم المجاز من نوع دلالة الاقتضاء؟!

نقول له : هذا صحيح ، ومقصودنا من كون الدلالة على المعنى المجازيّ من نوع دلالة الاقتضاء هو دلالة نفس القرينة المحفوف بها الكلام على إرادة المعنى المجازيّ من اللفظ ، لا دلالة نفس اللفظ عليه بتوسّط القرينة.

والخلاصة أنّ المناط في دلالة الاقتضاء شيئان : الأوّل : أن تكون الدلالة مقصودة. والثاني : أن يكون الكلام لا يصدق أو لا يصحّ بدونها. ولا يفرق فيها بين أن يكون لفظا مضمرا أو معنى مرادا ، حقيقيّا أو مجازيّا.

٢. دلالة التنبيه

وتسمّى «دلالة الإيماء» أيضا ، وهي كالأولى في اشتراط القصد عرفا ، ولكن من غير أن يتوقّف صدق الكلام أو صحّته عليها ، وإنّما سياق الكلام ما يقطع معه بإرادة ذلك اللازم أو يستبعد عدم إرادته. وبهذا تفترق عن دلالة الاقتضاء ؛ لأنّها ـ كما تقدّم ـ يتوقّف صدق الكلام أو صحّته عليها.

__________________

(١) ما بين المعقوفين موجود في «س».