مرحوم مظفر امروز میگوید اعمی میتواند قدر جامع پیدا بکند؛ صحیحی نمیتواند. ایشان فقط میفرماید صحیح نمیتواند. ولی شیخ انصاری در مطارح الانظار یک دلیل قشنگی آورده است، که آن را برای شما میگوییم [۱].
تک تک کلماتی که ایشان امروز میگوید از آقای خویی گرفته است.
مرحله یک: یک مثال است که ربطی به الفاظ عبادات و معاملات ندارد. بعد از آن، در مرحله دوم وارد بحث الفاظ عبادات و معاملات میشود.
شما در علم نحو، هم اول صمدیه و هم اول سیوطی، خواندید که کلمه دارای افراد کثیری است. کلمهی دو حرفی داریم، سه حرفی و.... شما همین جا میتوانید یک اشکال بگیرید که مرحوم مظفر چرا کلمهی یک حرفی را نگفته است؟ این اشکال من بود که آقای وحید قبول کردند. ولی گفتند مناقشه در مثال نکن.
با حفظ این نکته: کلمه معنایش این است: لفظی که مرکب از دو حرف است فصاعدا. کلمه برای لفظ مرکب از دو حرف فصاعدا وضع شده است.
این معنا دو ویژگی دارد:
۱. این معنا در تمام افراد کلمه است بدون تفاوت. مثلا کلمه ید، لفظ ٌ مرکبٌ من حرفین فصاعدا هست. هم چنین ضرَب. کلمهی چهار حرفی هم همین طور. تفاوت در اجزای این معنا است. مثلا راء و جیم و لام در رجل با ضاد و راء و باء در ضرب تفاوت دارد. این مثل این است که تو انسانی و من هم انسانم؛ ولی من یک ویژگیهای شخصیه دارم که با تو تفاوت میکنم.
۲. در این معنا تردید نیست. همه جا کلمه معنایش این است که کلمه لفظی است که ترکیب شده است از دو حرف و بیشتر. مثلا کسی بیاید بگوید آیا این راء جزء رجل هست یا نه. آن گونه که در لفظ صلاه تردید هست. چرا که اعمی به صلاه با قیام و بدون قیام نماز میگوید. این طور است که ما شک میکنیم که آیا قیام جزء نماز هست یا نه. این یا میشود تردید.
مرحله دوم: هر چه که آقای خویی دربارهی کلمه فرموده است دربارهی صلاه هم میگوییم. ایشان میگوید: کلمهی صلاه وضع شده است برای عمل مرکب از پنج جزء فصاعدا مثلا. یک دنیا حرف در این مثلا خوابیده است. شرایط را از دایره انداخت بیرون و فقط بحث اجزاء را پیش کشید. یک بحثی است در این بحث صحیح و اعم فقط پای اجزاء باید در میان باشد یا پای شرایط هم در میان باشد؟ مشهور میگویند فقط پای اجزاء.
یعنی واضع آن روزی که میخواسته است کلمهی صلاه را وضع بکند، تمام اجزای نماز را که ده تا هست در ذهنش آورده است، آن وقت آن را برای عملی که از پنج جزء به بیشتر وضع کرده است.
در پرانتز: این عمل مرکب از پنج جزء و بیشتر از جهت قلت به شرط لا است. میگویم چرا. ولی از جهت کثرت لا بشرط است.
نکته: نگویید پنج جزء معین. چرا که ممکن است یک شخصی نماز فاسد بخواند و از پنج دیگر استفاده بکند؛ نه این پنج جزء. ما میخواهید یک قدر جامعی تحویل بدهید که این قدر جامع در تمام نمازهای صحیح و فاسد باشد. حالا میگویم چرا گفته است پنج جزء. چرا پایینتر نگفته است. منظور ارکان نیست. ارکان نظریه میرزای قمی است. ایشان میگوید اجزاء که اعم از ارکان است.
چرا مرحوم مظفر پنج جزء را انتخاب کرده است؟ مرحوم مظفر رفته است بررسی کرده است دیده است ملاک د ر اطلاق کلمهی صلاه پیش عرف پنج جزء است. دیده است عرف به نمازی که چهار جزء دارد نه حقیقتا و نه مجازا نمناز نمیگوید. نه نماز صحیح است و نه نماز فاسد. دیگر احتیاجی ندارد که یک قدر جامعی ارائه بدهد که شامل نماز چهار جزئی هم شامل شود. ممکن است کسی بگوید پیش عرف ما این طور نیست. لذا مرحوم مظفر هم فرموده است مثلا. ولی بعید است عرف تو غیر از عرف من حرف بزند.
در نتیجه: الف) این معنا در تمام افراد صلاه هست. بدون تفاوت. افراد صحیحه و فاسده. تفاوت در اجزای افراد این معنا است.
ان قلت: در بعضی از نمازها نیست.
قلت: اصلا آن نماز نیست.
ممکن است یک اشکال دیگر هم بگیرید: نماز غرقی؛ یک شخصی غرق شده است و ده ثانیه دیگر میمیرد. الله اکبر اذان ظهر را که گفتند نماز بر او واجب است. میرزای نایینی میفرماید این نماز کامل الاجزاء و الشرایط است. چون این چشمک نایب مناب یازده جزء است. تازه اشکال در آن فقط نیست.
صاحب کفایه این قدر جامع را گفته است و دو اشکال به آن گرفته است. مرحوم مظفر با اضافه کردن کلمهی فصاعدا از هر دو اشکال صاحب کفایه جواب داده است. مثلا اشکال صاحب کفایه این است: اگر شما میگویید نماز وضع شده است برای عملی که از پنج جزء درست شده است پس لازمهاش این است که استعمال صلاه در نمازی که کامل الاجزاء و الشرایط است مجاز باشد. حال آن که اعمی میگوید حقیقت است. آقای مظفر با فصاعدا جوابش را داد. گفت ما لابشرط میگیریم. البته بگویید آقای خویی.
ب) در این معنا تردید نیست.
توضیح: دیروز مستشکل میگفت اگر ما یک نماز کامل الاجزاء و الشرایط داشتیم، اگر قیام در آن باشد اعمی میگیود صلاه و اگر نباشد هم م یگوید صلاه. پس ما نمیداینم که قیام در معنای صلاه هست یا نه. اما این جا دیگر با معنایی که گفته شد به نماز کامل الاجزاء و الشرایط بگویی نماز تردیدی ایجاد نمیشود.
نکته: مرحوم مظفر میفرماید صحیحی نمیتواند قدر جامع بین صحیحه نماز پیدا کند. یعنی صحیحیها نمیتوانند یک قدر جامعی به ما نشان بدهند که این قدر جامع در تمام نمازهای صحیحه باشد. سرّش رد کتاب نیست. اما آن را میگویم. صاحب کفایه عکس میگوید. یعنی میگوید صحیحی میتواند و اعمی نمیتواند. صاحب کفایه از قاعدهی الواحد این را میگوید.
شیخ انصاری و مرحوم کمپانی دلیل میآورند که چرا صحیحی نمیتواند قدر جامع بیاورد. شیخ انصاری دلیلش این است: اگر من مریض هستم نمیتوانم نماز با قیام بخوانم، نماز بیقیام برای من صحیح است. ولی حضرتعالی اگر سالم اگر سالم هستی نماز بیقیام برای تو فاسد است. اگر کسی میخواهد قدر جامع بین نمازهای صحیح پیدا کند باید یک معنای کلی پیدا بکند به تعبیر مرحوم کمپانی که این معنای کلی در تمام نمازهای صحیح باشد و در هیچ نماز فاسدی نباشد. عبارت مرحوم کمپانی این است: یتمحض: این قدر جامع باید متمحض باشد در نمازهای صحیح. چون شما اگر بخواهی قدر جامع پیدا کنی، باید یک قدر جامعی باشد که شامل نمازهای بیقیام بشود و نشود.
صحیحی میگوید نماز صحیح یک اثر دارد و آن این است که نهی از فحشا و منکر میکند. الواحد لا یصدر الا من الواحد. همهی نمازها یک اثر دارد. همهی اثرها باید ناشی بشود از یک چیز. درست است؟ پس معلوم میشود در همهی نمازهای صحیحه آن چیز هست.
ولی این حرف غلط است. اولا آقایان صحیحی بین نماز صحیح و مقبول خلط فرمودهاند. آن نمازی که اثرش نهی از فحشا و منکر است نماز مقبول است نه صحیح. إنّ من الصّلاه لمّا یُقبل ثلثه او ربعه او خمسه او سدسه. اشکال دوم: حضرتعالی باید ثابت کنی که نماز صحیح اثر واحد دارد تا قاعدهی الواحد را منطبق کنی. این اشکال امام است. نمازهای صحیح اثر واحد ندارد. آثار متعدده دارد. همه نمازها نهی از فحشا و منکر دارد؛ همهی نمازها معراج المومن است؛ همهی نمازها قربان کل تقی است.
این مطلب هشت اشکال دارد.
اشکال سوم: اصلا قاعدهی الواحد مال بسیط الحقیقه است. فلاسفه میبینند که خداوند بسیط الحقیقه است. آن وقت واحد صادر نمیشود الا از واحد؛ آن وقت خداوند نمیتواند افراد که متکثر اند را خلق کند. این جا وارد میشوند در عقول عشرهی عرضیه و طولیه. میگویند خداوند تعالی عقل اول را که به آن صادر اول میگویند خلق میکند؛ بعد اینها با هم دیگر عقل دوم را خلق میکنند تا تکثر پیدا شود. این چه ربطی دارد به امور مرکب و اعتباری؟
صحیحی حرفش این است که باطل است. اما اگر ادعای دیگری داری، آیا تتبع کردهای در عرف که تعریف شما را عرف جزء معنا میداند یا نمیداند؟ یا تتبع نکرده داری حرف میزنی؟