درس امروز را از اول الوهم میخواهم بگویم. امروز از آن روزهایی است که من همهی مطالب را از خارج میگویم بعد وارد عبارت میشوم. چون یک کمی طول میکشد خارجمان سعی کنید بفهمید.
یک جا که مرحوم مظفر ناقص فرموده است از شما نظر خواهی میکنم؛ اگر گفتید کاملش میکنم. اگر هم نگفتید که هیچ؛ رد میشوم.
اشکال بر قول اعمی: دیروز مرحوم مظفر فرمود که الفاظ عبادات وضع شده است برای اعم از صحیح و فاسد. یک نفر یک اشکال میگیرد: در عرض یک صفحه است. جواب هم یک صفحه. مرحوم مظفر هم اشکال را خوب مطرح نکرده است و هم درست جواب نداده است. کاش عین حرف صاحب کفایه را آورده بود این جا. ما کفایه میگفتیم این جا. عبارت ایشان را نمیگفتیم. ولی مجبوریم کلام ایشان را بگوییم.
اول دو مقدمه میگوییم. ولی ای کاش ما سه مقدمه میگفتیم. اگر میخواهیم مقدمه سوم هم بگویم. در کتاب نیست. میگوییم. ولی توضیح کم میدهیم؛ نمیگوییم کجا به کار میآید.
مقدمه اول: در الفاظ عبادات وضع عام و موضوع له عام است. بالاخره کلمهی صلاه برای یک معنا وضع شده است. موقعی که کلمهی صلاه برای یک معنا وضع شده است پس یک واضعی در کار هست. در الفاظ عبادات وضع عام است موضوع له عام است یعنی واضع در زمان وضع لفظ صلاه معنای کلی صلاه را آورده است در ذهنش (وضع عام) بعد لفظ صلاه را برای همان معنای کلی وضع کرده است. مثل اسم جنس مثلا کلمهی رجل.
مقدمهی دوم: اصلا بحث کردن ندارد. نماز دارای افراد صحیحهی فراوان است. و دارای افراد فاسدهی فراوان است. این دیگر ساده است. روی زمین حداقل روزی پنج میلیارد نماز فاسد خوانده میشود! چون ولایت را قبول ندارند.
مقدمهی سوم: در فلسفه یک قاعده داریم به نام قاعدهی الواحد. این قاعدهی الواحد دو نوع است: الف: قاعدهی الواحد عِلّی: الواحد لا یصدر منه الا الواحد: یک چیز صادر نمیشود از یک چیز مگر یک چیز. الواحد یعنی یک علت. الواحد آخری یعنی یک معلول. یک مثال: مثال استادمان جناب آقای فیاضی برای تقریب به ذهن. البته این در بحث صادر اول مطرح میشود در فلسفه. برای این که تقریب به ذهنتان شود مثال ایشان در درس اسفار را برایتان نقل میکنم: اگر شما یک شاخه گل نرگس دارید، چند بود دارید؟ یک بو. این جا میگویند الواحد یعنی یک گل نرگس، لا یصدر از آن واحد شاخه گل نرگس مگر واحد یعنی یک بو.
ب: الواحد معلولی: الواحد لا یصدر الا من الواحد. واحد یعنی یک شیء صادر نمیشود مگر از یک شیء. الواحد اول یعنی یک معلول. واحد دوم یعنی علت. باز مثال جناب استاد فیاضی در درس اسفار سال ۷۴: اگر شما در این کلاس یک بوی گل نرگس داری، معلوم میشود که یک شاخه گل نرگس دارید یا یک دسته گل نرگس دارید یا اگر هم گلهای دیگری دارید تحت الشعاع این گل است. این جا میشود الواحد، یعنی یک بو، صادر نمیشود مگر از یک شاخه گل نرگس یا یک دسته گل نرگس یا اگر گلهای دیگر در کنارش است عرف اعتنا به آن گلها نمیکند. به این میگویند قاعدهی الواحد معلولی.
در قاعدهی الواحد علی از علت آمدیم. در قاعدهی الواحد معلولی از معلول آمدیم. مرحوم آشتیانی برای توضیح قاعدهی الواحد یک کتابی نوشتهاند دو برابر این کتاب.
با حفظ این سه مقدمه: صحیحی باید یک معنای کلی پیدا بکند که این معنای کلی در تمام نمازهای صحیحه باشد، تا بعد بگوید کلمهی صلاه وضع شده است برای آن معنای کلی. به آن معنای کلی میگویند قدر جامع بین نمازهای صحیح. چون کلمهی صلاه وضعش عام است موضوع لهاش عام است (مقدمه اول). آقایان صحیحی میگویند کلمهی نماز وضع شده است برای نماز صحیح. نماز صحیح افراد زیاد دارد (مقدمه دوم). پس تویی که میگویی کلمهی صلاه وضع شده برای نماز صحیح باید یک معنای کلی به ما نشان بدهی که این معنای کلی در نماز صحیح این آقا و آن آقا و... باشد.
مستشکل میگوید آقای صحیحی میتواند آن معنای صحیح را به ما نشان دهد. فقط در همین حد. دیگر بیشتر توضیح نخواهید. در کتاب نیست.
و هکذا اعمی باید یک معنای کلی به ما نشان دهد که این معنای کلی در همهی نمازهای صحیحه و فاسده باشد تا بعد بگوید واضع کلمهی صلاه را وضع کرده است برای آن معنای کلی. به آن معنای کلی میگویند قدر جامع.
حالا مستشکل که صاحب کفایه است میگوید صحیحی میتواند قدر جامع پیدا بکند، ولی اعمی نمیتواند. میگویید چرا نمیتواند؟ دو دلیل میآورد.
فقط یک چیز را نفهمیدید: از مقدمهی اول ما استفاده کردیم؛ از مقدمهی دوم هم استفاده؛ ولی از مقدمهی سوم استفاده نکردیم. این همان جایی است که گفتم نپرسید فقط من میگویم.
در کفایه بیست صفحه دربارهی قدر جامع بحث شده است. مرحوم مظفر یک جلسه سر و ته قضیه را به هم میآورد.
صاحب کفایه خودش صحیحی است. میگوید صحیحیها میتوانند قدر جامع پیدا کنند؛ به استناد قاعدهی الواحد که حالا نمیتوانم بگویم. ولی اعمی نمیتواند. مرحوم مظفر اعمی است. میگوید اعمی میتواند. خود بنده هم در خارج اصول چهار پنج سال پیش اعمی شدم. قدر جامع پیدا کردم.
اعمی نمیتواند؛ به دو دلیل: دلیل اول: صغری: اگر کلمهی صلاه برای قدر جامع بین افراد صحیحه و افراد فاسدهی نماز وضع شده باشد، لازمهاش این است که ماهیت صلاه به حسب مقامات متفاوت باشد.
کبری: و اللازم باطل؛ نتیجه: فالملزوم مثله.
توضیح صغری: یک شخصی نماز میخواند با رکوع. یک شخصی نماز میخواند بدون رکوع. اعمی به اولی میگوید نماز. پس معلوم میشود که آن قدر جامع در نماز با رکوع هست. اعمی به صلاه بدون رکوع هم میگووید نماز. پس معلوم میشود آن معننای کلی در نماز بدون رکوع هم هست. پس معلوم میشود که این رکوع در ماهیت صلاه دخالت ندارد. چون اگر رکوع در ماهیت صلاه دخالت داشت، اعمی نمیتوانست به صلاه بدون رکوع بگوید صلاه. آن جا که اعمی به صلاه با رکوع میگوید صلاه معلوم میشود که در ماهیت صلاه دخالت دارد. همین طور مرحوم مظفر از خودش غلط گفته است. ولی فعلا مجبورم حرف ایشان را بگویم.
پس یک چیز هم در ماهیت صلاه دخالت دارد و هم ندارد: رکوع. پس ماهیت صلاه در نماز بدون رکوع یک چیز است. در نماز با رکوع یک چیز دیگر است. پس اگر بگوییم کلمهی صلاه برای قدر جامع بین افراد صحیح و فاسدهی نماز وضع شده است لازمهاش این است که ماهیت صلاه (اگر متوجه نمیشوید ماهیت صلاه یعنی همان معنای کلی و قدر جامع) به حسب مقامات متفاوت باشد.
توضیح کبری: ماهیت که نمیتواند متفاوت باشد. هر ماهیتی حد و مرزش کاملا از ماهیتهای دیگر جدا است. نمیتواند ماهیت صلاه این جا یک چیز باشد؛ آن جا یک چیز دیگر باشد.
دلیل دوم: صغری: اگر کلمهی صلاه برای قدر جامع بین افراد صحیح و افراد فاسد صلاه وضع شده باشد، لازمهاش این است که در نماز کامل الاجزاء و الشرایط ماهیت صلاه مردد باشد. کبری: و اللازم باطل؛ نتیجه: فالملزوم مثله.
این دو دلیل خیلی مجمل است. بعدا فکر کنید.
یک نماز کامل الاجزاء و الشرایط در نظر بگیرید. اگر این نماز قیام نداشته باشد، اعمی به این نماز میگوید نماز. اگر قیام داشته باشد هم به آن صلاه میگوید. پس ما این جا مردد میشویم که آیا قیام داخل در ماهیت صلاه (یعنی همان معنای کلی یا قدر جامع) هست یا نیست. میدانی چرا شک میکنیم؟ به خاطر این که این نماز با قیام باشد اعمی به آن میگوید نماز. بدون قیام هم باشد اعمی به آن میگوید نماز. همین «یا» یعنی تردید.
و اللازم باطل: چون هیچ وقت ماهیت، یعنی معنا مردد نیست. واضع وقتی یک لفظ را وضع میکند، وضع میکند برای یک معنای مشخص. نه یک معنای مردد.