درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۳۵: علامت‌های حقیقت و مجاز ۶

 
۱

نکته‌ای راجع به جلسه گذشته

دو سه کلمه قبل از تنبیه دارد: «او فی معنًی»؛ بالای آن بنویسید: ماقبل أو مربوط به اصل مطلب و ما بعد أو مربوط به بل قد یستعلم است. این خیلی مهم است.

شما دیروز قبل از بل چه گفتید؟ قبل از بل صحت حمل را درست کردید. حالا اگر قبل از بل سلب صحیح شد چه اتفاقی می‌افتد؟ اتفاقش این است که قبل از أو درست می‌شود. یعنی می‌شود یکون مجازا اما فیه راسا. شما دیروز یک بل هم داشتید. بل قد یستعلم منه. با این بل ما صحت حمل را گفتیم. مثل الحجر صعید. حالا اگر سلب صحیح شد چه می‌شود؟ این می‌شود: او فی معنی یشمله. یعنی صعید می‌شود مجاز در کلی.

۲

تنبیه: اشکال دور این جا هم وارد می‌شود

بحث امروز حرفی ندارد برای گفتن. ولی ابالفضلی یک کلمه در عبارت است: بما له من الخصوصیات. در مبحث اطراد. این چهل و پنج دقیقه توضیح دارد.

تنبيه:

این تنبیه می‌خواهد بگوید همان اشکال دوری که در تبادر مطرح کردیم، عین آن در صحت حمل و صحت سلب هم هست. شما اگر یادتان باشد ما یک اشکال دور در تبادر مطرح کردیم. گفتیم تبادر متقف بر علم به وضع است، علم به وضع هم متوقف بر تبادر است.

اگر بخواهد حمل یک لفظی بر یک معنایی صحیح باشد متوقف بر این است که شما علم به وضع داشته باشید. یعنی بدانید این لفظ برای این معنا وضع شده است. چون اگر علم به وضع نداشته باشید، هر چه می‌خواهی معنا را بگذار موضوع و لفظ را بگذار محمول؛ نمی‌توانی بفهمی که صحیح است یا نه.

از طرفی نیز اگر صحت حمل علامت وضع باشد علم به وضع نیز متوقف بر صحت حمل است. و هذا دور مصرح. اگر حل است رد شوم.

در صحت سلب هم همین طور است. اگر بخواهد سلب لفظ از یک معنایی صحیح باشد متوقف بر علم به این است که این لفظ برای این معنا وضع نشده است. این علم هم متوقف بر صحت سلب است.

دو جواب باید بدهیم: نسبت به عالم به وضع؛ نسبت به غیر عالم به وضع. [پاسخ در این جا نیز همانند پاسخ در تبادر است.]

این را بخوانیم بعد وارد اطراد شویم. در اطراد ایشان دو تا غلط رفته است.

۳

تطبیق: اشکال دور این جا هم وارد می‌شود

إنّ الدور الذي ذكر في التبادر يتوجّه (روی می‌آورد) إشكاله هنا (در علامت دوم) أيضا. و الجواب عنه (دور) نفس الجواب هناك (باب تبادر)؛ لأنّ صحّة الحمل (لفظ بر معنا) و صحّة السلب (لفظ از معنا) إنّما هما (صحت حمل و صحت سلب) باعتبار ما للّفظ من المعنى المرتكز إجمالا (یعنی بدون توجه به آن)، فلا (فاء نتیجه) تتوقّف العلامة إلّا على العلم الارتكازيّ (شما اگر بدانید ارتکاز چقدر مهم است)، و ما يتوقّف على العلامة هو العلم التفصيليّ.

هذا (این سه خط) كلّه (هذا) بالنسبة إلى العارف باللغة. و أمّا الجاهل بها (لغت): فيرجع إلى أهلها (لغت) في صحّة الحمل و السلب و عدمهما (صحت حمل و صحت سلب) كالتبادر.

۴

علامت سوم: اطراد

العلامة الثالثة: الاطّراد

گفته‌اند اطراد علامت حقیقت است. ما این علامت را در خارج اصول قبول کردیم. عدم اطراد می‌گویند علامت مجاز. است.

معنای لغوی اطراد یعنی شیوع داشتن اطلاق. شایع بودن. اطلاق لفظ بر یک معنایی شایع و فراوان است.

اطراد در اصول یعنی چه؟ ساده‌ترین و غلط‌ترین تعریف را ایشان برای اطراد آورده است. اگر شما می‌بینی یک لفظی اطلاق می‌شود بر یک معنایی، در هر مکان و حالتی که باشد آن معنا و در هر مصداقی که باشد، به این اطلاق می‌گویند اطراد. اطلاق یعنی استعمال. اگر شما می‌بینید یک لفظی به یک معنایی گفته می‌شود این معنا در هر مصداقی که باشد این لفظ به آن گفته می‌شود عدم اطراد را فعلا معنا نمی‌کنم.

مثل اطلاق اسد بر شیر (کسی نگوید حیوان مفترس. حیوان مفترس کار اصول نیست. بلکه کار ماهیت شناسان است. کار فلسفه است. مثل اطلاق اسد بر شیر. شما می‌گردی در عرب می‌بینی که عرب اسد را اطلاق م یکند به شیر. در هر مکانی که شیر باشد. جنگل یا خیابان یا.... در هر حالتی. نشسته ایستاده یا.... در هر مصداقی که باشد. این جا اطلاق اسد شایع شد. به این می‌گویند اطراد.

 مرحوم مظفر می‌گوید این علامت نیست. ما در بین علامت‌های حقیقت و مجاز در خارج فقط این را قبول کردیم. تبادر را هم فی الجمله قبول کردیم. ول یانی را قطعا قبول کردیم.

اشکال مرحوم مظفر ناشی شده است از عدم تسلط ایشان بر علم بلاغت. اشکال ایشان: صغری: اثبات وضع به واسطه‌ی اطراد اثبات اخص به واسطه‌ی اعم است. اثبات اخص به واسطه‌ی اعم باطل است بالضروره؛ نتیجه: اثبات وضع به واسسطه‌ی اطراد باطل است.

من این جا سه جمله می‌نویسم: استعمال اسد در شیر اطراد دارد. یعنی اسد به شیر گفته می‌شود در هر مکان و حالت و مصداقی. مرحوم مظفر می‌گوید اطراد در مجاز هم هست. پس اطراد هم در حقیقت است هم در مجاز. شما می‌خواهی با اطراد علم به حقیقت پیدا بکنی. این می‌شود اثبات اخص به واسطه‌ی اعم. اثبات اخص به واسطه‌ی اعم بالضروره باطل است. اگر من هزار دلیل برای شما بیاورم که در این اتاق حیوان است. آیا ثابت می‌شود که در این اتاق انسان هست؟ خیر.

استعمال اسد در شیر اطراد دارد. مرحوم مظفر می‌گوید استعمال اسد در رجل شچاع هم اطراد دارد. یعنی رجل شجاع در هر مکانی باشد در هر حالتی در هر مصداقی باشد به او می‌گویند اسد. تازه نه فقط مرد. بلکه آقای خویی می‌گوید به مورچه‌ی شجاع هم عرب می‌گوید اسد. النمله الشجاعه. حالا که اطراد دارد پس با اطراد اثبات وضع نمی‌شود.

مرحوم مظفر این جا یک غفلت اساسی کرد. این اصل کتاب بود. می‌خواهم وارد خارج شوم. یک مرتبه شما می‌گویید استعمال اسد در مردی که شبیه به شیر است در شجاعت. یک مرتبه می‌گویی استعمال اسد در مردی که شبیه به شیر است. فرق بین این دو: شما در علم بیان خوانده‌اید که در مجاز علاقه می‌خواهد. مجاز هم که خوانده‌اید. مجاز مرسل و استعاره. در استعاره علاقه شباهت بود. به شباهت می‌گویند نوع علاقه. به افراد شباهت می‌گویند صنف علاقه. یک فرد از شباهت، شباهت در شجاعت است که به آن صنف علاقه می‌گویند. این که مرحوم مظفر می‌گوید استعمال اسد رد رجل شجاع اطراد دارد ایشان صنف علاقه را در نظر گرفته است. یعین استعمال اسد در مردی که شبیه به شیر است در شجاعت؛ بله این اطراد دارد. در تمام دنیا به مردی که شبیه به شیر است اسد می‌گویند. اگ رسنف علاقه را در نظر بگیرد اطراد دارد. حال آن که علمای بلاغت نوع علاقه را در نظر می‌گریند. اگر نوع علاقه را در نظر بگیری این طور می‌شود: استعمال اسد در مردی که شبیه به شیر است. این اطراد ندارد. شما نمی‌توانید به هر مردی که شبیه شیر است اسد بگویید. الان این آقا بوی دهانش بد است و شیر هم بوی دهانش بد است. به او می‌گویی اسد؟ مثلا این آقا کمی کله‌اش گنده است. به او می‌گویی اسد؟ نمی‌گویی. مرحوم مظفر صنف علاقه را در نظر گرفته است. حال آن که علمای بلاغت نوع علاقه را در نظر می‌گیرند. که در این صورت اطراد در مجاز نیست.

اطراد در مجاز نیز وجود دارد. چون استعمال اسد در مردی که شبیه به شیر است در شجاعت مثل استعمال اسد در شیر مطرد است.

۵

تطبیق: اطراد

و ذكروا (علما) من جملة علامات الحقيقة و المجاز الاطّراد و عدمه؛ فالاطّراد علامة الحقيقة، و عدمه علامة المجاز.

و معنى الاطّراد: أنّ اللفظ (اسد) لا تختصّ صحّة استعماله (اسد) في المعنى المشكوك بمقام (مکان) دون مقام، و لا بصورة (حالت) دون صورة، كما لا تختصّ بمصداق دون مصداق.

(اشکال مرحوم مظفر:) و الصحيح أنّ الاطّراد ليس علامة الحقيقة؛ لأنّ صحة استعمال اللفظ (اسد) في معنى (رجل شجاع) بما (باء به معنای مع است) له من الخصوصيّات (صنف علاقه؛ شباهت به شیر در شجاعت) مرّة واحدة تستلزم صحّتَه (استعمال لفظ) دائما، سواء كان (استعمال) حقيقة أم مجازا، فالاطّراد (فاء نتیجه) لا يختصّ بالحقيقة حتى يكون علامة لها (حقیقت؛ عدم اطراد هم عین همین است. ما اصلا دیگر عدم اطرادی نداریم).

الذي ملاكه الاتّحاد وجودا والتغاير مفهوما ، وحينئذ ، فإن صحّ الحمل علمنا أنّ المعنيين متّحدان وجودا ، سواء كانت النسبة التساوي أو العموم من وجه (١) أو مطلقا (٢) ، ولا يتعيّن واحد منها بمجرّد صحّة الحمل ، وإن لم يصحّ الحمل وصحّ السلب علمنا أنّهما متباينان.

٣. نجعل موضوع القضية أحد مصاديق المعنى المشكوك وضع اللفظ له ، لا نفس المعنى المذكور ، ثمّ نجرّب الحمل ـ وينحصر الحمل في هذه التجربة بالحمل الشائع ـ فإن صحّ الحمل ، علم منه حال المصداق من جهة كونه أحد المصاديق الحقيقيّة لمعنى اللفظ الموضوع له ، سواء كان ذلك المعنى نفس المعنى المذكور أو غيره المتّحد معه وجودا ، كما يستعلم منه حال الموضوع له في الجملة من جهة شموله لذلك المصداق ، بل قد يستعلم منه تعيين الموضوع له ، مثل ما إذا كان الشكّ في وضعه لمعنى عامّ أو خاصّ ، كلفظ «الصعيد» المردّد بين أن يكون موضوعا لمطلق وجه الأرض أو لخصوص التراب الخالص ، فإذا وجدنا صحّة الحمل وعدم صحّة السلب بالقياس إلى غير التراب الخالص من مصاديق الأرض يعلم بالقهر تعيين وضعه لعموم الأرض.

وإن لم يصحّ الحمل وصحّ السلب علم أنّه ليس من أفراد الموضوع له ومصاديقه الحقيقيّة ، وإذا كان قد استعمل فيه اللفظ ، فالاستعمال يكون مجازا إمّا فيه رأسا أو في معنى يشمله ويعمّه.

تنبيه :

إنّ الدور الذي ذكر في التبادر يتوجّه إشكاله هنا أيضا. والجواب عنه نفس الجواب هناك ؛ لأنّ صحّة الحمل وصحّة السلب إنّما هما باعتبار ما للّفظ من المعنى المرتكز إجمالا ، فلا تتوقّف العلامة إلاّ على العلم الارتكازيّ ، وما يتوقّف على العلامة هو

__________________

(١) إنّما يفرض العموم من وجه إذا كانت القضيّة مهملة. ـ منه رحمه‌الله ـ.

(٢) نسبة التساوي نحو «الإنسان ضاحك» ، ونسبة العموم من وجه كقولهم : «الحيوان أبيض» ، ونسبة العموم مطلقا كقولهم : «زيد إنسان».

العلم التفصيليّ (١).

هذا كلّه بالنسبة إلى العارف باللغة. وأمّا الجاهل بها : فيرجع إلى أهلها في صحّة الحمل والسلب وعدمهما كالتبادر.

العلامة الثالثة : الاطّراد

وذكروا من جملة علامات الحقيقة والمجاز الاطّراد وعدمه ؛ فالاطّراد علامة الحقيقة ، وعدمه علامة المجاز.

ومعنى الاطّراد : أنّ اللفظ لا تختصّ صحّة استعماله في المعنى المشكوك بمقام دون مقام ، ولا بصورة دون صورة ، كما لا تختصّ بمصداق دون مصداق (٢).

والصحيح أنّ الاطّراد ليس علامة الحقيقة ؛ لأنّ صحة استعمال اللفظ في معنى بما له من الخصوصيّات مرّة واحدة تستلزم صحّته دائما ، سواء كان حقيقة أم مجازا ، فالاطّراد لا يختصّ بالحقيقة حتى يكون علامة لها.

__________________

(١) هذا ، والصحيح أنّ صحّة الحمل ليست علامة الحقيقة ؛ لأنّ صحّة حمل شىء على شيء عند العرف وأبناء المحاورة إنّما تكشف عن عدم مباينة الموضوع والمحمول ، وأمّا الاستعمال الحقيقي ، فلا يكشف إلاّ بمعونة التبادر. والتبادر أيضا إنّما يكشف عن المعنى الحقيقي بمعونة أصالة عدم النقل وأصالة اتّحاد العرفين. والتفصيل في محلّه.

(٢) ولا يخفى أنّ هذا التعريف للاطّراد جمع بين التعريف الذي ذكره المحقّق العراقيّ والتعريف الذي ذكره المحقّق الأصفهانيّ. فراجع نهاية الأفكار ١ : ٦٨ ؛ ونهاية الدراية ١ : ٥١.