درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۳۴: علامت‌های حقیقت و مجاز ۵

 
۱

خطبه

۲

مرور مطالب گذشته

۳

آزمایش سوم در تحقیق حمل و عدم آن

آزمایش سوم: شما شک دارید که آیا این لفظ برای این معنا وضع شده است یانه؟ تشکیل یک قضیه‌ی حملیه می‌دهید. این جا یک فرد از افراد معنای مشکوک را می‌گذاری موضوع و لفظ را می‌گذاری محمول. بعد از این که این قضیه را تشکیل دادیم به انبار ذهن رجوع می‌کنیم. ذهن دو صورت دارد: یک مرتبه ذهن شما بعد از این که خوب در معلوماتت گشت، به شما حمل این لفظ را بر این فرد اجازه می‌دهد. اگر ذهن حمل لفظ را بر این فرد اجازه داد شما می‌فهمید که این فرد از افراد حقیقیه‌ی معنای لفظی که محمول قرار گرفته است. محمول ما لفظ بود. این لفظ یک معنای ذهنی داشت.

اما معنای آن لفظ چیست؟ دو احتمال است: یحتمل معنای لفظ همین معنای مشکوک باشد؛ یحتمل معنای لفظ معنایی باشد که با معنای مشکوک اتحاد در وجود دارند. این صورت یک [۱].

مثال: شک می‌کنیم که آیا لفظ ناطق معنایش انسان هست یا نیست. تشکیل قضیه حملیه: زید ناطق. الان باید برویم در انبار. چون ما خیلی الفاظ و معانی شنیده‌ایم که همه‌اش در ذهنمان است و ما به هیچ کدام توجه نداریم. انبار از دو حالت خارج نیست. یک مرتبه حمل لفظ بر فرد را اجازه می‌دهد. اگر اجازه داد می‌فهمیم که زید از افراد حقیقیه‌ی معنای ناطق است. چون اگر نبود حملش درست نبود. فقط همین را می‌فهمیم. ولی معنای ناطق چیست؟ دو احتمال است یحتمل معنای ناطق همین انسان باشد. یحتمل معنای ناطق یک چیز دیگر باشد که آن چیز با انسان اتحاد دارند در وجود خارجی. یعنی هر دو موجود می‌شوند به یک وجود.

ایشان چیز‌هایی که مهم بوده و سنگین و سخت، نیاورده است. ایشان ساده‌هایش را از مرحوم محمد تقی اصفهانی در هدایه المسترشدین /۵۰ آورده اینجا.

آیا وضعیت این فرد برای ما روشن شد؟ شد. ولی وضعیت این لفظ چه؟ روشن شد؟ بگویید هم شد و هم نشد. نشد تفصیلا: ما تفصیلا نمی‌دانیم که معنا ناطق چیست. ولی اجمالا شد. چون می‌دانیم معنای ناطق یا انسان است یا چیزی که اتحاد با انسان دارد.

ب) یک مرتبه ذهن حمل لفظ بر فرد مشکوک را اجازه نمی‌دهد. اگر اجازه نداد می‌فهمیم که این فرد از افراد حقیقیه‌ی معنای لفظی که محمول قرار گرفته است نیست. لذا استعمالش می‌شود استعمال مجازی یا غلط (بستگی به ذوق دارد.)[۲]

مثال: شما شک می‌کنید معنا ناطق دیوار هست یا نه. می‌گویی هذا الدیوار ناطق. در انبار ذهنتان می‌گردید. می‌بینید حمل ناطق بر دیوار اجازه داده نشده است.

این آزمایش به درد ما می‌خورد یا خیر؟ ما به دنبال این بودیم که ببینیم لفظ برای چه وضع شده است این آزمایش سوم هیچ به درد نمی‌خورد. فقط وضعیت فرد را ربرای شما مشخص می‌کند.

نکته: گاهی این آزمایش سوم خیلی به درد می‌خورد. موضوع له را برای ما مشخص می‌کند. در جایی که ما شک داریم که معنا عام است یا خاص. مثال از مرحوم محمد تقی اصفهانی: در کلمه‌ی صعید (مثال فقهی) شک دارید که آیا معنای آن وجه الارض است؟ یعنی هر چیزی که عنوان زمین بر او صادق باشد. شما شک دارید که معنای صعید وجه الارض است یا تراب خالص. الان مراجع فعلی ما در این اختلاف نظر دارند. وجه الارض عام است و تراب خالص خاص. می‌آییم یک فرد از افراد معنای عام را که آن فرد خاص نیست را می‌گذاریم موضوع. مثلا سنگ که خاص نیست. چون خاص تراب خالص بود. می‌گوییم: الحجر صعید. بعد در انبار ذهن می‌گردیم. اگر اجازه داد ثبت که معنای صعید عام است. موضوع له کاملا برای ما مشخص می‌شود.


خیلی قشنگ گفته است. ولی از خودشان نیست.

اصول فقه از کفایه مطلب بیشتر دارد. چون نظریات مرحوم اصفهانی، مرحوم نایینی و مرحوم آقاضیا آمده. نظریات ممرحوم صاحب کفایه هم در این کتاب هست.

۴

تطبیق: آزمایش سوم در تحقیق حمل و عدم آن

۳. نجعل موضوع القضية [۱] أحد مصاديق المعنى المشكوك وضع اللفظ له، لا (عاطفه) نفس (عطف بر احد) المعنى المذكور (معنای مشکوک)، ثمّ نجرّب الحمل- و ينحصر الحمل في هذه التجرِبة بالحمل الشائع (چون پای فرد در بین است.) - فإن (فاء تفصیل) صحّ الحمل (حمل لفظ بر فرد)، علم منه (صحه حمل) حال المصداق من جهة كونه أحد المصاديق الحقيقيّة لمعنى اللفظ (ناطق) الموضوع (لفظ) له (معنا)، سواء كان ذلك المعنى (معنای لفظ ناطق) نفس المعنى المذكور (انسان) أو غيرَه (متفکر) المتّحد (صفت غیر) معه (معنای مذکور- انسان) وجودا، كما (کما این که معنای لفظ ناطق هم اجمالا در دستتان آمد که چیست. یا انسان است یا متفکر) يستعلم منه (از صحت حمل) حالُ الموضوع له في الجملة (اجمالا) من جهة شموله (موضوع له لفظ ناطق) لذلك المصداق[۲]، بل قد يستعلم منه تعيين الموضوع له، مثل ما إذا كان الشكّ في وضعه لمعنى عامّ أو خاصّ، كلفظ «الصعيد» المردّد بين أن يكون موضوعا لمطلق وجه (عنوان) الأرض أو لخصوص التراب الخالص، فإذا وجدنا صحّة الحمل (صعید) و عدم صحّة السلب بالقياس إلى غير التراب الخالص من مصاديق الأرض (حجر) يعلم قهرا تعيين وضعه (وضع) لعموم الأرض.

و إن لم يصحّ الحمل (حمل لفظ بر فرد؛ اگر حمل صعید بر حجر صحیح نبود می‌فهمیم که استعمال صعید در حجر مجاز است. حالا یا خصوص خود صعید یا کلی اش. کلی اش مطلق وجه الارض است.) و (تفسیر) صحّ السلب علم أنّه ليس من أفراد الموضوع له (موضوع له لفظی که محمول قرار گرفته است) و مصاديقه (مصادیق موضوع له) الحقيقيّة، و إذا كان (فرد) قد استعمل فيه اللفظ، فالاستعمال يكون مجازا إمّا فيه رأسا (خصوص این فرد) أو في معنى يشمله و يعمّه [توضیح فی معنی یشمله...، جلسه بعد می‌آید].


استاد: شب جمعه یکی ازمدارس که اسم نمی‌برم آمده دنبال من که بروم برای اساتیدشان حرف بزنم و بگویم چطور اصول بخوانند، چطور وارد شوند و چطور خارج شوند، قبول نکردم.

استاد: یکی از دوستان ما، آقای ربانی شهرضایی، در منطق سرآمد است بعد از خودمان. درس ایشان بیست دقیقه بیشتر نبود. ماه مبارک رمضان رفته بود تبلیغ. گفت به جای من بیا منطق بگو. بعد از ماه رمضان گفت چند صفحه گفتی گفتم چهل صفحه. گفت من این چهل صفحه را در دو روز می‌گویم. دیر‌تر از همه می‌رفت در کلاس زود‌تر از همه هم می‌آمد.

الذي ملاكه الاتّحاد وجودا والتغاير مفهوما ، وحينئذ ، فإن صحّ الحمل علمنا أنّ المعنيين متّحدان وجودا ، سواء كانت النسبة التساوي أو العموم من وجه (١) أو مطلقا (٢) ، ولا يتعيّن واحد منها بمجرّد صحّة الحمل ، وإن لم يصحّ الحمل وصحّ السلب علمنا أنّهما متباينان.

٣. نجعل موضوع القضية أحد مصاديق المعنى المشكوك وضع اللفظ له ، لا نفس المعنى المذكور ، ثمّ نجرّب الحمل ـ وينحصر الحمل في هذه التجربة بالحمل الشائع ـ فإن صحّ الحمل ، علم منه حال المصداق من جهة كونه أحد المصاديق الحقيقيّة لمعنى اللفظ الموضوع له ، سواء كان ذلك المعنى نفس المعنى المذكور أو غيره المتّحد معه وجودا ، كما يستعلم منه حال الموضوع له في الجملة من جهة شموله لذلك المصداق ، بل قد يستعلم منه تعيين الموضوع له ، مثل ما إذا كان الشكّ في وضعه لمعنى عامّ أو خاصّ ، كلفظ «الصعيد» المردّد بين أن يكون موضوعا لمطلق وجه الأرض أو لخصوص التراب الخالص ، فإذا وجدنا صحّة الحمل وعدم صحّة السلب بالقياس إلى غير التراب الخالص من مصاديق الأرض يعلم بالقهر تعيين وضعه لعموم الأرض.

وإن لم يصحّ الحمل وصحّ السلب علم أنّه ليس من أفراد الموضوع له ومصاديقه الحقيقيّة ، وإذا كان قد استعمل فيه اللفظ ، فالاستعمال يكون مجازا إمّا فيه رأسا أو في معنى يشمله ويعمّه.

تنبيه :

إنّ الدور الذي ذكر في التبادر يتوجّه إشكاله هنا أيضا. والجواب عنه نفس الجواب هناك ؛ لأنّ صحّة الحمل وصحّة السلب إنّما هما باعتبار ما للّفظ من المعنى المرتكز إجمالا ، فلا تتوقّف العلامة إلاّ على العلم الارتكازيّ ، وما يتوقّف على العلامة هو

__________________

(١) إنّما يفرض العموم من وجه إذا كانت القضيّة مهملة. ـ منه رحمه‌الله ـ.

(٢) نسبة التساوي نحو «الإنسان ضاحك» ، ونسبة العموم من وجه كقولهم : «الحيوان أبيض» ، ونسبة العموم مطلقا كقولهم : «زيد إنسان».