درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۳۳: علامت‌های حقیقت و مجاز ۴

 
۱

خطبه

۲

چند آدرس

گوشه‌ی العلامه الثانیه بنویسید محاضرات /۱ /۱۶، منتهی الدرایه /۱ /۸۲، حاشیه مرحوم مشکینی/۱ /۲۸

۳

تکرار درس دیروز

۴

بیان آزمایش دوم برای تحقیق حمل و عدم آن

آزمایش اول مال حمل اولی ذاتی است. آزمایش دوم مال حمل شایع صناعی است. آزمایش سوم هم مال حمل شایع صناعی است. ولی آزمایش سوم با آزمایش دوم فرق دارد. در آزمایش سوم پای یک فرد در میان است. در آزمایش دوم حمل شایع صناعی است ولی پای دو کلی در میان است. سر این که چهار مثال زدم به خاطر این است.

در آزمایش دوم انبار حمل لفظ را به نحو اولی ذاتی بر معنا اجازه نمی‌دهد. (این که هی می‌گویم انبار یعنی شما قبلا علم به وضع داشتی و ذخیره شده است در ذهنت ولی توجه به آن نداری.) می‌خواهیم ببینیم به نحو حمل شایع اجازه می‌دهد یا نه. اگر اجازه داد شما نهایتا این را می‌فهمی که این معنا که موضوع قرار گرفته است با این لفظ که محمول قرار گرفته است، اتحاد وجودی دارند. یعنی هر دو موجودند به یک وجود. ولی این که این لفظی معنایش همان معنایی است که موضوع قرار گرفته است ثابت نمی‌شود.

اتحاد وجودی بین چه و چه؟ بین معنایی که موضوع قرار گرفته و (لفظ نگویید؛ چون هیچ وقت به تعبیر امام بین معنا و لفظ اتحاد برقرار نمی‌شود؛ لفظ صوت است) و معنای لفظ محمول.

مثال: کلمه ناطق؛ شک می‌کنیم که معنای ناطق انسان هست یا نه. تشکیل قضیه می‌دهیم: الانسان ناطق. می‌رویم سراغ انبار. می‌بینیم انبار حمل این لفظ را بر الانسان به نحو اولی ذاتی اجازه نمی‌ددهد. می‌گردیم ببینیم به نحوحمل شایع اجازه می‌دهد یا نه. می‌بینیم اجازه می‌دهد. این را می‌فهمیم که این دو در وجود خارجی اتحاد دارند. اما دیگر این که معنای ناطق الانسان هست یا نه با حمل شایع صناعی نمی‌فهمیم. چون حمل شایع صناعی اتحاد وجودی و تغایر مفهومی دارند. لذا این صورت دوم را صاحب کفایه اصلا مطرح نکرده است. اصلا به درد نمی‌خورد.

یک مرتبه انبار حمل شایع صناعی را هم اجازه نمی‌دهد. اگر ندارد فثبت که این دو متباین اند. مثال آقای حکیم: شک می‌کنید که معنای بلید الاغ هست یا نه. تشکیل قضیه حملیه می‌دهید: الالاغ بلیدٌ. در انبار می‌گردید. در ذهنت. می‌بینی که انبار نه حمل بلید بر الاغ را به نحو اولی ذاتی اجازه می‌دهد نه به نحو شایع صناعی. (بلید یعنی کودن)

این حمل اولی ذاتی که مرحوم مظفر این همه روی آن مانور می‌دهد هیچ به درد نمی‌خورد. می‌دانید چرا؟ چون اگر حمل اولی ذاتی هم درست بشود نهایتا اتحاد ماهوی درست می‌شود. ما به دنبال چه هستیم؟ مفهوم. مفهوم یک قسم از اتحاد ماهوی است. با اتحاد ماهوی که اثبات یک قسمش نمی‌شود. اگر من اثبات کردم در آن اتاق حیوان است، یعنی من اثبات کرده ام انسان است؟

تعجب است از ایشان که ااز اصطلاح حمل اولی ذاتی اطلاع نداشته است. یا این که اصلا می‌خواستند اطلاع نداشته باشند.

امام می‌گوید شما که لفظ را می‌گذارید محمول این لفظ را به عنوان این که صوت است محمول نمی‌گذارید. بلکه این لفظ را به اعتبار این که یک معنای انباری دارد می‌گذارید محمول. این یک نکته‌ای است که علما از آن غفلت کردند. ولی به نظر من غفلت علما به خاطر آن بود که آن را بدیهی می‌دانستند. نه به خاطر این که امام شق القمر کرده و علمای دیگر متوجه نبوده‌اند. ن امام دارد توجه می‌دهد به این نکته.

۵

تطبیق: ادامه آزمایش اول و آزمایش دوم در تحقیق حمل و عدم آن

ثمّ نجرّب أن نحمل بالحمل الأوّلي اللفظ (نه بما هو صوت؛ بلکه) بما (باء به معنای مع) له من المعنى المرتكز (ریشه گرفته) في الذهن (این حرف امام است) على ذلك اللفظ (الانسان) الدالّ على المعنى المشكوك (این اشاره به یک مبحث سنگینی دارد. اشاره به این دارد که این از باب القای موضوع نیست. القای موضوع یعنی چه؟ یک مرتبه یک توپ سفید می‌اندازی به طرف مقابلت می‌گویی: سفید است. این جا [برای موضوع] از لفظ استفاده نکردی. از مجسمه‌ی موضوع استفاده کردی. خود موضوع را آوردی می‌گویی سفید است. ولی کی مرتبه می‌گویی این توپ سفید است. می‌گوید اگر بشر را بر الانسان حمل می‌کنی الانسان لفظ است. منتها لفظ دال بر ان معنا مشکوک) وضع اللفظ له. و الحمل الأوّلي ملاكه (ضابطه) الاتّحاد في المفهوم (معنی؛ این غلط است. این یک قسم از حمل اولی است. ملاک حمل اولی اتحاد در ماهیت است نه اتحاد در معنا.) و التغاير بالاعتبار (ملاحظه‌ای؛ سخن یکی از حضار: حرف مرحوم مظفر صحیح است؛ فقط اشتباه کرده است اسمش را گذاشته است حمل اولی ذاتی. پاسخ استاد: پس شما این طور بگو: تشکیل قضیه‌ی حملیه می‌دهیم؛ معنای مشکوک را می‌گذاریم موضوع و لفظ را می‌گذاریم محمول. بعد در انبار می‌گردیم ببینیم معنای این دو یکی است یا نه؟ این را بگو. این دیگر حمل اولی ذاتی نیست دیگر. یک اصطلاح جدید درست بکنیم.)، و حينئذ (حین جعل معنا موضوع و جعل لفظ محمول) إذا أجرينا هذه التجرِبة فإن وجدنا عند أنفسنا (نزد باطنمان. ما اسم آن را گذاشتیم انبار) صحّة الحمل (حمل لفظ بر معنا) و (تفسیر) عدم صحّة السلب (سلب لفظ از معنا) علمنا تفصيلًا (توجه پیدا می‌کنیم) بأنّ اللفظ موضوع لذلك المعنى، و إن وجدنا عدم صحّة الحمل و صحّة السلب علمنا (تفصیلا) أنّه ليس موضوعا لذلك المعنى، بل يكون استعماله فيه (در آن معنا) مجازا.

۳. إذا لم يصحّ عندنا الحمل الأوّلي نجرّب أن نحمله (لفظ را) هذه المرّة (ظرف) بالحمل الشائع (شایع که یم گویند چون فراوان است.) الصناعيّ (صناعی که می‌گویند چون در علوم زیاد است. اولی ذاتی که می‌گویند چون فقط در یک جاست: در مقام تعریف؛ آن وقت آن اولین چیزی که د رذهن است تعریف شیء است.) الذي ملاكه الاتّحاد وجودا و التغاير مفهوما، و حينئذ (حمل لفظ بر معنا)، فإن صحّ الحمل (حمل شایع) علمنا (تفصیلا) أنّ المعنيين (معنایی که موضوع است یعنی معنای مشکوک و معنای انباری لفظ که محمول است) متّحدان وجودا، سواء كانت النسبة التساوي أو العموم من وجه أو مطلقا (حمل شایع صناعی برای شما مشخص نمی‌کند که نسبت تساوی است یا عام و خاص من وجه یا مطلق است. شما نگویید یان جا مشخص است. شما از زود‌تر می‌دانستید و به خاطر همین مشخص است. و الا اگر بگویند حمل این لفظ بر این معنا حمل شایع صناعی است، به من بگو چه نسبتی بینش هست، می‌گویی نمی‌دانم چه نسبتی هست. فقط می‌دانی که اتحاد وجودی است. فقط متباینان نیستند. مثل مرحوم کمپانی حمل کاتب بر زید را حمل اولی ذاتی می‌داند...)، و لا يَتَعيّن واحد منها بمجرّد صحّة الحمل، و إن لم يصحّ الحمل و صحّ السلب علمنا (تفصیلا) أنّهما (معنیین) متباينان.

لهذا المعنى عندهم. وعليه فلا دور هنا ؛ لأنّ علمه يتوقّف على التبادر ، والتبادر يتوقّف على علم غيره.

العلامة الثانية : عدم صحّة السلب وصحّته ، وصحّة الحمل وعدمها

ذكروا : أنّ عدم صحّة سلب اللفظ عن المعنى الذي يشكّ في وضعه له علامة أنّه حقيقة فيه ، وأنّ صحّة السلب علامة على أنّه مجاز فيه.

وذكروا أيضا : أنّ صحّة حمل اللفظ على ما يشكّ في وضعه له علامة الحقيقة ، وعدم صحّة الحمل علامة على المجاز.

وهذا ما يحتاج إلى تفصيل وبيان ، فلتحقيق الحمل وعدمه والسلب وعدمه نسلك الطرق الآتية :

١. نجعل المعنى الذي يشكّ في وضع اللفظ له «موضوعا» ، ونعبّر عنه بأيّ لفظ كان يدلّ عليه.

ثمّ نجعل اللفظ المشكوك في وضعه لذلك المعنى «محمولا» بما له من المعنى الارتكازيّ.

ثمّ نجرّب أن نحمل بالحمل الأوّلي اللفظ بما له من المعنى المرتكز في الذهن على ذلك اللفظ الدالّ على المعنى المشكوك وضع اللفظ له. والحمل الأوّلي ملاكه الاتّحاد في المفهوم والتغاير بالاعتبار (١) ، وحينئذ إذا أجرينا هذه التجربة فإن وجدنا عند أنفسنا صحّة الحمل وعدم صحّة السلب علمنا تفصيلا بأنّ اللفظ موضوع لذلك المعنى ، وإن وجدنا عدم صحّة الحمل وصحّة السلب علمنا أنّه ليس موضوعا لذلك المعنى ، بل يكون استعماله فيه مجازا.

٢. إذا لم يصحّ عندنا الحمل الأوّلي نجرّب أن نحمله هذه المرّة بالحمل الشائع الصناعيّ (٢)

__________________

(١) وقد شرحنا الحمل وأقسامه في الجزء الأوّل من المنطق : ٩٣ ـ ٩٧. ـ منه رحمه‌الله ـ.

(٢) يسمّي هذا الحمل بالشائع ؛ لأجل شيوعه بين عامّة الناس ، وبالصناعيّ ؛ لأجل استعماله في صناعات العلوم.

الذي ملاكه الاتّحاد وجودا والتغاير مفهوما ، وحينئذ ، فإن صحّ الحمل علمنا أنّ المعنيين متّحدان وجودا ، سواء كانت النسبة التساوي أو العموم من وجه (١) أو مطلقا (٢) ، ولا يتعيّن واحد منها بمجرّد صحّة الحمل ، وإن لم يصحّ الحمل وصحّ السلب علمنا أنّهما متباينان.

٣. نجعل موضوع القضية أحد مصاديق المعنى المشكوك وضع اللفظ له ، لا نفس المعنى المذكور ، ثمّ نجرّب الحمل ـ وينحصر الحمل في هذه التجربة بالحمل الشائع ـ فإن صحّ الحمل ، علم منه حال المصداق من جهة كونه أحد المصاديق الحقيقيّة لمعنى اللفظ الموضوع له ، سواء كان ذلك المعنى نفس المعنى المذكور أو غيره المتّحد معه وجودا ، كما يستعلم منه حال الموضوع له في الجملة من جهة شموله لذلك المصداق ، بل قد يستعلم منه تعيين الموضوع له ، مثل ما إذا كان الشكّ في وضعه لمعنى عامّ أو خاصّ ، كلفظ «الصعيد» المردّد بين أن يكون موضوعا لمطلق وجه الأرض أو لخصوص التراب الخالص ، فإذا وجدنا صحّة الحمل وعدم صحّة السلب بالقياس إلى غير التراب الخالص من مصاديق الأرض يعلم بالقهر تعيين وضعه لعموم الأرض.

وإن لم يصحّ الحمل وصحّ السلب علم أنّه ليس من أفراد الموضوع له ومصاديقه الحقيقيّة ، وإذا كان قد استعمل فيه اللفظ ، فالاستعمال يكون مجازا إمّا فيه رأسا أو في معنى يشمله ويعمّه.

تنبيه :

إنّ الدور الذي ذكر في التبادر يتوجّه إشكاله هنا أيضا. والجواب عنه نفس الجواب هناك ؛ لأنّ صحّة الحمل وصحّة السلب إنّما هما باعتبار ما للّفظ من المعنى المرتكز إجمالا ، فلا تتوقّف العلامة إلاّ على العلم الارتكازيّ ، وما يتوقّف على العلامة هو

__________________

(١) إنّما يفرض العموم من وجه إذا كانت القضيّة مهملة. ـ منه رحمه‌الله ـ.

(٢) نسبة التساوي نحو «الإنسان ضاحك» ، ونسبة العموم من وجه كقولهم : «الحيوان أبيض» ، ونسبة العموم مطلقا كقولهم : «زيد إنسان».