درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۳۲: علامت‌های حقیقت و مجاز ۳

 
۱

خطبه

۲

دومین علامت صحت حمل و عدم صحت حمل

العلامة الثانية: عدم صحّة السلب و صحّته، و صحّة الحمل و عدمها

من یک مقدمه می‌گویم بعد وارد مطلب می‌شوم. اگر انی مقدمه را درست بگویم کلما مرحوم مظفر کلا می‌رود زیر سوال. ولی اگر غلط بگویم کلام ایشان درست می‌شود. حالا چطور بگویم؟

دومین علامت برای تشخیص حقیقت از مجاز صحت حمل و عدم صحت حمل است. این یعنی چه؟ فعلا طلبتان باشد.

اگر مقدمه را خوب متوجه بشوید، متوجه می‌شوید که این علامتی که مرحوم مظفر مطرح کرده است به درد نم یخورد. به جز خط آخرش که از خود ایشان هم نیست. از مرحو محمد تقی اصفهانی گرفته است. صاحب هدایه المسترشیدین که حرف درستی است.

حمل در یک تقسیم بر دو نوع. حمل به طور کلی دوازده تقسیم دارد. یک: حمل اولی ذاتی، دو حمل شایع صناعی. این دو را باید تعریف کنیم. اول تصریف اگر یادتان باشد: «اعلم ان التصریف فی اللغه التغییر و فی الصناعه تحویل الاصل الواحد الی امثله مختلفه لیحصل بها المععنی المقصو ثم الفعل اما ثلاثی او رباعی و کل واحد منهما اما مجرد او مزید....» آن وقت در کتاب تدریج الادانی (شرح بر شرح بر تصریف): «قوله و فی الصناعه بکسر الصاد....»

حمل اولی ذاتی چیست؟ این است که موضوع و محمول اتحاد ماهوی دارند. نترسید. این‌ها را توضیح می‌دهم. اعم از این که اتحاد مفهومی داشته باشند یا خیر. مرحوم مظفر حمل اولی ذاتی را این طور تعریف می‌کند: این است که موضوع و محمول اتحاد مفهومی داشته باشند. ایشان یک تکه از تعریف را گفته است. تعریف دقیق آن است که ما گفتمی. ما ندیدیم کسی بر طبق ایشان معنا بکند. هم ایشان و هم صاحب کفایه اشتباه کرده‌اند.

اتحاد ماهوی یعنی این که اگر موضوع و محمول ماهیتشان یکی بود، به این می‌گویند حمل اولی ذاتی. چه معنایشان یکی باشد و چه نباشد. دو مثال: شما می‌گوییم الانسان حیوان ناطق. الانسان موضوع است. حیوان ناطق محمولا ست. موضوع و محمول ماهیتشان یکی است. ماهیت دو معنی دارد: ما یقال فی جواب ماهو؛ ما به الشیء هو هو. چیزی که شیء با آن شیء شده است. بحثمان در ماهیت آن معنای اول است. اگر موضوع و محمول ماهیتشان یکی بود به این می‌گویند حمل اولی ذاتی. ولی معنایشان چه؟ معنای انسان با معنای حیوان ناطق دو چیز است. به تعبیر امام شما از انسان یک چیز می‌فهمید؛ ولی شما از حیوان ناطق دو چیز می‌فهمید. این یعنی معنای آن‌ها دو چیز است. به عبارت دیگر در لغت انسان را به یک چیز معنا می‌کنند. ولی حیوان و ناطق را به دو چیز معنا می‌کنند. الانسان مفرد است. عرب از آن بشر می‌فهمد. ولی از حیوان ناطق موجود زنده‌ی متفکر را می‌فهمد. به عبارت دیگر ماهیت شیء کار فلاسفه است. فلاسفه می‌آیند یک چیز را با تحلیل و تجزیه عقلی ماهیتش را به دست می‌آورند. ولی معنا کردن لفظ کار اهل لغت است.

ولی گاهی اتحاد مفهومی دارند. مثل آن جا که شما می‌گویید الانسان بشر. این‌ها اتحاد ماهوی دارند. شما اگر از یک فیلسوف برسید الانسان ماهو می‌گوید حیوان ناطق و اگر از او بپرسید البشر ما هو می‌گوید حیوان ناطق. آن وقت اتحاد مفهومی هم دارند یعنی شما اگر از یک عرب زبان بپرسی شما از این الانسان و البشر چه می‌فهمی می‌گوید از هر دو یک چیز را می‌فهمم. ماهیت کار فلسفه؛ اما معنا کردن کار اهل لغت است. حمل اولی ذاتی این است که موضوع و محمول ماهیتشان یکی است. اعم از این که مفهوم هم یکی باشد یا یکی نباشد.

این موضوع و محمول اتحاد ماهوی دارند و تغایر اعتباری. اعتباری یعنی د ر نظر گرفتنی. در الانسان حیوان ناطق موضوع الانسان و محمول حیوان ناطق. اتحاد ماهوی دارند و تغایر اعتباری. تغایر اعتباری یعنی یکی مجمل است و دیگری مفصل. مجمل یعنی سر بسته و کالبد شکافی نشده. محمول تفصیل همان موضوع است. محمول کالبد شکافی شده‌ی همان موضوع است.

برویم سراغ الانسان بشر. چه نوع حملی است؟ اتحاد ماهوی تغایر اعتباری دارند. اتحاد ماهوی دارند که واضح ایت. چون ماهیت انیاسان و بشر یک چیز است. این جا دیگر اجمال و تفصیل در کار نیست. تغایر اعتباری یعنی شما در نظر می‌گیرید که بین انسان و بشر مغایرت است. چطور؟ این طور که شما این الانسان بشر را در نشر بگیری که داری به کسی می‌گویی که معتقد سلب الشیء عن نفسه ممکن است. چون بعضی معتقدند سلب شیء از خودش درست است. تغایر اعتباری در الانسان بشر (این تعبیر آقای حکیم است) یعنی شما این طور د رنظر بگیری که انی الانسان بشر را داری به کسی می‌گویی که عقیده‌اش این است که سلب شیء از خودش درست است. چنان چه هستند بعضی افراد که عقیده شان این است که می‌شود یک چیزی را از خودش سلب کرد.

در حمل حتما باید بین موضوع و محمول از یک جهت مغایرت باشد. این جا جایش نیست. وگرنه چند جلسه وقت می‌برد.

این درستش است. غلطش را اگر می‌خواهید بگویم این است که موضوع و محمول معنایشان یکی باشد. تغایر هم بالاعتبار باشد.

دوم: حمل شایع صناعی این است که موضوع و محمول اتحاد دارند در وجود خارجی؛ تغاریشان هم بالمفهوم است. اتحاد وجودی یعنی موضوع و محمول هر دو موجود می‌شوند به یک وجود. تغایر مفهومی یعنی معنای موضوع و محمول غیر از هم است. چهار مثال باید بزنیم:

زید کاتب: اتحاد وجودی دارند. می‌توانی اشاره کنی به این آقا هذا زید و هذا کاتب. اتحاد وجودی دارند. ولی تغایر معنایی دارند. چون تو از زید یک چیز می‌فهمی؛ ولی از کاتب یک چیز دیگر می‌فهمی.

الانسان ناطق، الانسان حیوان، الانسان ابیض.

چرا چهار مثال زدم: حمل شایع صناعی گاهی بین فرد و کلی است. گاهی بین دو کلی است. این دو کلی گاهی نسبت تساوی بینش است. گاهی نسبت عام و خاص مطلق گاهی نسبت عام و خاص من وجه. تمام.

با حفظ این مقدمه علامت دوم تشخیص حقیقت از مجاز چیست؟ صحت حمل و عدم صحت حمل. اگر کسی بخواهد از این علامت استفاده بکند باید سه تا آزمایش بکند.

اول: شما شک دارید که آیا کلمه‌ی بشر معنایش انسان هست یا نه. در آزمایش اول شما معنا را موضوع قرار می‌دهید. معنا: انسان. کار دوم: لفظ را می‌گذاری محمول. تشکیل قضیه‌ی حملیه دادی. آن وقت می‌روی سراغ انبار پر معنا و پرلفظ ذهن. می‌خواهیم ببینیم که آیا انبار حمل این لفظ بر این معنا را به نحو اولی ذاتی اجازه می‌دهد یا نه. یعنی موقعی که در ذهنت می‌گردی می‌بینی که انبار اجازه داده حمل این لفظ را بر این معنا. این جا می‌فهمی که معنای این لفظ همین معنا است.

یک مرتبه انبار حمل را اجازه نمی‌دهد: حمل لفظ بر معنا. به نحو حمل اولی ذاتی. اگر اجازه نداد اثبات می‌شود که این جا معنا لفظ این معنا نیست. اثبات عدم وضع می‌شود. شک داری که آیا لفظ اسد معنایش رجل شجاع هست یا نه. الرجل الشجاع اسد. در انبار می‌گردیم؛ می‌بینیم انبار حمل اسد را بر رجل شجاع اجازه نمی‌دهد. این معنای آن نمی‌شود.

 آن اشکال دوری که در تبادر بود این جا هم می‌آید و دوباره همان جواب را می‌دهد.

چطور با تعریف من این رد می‌شود؟ یک اشکال بسیار گنده بر این علامت وارد است. گنده‌اش این است که با حمل اولی ذاتی اثبات ماهیت می‌شود. در معنای الفاظ ما کار به اتحاد مفهومی داریم. اگر شما با حمل اولی ذاتی بخواهی اثبات اتحاد مفهومی بکنی که محل بحث است این می‌شود اثبات اخص با اعم. این مثل آن است که من هزارتا دلیل بیاورم که در این اتاق حیوان است. بعد شما بگویید که منظور ایشان این است که شتر است. اثبات اعم هیچ وقت اثبات اخص نمی‌کند. اتحاد ماهوی اعم از اتحاد مفهومی است. یعنی نمی‌تواند مثلا در الانسان حیوان ناطق باشد.

۳

تطبیق: صحت حمل و عدم صحت حمل

عدم صحت سلب (سلب لفظ از معنای مشکوک. این عباره اخرای این است که حمل لفظ بر معنای مشکوک صحیح است.) و صحتُه (صحت سلب لفظ از معنای مشکوک؛ عباره اخرای عدم صحت حمل) و (تفسیر) صحه الحمل (حمل لفظ بر معنای مشکوک) و عدمه (صحت حمل):

ذكروا (از این ذکروا شاید بتوان گفت که مرحوم مظفر اعتقادش این است که این علامت درست نیست.): أنّ عدمَ صحّة سلب اللفظ عن المعنى الذي يُشَكّ في وضعه (لفظ) له (معنا) علامة أنّه (لفظ) حقيقة فيه (معنا)، و أنّ (عطف بر انّ قبل) صحّة السلب (سلب لفظ از معنای مشکوک) علامة على أنّه (لفظ) مجاز فيه (معنا).

و ذكروا أيضا: أنّ صحّة حمل اللفظ على ما (معنایی که) يشكّ في وضعه (لفظ) له (معنا) علامة الحقيقة، و عدم صحّة الحمل علامة على المجاز.

و هذا (این علامت دوم) ما يحتاج إلى تفصيل و بيان، فلتحقيق الحمل و عدمه و (تفسیر) السلب و عدمه نسلك (می‌پیماییم) الطرق الآتية:

۱. نجعل المعنى (مثلا الانسان) الذي يشكّ في وضع اللفظ له «موضوعا»، و نعبّر عنه (معنا) بأيّ لفظ كان يدلّ عليه (معنا).

ثمّ نجعل اللفظ المشكوك في وضعه (لفظ) لذلك المعنى «محمولا» بما (بهترین کسی که این ما را توضیح داد هاست امام است. باء به معنای مع است.) له من المعنى الارتكازيّ.

لهذا المعنى عندهم. وعليه فلا دور هنا ؛ لأنّ علمه يتوقّف على التبادر ، والتبادر يتوقّف على علم غيره.

العلامة الثانية : عدم صحّة السلب وصحّته ، وصحّة الحمل وعدمها

ذكروا : أنّ عدم صحّة سلب اللفظ عن المعنى الذي يشكّ في وضعه له علامة أنّه حقيقة فيه ، وأنّ صحّة السلب علامة على أنّه مجاز فيه.

وذكروا أيضا : أنّ صحّة حمل اللفظ على ما يشكّ في وضعه له علامة الحقيقة ، وعدم صحّة الحمل علامة على المجاز.

وهذا ما يحتاج إلى تفصيل وبيان ، فلتحقيق الحمل وعدمه والسلب وعدمه نسلك الطرق الآتية :

١. نجعل المعنى الذي يشكّ في وضع اللفظ له «موضوعا» ، ونعبّر عنه بأيّ لفظ كان يدلّ عليه.

ثمّ نجعل اللفظ المشكوك في وضعه لذلك المعنى «محمولا» بما له من المعنى الارتكازيّ.

ثمّ نجرّب أن نحمل بالحمل الأوّلي اللفظ بما له من المعنى المرتكز في الذهن على ذلك اللفظ الدالّ على المعنى المشكوك وضع اللفظ له. والحمل الأوّلي ملاكه الاتّحاد في المفهوم والتغاير بالاعتبار (١) ، وحينئذ إذا أجرينا هذه التجربة فإن وجدنا عند أنفسنا صحّة الحمل وعدم صحّة السلب علمنا تفصيلا بأنّ اللفظ موضوع لذلك المعنى ، وإن وجدنا عدم صحّة الحمل وصحّة السلب علمنا أنّه ليس موضوعا لذلك المعنى ، بل يكون استعماله فيه مجازا.

٢. إذا لم يصحّ عندنا الحمل الأوّلي نجرّب أن نحمله هذه المرّة بالحمل الشائع الصناعيّ (٢)

__________________

(١) وقد شرحنا الحمل وأقسامه في الجزء الأوّل من المنطق : ٩٣ ـ ٩٧. ـ منه رحمه‌الله ـ.

(٢) يسمّي هذا الحمل بالشائع ؛ لأجل شيوعه بين عامّة الناس ، وبالصناعيّ ؛ لأجل استعماله في صناعات العلوم.