درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۲۸: وضع یا شخصی است و یا نوعی

 
۱

خطبه

۲

تقسیم وضع به شخصی و نوعی

۹. الوضع شخصيّ و نوعيّ‏

بحث امروز اولش ساده است؛ ولی بعدش دقیق است. مخصوصا یک تعبیراتی مرحوم مظفر به کار برده است که تعبیرات دقیقی است.

اگر یادتان باشد قبلا به شما تذکر دادم که وضع سه تقسیم دارد: تقسیم اول وضع به اعتبار منشا وضع بر دو نوع است. یک وضع تعیینی و دو وضع تعیینی. وضع تعیینی هم دو نوع شد. وضع تعیینی قولی و فعلی. این تقسیم اول. تقسیم دوم: وضع به اعتبار معنا بر چهار نوع است... تقسیم سوم اول درس امروز: وضع به اعتبار لفظ بر دو نوع است: شخصی و نوعی. وضع شخصی چیست؟ واضع زمانی که می‌خواهد یک لفظی رابرای یک معنا وضع کند اگر همین لفظ را که می‌خواهد وضع کند برای یک معنایی در ذهن بیاورد به این وضع شخصی می‌گویند. مثل ماده‌ی ضَرَب. مثال سنگین می‌زنیم نه ساده. ضَرَبَ دو چیز دارد: ماده و هیات. ماده‌ی آن ضاد و باء و راء است. ماده‌ی تمام افعال وضعشان شخصی است. یعنی واضع زمانی که یم خواهد ضربٌ را وضع کند، هیمن ضاد و باء و راء را به ذهن می‌آورد. مثال دیگر: زیدٌ.

یک بحثی هست در فلسفه که الفاظ و معانی باید از فیلتر تصور بگذرد. گاهی افراد آن قدر تند صحبت می‌کنند که طرف فرک می‌کند از فیلتر تصور نگذشته است. این محال است. دلیلش در مباحث تخصصی فلسفه ان شاء الله.

دوم وضع نوعی: زماین که واضع می‌خواهد لفظی را برای یک معنایی وضع کند، خود این لفظ را در ذهن نمی‌آورد. کلی این لفظ را در ذهن می‌آورد. کلی یعنی لفظی که هم این لفظ را شامل می‌شود و هم الفاظ دیگر را. این جا به این لفظ می‌گویند وضعش نوعی است.

وضع نوعی فقط در هیات. مواد فقط شخصی است. منتها در اعراب هم می‌آید. ایشان نفرموده است. در مقووله‌ی الفاظ فقط در هیات است.

باید توجه کرد که آن کلی که در این جا تصور می‌شود وضعش شخصی است. آن چه که وضعش نوعی است آن لفظی است که این کلی کلی آن است.

مثل هیات ضربَ. این یک ماده دارد: ضربٌ که وضع آن شخصی است. ولکن یک هیات هم دارد. یعنی شکل و ریخت و قیافه. واضع برای وضع هیات ضربَ کلی آن را به ذهن می‌آورد. کلی آن هیات فعلَ است. چون این هیات هم شامل هیات ضربَ می‌شود، هم شامل هیات اکلَ هم هیات جلسَ و هم هیات شرُف می‌شود. آن وقت واضع می‌آید هیات فعلَ را وضع می‌کند. می‌گوید آن را وضع کردم برای ثبوت فعل برای فاعل غائب در زمان گذشته. به تبع وضع فعل، هیات ضرب هم وضع شد. این جا می‌گویند وضع ضرب نوعی بود.

مثال دیگر: هیات ضارب. ضارب یک ماده دارد: ضربٌ که وضع آن شخصی ااست. یک هیات هم دارد: ضارب بر شکل فاعل است. اما واضع هنگام وضع آن هیات ضاد و الف و راء و باء را به ذهن نمی‌آورد. بلکه هیات فاعل را به ذهن می‌آورد که کلی ان است که و آن را برای ذاتٌ ثبت له المبدا وضع می‌کند. این جا می‌گویند هیات ضارب وضع نوع یدارد. چون واضع خود انی را وضع نکرده است. بلکه کلی آن را وضع کرده است. مثال دیگر: مضروبٌ

پاسخ سوال یکی از حضار: هیات لفظ نیست. ولی احکام لفظ را دارد. چون هیات بدون لفظ نمی‌شود.

واضع نمی‌آید تک تک این مواد را ببرد به هیات فعل و وضع بکند. چون نه وقت دارد و نه شعورش اجازه می‌دهد این کار را بکند. لذا کلی اش را وضع می‌کند با یک تیر هزاران نشانه می‌زند.

۳

تطبیق: تقسیم وضع به شخصی و نوعی

[۱] قد عرفت في المبحث الرابع أنّه (شان) لا بدّ (اسم لا) في الوضع من (خبر لا) تصوّر اللفظ و المعنى، و عرفت هناك (مبحث چهارم)[۲] أنّ المعنى تارة (تاره همیشه ظرف است) يتصوّره الواضع بنفسه، و أخرى (عطف بر تارهً) بوجهه و (تفسیر) عنوانه (المعنی)، فاعرف هنا (در این مقدمه نهم) أنّ اللفظ أيضا كذلك (یا ایضا اضافه است یا کذلک)، ربما يتصوّره الواضع بنفسه (باء زائده) و يضعُه (لفظ را) للمعنى (یعنی وضع شخصی) كما هو (تصور خود لفظ) الغالب في الألفاظ (یعنی غالب الفاظ وضعشان شخصی است.)، فيسمّى الوضع حينئذ (حین تصور الوضع بنفسه): «شخصيّا» (این مقدمه ثمره‌ی عملی ندارد. چون ثمره‌ی عملی ندارد صاحب کفایه می‌گوید وضع ماده نوعی است. وضع هیات شخصی است به دو اعتبار. یک جای کفایه می‌گوید نه حالا بگوییم وضع ماده شخصی وضع هیات نوعی. هر دو هم درست. است. صاحب کفایه که می‌گوید وضع هیات شخصی است منظورش این است که این هیات شامل هیات‌های دیگر نمی‌شود. شما هیات فاعل را که وضع می‌کنید شامل هیات فعیل نمی‌شود. وضع ماده نوعی است یعنی ضرب که شما وضع می‌کنید شامل آن ضربٌ که در ضارب و مضروب و ضریب و ضرَبَ و یضرب است می‌شود. این‌ها را سعی کنید بفهمید. ولو ثمره نداشته باشد.)[۳]. و ربما يتصوّره (لفظ را) بوجهه (لفظ؛ یعنی کلی لفظ)[۴] و (تفسیر) عنوانه (عبارت نارسا است. شما بگویید واضع زمانی که کلی را در ذهن می‌آورد چه چیزی را وضع می‌کند؟ همان کلی را.)، فيسمّى الوضع: «نوعيّا».

و مثال الوضع النوعيّ الهيئات؛ فإنّ (فاء سببیت) الهيئة غير قابلة للتصوّر بنفسها (منظور از خود هیات یعنی بدون بردنش ذیل ماده‌ای از مواد.)، بل إنّما يصحّ تصوّرها في مادّة من موادّ اللفظ، كهيئة كلمة «ضرب»- مثلا- و هي هيئة الفعل الماضي، فإنّ (فاء سببیت) تصوّرها لا بدّ أن يكون في ضمن الضاد و الراء و الباء، أو في ضمن الفاء و العين و اللام في «فعل»[۵]. و لما كانت الموادّ غير محصورة (مراد غیر محصوره‌ی فلسفی نیست؛ غیر محصوره عرفی است.) و لا يمكن (لا یمکن درست ینست. که گفته که واضع نمی‌تواند تک تک مواد را تصور بکند؟ چطور مواد وضع شخصی داشت؟ باید بگوییم واضع نیازی نمی‌بیند. موقعی که می‌بیند با یک وضع می‌تواند همه‌ی هیات‌هایی که در ضمن این ماده هست را وضع بکند نیازی نمی‌بیند. واضع امروز می‌بیند احتیاج دارد به فهماندن هیات ضارب ان را وضع می‌کند. فردا احتیاج دارد به فهماندن هیات کاتب آن را وضع یم کند. شما می‌گویید همه‌اش را نمی‌تواند در ذهن بیارود. خب نیاورد. که گفته بیاورد. اصلا وضع در یک زمان ممکن نیست. به تدریج وضع می‌شود. امروز نیاز به این دارد این را وضع می‌کند فردا نیاز به آن دارد آن را وضع می‌کند. اصلا واضع هیچ وقت هیات فاعل را وضع نمی‌کند. امروز احتیاج پیدا می‌کند هیات ضارب را وضع ببکند آن را وضع می‌کند. همیشه وضع عند النیاز پیدا می‌شود. درست نیست لایمکن.) تصوّر جميعها فلا بدّ من الإشارة إلى أفرادها بعنوان عامّ، فيضع كلّ هيئة تكون على زنة «فَعَلَ»- مثلا- أو زنة «فاعل» أو غيرهما، و يتوصّل إلى تصوّر ذلك العامّ بوجود الهيئة في إحدى الموادّ (واضع می‌خواهد این هیات را وضع بکند. کلی آن را تصور یم کند. خب اگر بخواهد کلی این هیات را تصور بکند مجبور است هیات را در ذیل یک ماده‌ای از مواد ببرد دیگر. اهل ادب می‌گویند می‌برد در ذیل ماده‌ی فاء و عین و لام. این هم سر دارد. مرحوم رضی می‌فرماید این که ادبا فاء و عین و لام را در نظر گرفته‌اند چون ترکیبش می‌شود فعل و فعل یعنی کار؛ همه‌ی مواد کار هستند.)، كمادّة «فِعل» التي جرت الاصطلاحات عليها عند علماء العربيّة.


ما در خارج اصولمان نظریات علما را در وضع شخصی و نوعی آوردیم ویک اشکال به همه گرفتیم که تا الان کسی نتوانسته جواب دهد.

می‌خواهم زود بخوانم برسم به ده. کم کسی متوجه شده است آن ده را. حتی کسی که مخترعش است: ابن مالک در شرح کافیه

در شیراز استادی داشتیم آیت الله ملک حسینی برجسته‌ترین شاگرد حضرت امام در اصول ایشان است از نظر بنده. در اصول بالاتر از ایشان وجود ندارد. ایشان وقتی کسی کتابی را تمام می‌کرد می‌خواست وارد کتاب دیگری بشود خودش سوال می‌کرد. اگر طلبه تمام سیوطی را حفظ بود فقط ایشان یک سوال می‌کرد و بلد نبود، می‌گفت برگرد از اول. حالا جواب سوال مرا بدهید من شاگرد ایشان هستم.

این شرح فارسی (شرح استاد حیدری فسایی بر کفایه) از کفایه سخت‌تر است. نوشته ام هم اولش: برای کسی که در درس شرکت بکند. طلبه محال است بدون شرکت در درس این شرح را بفهمد.

آیت الله ملک حسینی در خطاطی و ادبیات و اصول سرآمد روزگار هستند. فقه و فلسفه هم مسلط هستند ایشان. با این که با فلسفه مخالف اند. از مدرسین فلسفه هستند. الان خارج فقه می‌گویند در شیراز. یکی از آقایان به آقای ملک الدینی گفته بود که نیاز نیست طلبه مختصر بخواند. چون ایشان مختصر را به جای مطول آورد. به نظرم ایشان فرمود که آقای جوادی مختصر پیش من خوانده بود. یک کسی آمده بود کگفته بود حاشیه ملا عبدالله نمی‌خواهد بخوانند، ساده است. گفته بود ساده است؟ برایم توضیح بده اگر ساده است. نتوانسته بود توضیح بدهد.

من بیست و هشت سال است که سه تا چهار عصر و هفت تا هشت صبح درس می‌گویم. بهترین وقت. یکی از اساتید می‌گفت تو چرا این قدر حسن ظنت زیاد است؟ کو مدرس کفایه که می‌گویی بیاید در مدارس؟ نظر ما انی است که درس‌ها بیاید در مدارس. قبلا مخالف بودیم؛ بعد خودمان فکر کردیم، احترام رهبری هم مضاعف شد گفتیم بیاید در مدارس. گفت استاد از کجا بیاوریم؛ گفتم پانصد و هفتاد مدرس کفایه هست. به شدت خندید. در بین کفایه‌ها سه کفایه است که سخت‌ترین آن‌ها کفایه دو هست. الان حدود دویست‌هایی می‌آیند.

٩. الوضع شخصيّ ونوعيّ

قد عرفت في المبحث الرابع (١) أنّه لا بدّ في الوضع من تصوّر اللفظ والمعنى ، وعرفت هناك أنّ المعنى تارة يتصوّره الواضع بنفسه ، وأخرى بوجهه وعنوانه ، فاعرف هنا أنّ اللفظ أيضا كذلك ، ربما يتصوّره الواضع بنفسه ويضعه للمعنى كما هو الغالب في الألفاظ ، فيسمّى الوضع حينئذ : «شخصيّا» (٢). وربما يتصوّره بوجهه وعنوانه ، فيسمّى الوضع : «نوعيّا».

ومثال الوضع النوعيّ الهيئات ؛ فإنّ الهيئة غير قابلة للتصوّر بنفسها ، بل إنّما يصحّ تصوّرها في مادّة من موادّ اللفظ ، كهيئة كلمة «ضرب» ـ مثلا ـ وهي هيئة الفعل الماضي ، فإنّ تصوّرها لا بدّ أن يكون في ضمن الضاد والراء والباء ، أو في ضمن الفاء والعين واللام في «فعل». ولمّا كانت الموادّ غير محصورة ولا يمكن تصوّر جميعها فلا بدّ من الإشارة إلى أفرادها بعنوان عامّ (٣) ، فيضع كلّ هيئة تكون على زنة «فعل» ـ مثلا ـ أو زنة «فاعل» أو غيرهما ، ويتوصّل إلى تصوّر ذلك العامّ بوجود الهيئة في إحدى الموادّ ، كمادّة «فعل» التي جرت الاصطلاحات عليها عند علماء العربيّة.

١٠. وضع المركّبات

ثمّ الهيئة الموضوعة لمعنى ، تارة تكون في المفردات ، كهيئات المشتقّات التي تقدّمت الإشارة إليها ، وأخرى في المركّبات ، كالهيئة التركيبيّة بين المبتدأ والخبر لإفادة حمل شيء ، على شيء ، وكهيئة تقديم ما حقّه التأخير لإفادة الاختصاص.

ومن هنا تعرف أنّه لا حاجة إلى وضع الجمل والمركّبات في إفادة معانيها زائدا على

__________________

(١) راجع الصفحة : ٢٧.

(٢) والمراد بالوضع الشخصيّ وضع اللفظ بوحدته الطبيعيّة وشخصيّته الذاتيّة ، لا وضع شخص اللفظ الصادر من المتكلّم ، فإنّه قد انقضى وانعدم ولا يمكن إعادته.

(٣) أي بوضع عنوان عامّ وتصوّره.