درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۲۶: دلالت تابع اراده است ۲

 
۱

خطبه

۲

دو آدرس

الدلاله تابعه للاراده: مصباح الاصول/۲/۱۲۶ (این آدرس خیلی عتیقه است.)

این را نخواندیم: والحق ان الدلاله: گنجینه‌ی خرد (نه رهبر خرد؛ گنجینه خرد را آقای هادوی نوشته‌اند که در منطق وارد است. بنا شده هفت جلد باشد، ولی دو جلد است فعلا. تا الان بهترین منطق فارسی این کتاب است) / ۲ / ۱۶۰

۳

مرور درس دیروز

دیروز مرحوم مظفر فرمود دلالت لفظ بر دو نوع است. دلالت تصوریه و تصدیقیه... «تکرار درس دیروز»

۴

سوالی که دیروز مطرح شد و پاسخ آن

پاسخ سوال دیروز: شرط سوم همان دلالت تصدیقیه است: اجمالا: این شرط مال مقام ثبوت است. منظور از مقام ثبوت یعنی واقع. با قطع نظر از کلام. ولی دلالت تصدیقیه مربوط به مقام اثبات است. یعنی مربوط به دلالت لفظ است. آن شرط مال مقام ثبوت و واقع است. چه لفظی در کار باشد یا نباشد. ولی دلالت تصدیقیه شرط لفظ است. به اصطلاح می‌گویند مقام اثبات.

۵

دلالت وضعیه چه نوع دلالتی است؟

اما بحث امروز: بحثی است ساده که مرحوم مظفر ساده رد شده و غلط. شما نگاه کنید من چطور وارد می‌شوم چطور خارج می‌شوم. این مهم‌تر از اصل بحث است. نحوه‌ی ورود و خروج از اصل بحث مهم‌تر است.

درباره‌ی دلالت وضعیه دو نظریه هست. دلالت وضعیه یعنی دلالت ناشی از وضع لفظ. همین یعنی چه؟ واضع این لفظ را وضع کرده است تا دلالت بکند. به این دلالت می‌گویند دلالت ناشی از وضع لفظ. شما می‌گویید واضع لفظ را وضع کرده برای یک معنایی که این لفظ دلالت بکند. این دلالت چه نوع دلالتی است؟ مثلا اسم بچه‌اش را می‌گذارد زید. این لفظ را وضع کرده تا دلالت بکند؛ چه نوع دلالتی؟ اختلاف است. مشهور یک حرف دارند. مرحوم مظفر هم یک حرف. ما در خارج نظر مشهور را انتخاب کرده‌ایم.

الان این آقا اسم بچه‌اش را می‌گذارد زید. طبق عقیده‌ی مرحوم مظفر این آقا که اسم بچه‌اش را زید می‌گذارد به خاطر چه می‌گذارد؟ به خاطر این که از دهان هر کس که زید آمد بیرون این زید دلالت بکند بر این که این آقای زید مراد و مقصود این آقای متکلم است.

یک: قول مشهور: بسیار قول درستی است. دلالت وضعیه دلالت تصوریه است. یعنی واضع لفظ را برای معنا وضع کرده است تا این لفظ سبب خطور معنا در ذهن سامع شود. پس دلالت وضعیه دلالت تصوریه است. یعنی آن دلالتی که ناشی می‌شود از وضع لفظ دلالت تصوریه است.

درباره‌ی مجاز سه نظریه است؛ مشهور می‌گویند مجاز وضع دارد. طبق قول مشهور عین همین بحث همان جا هم هست.

حالا دیگر مرحوم مظفر دلیل این نظریه را نیاورده است. در خارجمان دلیل این نظریه را آورده‌ایم.

نظریه دوم: قول مصنف[۱]: دلالت وضعیه دلالت تصدیقیه است. دلالت وضعیه یعنی آن دلالتی که ناشی می‌شود از وضع لفظ دلالت تصدیقیه است. یعنی واضع لفظ را وضع کرده است بخاطر این که لفظ دلالت بکند بر این که معنا و محتوای آن مراد و مقصود متکلم است.

یکی از حضار: در دلالت تصدیقیه کلام داشتیم؛ این جا لفظ است؟ استاد: شاید یکی از اشکالات به مرحوم مظفر همین باشد. مگر این که ایشان بگوید دلالت تصدیقیه در کلام نیست. که خلاف مشهور است. چون دلالت تصوریه در مفرد است، دلالت تصدیقیه با هر دو نوعش در کلام است.

دلیل: مرحوم صدر یک دلیلی آورده است. مرحوم مظفر هم یک دلیلی آورده است که هر دو باطل اند. مرحوم مظفر تمام هم و غمش این است که دلالت را بکند یک نوع: دلالت تصدیقیه. اصلا ما چیزی به نام دلالت تصوریه نداریم. حالا که دلالت را کرد یک نوع، پس باید بگویید که وضع لفظ برای معنای به خاطر چه نوع دلالتی است؟ قهرا می‌شود دلالت تصدیقیه. این تمام روح دلیل مرحوم مظفراست. می‌خواهد یک کاری بکند که دلالت تصوریه از گردونه خارج شود.

صغری: تعریف دلالت این است، این در دلالت تصوریه نیست. پس تعریف دلالت در دلالت تصوریه نیست. پس ما چیزی به نام دلالت تصوریه نداریم. پس دلالت منحصر می‌شود دریک دلالت. تعریف دلالت: کاشف بودن دال از وجود مدلول.

شما در منطق خواندید: و هو ان یکشف الدال عن وجود المدلول. به طوری که اگر شما علم به دال پیدا کردید علم به مدلول پیدا کنید.

کبری: کاشف بودن دال از وجود مدلول در دلالت تصدیقیه موجود و در دلالت تصوریه منتفی است. اگر من این جا جدی در مقام اهمال و اجمال هم نیستم، قرینه هم بر خلاف نمی‌آورم، بگویم زید جاء. زید را می‌گویند دال. معنای آن را می‌گویند مدلول. این زید کاشف از این است که معنایش در ذهن من هست. این جا کاشف شد دال از وجود مدلول. معنای زید. به طوری که شما وقتی علم پیدا می‌کنید که معنای زید در ذهن من هست. الان کاشف بودن دال از وجود مدلول در دلالت تصدیقیه موجود است. ولی در دلالت تصوریه منتفی است. آقایی که خوابیده می‌گوید زید؛ الان شما علم به دال پیدا کردید. این دال کاشف از وجود مدلول نیست. [مدلول] در ذهن متکلم است. در الفاظ موطن معنا ذهن است. تتعریف دلالت این استکه دال کاشف باشد از وجود مدلول در موطن خودش.

کاشف بودن دال از وجود مدلول در دلالت تصدیقیه هست. چون اگر شرایط دلالت تصدیقیه موجود باشد، کسی به شما بگوید زید جاء، این زید دلالت می‌کند از این که معنای زید در ذهن این متکلم هست. ولی این کاشفیت در دلالت تصوریه نیست.

شما کافی است یک مثال پیدا بکنید که در یک دلالت تصوری نباشد، [تا عدم کاشفیت دال از مدلول در دلالت تصوریه ثابت شود.]

نتیجه: تعریف دلالت در دلالت تصدیقیه و در دلالت تصوریه منتفی است. اگر تعرییف دلالت در دلالت تصوریه نیست، معلوم یم شود اصلا دلالت تصوریه دلالت نیست.

بنابر این اولا دلالت یک قسم بیشتر نیست. ولذا اگر شما بگویید دلالت دو نوع است تصوریه و تصدیقیه این می‌شود تقسیم شیء به خودش و غیر خودش. شما در منطق خواندید که تقسیم باید پنج شرط داشته باشد.

ثانیا نامیدن دلالت تصوریه به دلالت مجاز است. چون شما الان گفتید که تعریف دلالت شامل دلالت تصوری نیست. حالا چیست می‌گوییم.

دیگر بقیه‌اش را مرحوم مظفر قصه فرموده است. ما در خارج این دلیل را رد کرده‌ایم؛ نظریه مشهور را پذیرفته‌ایم و برای آن دلیل آوردیم. هم صغری را رد کرده‌ایم هم صغری را. چرا که مرحوم مظفر می‌فرماید تعریف دلالت این است. عزیز من! تو این را این طور تعریف کرده‌ای. این را می‌گویند مغالطه‌ی رساله‌ای.


این‌ها اصول فقه نیست. این‌ها کفایه است. این‌ها مافوق کفایه است. آن وقت من هم روی آن وقت می‌گذارم.

۶

تطبیق: دلالت وضعیه چه نوع دلالتی است؟

[این قسمت از متن کتاب توسط استاد خوانده نشده است: على أنّ المعنى مراد للمتكلّم في اللفظ و قاصد لاستعماله فيه. و هذه الدلالة متوقّفة على عدّة أشياء: أوّلا: على إحراز كون المتكلّم في‏ مقام البيان و الإفادة، و ثانيا: على إحراز أنّه جادّ غير هازل، و ثالثا: على إحراز أنّه قاصد لمعنى كلامه شاعر به، و رابعا: على عدم نصب قرينة على إرادة خلاف الموضوع له، و إلّا كانت الدلالة التصديقيّة على طبق القرينة المنصوبة.]

و المعروف أنّ الدلالة الأولى (التصوّريّة) معلولة للوضع (یعنی وضع علت می‌شود برای دلالت تصوریه. یعنی موقعی که لفظ برای این معنا وضع شد، این لفظ سبب خطور معنا در ذهن شنونده می‌شود.) أي أنّ الدلالة الوضعيّة هي الدلالة التصوّريّة. و هذا هو (هذا؛ ضمیر فصل برای تاکید) مراد من يقول: «إنّ الدلالة غير تابعة للإرادة (چه نوع دلالتی تابع اراده‌ی متکلم است؟ دلالت تصدیقیه. البته این‌هایی که می‌گویند دلالت تصدیقی تابع اراده است چرا از بین این چهار تا یکی اش را انتخاب کرده‌اند؟ چون مهم ترینش این است. یعنی دلالت تابع اراده نیست. تابع یعنی شنونده علم دارد به وضع. علم به وضع که پیدا کرد دلالت پیدا می‌شود. پس این کسی که گفته دلالت تابع اراده نیست، مرادش دلالت تصوریه است. [۱])، بل تابعة لعلم السامع بالوضع».

و الحقّ أنّ الدلالة تابعة للإرادة (اول متکلم باید معنا را اراده بکند تا کلام دلالت بر آن معنا بکند. تابع یعنی اول اراده بعد دلالت. متنها اراده‌ی که؟ متکلم. اراده‌ی چه؟ معنا. و أوّل من تنبّه لذلك فيما نعلم (تا آن جا یی که ما می‌دانیم)، الشيخ (شیخ نه، خواجه) نصير الدين الطوسيّ قدّس سرّه؛ لأنّ (لام تعلیل؛ قیاس مضمر) الدلالة في الحقيقة منحصرة في الدلالة التصديقيّة، و الدلالة التصوّريّة التي يسمّونها (علما دلالت تصوریه را) دلالة ليست (دلالت تصوریه) بدلالة، و إن سمّيت (دلالت تصوریه) كذلك (دلالت) فإنّه (تسمیه) من باب التشبيه و التجوّز (اگر یک کسی انی جا خوابیده و از دهانش زید می‌آید، شما ذهنتان منتقل می‌شود به زید، شما به این می‌گویید دلالت، این در واقع تشبیه است. چون شبیه به دلالت تصدیقیه است. در این که در هر دو شنونده چیزی می‌فهمد.)؛ لأنّ التصوّريّة في الحقيقة هي (تصوریه) من باب تداعي (تداعی یعنی خواندن) المعاني (بهترین کسی که تداعی معانی را توضیح داده است شهید مطهری است. تداعی معانی یعنی یک معنا یک معنای دیگر را بخواند بیاید د رذهن. مثال: مثل این که یک استادی هست از اساتید برجسته‌ی حوزه که کتابش هم قرار است جزء کتب درسی جامعه الزهرا شود، این خیلی به من علاقه دارد. یک نفر موقعی که او را می‌بیند، ذهن او منتقل می‌شود به من. یک معنا معنا ی دیگر را می‌خواند؛ می‌آورد در ذهن.) الذي يحصل بأدنى مناسبة، (فاء نتیجه) فتقسيم الدلالة إلى تصديقيّة و تصوّريّة تقسيم الشي‏ء (دلالت) إلى نفسه و إلى غيره[۲].

و السرّ في ذلك (انحصار دلالت در تصدیقیه؛ در صغری هستیم.) أنّ الدلالة حقيقة- كما فسّرناها في كتاب المنطق، الجزء الأوّل بحث الدلالة- هي (دلالت) أن يكشف الدالّ عن وجود المدلول (من دو مثال زدم. دود دال بر آتش است و لفظ دال بر معنای خودش در ذهن. چرا دو مثال؟ چون موطن مدلول دو جاست: خارج و ذهن.)، (فاء نتیجه) فيحصل من العلم به العلم بالمدلول، سواء كان الدالّ لفظا أو غير لفظ، مثلا إنّ طرقة الباب يقال:


اگر این نوار پیاده شود چیز خوبی از آن بیرون می‌آید.

استاد: ای خدا رحمتت کند؛ عزیز من! کتاب درسی که این جور نباید باشد؛ لهمان کردی...!

مقام البيان والإفادة ، وثانيا : على إحراز أنّه جادّ غير هازل ، وثالثا : على إحراز أنّه قاصد لمعنى كلامه شاعر به ، ورابعا : على عدم نصب قرينة على إرادة خلاف الموضوع له ، وإلاّ كانت الدلالة التصديقيّة على طبق القرينة المنصوبة.

والمعروف أنّ الدلالة الأولى (التصوّريّة) معلولة للوضع ـ أي أنّ الدلالة الوضعيّة هي الدلالة التصوّريّة ـ. وهذا هو مراد من يقول : «إنّ الدلالة غير تابعة للإرادة ، بل تابعة لعلم السامع بالوضع» (١).

والحقّ أنّ الدلالة تابعة للإرادة ـ وأوّل من تنبّه لذلك فيما نعلم ، الشيخ نصير الدين الطوسيّ قدس‌سره (٢) ـ ؛ لأنّ الدلالة في الحقيقة منحصرة في الدلالة التصديقيّة ، والدلالة التصوّريّة التي يسمّونها دلالة ليست بدلالة ، وإن سمّيت كذلك فإنّه من باب التشبيه والتجوّز ؛ لأنّ التصوّريّة في الحقيقة هي من باب تداعي المعاني الذي يحصل بأدنى مناسبة ، فتقسيم الدلالة إلى تصديقيّة وتصوّريّة تقسيم الشيء إلى نفسه وإلى غيره.

والسرّ في ذلك أنّ الدلالة حقيقة ـ كما فسّرناها في كتاب المنطق ، الجزء الأوّل بحث الدلالة (٣) ـ هي أن يكشف الدالّ عن وجود المدلول ، فيحصل من العلم به العلم بالمدلول ، سواء كان الدالّ لفظا أو غير لفظ ، مثلا إنّ طرقة الباب يقال : إنّها دالّة على وجود شخص على الباب ، طالب لأهل الدار ؛ باعتبار أنّ المطرقة موضوعة لهذه الغاية. وتحليل هذا المعنى أنّ سماع الطرقة يكشف عن وجود طالب قاصد للطلب ، فيحصل من العلم بالطرقة العلم بالطارق وقصده ، ولذلك يتحرّك السامع إلى إجابته. لا أنّه ينتقل ذهن السامع من

__________________

(١) الفصول الغرويّة : ١٧ ـ ١٨.

(٢) شرح الإشارات ١ : ٣٢. ونسبه إليه العلاّمة الحلّي في الجوهر النضيد : ٨ ، وإن تنظّر فيه.

وقد ينسب إليه والشيخ الرئيس كما في الفصول الغرويّة : ١٧ ؛ وكفاية الأصول : ٣٢. والتحقيق أنّ نسبة هذا القول إلى الشيخ الرئيس غير ثابتة. وأمّا قوله في الفصل الثامن من المقالة الأولى من الفنّ الأوّل من منطق الشفاء ١ : ٤٢ : «لأنّ معنى دلالة اللفظ هو أن يكون اللفظ اسما لذلك المعنى على سبيل القصد الأوّل» فلا يشعر به.

(٣) المنطق ١ : ٣٦ و ٣٨.