اما بحث امروز: بحثی است ساده که مرحوم مظفر ساده رد شده و غلط. شما نگاه کنید من چطور وارد میشوم چطور خارج میشوم. این مهمتر از اصل بحث است. نحوهی ورود و خروج از اصل بحث مهمتر است.
دربارهی دلالت وضعیه دو نظریه هست. دلالت وضعیه یعنی دلالت ناشی از وضع لفظ. همین یعنی چه؟ واضع این لفظ را وضع کرده است تا دلالت بکند. به این دلالت میگویند دلالت ناشی از وضع لفظ. شما میگویید واضع لفظ را وضع کرده برای یک معنایی که این لفظ دلالت بکند. این دلالت چه نوع دلالتی است؟ مثلا اسم بچهاش را میگذارد زید. این لفظ را وضع کرده تا دلالت بکند؛ چه نوع دلالتی؟ اختلاف است. مشهور یک حرف دارند. مرحوم مظفر هم یک حرف. ما در خارج نظر مشهور را انتخاب کردهایم.
الان این آقا اسم بچهاش را میگذارد زید. طبق عقیدهی مرحوم مظفر این آقا که اسم بچهاش را زید میگذارد به خاطر چه میگذارد؟ به خاطر این که از دهان هر کس که زید آمد بیرون این زید دلالت بکند بر این که این آقای زید مراد و مقصود این آقای متکلم است.
یک: قول مشهور: بسیار قول درستی است. دلالت وضعیه دلالت تصوریه است. یعنی واضع لفظ را برای معنا وضع کرده است تا این لفظ سبب خطور معنا در ذهن سامع شود. پس دلالت وضعیه دلالت تصوریه است. یعنی آن دلالتی که ناشی میشود از وضع لفظ دلالت تصوریه است.
دربارهی مجاز سه نظریه است؛ مشهور میگویند مجاز وضع دارد. طبق قول مشهور عین همین بحث همان جا هم هست.
حالا دیگر مرحوم مظفر دلیل این نظریه را نیاورده است. در خارجمان دلیل این نظریه را آوردهایم.
نظریه دوم: قول مصنف[۱]: دلالت وضعیه دلالت تصدیقیه است. دلالت وضعیه یعنی آن دلالتی که ناشی میشود از وضع لفظ دلالت تصدیقیه است. یعنی واضع لفظ را وضع کرده است بخاطر این که لفظ دلالت بکند بر این که معنا و محتوای آن مراد و مقصود متکلم است.
یکی از حضار: در دلالت تصدیقیه کلام داشتیم؛ این جا لفظ است؟ استاد: شاید یکی از اشکالات به مرحوم مظفر همین باشد. مگر این که ایشان بگوید دلالت تصدیقیه در کلام نیست. که خلاف مشهور است. چون دلالت تصوریه در مفرد است، دلالت تصدیقیه با هر دو نوعش در کلام است.
دلیل: مرحوم صدر یک دلیلی آورده است. مرحوم مظفر هم یک دلیلی آورده است که هر دو باطل اند. مرحوم مظفر تمام هم و غمش این است که دلالت را بکند یک نوع: دلالت تصدیقیه. اصلا ما چیزی به نام دلالت تصوریه نداریم. حالا که دلالت را کرد یک نوع، پس باید بگویید که وضع لفظ برای معنای به خاطر چه نوع دلالتی است؟ قهرا میشود دلالت تصدیقیه. این تمام روح دلیل مرحوم مظفراست. میخواهد یک کاری بکند که دلالت تصوریه از گردونه خارج شود.
صغری: تعریف دلالت این است، این در دلالت تصوریه نیست. پس تعریف دلالت در دلالت تصوریه نیست. پس ما چیزی به نام دلالت تصوریه نداریم. پس دلالت منحصر میشود دریک دلالت. تعریف دلالت: کاشف بودن دال از وجود مدلول.
شما در منطق خواندید: و هو ان یکشف الدال عن وجود المدلول. به طوری که اگر شما علم به دال پیدا کردید علم به مدلول پیدا کنید.
کبری: کاشف بودن دال از وجود مدلول در دلالت تصدیقیه موجود و در دلالت تصوریه منتفی است. اگر من این جا جدی در مقام اهمال و اجمال هم نیستم، قرینه هم بر خلاف نمیآورم، بگویم زید جاء. زید را میگویند دال. معنای آن را میگویند مدلول. این زید کاشف از این است که معنایش در ذهن من هست. این جا کاشف شد دال از وجود مدلول. معنای زید. به طوری که شما وقتی علم پیدا میکنید که معنای زید در ذهن من هست. الان کاشف بودن دال از وجود مدلول در دلالت تصدیقیه موجود است. ولی در دلالت تصوریه منتفی است. آقایی که خوابیده میگوید زید؛ الان شما علم به دال پیدا کردید. این دال کاشف از وجود مدلول نیست. [مدلول] در ذهن متکلم است. در الفاظ موطن معنا ذهن است. تتعریف دلالت این استکه دال کاشف باشد از وجود مدلول در موطن خودش.
کاشف بودن دال از وجود مدلول در دلالت تصدیقیه هست. چون اگر شرایط دلالت تصدیقیه موجود باشد، کسی به شما بگوید زید جاء، این زید دلالت میکند از این که معنای زید در ذهن این متکلم هست. ولی این کاشفیت در دلالت تصوریه نیست.
شما کافی است یک مثال پیدا بکنید که در یک دلالت تصوری نباشد، [تا عدم کاشفیت دال از مدلول در دلالت تصوریه ثابت شود.]
نتیجه: تعریف دلالت در دلالت تصدیقیه و در دلالت تصوریه منتفی است. اگر تعرییف دلالت در دلالت تصوریه نیست، معلوم یم شود اصلا دلالت تصوریه دلالت نیست.
بنابر این اولا دلالت یک قسم بیشتر نیست. ولذا اگر شما بگویید دلالت دو نوع است تصوریه و تصدیقیه این میشود تقسیم شیء به خودش و غیر خودش. شما در منطق خواندید که تقسیم باید پنج شرط داشته باشد.
ثانیا نامیدن دلالت تصوریه به دلالت مجاز است. چون شما الان گفتید که تعریف دلالت شامل دلالت تصوری نیست. حالا چیست میگوییم.
دیگر بقیهاش را مرحوم مظفر قصه فرموده است. ما در خارج این دلیل را رد کردهایم؛ نظریه مشهور را پذیرفتهایم و برای آن دلیل آوردیم. هم صغری را رد کردهایم هم صغری را. چرا که مرحوم مظفر میفرماید تعریف دلالت این است. عزیز من! تو این را این طور تعریف کردهای. این را میگویند مغالطهی رسالهای.