درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۱۳: اقسام وضع ۳

 
۱

خطبه

۲

سه آدرس

سه تا آدرس:

در مورد یک: ان یکون معنی المتصور، آخرش داشتیم: الوضع خاص: انوار الاصول/۱/۳۶ (در این آدرس اصطلاح وضع کاملا مشخص می‌شود.)؛

بروید سراغ ۳: الوضع عام و الموضوع له خاص: فوائد الاصول [مرحوم نایینی] /۱/۳۲ [۱]،

پایین دارد: و مثال الاول الاعلام الشخصیه: تهذیب الاصول (دو تا داریم: یکی تهذیب علامه‌ی حلی[۲]، یکی تهذیب امام؛ این جا تهذیب الاصول امام منظور است.) /۱/۱۲[۳]


ثمّ لا يذهب عليك انّ الوضع العامّ و الموضوع له الخاصّ يكون قسما من أقسام المشترك اللّفظي، بداهة انّ الموضوع له في ذلك انّما يكون هي الأفراد، و من المعلوم تباين الأفراد بعضها مع بعض، فيكون اللّفظ بالنّسبة إلى الأفراد من المشترك اللّفظي، غايته انّه لم يحصل ذلك بتعدد الأوضاع، بل بوضع واحد، و لكن ينحلّ في الحقيقة إلى أوضاع متعددة حسب تعدّد الأفراد.

و بالجملة: لا فرق بين الوضع العامّ و الموضوع له الخاصّ، و بين قوله: كلّما يولد لي في هذه اللّيلة فقد سمّيته عليّا، فكما انّ قوله ذلك يكون من المشترك اللّفظي، إذ مرجع ذلك إلى انّه قد جمع ما يولد له في اللّيلة في التّعبير، و سمّاهم بعليّ، فيكون من المشترك اللّفظي، إذ لا جامع بين نفس المسمّيات، لتباين ما يولد له في هذه اللّيلة، فكذلك الوضع العامّ و الموضوع له الخاصّ.

بل يمكن ان يقال: انّ قوله كلّما يولد لي في هذه إلخ يكون من الوضع العامّ و الموضوع له الخاصّ أيضا، غايته انّ الجامع المتصوّر حين الوضع، تارة يكون ذاتيّا للأفراد كما إذا تصوّر الإنسان و جعل اللّفظ بإزاء الأفراد، و أخرى يكون عرضيّا جعليّا، كتصوّر مفهوم ما يولد فتأمّل جيّدا، هذا.

مقرر: کتاب علامه‌ی حلی تهذیب الوصول نام دارد و کتاب امام خمینی تهذیب الاصول. غیر از امام خمینی، مرحوم سید عبدالاعلی سبزواری هم کتابی با نام تهذیب الاصول نگاشته است.

الأمر الرابع لا إشكال عندهم و لا خلاف في تحقق عموم الوضع و الموضوع له و خصوصهما في الخارج، و مثلوا للأول بأسماء الأجناس و للثاني بالأعلام- و لكن في النّفس من التمثيل بالأعلام للثاني شيئا، إذ لو كانت موضوعة لنفس الخارج و الهوية الوجودية، لزم ان يكون قولنا زيد موجود قضية ضرورية، و من قبيل حمل الشي‏ء على نفسه، و مجازية قولنا زيد معدوم أو زيد اما موجود و اما معدوم، لاحتياجها إلى عناية التجريد، مع انا لا نجد الفرق بينها و بين ما إذا كان المحمول لفظ قاعدا و قائم- و الّذي يناسب الارتكاز هو القول بكونها موضوعة لماهية لا تنطبق الا على فرد واحد! لا للماهية المنطبقة على الكثيرين و لا للفرد المشخص، و على هذا الارتكاز جرت سيرة العوام في الاخبار عن معدومية المسميات في زمان و موجوديتها في زمان آخر و يقال لم يكن زيد في ذلك الزمان بل وجد بعده- فيستكشف ان الوضع لم ينحدر على الهوية الوجودية بل على ماهية مخصصة بإضافات كثيرة و حدود وافرة، و لو ارتكازا، لينطبق على المشخص المعين.

۳

تکرار درس دیروز به عبارتی دیگر

از سر «و علی هذا» تا شماره یک، یک لبی داخلش است که آن را می‌خواهیم بیان کنیم. آن این است: معنی موضوع له دو صورت دارد. معنی موضوع له یعنی چه؟ یعنی آن معنایی که بنا هست لفظ برای آن وضع بشود. (صحبت از تصور نیست.) یا جزئی است یا کلی. اگر جزئی بود خودش دو صورت دارد. اگر کلی هم بود خودش دو صورت دارد. اگر جزئی بود: یا خود همین معنی جزئی تصور شده است (این جا صحبت از تصور به میان آمد) یا عنوانش. به اولی می‌گویند وضع خاص موضوع له خاص. به دومی می‌گویند وضع عام موضوع له خاص. این عنوان یعنی کلی آن. سلسله مراتب جنس.

اگر کلی باشد؛ یا در مقام تصور هم همین معنای کلی را تصور می‌کنیم. یا عنوان آن کلی را تصور می‌کنیم. (این بحث ثمره‌ی فقهی دارد. اختلاف بین فاضل تونی و شیخ انصاری و صاحب کفایه به وجود آورده است.) این می‌شود وضع عام موضوع له عام.

گاهی برای وضع معنایی که قرار است وضع برای آن صورت گیرد کلی است؛ ولی در مقام تصور عنوان آن کلی را به ذهن می‌آوریم. حال عنوان آن چیست؟ جزئی است بنابر قول میرزا حبیب الله. می‌شود وضع عام موضوع له خاص. این که مرحوم مظفر گفت حصر عقلی است، این طور حصر عقلی است. عنوان کلی را میرزا حبیب الله خاص می‌داند که مرحوم مظفر غلط می‌داند و اصلا قبول ندارد. میرزا حبیب الله می‌گوید می‌توانی با تصور جزئی به تصور کلی برسی. یعنی تصور جزئی را که کردی در شکم آن تصور کلی هم هست.

از یک تا سر «اذا عرفت» همین است؛ ولی به عبارت دیگر. من می‌خواهم آن عبارت دیگر هم بگویم. گفتیم وضع سه تقسیم دارد: به اعتبار منشا وضع، به اعتبار لفظ که در مقدمه نهم می‌رسیم و یک تقسیم به اعتبار معنا. تقسیم به اعتبار معنی چهار صورت برای آن متصور است: وضع خاص موضوع له خاص، وضع عام موضوع له عام، وضع عام موضوع له خاص، وضع خاص موضوع له عام. (توضیحشان گذشت.)

مثال: یک آبمیوه فروش چند چیز را باهم قاطی می‌کند و می‌گوید اسم هر معجونی که از این‌ها ترکیب یافته باشد را «سقمونیا» می‌گذارم. این جا آن چه که تصور کرده است خاص است؛ اما وضعی که صورت گرفته است عام می‌باشد. این محال نیست. ما در خارجمان اثبات کردیم ممکن‌ترین صورت این است که مرحوم مظفر می‌گوید محال است.

وضع عام موضوع له خاص: ممکن است. چون هیچ امر محالی این جا لازم نمی‌آید. مثال دارد یا ندارد؟ اختلاف است. مصنف ما می‌گوید مثال دارد: مثل حروف، اسمای اشاره، موصولات، ضمایر و هیات. صاحب کفایه می‌گوید مثال ندارد.

۴

ادامه‌ی تطبیق تقسیم وضع بر اساس معنا

و إنّما النزاع وقع في أمرين (امرین یعنی شیئین. امر بیست و شش معنی دارد. نزاع یعنی اختلاف علما): الأوّل: في إمكان القسم الرابع (مرحوم مظفر می‌گوید امکان ندارد. میرزا حبیب الله می‌گوید علاوه بر این که امکان دارد روشن‌ترین صورت از این صور اربعه همین است.). و الثاني: في وقوع الثالث بعد التسليم بإمكانه (واقع شدن یعنی مثال داشتن. بحث از وقوع بعد از این که شما امکانش را قبول کردی وارد می‌شود.)(اگر با اصول رفیق بشوید، پا به پایتان راه می‌آید. چطور رفیق می‌شوید؟ هر چه که من می‌گویم بفهمید. اگر رفیق نشدید صفحه به صفحه برایتان تناقض پیش می‌آید.).

مرحوم مظفر می‌گوید قسم چهارم محال است و قسم سوم مثال دارد. حق هم با مرحوم مظفر است. صاحب کفایه می‌گوید مثال ندارد که به تعبیر آقای بروجردی حرف مشهور را نفهمیده است و یک چیزی را به مشهور نسبت داده است و اشکال می‌گیرد. طلبه‌ها هم لذت می‌برند می‌فهمند. اگر فهمیده بود راحت می‌گفت که وضع عام موضوع له خاص داریم.

و الصحيح عندنا استحالة الرابع و وقوع الثالث (دو مدعَی)، و مثاله (مثال قسم سوم): الحروف و أسماء الإشارة و الضمائرُ و الاستفهامِ و نحوِها (حرف و اسمای اشاره و ضمایر، نحوها مثل موصولات و هیات.) على ما سيأتي.

۵

مقدمه‌ی پنجم: استحاله‌ی قسم چهارم

۵. استحالة القسم الرابع‏

از سر این پنج تا سر شش: مدعای مصنف این است که قسم چهارم محال است. خیلی راحت.

دلیل: صغری: شرط وضع تصور معنای موضوع له است. یعنی واضع زمانی که می‌خواهد لفظ را برای یک معنا وضع بکند باید آن معنا را تصور بکند. کبری: تصور معنای موضوع له در قسم چهارم منتفی است. یعنی چه؟ یعنی واضع در قسم چهارم معنای موضوع له را تصور نکرده است.

معنای موضوع له در قسم چهارم چیست؟ عام است. مرحوم مظفر می‌گوید عام در قسم چهارم تصور نشده است. این عام خودش تصور نشده است. چون فرض این است که خاص تصور شده است. چون شما می‌گویید وضع خاص [است]. عنوانش هم تصور نشده است (مقدمه‌ی سه چهار روز پیش مرا بیاورید). چون فرض این است که شما خاص را تصور کرده‌اید و خاص عنوان برای عام قرار نمی‌گیرد.

خودش که تصور نشده است. اگر بشود که دیگر می‌شود قسم دوم. عنوان این عام هم تصور نشده است. چون فرض این است که جزئی تصور شده است. واضع باید معنای موضوع له را یا بنفسه یا بوجهه تصور کند. در هیچ یک از این دو معنای متصور خاص نمی‌شود. و فرض این است که وضع خاص است. نتیجه: شرط وضع در قسم چهارم منتفی است.

أمّا استحالة الرابع- و هو الوضع الخاصُّ و الموضوع له العامّ- فنقول (جواب اما) في بيانها (بیان استحاله):

متصوّر بنفسه لا بوجهه ـ ؛ ويسمّى هذا القسم : «الوضع عامّ والموضوع له عامّ».

٣. أن يكون المتصوّر كلّيّا ، والموضوع له أفراد الكلّيّ لا نفسه ـ أي إنّ الموضوع له جزئيّ غير متصوّر بنفسه بل بوجهه ـ ؛ ويسمّى هذا القسم : «الوضع عامّ والموضوع له خاصّ».

٤. أن يكون المتصوّر جزئيّا ، والموضوع له كلّيّا لذلك الجزئيّ ؛ ويسمّى هذا القسم : «الوضع خاصّ والموضوع له عامّ».

إذا عرفت هذه الأقسام المتصوّرة العقليّة ، فنقول : لا نزاع في إمكان الأقسام الثلاثة الأولى ، كما لا نزاع في وقوع القسمين الأوّلين. ومثال الأوّل : الأعلام الشخصيّة ، كمحمّد وعلي وجعفر ؛ ومثال الثاني : أسماء الأجناس ، كماء وسماء ونجم وإنسان وحيوان.

وإنّما النزاع وقع في أمرين : الأوّل : في إمكان القسم الرابع. والثاني : في وقوع الثالث بعد التسليم بإمكانه. والصحيح عندنا استحالة الرابع ووقوع الثالث ، ومثاله : الحروف وأسماء الإشارة والضمائر والاستفهام ونحوها على ما سيأتي (١).

٥. استحالة القسم الرابع

أمّا استحالة الرابع ـ وهو الوضع الخاصّ والموضوع له العامّ ـ فنقول في بيانها : إنّ النزاع في إمكان ذلك ناشئ من النزاع في إمكان أن يكون الخاصّ وجها وعنوانا للعامّ ، وذلك لما تقدّم أنّ المعنى الموضوع له لا بدّ من تصوّره بنفسه أو بوجهه ؛ لاستحالة الحكم على المجهول ، والمفروض في هذا القسم أنّ المعنى الموضوع له لم يكن متصوّرا ، وإنّما تصوّر الخاصّ فقط ، وإلاّ لو كان متصوّرا بنفسه ولو بسبب تصوّر الخاصّ ، كان من القسم الثاني ، وهو الوضع العامّ والموضوع له العامّ ، ولا كلام في إمكانه بل في وقوعه كما تقدّم.

فلا بدّ حينئذ للقول بإمكان القسم الرابع من أن نفرض أنّ الخاصّ يصحّ أن يكون وجها من وجوه العامّ ، وجهة من جهاته حتى يكون تصوّره كافيا عن تصوّر العامّ بنفسه ، ومغنيا عنه ؛ لأجل أن يكون تصوّرا للعامّ بوجه.

__________________

(١) يأتي في الأمر السادس من المقدّمة.

ولكنّ الصحيح ـ الواضح لكلّ مفكّر ـ أنّ الخاصّ ليس من وجوه العامّ ، بل الأمر بالعكس من ذلك ؛ فإنّ العامّ هو وجه من وجوه الخاصّ ، وجهة من جهاته. ولذا قلنا بإمكان القسم الثالث وهو «الوضع العامّ والموضوع له الخاص» ؛ لأنّا إذا تصوّرنا العامّ فقد تصوّرنا في ضمنه جميع أفراده بوجه ، فيمكن الوضع لنفس ذلك العامّ من جهة تصوّره بنفسه ، فيكون من القسم الثاني ، ويمكن الوضع لأفراده من جهة تصوّرها بوجهها ، فيكون من الثالث ، بخلاف الأمر في تصوّر الخاصّ ، فلا يمكن الوضع معه إلاّ لنفس ذلك الخاصّ ، ولا يمكن الوضع للعامّ ؛ لأنّا لم نتصوّره أصلا ، لا بنفسه بحسب الفرض ولا بوجهه ؛ إذ ليس الخاصّ وجها له (١). ويستحيل الحكم على المجهول المطلق.

٦. وقوع الوضع العامّ والموضوع له الخاصّ ، وتحقيق المعنى الحرفي

أمّا وقوع القسم الثالث : فقد قلنا : إنّ مثاله وضع الحروف ، وما يلحق بها من أسماء الإشارة والضمائر والموصولات والاستفهام ونحوها.

وقبل إثبات ذلك لا بدّ من تحقيق معنى الحرف وما يمتاز به عن الاسم ، فنقول : الأقوال في وضع الحروف وما يلحق بها من الأسماء ثلاثة :

١. إنّ الموضوع له في الحروف هو بعينه الموضوع له في الأسماء المسانخة لها في المعنى ، فمعنى «من» الابتدائيّة هو عين معنى كلمة «الابتداء» بلا فرق ، وكذا معنى «على» معنى كلمة «الاستعلاء» ، ومعنى «في» معنى كلمة «الظرفيّة» ... وهكذا.

وإنما الفرق في جهة أخرى ، وهي أنّ الحرف وضع لأجل أن يستعمل في معناه إذا لوحظ ذلك المعنى حالة وآلة لغيره ـ أي إذا لوحظ المعنى غير مستقلّ في نفسه ـ ، والاسم وضع لأجل أن يستعمل في معناه إذا لو حفظ مستقلاّ في نفسه ؛ مثلا مفهوم «الابتداء» معنى واحد وضع له لفظان : أحدهما لفظ «الابتداء» ، والثاني كلمة «من» ، لكنّ الأوّل وضع له ؛

__________________

(١) لا يخفى أنّ العامّ أيضا بما أنّه عامّ لا يمكن أن يكون مرآة للخاصّ بما أنّه خاصّ ، فإنّا إذا تصوّرنا «الإنسان» بما أنّه إنسان لا يحكي إلاّ عن الإنسانيّة الصرفة ، نعم ، إذا تصوّرناه بما أنّه صادق على الأفراد يحكي عنها بالإجمال.