مورد سوم در جایی است که اگر مشتری متعدد باشد، یعنی دو نفر از بایع شیء واحدی را میخرند، بعد مقداری از این شیء معیوب است، حال یکی از دو مشتری میخواهد سهم خودش را رّد کند، که شیخ (ره) فرموده: مشهور بلکه بالاتر از مشهور این است که در اینجا هم رّد جایز نیست.
در مقابل مشهور شیخ طوسی، إسکافی و حلبی (قدس سرهم) گفتهاند که: رّد جایز است و میتواند نسبت به سهم خودش رّد کند، که شیخ (ره) مقداری از عبارات فقهاء را نقل کرده که باید بخوانیم و توضیح دهیم.
«و أمّا الثانی: و هو تعدّد المشتری»، قسم دوم که تعدد مشتری است، «بأن اشتریا شیئاً واحداً فظهر فیه عیبٌ»، به اینکه یک شیء واحد را بخرند، بعد در آن شیء واحد عیبی ظاهر گردد، «فإنّ الأقوى فیه عدم جواز انفراد أحدهما على المشهور كما عن جماعةٍ»، أقوی این است که یکی از این دو مشتری به تنهایی نمیتواند رّد کند، همان گونه که جماعتی از فقهاء گفتهاند و مشهور هم فتوایشان بر عدم جواز رّد است.
«و استدلّ علیه فی التذكرة و غیرها بأنّ التشقیص عیبٌمانعٌ من الردّ.»، علامه (ره) در تذکره و غیر تذکره فرموده: تشقیص، یعنی تبعیض و تبعض عیبی است، که مانع از رّد است.
«خلافاً للمحكی عن الشیخ فی باب الشركة و الإسكافی و القاضی و الحلّی و صاحب البشرى، فجوّزوا الافتراق.»، به خلاف آنچه که از شیخ طوسی (ره) در باب شرکت و از اسکافی، قاضی، حلی و صاحب کتاب بشری (قدس سرهم) حکایت شده که گفتهاند: مانعی ندارد و یکی از دو مشتری میتواند سهم خودش را رّد کند.
مرحوم علامه (ره) بعد از نقل قول اینها فرموده: «و فی التذكرة: لیس عندی فیه بُعدٌ»، هیچ بعدی در فتوای چهار فقیه بزرگوار نیست، «إذ البائع أخرج العبد إلیهما مشقّصاً»، برای اینکه بایع وقتی که این عبد را به این دو نفر فروخته و میداند که این دو نفر مشترکاً این عبد را میخرند، معنایش این است که از اول بایع این عبد را به صورت مبعض فروخته، که گویا نصفش را به این مشتری و نصف دیگر را به مشتری دیگر فروخته است، «فالشركة حصلت بإیجابه.»، لذا شرکت به ایجاب خود بایع حاصل شده است، «و قوّاه فی الإیضاح لما تقدّم من التذكرة.»، و این نظر را فخر المحققین (ره) در إیضاح به دلیل آنچه که از تذکره گذشت تقویت کرده است.
بعد شیخ (ره) فرموده: «و ظاهر هذا الوجه اختصاص جواز التفریق بصورة علم البائع بتعدّد المشتری.»، ظاهر این استدلال علامه (ره) در تذکره اختصاص جواز تفریق به صورت علم بایع به تعدد مشتری است، «و استجوده فی التحریر و قوّاه جامع المقاصد و صاحب المسالك.»، علامه (ره) در تحریر این اختصاصرا پسندیده و محقق ثانی (ره) در جامع المقاصد آن را تقویت کرده است.
بعد شیخ (ره) دو فتوی از شیخ طوسی (ره) نقل کرده و فرموده: «و قال فی المبسوط: إذا اشترى الشریكان عبداً بمال الشركة»، اگر دو نفر از بایع عبدی را مشترکاً بخرند، «ثمّأصابا به عیباً كان لهما أن یردّاه و كان لهما أن یمسكاه»، بعد ببینند که در آن عیبی وجود دارد، هر دو میتوانند با هم رّد کنند و یا نگه دارند، «فإن أراد أحدهما الردّ و الآخر الإمساك كان لهما ذلك.»، اگر یکی از دو شریک خواست که سهم خودش را رّد کند و دیگری هم خواست که سهمش را نگه دارد، این جایز است و میتوانند این کار را انجام دهند.
«ثمّ قال: و لو اشترى أحد الشریكین للشركة»، فتوای دوم این است که اگر یک نفر از بایع مبیعی را برای شراکت بخرد، یعنی با پول مشترکی میخواهد جنسی را برای خودش و دیگری مشترکاً بخرد، «ثمّ أصابا به عیباً»، سپس عیبی به آن اصابت کرد، «كان لهما أن یردّا و أن یمسكا»، هر دو میتوانند رّد یا إمساک کنند، «فإن أراد أحدهما الردّ و الآخر الإمساك نُظِرَ»، اما در این فرض که یک نفر رفته از بایع خریده، ولو به قصد شرکت هم خریده، اگر یکی ارادهی رّد کرده و دیگری اراده امساک، در اینجا باید نظر شود.
«فإن أطلق العقد و لم یخبر البائع أنّه قد اشترى للشركة»، اگر این مشتری عقد را مطلق گذاشته و به بایع نگفته که: میخواهم برای شراکت بخرم، «لم یكن له الردّ»، در اینجا أحدهما حق رّد ندارد، «لأنّ الظاهر أنّه اشتراه لنفسه»، برای اینکه وقتی به تنهایی برای خرید آمده و به بایع هم نگفته که: این برای شراکت است، ظاهر این است که برای خودش میخرد، «فإذا ادّعى أنّه اشتراه له و لشریكه»، لذا اگر بعداً ادعا کند که این جنس را برای خودم و شریکم با هم خریدیم، «فقد ادّعى خلاف الظاهر»، ادعای خلاف ظاهر کرده است، «فلم یقبل قوله و كان القول قول البائع مع یمینه.»، لذا قولش مقبول نیست، در باب قضا خواندهاید که یکی از امارات و نشانههای مدعی این است که قولش مخالف با ظاهر است و منکر کسی است که قولش مطابق با ظاهر است، لذا در اینجا چون قول این شخص خلاف ظاهر است و ظاهر این است که برای خودش خریده، اگر بگوید که: برای خودم و شریکم با هم خریدم، خلاف ظاهر است، لذا قول بایع که منکر است، با قسم مقدم میشود.
«إلى أن قال: و إن أخبر البائع بذلك»، تا اینکه شیخ طوسی (ره) فرموده: اگر به بایع درباره آن خبر داد، «قیل: فیه وجهان»، گفته شده که: در اینجا دو وجه هست؛ «أحدهما و هو الصحیح أنّ له الردّ»، شیخ طوسی (ره) فرموده: وجه صحیح این است که میتواند رّد کند، «لأنّ الملك بالعقد وقع لاثنین»، چون این مبیع به سبب عقد برای دو نفر واقع شده است، «فقد علم البائع أنّه یبیعه من اثنین و كان لأحدهما أن ینفرد بالردّ دون الآخر»، پس بایع علم دارد که میخواهد به دو نفر بفروشد و اگر یکی از این دو بخواهد رّد کند، میتواند بدون دیگری رّد کند.
«و قیل: فیه وجهٌ آخر»، و گفته شده که: در اینجا وجه دیگری هم هست، «و هو أنّه لیس له الردّ»، که نمیتواند رّد کند، «لأنّ القبول فی العقد كان واحداً، انتهى.»، چون قبول در عقد، قبول واحد بوده است.
شیخ (ره) فرموده: «و ظاهر هذه العبارة اختصاص النزاع بما إذا كان القبول فی العقد واحداً عن اثنین»، ظاهر این عبارت اختصاص نزاع در جایی است که از دو نفر یک قبلت صادر شده باشد، «أمّا إذا تحقّق القبول من الشریكین»، اما در جایی که دو قبول باشد، یعنی هر کدام یک از این شریکها یک قبلت گفته باشند، «فلا كلام فی جواز الافتراق.»، در آنجا دو معامله است و هر کدام نسبت به مبیع خودشان میتوانند رّد کنند و افتراق به وجود آید، که دنبالهاش را فردا عرض میکنیم.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين