مرحوم شیخ (ره) فرموده: «ثمّ إنّه إذا قلنا بعموم الحدث فی هذا المقام لمطلق التصرّف»، بر فرض اینکه کلمه أحدث در خیار عیب را، مانند خیار حیوان بر مطلق تصرف حمل کرده و بگوییم: «فأحدث» عمومیت دارد، یعنی هر تصرفی را شامل میشود، «فلا دلیل على كونه من حیث الرضا بالعقد»، اما دلیلی بر اینکه این تصرف از حیث دلالت بر رضایت به عقد باشد نداریم، لذا این حدث یا تصرف، به تصرف دال بر رضا مقید نمیشود.
«و إن كان النصّ فی خیار الحیوان دالّا على ذلك»، اگرچه نصّی که در خیار حیوان بود، دال بر این مطلب هست، که تصرف در صورتی که دال بر رضایت باشد مسقط است، «بقرینة التعلیل المذكور فیه على الوجوه المتقدّمة فی المراد من التعلیل»، منتهی در آن روایت به قرینه تعلیلی بود، که در روایت ذکر شده بود، که «فذلک رضاً منه»، که وجوه در آنجا برای تبیین آن گذشت، که این ادله این اقتضاء را میکند که بین خیار حیوان و خیار عیب فرق بگذاریم، در خیار حیوان تصرف داله بر رضا را مسقط بدانیم، اما در خیار عیب نه، مطلق تصرف، تصرف من حیث هو هو را مسقط بدانیم.
بعد فرموده: «لكن كلمات كثیرٍ منهم فی هذا المقام أیضاً تدلّ على سقوط هذا الخیار بالتصرّف من حیث الرضا»، اما کلمات کثیری از فقهاء در این مقام، مانند خیار حیوان دلالت دارد که سقوط این خیار به سبب تصرف، از حیث رضا است.
«بل عرفت من التذكرة و الغنیة: أنّ علّة السقوط دلالة التصرّف نوعاً على الرضا»، بلکه علامه و ابن زهره (قدس سرهما) از این هم بالاتر گفته و اصلاً علت إسقاط را رضا قرار دادهاند، که تصرف دلالت نوعیه بر رضا داشته باشد، «و نحوه فی الدلالة على كون السقوط بالتصرّف من حیث دلالته على الرضا كلماتُ جماعةٍ ممّن تقدّم علیه و من تأخّر عنه.»، و مانند عبارت علامه (ره) در دلالت بر اینکه سقوط به سبب تصرف از حیث دلالت بر رضاست، کلمات جماعتی از متقدمین و متاخرین از علامه (ره) است.
این «کلمات جماعة» مبتدای مؤخر است و آن «نحوه» خبر مقدم میباشد.
حال شیخ (ره) عبارت متقدمین و متأخرین از علامه (ره) را نقل کرده و فرموده: «قال فی المقنعة: فإن لم یعلم المبتاع بالعیب»، شیخ مفید (ره) در مقنعه فرموده: اگر مشتری علم به عیب پیدا نکند، «حتّى أحدث فیه حدثاً»، تا اینکه حدثی را احداث کند، «لم یكن له الردّ»، یعنی بعد از اینکه حدثی را احداث کرد، نمیتواند رّد کند، «و كان له أرش العیب خاصّةً»، بلکه تنها میتواند ارش بگیرد.
«و كذلك حكمه إذا أحدث فیه حدثاً بعد العلم»، یعنی حکم صورت تصرف بعد از علم هم همین است، که اگر بعد از علم هم تصرف کرد، دیگر رّد ساقط میشود و ارش باقی است، «و لا یكون إحداثه الحدث بعد المعرفة بالعیب رضاً به منه، انتهى.»، این جواب از یک اشکال است که مستشکل میگوید: اگر بعد از علم به عیب تصرف کرد، این تصرف دال بر رضایت به بیع و معامله است، که شیخ مفید (ره) جواب داده و فرموده: این تصرف دال بر رضایت به بیع هست، اما دال بر رضایت به عیب نیست، نمیگوید که: اگر عیب هم هست، عیبش را هم میپذیرد، پس حال که دال بر رضایت به عیب نیست، ولو دال بر رضایت به بیع هست، پس ارش در اینجا به قوت خودش باقی است.
حال شاهدش این است که «فإنّ تعلیله عدمَ سقوط الأرش بعدم دلالة الإحداث على الرضا بالعیب»، این تعلیلی شیخ مفید (ره) برای عدم ثبوت ارش آورده، که احداث دال بر رضایت به عیب نیست، «ظاهرٌ خصوصاً بملاحظة ما یأتی من كلام غیره فی أنّ سقوط الردّ بالحدث لدلالته على الرضا بأصل البیع»، این تعلیل، خصوصاً با ملاحظه کلام غیر ایشان، ظاهر در این است که سقوط رّد به سبب این حدث از باب دلالت حدث بر اصل رضایت به بیع است، «و مثلها عبارة النهایة من غیر تفاوتٍ»، یعنی مثل عبارت شیخ مفید (ره) عبارت شیخ طوسی (ره) در نهایه است.
«و قال فی المبسوط: إذا كان المبیع بهیمةً فأصاب بها عیباً كان له ردّها»، شیخ طوسی (ره) در مبسوط فرموده: اگر مبیع حیوان است و عیبی به آن اصابه کرد، مشتری میتواند بهیمه را رّد کند، «فإذا كان فی طریق الردّ جاز له ركوبها و علفها و سقیها و حلبها و أخذ لبنها»، وقتی که در طریق رّد باشد، میتواند بر آن سوار شود و به آن علف و آب بدهد و شیرش را بدوشد و برای خودش بردارد، «و إن نتجت كان له نتاجها»، و اگر بچهدار هم شد، آن بچه مال مشتری است، «كلّ هذا لأنّه ملكه و له فائدته و علیه مئونته»، همه اینها برای این است که ملک مشتری است، پس فایدهاش هم مال مشتری است و مخارج این حیوان هم بر عهدهاش هست، «و الردّ لا یسقط»، و رّد هم ساقط نمیشود، «لأنّه إنّما یسقط الردّ بالرضا بالمعیب أو ترك الردّ بعد العلم به أو بأن یحدث فیه عیبٌ عنده»، برای اینکه رّد به سبب رضایت به معیب، یا ترک رّد بعد از علم به آن و یا عیبی که در نزد خود مشتری در این حیوان حادث میشود، ساقط میگردد، «و لیس هنا شیءٌ من ذلك، انتهى.»، و هیچ کدام از این امور ثلاثه، یعنی رضای به معیب، ترک رّد بعد از علم به عیب و یا حدوث یک عیب جدید وجود ندارد.
در ذهن شریفتان نیاید این کلام شیخ طوسی (ره) در مبسوط در مورد بهیمه است و ظهور در همان خیار حیوان دارد، برای اینکه این عبارتی که در آخر داشت، که «لأنه إنما یسقط الرّد» یک تعلیل کلی است، که در خیار عیب هم جریان دارد.
«و قال فی الغنیة: و لا یسقط بالتصرّف بعد العلم بالعیب حقُّ المطالبة بالأرش»، إبن زهره (ره) در غنیه فرموده: به سبب تصرف بعد از علم به عیب، یعنی اگر تصرف بعد از علم باشد، حق مطالبهی ارش ساقط نمیشود، «لأنّ التصرّف دلالة الرضا بالبیع لا بالعیب، انتهى.»، برای اینکه تصرف دال بر رضایت به بیع است و نه به عیب.
«و فی السرائر، قال فی حكم من ظهر على عیبٍ فیما اشتراه»، ابن ادریس (ره) در سرائر در جایی که چیزی را میخرد و اطلاع پیدا کرد که عیبی در آن وجود دارد فرموده: «و لا یجبر على أحد الأمرین یعنی الردّ و الأرش»، این مقول قول است، یعنی فرموده: بر یکی از دو امر، یعنی رّد و ارش مجبور نمیشود، «قال: هذا إذا لم یتصرّف فیه تصرّفاً یؤذن بالرضا فی العادة»، ابن ادریس (ره) فرموده: اینکه مجبور نمیشود، زمانی است که تصرفی که عادتاً مؤذن به رضا باشد، انجام نداده باشد، «أو ینقص قیمته بتصرّفه، انتهى.»، و یا تصرفی که موجب نقصان قیمت میشود، انجام نداده باشد.
«و فی الوسیلة: و یسقط الردّ بأحد ثلاثة أشیاء»، ابن حمزه (ره) در وسیله فرموده: رّد به یکی از این سه چیز ساقط میگردد؛ «بالرضا»، یعنی به رضای به عقد، «و بترك الردّ بعد العلم به و المعرفة إذا عرف أنّ له الخیار»، و به ترک رّد بعد از علم به عیب، اگر عالم باشد به اینکه بعد از آنکه علم به عیب پیدا کرد، میتواند رّد کند، «و بحدوث عیبٍ آخر عنده، انتهى.»، و سوم حدوث عیب جدید در نزد مشتری است.
«و هی بعینه كعبارة المبسوط المتقدّمة ظاهرةٌ فی أنّ التصرّف لیس بنفسه مسقطاً إلّا إذا دلّ على الرضا.»، این عبارت ابن حمزه (ره) به عینه مانند عبارت مبسوط که گذشت، ظاهر در این بود که تصرف به نفسه مسقط نیست، مگر اینکه دال بر رضا باشد.
«و قال فی التذكرة: لو ركبها لیسقیها»، علامه (ره) در تذکره فرموده: اگر سوار شود برای اینکه به آن آب بدهد، «ثمّ یردّها»، و سپس رّد کند، «لم یكن ذلك رضاً منه بإمساكها»، این رضایت به إمساک و نگهداری آن ندارد، «و لو حلبها فی طریق الردّ»، اگر در طریق رّد آن را بدوشد، «فالأقوى أنّه تصرّفٌ یؤذن بالرضا بها»، اقوی این است که این تصرفی است که دلالت بر رضایت به این معامله دارد.
«و قال بعض الشافعیة: لا یكون رضاً بإمساكه»، اما شافعیه گفتهاند: اگر در طریق رّد این را دوشید، این رضایت به إمساک ندارد، «لأنّ اللبن مالُه قد استوفاه فی حال الردّ، انتهى.»، چون لبن مال مشتری بوده، که در حال رّد آن را استیفاء کرده است.
«و فی جامع المقاصد و المسالك فی ردّ ابن حمزة القائل بأنّ التصرّف بعد العلم یسقط الأرش أیضاً»، در جامع المقاصد و مسالک در رّد ابن حمزه (ره) که قائل شده به اینکه تصرف بعد از علم، همان طور که رّد را ساقط میکند، ارش را هم ساقط میکند، در رّد آن فرمودهاند: «أنّ التصرّف لا یدلّ على إسقاط الأرش»، تصرف دلالت بر إسقاط ارش ندارد، «نعم یدلّ على الالتزام بالعقد»، بله دلالت بر التزام به اصل معامله دارد.
«و فی التحریر: لو نقل المبیع أو عرضه للبیع»، علامه (ره) در تحریر فرموده: اگر مبیع را به دیگری بفروشد و انتقال دهد و یا در معرض بیع قرار دهد، «أو تصرّف فیه بما یدلّ على الرضا»، و یا تصرفی که دال بر رضایت هست انجام دهد، «قبل علمه بالعیب و بعده سقط الردّ، انتهى.»، حال این تصرف قبل از علم به عیب باشد و یا بعد از علم به عیب، رّد ساقط میشود.