«السابع فی خیار العیب»، هفتمین از خیارات خیار عیب است، «إطلاق العقد یقتضی وقوعه مبنیاً على سلامة العین من العیب»، اطلاق عقد، یعنی اینکه مشتری شرط سلامت نکرده و اصلاً نسبت به شرط سلامت و صحت مطلق گذاشته و تعرضی در عقد ندارد، اقتضاء دارد که عقد مبنی بر سلامت عین از عیب واقع شود، «و إنّما تُرك اشتراطه صریحاً اعتماداً على أصالة السلامة»، و تصریح بر این شرط را در متن عقد به دلیل إعتماد بر أصالة السلامه ترک کرده است.
البته أصالة السلامه غیر از اصالة الصحه است، ولو اینکه در بعضی از موارد تعبیر به صحت هم میکنند، اصالة السلامه یک اصل عقلایی است، در حالی که بر اصالة الصحه دلیل شرعی داریم.
اصالة السلامه یک اصل عقلایی است، که بناء عقلاء بر این است که در مبادلات و معاملات، آنچه که مورد مبادله قرار میگیرد سالم باشد، «و إلّا لم یصحّ العقد من جهة الجهل بصفة العین الغائبة»، یعنی اگر سالم نباشد، عقد از جهت جهل به صفت عین غائب صحیح نیست. یکی از صفات صحت مبیع است، که اگر بناء عقلاء بر اصالة السلامه نباشد، در نتیجه نسبت به صحت جاهلند، و لذا عقد مجهول است و باید باطل باشد، «و هی صحّتها التی هی من أهمّ ما یتعلّق به الأغراض.»، و آن صفت سالم بودن عین است، که از اهم چیزهایی است که قرض به آن تعلق پیدا میکند.
بعد مؤیدی آورده بر اینکه بنای متعاقدین بر اصالة السلامه است و آن در جایی است که بایع میخواهد عین غائبه را بفروشد، که در بحث گذشته گفتیم که: باید اوصاف را ذکر کند، اما هیچی فقیهی نگفته: در ضمن این اوصافی که باید ذکر کند، یکی از اوصافش هم اوصاف سلامت است.
همین که نگفتهاند: ذکر صفت سلامت لازم است، دلیل بر این است که اصل اولی اصالة السلامه است، «و لذا اتّفقوا فی بیع العین الغائبة على اشتراط ذكر الصفات التی یختلف الثمن باختلافها»، یعنی به جهت اعتماد بر اصالة السلامه در بیع عین غائب، بر اشتراط ذکر صفاتی که ثمن در اثر اختلاف آن اوصاف مختلف میشود اتفاق دارند، «و لم یذكروا اشتراط صفة الصحّة»، اما صفت صحت را ذکر نکردهاند، «فلیس ذلك إلّا من حیث الاعتماد فی وجودها على الأصل»، یعنی این عدم ذکر تنها از حیث اعتماد در وجود این صفت بر اصل است، «فإنّ من یشتری عبداً لا یعلم أنّه صحیحٌ سوی أم فالجٌ مُقعد»، لذا کسی که عبدی را میخرد و نمیداند که این عبد سالم است یا اینکه فلج و زمینگیر است، «لا یعتمد فی صحّته إلّا على أصالة السلامة»، این در صحتش تنها بر اصالة السلامه اعتماد میکند.
بعد شیخ (ره) دو مورد نظیر آورده و فرموده: «كما یعتمد من شاهد المبیع سابقاً على بقائه على ما شاهده»، همان گونه که اگر مشتری به بایع بگوید: آن مبیعی را که مثلا پنج روز پیش دیدم میخرم، اینکه مشتری این مبیع گذشته را، که مشاهده کرده میخرد، مبنی بر این است که بنای عقلاء در چنین مواردی بر این است که آن مبیع الانهم به حال خودش باقی است و تغییری در آن به وجود نیامده است، «فلا یحتاج إلى ذكر تلك الصفات فی العقد»، لذا احتیاج به ذکر این صفات در عقد نیست و بر همان مشاهده اکتفا میکند.
«و كما یعتمد على إخبار البائع بالوزن»، مورد دوم این است که اگر بایع گفت: این چیزی که میفروشم، ده کیلو است، عقلاء به إخبار بایع اعتماد میکنند، چون جنس مال خود بایع بوده و در ید بایع است.
بعد شیخ (ره) بعضی از کلمات فقهاء را نقل کردهاند؛ «قال فی التذكرة: الأصل فی المبیع من الأعیان و الأشخاص السلامة من العیوب و الصحّة»، علامه (ره) در تذکره فرموده: اصل در مبیع از اعیان و اشخاص بر سلامت از عیب و صحت است، که این اصل، یک اصل عقلایی است و استصحاب نیست، «فإذا أقدم المشتری على بذل ماله فیمقابلة تلك العین»، وقتی که مشتری پول میدهد و جنسی را میگیرد، «فإنّما بنى إقدامه على غالب ظنّه المستند إلى أصالة السلامة، انتهى.»، بناء اقدامش را بر ظنّ غالبش گذاشته، که مستند به اصالة السلامه است.
این نکته را هم عرض کنیم که از مکاسب به خوبی استفاده میشود که مرحوم شیخ (ره) بر کتاب تذکره مرحوم علامه (ره) خیلی اعتماد داشته و أقوال و استدلالات زیادی را از تذکره نقل کرده است، و لذا کتاب تذکره هم کتاب بسیار مهمی است.
گاهی اوقات غیر از این کتابهای رایج، یکی از کارهای اساسی که باید یک طلبه داشته باشد، این است که بعضی از متون فقهیه را که دیگر مورد درس و بحث در حوزه قرار نمیگیرد، مثل همین تذکرهی مرحوم علامه (ره) یک دور مطالعه و یا مباحثه کند، یا مثلا کتاب مستند الشیعه مرحوم نراقی (ره)، بسیار کتاب پرفرع و مهمی است.
اگر انسان بخواهد قوهی فقهی پیدا کند، اکتفای بر این کتابها کافی نیست، بلکه باید کتابهای فقهی که گذشتگان عمرشان را صرف کردهاند و محصول عمر یک فقیه، این یک دوره کتاب فقهی شده است، که باید آنها را هم مطالعه کنیم و ببینیم که روش استدلالشان چگونه بوده و در اعتماد بر أقوال فقهای قبل از خودشان، به أقوال چه کسانی بیشتر اعتماد میکردند.
در مکاسب را ببینید، در صفحهای نیست که مرحوم شیخ (ره) از مرحوم علامه (ره) در تذکره یا مختلف و کتابهای دیگر ایشان مطلبی را نقل نکند، که این کشف از اهمیت این کتاب دارد، لذا در دههی محرم و ایام دیگری که میرسد و فراقت پیدا میکنید، یکی از برنامههایتان این باشد که این متون فقهیه را دوره کنید.
کتاب ریاض را که قبل از شرح لمعه در حوزهها متداول بوده، کتاب بسیار خوبی است، که الآن دیگر متداول نیست، اما مورد مراجعه است، یا کتاب مسالک الأفهام مرحوم شهید ثانی (ره) هم کتاب خوبی است و سعی کنید با این کتب فقهی و متون فقهیه ارتباط داشته باشید.
«و قال فی موضعٍ آخر: إطلاق العقد و اشتراط السلامة یقتضیان السلامة»، مرحوم علامه (ره) در موضع دیگری از تذکره فرموده: اگر بایع و مشتری عقد را از حیث شرط سلامت مطلق گذاشتند و یا شرط سلامت کردند، در هر دو صورت إقتضاء دارد که مبیع باید سالم باشد.
این نکته را دقت کنید که مرحوم علامه فرموده: إطلاق عقد و إشتراط سلامت، یعنی خواسته بفرماید: بین جایی که تصریح به شرط سلامت میشود و جایی که تصریح به شرط سلامت نمیشود، فرقی وجود ندارد، لذا همان طور که در جایی که به شرط سلامت تصریح میکنند، اقتضاء سلامت مبیع را دارد، در جایی هم که تصریح نمیکنند و عقد مطلق است، باز هم إقتضاء سلامت را دارد.
«على ما مرّ من أنّ القضاء العرفی یقتضی أنّ المشتری إنّما بذل ماله بناءً على أصالة السلامة»، بنا بر آنچه گذشت که مقتضای حکم عرف این است که وقتی مشتری مالش را بذل میکند، بنایش بر اصالة السلامه است، «فكأنها مشترطةٌ فی نفس العقد، انتهى»، لذا در جایی هم که مطلق است، کأنّ این صحت و سلامت در خود عقد شرط شده است.
بعد شیخ (ره) در اینجا یک مطلب اصولی را بیان کرده و فرموده: بعضی از فقهاء از راه انصراف وارد شده و گفتهاند: اینکه میگوید: عبدی را میفروشم و یا مشتری میگوید: عبدی را میخرم، این عبد مطلق است، یعنی هم عبد سالم داریم و هم عبد غیر سالم، اما این إطلاق به فرد صحیح که عبد سالم است انصراف دارد.
اما شیخ (ره) فرموده: این چیزها در اینجا مطرح نیست و در اینجا اصلاً به مسئله إطلاق و إنصراف نیازی نداریم و گفتیم که: آنچه که مسئلهی سلامت را إقتضاء دارد، یک اصل عقلایی به نام اصالة السلامه است.
اصول عقلایی زیاد داریم، مثلا یکی از اصول عقلاییه مهم، همین اصل عدم نقل است، که در اصول خواندیم، که لفظی حقیقت در یک معنایی است و شک میکنیم که آیا در زمان دیگر، این لفظ به معنای دیگر نقل داده شده یا نه؟ در اینجا عقلا اصلی به نام اصالة عدم النقل دارند، که البته بین اصولیین اختلاف است که آیا این اصل عقلایی استصحاب عقلاست یا یک اصل فطری عقلایی است، که این محل بحث است، اما خودش یک اصل عقلایی است.
مثال روشنتر اصالة الظهور است، که در اصول مورد استناد قرار میدهیم، که اگر لفظی ظهور در معنایی داشت، عقلاء میگویند: این ظهورش حجیت دارد، که این هم یک اصل عقلایی است.
اصالة السلامه هم یک اصل عقلایی است که در باب معاملات وجود دارد.
«و ممّا ذكرنا یظهر: أنّ الانصراف لیس من باب انصراف المطلق إلى الفرد الصحیح»، اینکه میگوییم باید فرد صحیح باشد، از باب انصراف مطلق به فرد صحیح نیست، به خاطر اینکه اگر انصراف مطلق به فرد صحیح باشد، سه اشکال به آن وارد کردهاند، که هر سه اشکال هم قابل جواب است که این را ان شاء الله فردا عرض میکنیم.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين