«مسألة لا خلاف ظاهراً فی سقوط هذا الخیار باشتراط سقوطه فی ضمن العقد، و عن الغنیة: الإجماع علیه. و یدلّ علیه قبل ذلک عموم المستفیض: «المؤمنون أو المسلمون عند شروطهم».
مسقطات خیار مجلس
مرحوم شیخ (ره) فرمودهاند که: مسقطات خیار مجلس چهار قسم است.
۱- مسقط اول: اشتراط سقوط در ضمن عقد
اولین مسقط عبارت از این است که طرفین در متن عقد سقوط خیار مجلس را شرط کنند.
مرحوم شیخ (ره) فرموده: در اینکه چنین شرطی مسقط خیار مجلس هست، خلافی بین فقهاء وجود ندارد و مسئله إجماعی است، اما قبل از إجماع دلیل مهمی که وجود دارد، این حدیث «المؤمنون عند شروطهم» است که عمومیت دارد، یعنی هر شرطی را مؤمنین و مسلمین بین خودشان قرار دادند، باید به آن شرط وفا کنند و بر طبقش عمل کنند.
قبلاً عرض کردیم که «عند شروطهم» کنایه از این است که باید پای هر شرطی بایستند و به آن عمل کنند و این «شروطهم» هم عمومیت دارد، که یکی از مصادیقش همین شرط سقوط خیار مجلس در ضمن عقد است، لذا نتیجه میگیریم که شرط سقوط مسقط خیار مجلس است.
کلامی از صاحب جواهر (ره) در ما نحن فیه
بعد در اینجا دو مطلب را نقل کردهاند؛ یکی از مرحوم صاحب جواهر (ره) و دیگری از مرحوم مقدس اردبیلی (علیه الرحمه» و هر دو را مورد مناقشه قرار دادهاند.
صاحب جواهر (ره) فرموده است که: بین «المؤمنون عند شروطهم» و ادلهی خیار مجلس یعنی «البیعان بالخیار» تعارض واقع میشود، «البیعان بالخیار» اطلاق دارد و میگوید: بایع و مشتری وقتی بیعی را انجام دادند، مطلقا خیار دارند، یعنی اعم از اینکه در ضمن عقد شرط سقوط کرده باشند یا نکرده باشند.
از طرفی «المؤمنون عند شروطهم» هم عمومیت دارد و میگوید: مؤمنین باید به شروطشان عمل کنند، هر شرطی که میخواهد باشد، که یکی از مصادیق شرط هم، همین شرط سقوط خیار مجلس است.
بنابراین بین «عموم المؤمنون عند شروطهم» و إطلاق «البیعان بالخیار» تعارض به وجود میآید، که وقتی تعارض واقع شد، باید سراغ مرجحات برویم، که مرجح هم یا مرجح سندی است و یا دلالی.
بعد صاحب جواهر (ره) فرموده: ادلهی «المؤمنون عند شروطهم» بر ادلهی خیار ترجیح دارد، که نتیجهی ترجیح این است که بگوییم: شرط سقوط خیار خودش مسقط است.
نقد و بررسی کلام صاحب جواهر (ره)
مرحوم شیخ (ره) فرموده: این فرمایش تمام نیست، در مواردی که میخواهیم سراغ مرجحات برویم، مرجح یا باید مرجح سندی باشد و یا مرجح دلالتی، که در اینجا هیچ کدام از این دو وجود ندارد.
در اینجا مرجح سندی نیست، چون همان طور که «البیعان بالخیار» بنحو مستفیض نقل شده، «المؤمنون عند شروطهم» هم به نحو مستفیض نقل شده است و هر دو از حیث سند با یکدیگر تکافؤ دارند و هر دو خبران مستفیضان هستند.
اما از حیث دلالت شیخ (ره) فرموده: قوت دلالتی در خبر «المؤمنون عند شروطهم» نمیبینیم. «المؤمنون عند شروطهم» عمومی دارد، که به عمومش شامل شرط سقوط خیار مجلس میشود، «البیعان بالخیار» هم به عمومش شامل این میشود که بایع و مشتری خیار دارند، حتی در جایی که شرط سقوط خیار مجلس کرده باشند.
لذا فرموده: از جهت دلالت هم هر دو به عموم دلالت دارند لذا در اینجا مرجحی نداریم.
البته همان طور که کلام صاحب جواهر (ره) را توضیح دادیم، ولو اینکه تصریح نفرموده، اما گویا ایشان خواسته بفرمایند: «البیعان بالخیار» از راه إطلاق دلالت دارد و «المؤمنون عند شروطهم» از راه عموم، «شروط» جمع مضاف است و جمع مضاف هم إفادهی عموم میکند و در اصول مشهور این است، -البته همه این مطلب را قبول ندارند- که در دَوَران و تعارض بین عام و مطلق، عام مقدم است، چون ظهور عام از ظهور مطلق قویتر است، چون مطلق نیاز به مقدمات حکمت دارد، اما عام از راه دلالت وضعیه دلالت دارد.
کلامی از محقق اردبیلی (ره) در ما نحن فیه
مرحوم محقق اردبیلی (ره) فرموده است که: برای اینکه بگوییم: این شرط، یعنی شرط سقوط خیار مجلس، یک شرط صحیحی است، نیاز نداریم که به حدیث «المؤمنون عند شروطهم» تمسک کنیم، بلکه به *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ* تمسک میکنیم.
ایشان فرموده: *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ* معنایش این است که وفا کردن به عقد واجب است و عقد هم یعنی هر چه که در متن عقد و از متعلقات عقد است.
در نتیجه اگر عقدی واقع شد و در این عقد بایع و مشتری سقوط خیار مجلس را شرط کردند، این شرط جزء عقد میشود، لذا همان طور که وفاء به خود عقد واجب است، وفای به أجزای عقد هم واجب است.
نقد و بررسی کلام محقق اردبیلی (ره)
مرحوم شیخ (ره) فرموده: این فرمایش هم تمام نیست، چون *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ* عام است و ادلهی خیار آن را تخصیص میزند، در واقع *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ* قبلاً با «البیعان بالخیار» تخصیص خورده و دیگر عمومی برایش باقی نمیماند.
به عبارت دیگر اگر کسی بگوید: در «البیعان بالخیار» شارع میخواهد بفرماید: برای بیع خیار مجلس را قرار دادم، که این «البیعان بالخیار» هم إطلاق دارد، یعنی دیگر اختیاری ندارید، چه بخواهید شرط سقوط کنید و چه نکنید، برای بیع خیار مجلس قرار دادم.
لذا «البیعان» با این معنای مطلقش عموم *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ* را تخصیص میزند، یعنی وفای به عقد واجب است، مگر در زمانی که خیار مجلس هست و الآن میخواهیم بحث کنیم که با شرط سقوط خیار مجلس، آیا در اینجا خیار هست یا نه؟ که نمیتوانیم در اینجا به عام تمسک کنیم، چون تمسک به عام در اینجا، تمسک به عام در شبههی مصداقیهی خاص میشود.
نظر شیخ (ره) در حل تعارض
بعد شیخ (ره) فرموده: به نظر ما درست است که در اینجا دو دسته ادله داریم؛ یک دسته ادلهی خیار است که میگوید: «البیعان بالخیار» و یک دسته هم حدیث «المؤمنون عند شروطهم» هست.
اگر کسی بگوید که: این دو دسته با هم تعارض میکنند، «البیعان بالخیار» إطلاق دارد و میگوید: بایع و مشتری خیار دارند، چه شرط سقوط کنند و چه نکنند و «المؤمنون عند شروطهم» هم عمومیت دارد و میگوید: به هر شرطی باید عمل کنند، که یکی از آن شرایط، شرط سقوط خیار است، که این دو با هم تعارض میکنند، مرحوم شیخ (ره) اصل این مسئله را که در ابتداء دو دسته دلیل در مقابل یکدیگر داریم انکار نکرده اما فرموده: به نظر ما این شرط سقوط خیار، این شرط شرطی صحیحی است و در نتیجه باید «المؤمنون عند شروطهم» را بر «البیعان بالخیار» مقدم کنیم.
در اینجا شیخ (ره) دو راه بیان کرده برای اینکه باید به «المؤمنون عند شروطهم» عمل کنیم.
این قسمت عبارت مکاسب از جاهایی است که بین محشین حرف زیاد واقع شده است که فرق بین این دو راهی که مرحوم شیخ (ره) بیان کرده چیست؟ حتی بعضی گفتهاند که شیخ (ره) در این دو راه گرفتار تهافت هم شده است که حال ظاهر عبارت را بیان میکنیم که ببینیم فرق بین این دو راه چیست؟
راه حل اول بر تقدم حدیث «المؤمنون عند شروطهم»
راه حل اول این است که ادلهی خیار بر ثبوت خیار به أصل شرع دلالت دارد، یعنی شارع برای بیع با قطع نظر از امور دیگر خیار قرار داده، لذا اگر یک شیء خارجی بخواهد این خیار را إسقاط کند اشکالی ندارد. ک ادلهی خیار اصلا نظری به امور خارجیه ندارد و فقط به ذات بیع نظر دارد.
«البیعان بالخیار» معنایش این است در ذات بیع خیار است و کاری به امور و عوارض خارجیه ندارد، بنابراین اگر یک شیء خارجی بخواهد خیار را إسقاط کند و از بین ببرد، این با ذات بیع منافاتی ندارد، که در اینجا هم همین طور است که این شرط یک عنوان خارج از ذات را دارد که خیار مجلس را اسقاط میکند.
راه حل دوم بر تقدم حدیث «المؤمنون عند شروطهم»
راه حل دوم این است که اگر کسی در دلیل شرط یعنی «المؤمنون عند شروطهم» تأمل کند، با تأمل در مییابد که شارع با این کلام که «المؤمنون عند شروطهم» خواسته آن أحکام اولیه را که برای موضوعات ثابت است بردارد.
مثلاً قبل از اینکه در این معامله شرطی واقع شود، که بگویید: این کتاب را میفروشم به شرط اینکه دو روز هم برایم کار کنید، دلیل «المؤمنون عند شروطهم» آن حکمی را که به عنوان اولی برای کار کردن ثابت بود برمیدارد، قبل از شرط کار کردن دیگری برای شما واجب نبود و مباح بود، که میتوانست کار کند یا نکند، اما دلیل شرط آن أحکام را برمیدارد.
بعد تشبیه کرده فرمودهاند: دلیل شرط مثل دلیل وفاء به نذر است، «أوفوا بالنذور» آن أحکامی که برای اشیائی به عنوان اولی ثابت بود برمیدارد، قبل از نذر کشتن گوسفند برایتان واجب نبوده، اما حال که نذر کردید که گوسفندی را قربانی کنید، این نذر آن أحکام اولی را برمیدارد.
حالا بحث در این است که بین این دو جواب چه فرقی است؟ در جواب اول میگوییم: خیار برای ذات بیع ثابت است و این منافات ندارد که یک شیء خارجی به نام شرط این خیار را از بین ببرد و در جواب دوم هم میگوییم که: خیار مجلس به عنوان اولی برای بیع ثابت است، اما دلیل شرط میآید این خیار مجلس را از بین میبرد، حال «ما الفرق بین الجوابین»؟ این از جاهایی است که مقداری دقت میخواهد و فهمش مشکل است که این را در تطبیق توضیح میدهیم.
حکومت ادله شرط بر ادله خیار
بعد مرحوم شیخ (ره) نتیجه گیری کرده فرمودهاند: به نظر ما ادلهی شرط بر ادلهی خیار مجلس حکومت دارد.
حکومت یعنی جنبهی تفسیری، که «المؤمنون عند شروطهم» میآید «البیعان بالخیار» را تفسیر کرده و میگوید: بیعان در آنجایی که شرط سقوط خیار نکرده باشند خیار دارند.
بعد فرموده: در روایات شواهد زیادی داریم بر اینکه ائمه (علیهم السلام) با استدلال به «المؤمنون عند شروطهم» خواستند بفرمایند که: این «المؤمنون عند شروطهم» یعنی دلیل شرط بر ادلهی أحکام اولیه حکومت دارد، که یک روایتش را شیخ (ره) در اینجا بیان کردهاند.
(سؤال و پاسخ استاد محترم) صاحب جواهر (ره) از راه تعارض و إجرای قواعد تعارض پیش آمده، اما نتیجه یکی است، حال میخواهیم از جهت فنی ببینیم که به چه ملاکی «المؤمنون عند شروطهم» بر ادلهی خیار مقدم میشود؟ شیخ (ره) از راه حکومت پیش آمده، اما صاحب جواهر (ره) فرموده: اینها تعارض میکنند و باید سراغ مرجحات باب تعارض برویم، اما در باب حاکم و محکوم دیگر کاری به مرجحات باب تعارض نداریم و این دو خیلی با هم فرق دارد، اما نتیجه یکی است.