استصحاب از ادلهی اصالة اللزوم
بعد مرحوم شیخ (ره) فرمودهاند: غیر از این هشت دلیل، که اینها تمام ادلهای بود که مستند به آیات و روایات بود، قبلاً هم گفتیم که: یکی از ادلهی اصالة اللزوم استصحاب است.
استصحاب را این چنین تقریر کردند که وقتی بیعی واقع میشود، این بیع اثری به نام تملیک دارد، یعنی بایع که جنسش را که به مشتری میفروشد، در واقع به مشتری تملیک میکند، حال اگر بعد از مدتی بایع گفت: «فسخت»، شک میکنیم که با «فسخت»، اثر عقد یعنی تملیک باقی است یا نه؟ بقاء أثرعقد را استصحاب میکنیم.
اشکال به وجود استصحاب مخالف در مقام
اما در مقابل این استصحاب، بعضی از فقهاء یک استصحاب مخالف و در مقابل آن درست کردهاند که نتیجهی آن جواز عقد است.
در این استصحابی که بیان کردیم گفتیم که: قبل از تملیک که اثر عقد بیع است وجود داشت و حال این اثر را برای بعد از «فسخت» هم استصحاب میکنیم و میگوییم: بعد از «فسخت» هم باز تملیک موجود است، این استصحابی که شیخ (ره) درست کرده و نتیجهاش لزوم عقد شد یعنی «فسخت» لغو است و باطل است.
اما در مقابل بعضی یک استصحاب درست کردهاند که نتیجه آن جواز عقد است و بعد پا را بالاتر هم گذاشته و گفتهاند: که این استصحاب بر آن استصحابی که شما شیخ (ره) درست کردهاید حکومت دارد که وجه حکومتش را هم عرض میکنیم.
تقریب استصحاب مخالف
تقریب استصحاب مخالف این گونه است که قبل از اینکه عقدی واقع شود، بین بایع و این جنس علقهای وجود داشت، بعد که عقد واقع شد شک میکنیم که آیا آن علقه بین مالک و جنس از بین رفت یا نه؟ بقاء آن علقه را استصحاب کرده میگوییم: بین بایع و این جنس قبلاً که یک علقهای بود، حال که بیع و معاملهای واقع شده، شک میکنیم که آیا به طور کلی بایع از این جنس اجنبی محض میشود یا یا اینکه همان علقهی بین بایع و جنس هنوز بعد از عقد هم موجود است؟ بقاء علقه را استصحاب میکنیم.
نتیجه این میشود که حال هم که عقد واقع شده، بین بایع و این جنس یک علقهای موجود است، اگر علقه موجود هست، ثمره و اثر وجود علقه این است که بایع میتواند رجوع کند و جنسش را پس بگیرد و این همان معنای جواز عقد هست.
وجه حکومت این استصحاب بر استصحاب لزوم
حال چرا این استصحاب بر استصحاب لزوم حکومت دارد؟ در رسائل و در مکاسب خواندید که اگر رابطهی بین دو اصل، سببی و مسببی باشد، قاعده این است که اصل جاری در سبب، بر اصل جاری در مسبب حکومت دارد.
در اینجا دو شک داریم، یک شک این است که آیا فسخت اثر دارد یا نه؟ که این شک مورد استصحاب شیخ انصاری بود و شک دوم این است که شک داریم که آیا مالک یعنی بایع علقهاش با این جنس از بین رفته یا نه؟ که این شک مورد استصحاب جواز بود.
حال شک در اینکه آیا فسخ اثر دارد یا نه؟ این مسبب از آن شک است که آیا بین بایع و جنس علقه موجود است یا نه؟ مثل همان مثال معروفی که در جای خودش میزنند که میگوییم: چرا شک میکنیم این دست نجس که به این آب خورد آیا پاک شد یا نه؟ میگوییم: چون شک داریم که آیا این آب کر هست یا نه؟ در اینجا هم همین طور است که یک شک ما سببی است و یک شک ما مسببی.
این شک در این استصحاب دوم عنوان شک سببی دارد، یعنی اینکه شک داریم که آیا علقهی مالک باقی است یا نه؟ این سبب میشود در اینکه شک کنیم که آیا فسخ اثر دارد یا نه؟ و با وجود اجرای اصل در شک در سبب، دیگر نوبت به إجرای اصل در شک در مسبب نمیرسد.
پس بنابراین این استصحاب دوم که شکش شک سببی است، بر استصحاب شیخ (ره) که شکش شک مسببی است مقدم است و تقدیمش هم از باب حکومت است.
نقد و بررسی استصحاب مخالف
مرحوم شیخ (ره) فرموده: به نظر ما این استصحاب دوم باطل است، اینکه میگویید: بقاء علقه را استصحاب میکنیم، مرادتان چیست؟ گویا شیخ (ره) خواسته بفرمایند: حرفی زدید که مجمل است و روشن نیست و سه احتمال در کلامتان داده میشود. قبل از اینکه این سه احتمال را عرض کنیم، در ذهن شریفتان هست که هر استصحابی دو رکن مهم دارد؛ یکی یقین سابق و دوم شک لاحق.
سه احتمال در مراد از علقه
احتمال اول این است که مرادتان از علقه، علقهی ملکیت یا سلطنت است، که میگویید: قبل از بیع علقهی ملکیت و سلطنت بین بایع و جنس بود، حال شک میکنیم که آیا هست یا نه؟ بقاء علقهی ملکیت و سلطنت را استصحاب میکنیم.
شیخ (ره) فرموده: اما اینجا استصحاب جاری نیست، به دلیل اینکه استصحاب نیاز به شک لاحق دارد و در اینجا بعد از اینکه بیع واقع شد، یقین داریم که علقهی ملکیت بایع از بین رفته و زائل شده است، شک نداریم که بخواهیم استصحاب کنیم، بلکه یقین به زوال این علقه داریم.
احتمال دوم این است که مرادتان از علقه، علقهی رجوع به عین و اعاده عین باشد، که میگوییم: بایع قبل از معامله حق و سلطنت بر اعاده عین را داشت، حال بعد از معامله شک میکنیم که آیا حق اعاده عین را دارد یا نه؟ که استصحاب میکنیم که چنین حقی را دارد.
شیخ (ره) فرموده: اگر مرادتان از علقه، علقهی اعاده عین است، رکن اول استصحاب که یقین سابق بود، در اینجا وجود ندارد.
این حرفی که میزنید غلط است که میگویید: قبل از بیع یقین داریم که بایع سلطنت بر اعاده دارد، اعاده زمانی است که مال از ملک انسان خارج شود، اما زمانی که مال هنوز در ملک انسان است، آیا کسی میگوید که: شما قدرت دارید بر اینکه این مالی را که در ملکتان هست، به خودتان اعاده کنید؟ این تحصیل حاصل و اصلاً یقین سابقی در اینجا وجود ندارد.
احتمال سوم این است که شما میخواهید بگویید: وقتی معامله واقع شد، بایع و مشتری خیار مجلس داشتند، خیار مجلس معنایش این است که بایع سلطنت بر اعادهی جنس دارد، حال بعد از زمان خیار مجلس شک میکنیم که آیا آن سلطنت بر اعاده که در زمان خیار مجلس بود، باقی هست یا نه؟ بقای آن سلطنت را استصحاب کنیم.
به عبارت خیلی سادهتر یعنی بقاء خیار را استصحاب کرده بگویید: در زمان خیار مجلس این خیار داشت، حال که خیار مجلس تمام شده شک میکنیم که آیا خیار به نحو کلی دارد یا نه؟ کلی خیار را استصحاب میکنیم.
شیخ (ره) فرموده: اگر این مرادتان باشد، سه اشکال دارد که هر سه را در تطبیق عرض میکنیم.