«القول فی الخیار و أقسامه و أحکامه مقدّمتان: الاولى الخیار لغةً: اسم مصدرٍ من «الاختیار»،....»
خیارات
بنابر آنچه که نقل شده کتاب خیارات در مکاسب مرحوم شیخ (ره) آخرین کتابی است که در تألیفات و تصنیفاتشان نوشتهاند و چون در اواخر حیات شریف ایشان بوده، شاید مشکلترین بحث کتاب مکاسب است و از مکاسب محرمه و کتاب البیع به مراتب مشکلتر و دقیقتر است.
مرحوم شیخ (ره) در کتاب خیارات در سه مطلب بحث کرده؛ مطلب اول در مورد خود خیار هست، مطلب دوم در اقسام خیار و مطلب سوم در احکام خیار هست، اما قبل از اینکه این سه مطلب را شروع کنند، دو مقدمه را در اینجا بیان میکنند.
مقدمه اول: معنای خیار
اما در مقدمهی اولی در سه جهت بحث کردهاند؛ یک جهت معنای لغوی خیار است، جهت دوم معنا و تعریف اصطلاحی خیار است، یعنی ببینیم فقهاء در کلماتشان خیار را به چه معنایی استعمال کردهاند، جهت سوم در معنای خیار در روایات است که ببینیم وقتی در روایات اهل البیت (علیهم السلام) کلمهی خیار استعمال شده، به چه معنا استعمال شده است.
معنای لغوی خیار
مرحوم شیخ (ره) فرمودهاند: از جهت لغوی کثیری از اهل لغت گفتهاند که: خیار اسم مصدر از اختیار است و اختیار مصدر باب افتعال به معنای انتخاب و اصطفاء است، که به اسم مصدر و حاصل مصدر آن، یعنی به حاصل انتخاب و اختیار در لغت خیار میگوید.
البته این نظریه را که شیخ (ره) در اینجا بیان کرده، نظریهی اکثر علمای اهل لغت است، والا بعضی از لغویین گفتهاند که: خیار و اختیار به یک معنای واحد است و اسم مصدر اختیار خِیر است، که فیومی صاحب مصباح المنیر بر خلاف نظریهی مشهور لغویین این نظریه را دارد.
پس خیار اسم مصدر از اختیار و اختیار هم به معنی انتخاب است، که به نتیجهی انتخاب در لغت خیار میگویند.
معنای اصطلاحی خیار
مرحوم شیخ (ره) فرمودهاند: دو تعریف اصطلاحی در کلمات فقهاء برای خیار وجود دارد؛ که ایشان هر دو تعریف را مورد بحث قرار دادهاند.
تعریف اول: تعریف فخر المحققین (ره)
اما تعریف اول که ریشهی آن در کلمات فخر المحققین (ره) است و جماعتی از متأخرین هم این تعریف را از فخر المحققین (ره) گرفته و گفتهاند که: خیار ملک فسخ العقد است، وقتی میگوییم که: بایع خیار دارد، یعنی بایع مالک فسخ عقد است و این قدرت را دارد که عقد را فسخ کرده و به هم بزند.
مثالهای نقض بر تعریف فخر المحققین (ره)
مرحوم شیخ (ره) فرمودهاند: این تعریف مانع اغیار نیست و شش مورد را مثال زدهاند که در این شش مورد تعریف صدق میکند، اما هیچ فقیهی در آن تعبیر به خیار نکرده است؛
مورد اول عقود جایزه است، مثل هبهی به غیر ذی رحم که از عقود جائزه است، که اگر کسی به غیر ذی رحم چیزی را هبه کرد، همهی فقها گفتهاند: واهب میتواند رجوع کند و هبه را فسخ کند، پس در هبه مالک فسخ العقد هست اما هیچ فقیهی تعبیر به خیار نمیکند و نمیگوید که واهب خیار دارد.
مورد دوم در عقد فضولی است که مالک میتواند معاملهای را که بر مالش فضولتاً واقع شده، امضا کند و یا رد کند، پس مالک ملک فسخ العقد دارد و میتواند عقد را بر هم بزند، اما در آنجا هیچ فقیهی نمیگوید که این مالک خیار دارد.
مورد سوم در جایی است که اگر میت به بیش از ثلث وصیت داشته باشد، در اینجا همهی فقهاء گفتهاند که: وارث حق دارد وصیت زائد بر ثلث را رد کرده و فسخ کند و مالک فسخ زائد بر ثلث است، در حالی که هیچ کسی نمیگوید که: این وارث خیار دارد.
مورد چهارم در جایی است که مردی دختر خواهر زن خودش را بگیرد، که زن خودش نسبت به او خاله میشود و یا دختر برادر زن خودش را بگیرد، که زن خودش نسبت به او عمه میشود، که فقهاء فرمودهاند: عمه و خاله مالک فسخ آن عقد هستند، اما صدق خیار نمیکند.
مورد پنجم در جایی است که اگر مولا کنیزش را به یک عبد یا شخصی تزویج کند، در اینجا اگر این کنیز به یک سببی از اسباب آزاد شد، میتواند عقد خودش را که با آن عبد به هم بزند و مالک فسخ عقد خودش هست، در حالی که کسی تعبیر به خیار نمیکند.
مورد ششم در جایی است که زن و شوهری ازدواج کردهاند، اگر زن یکی از آن عیوب مجوزهی للفسخ را در مرد ببیند و یا مرد یکی از عیوب مجوزهی للفسخ مثل جنون را در زن ببیند، میتواند عقد را فسخ کند، نه اینکه طلاق بدهد و بین فسخ و طلاق فرق است و آثارشان هم مختلف است، که در اینجا ملک فسخ العقد است، اما هیچ فقیهی تعبیر به خیار نمیکند.
نتیجه این شد که تعریف فخرالمحققین (ره) مانع أغیار نیست و شش مورد بیان کردیم که در آن موارد ملک فسخ العقد هست، اما صدق خیار بر او نمیشود.
دفاع شیخ (ره) از فخر المحققین (ره)
بعد مرحوم شیخ (ره) یک راه توجیهی را برای تصحیح این تعریف به طوری که برخی از این موارد نقض وارد نشود بیان کرده، فرمودهاند: در این شش مورد، در بعضی از موارد آنچه که وجود دارد، حکم شرعی است، اما آنچه که در تعریف فخرالمحققین (ره) آمده، کلمهی ملک است و ملک یعنی حق، یعنی مالک حق دارد و بین حق و حکم فرق وجود دارد.
مرحوم شیخ (ره) در اول کتاب البیع به صورت مفصل فرق بین حق، ملک و حکم را بیان کرده و یک مقداری هم از حواشی هم باید اضافه میشد، که در آنجا مفصل بیان کردیم، اما اجمالاً آنچه در اینجا لازم است، فرق میان حق و حکم است، که در فقه مواردی داریم که عنوان حکم دارد اما حق نیست، مثل این که میگوییم: واهب میتواند هبهی خودش را به هم بزند، «یجوز للواهب أن یرجع فی هبة»، که این «یجوز» حکم شرعی است.
تفاوت حق و حکم
حکم آن است که قابلیت توارث ندارد، لذا اینطور نیست که اگر واهب مُرد، این حکم به ورثهی او منتقل شود، اگر من مالی را هبه کردم، تا زمانی که حیات دارم، میتوانم با یک شرایطی رجوع کنم، اما وقتی که از دنیا رفتم، دیگر چنین چیزی برای ورثهام ثابت نیست.
لذا حکم شرعی چیزی است که قابل به ارث بردن نیست، اما حق قابل به ارث بردن است و از اموری است که به ارث رسیده میشود.
حکم قابل اسقاط نیست، اما حق قابل اسقاط است، مثلاً واهب نمیتواند بگوید که: این حکمی که خدا فرموده: «یجوز للواهب»، من این حکم را اسقاط میکنم، هزار بار هم بگوید، به درد نمیخورد، اما حق، البته بعضی از حقوق و نه همهی حقوق قابل اسقاط است، که حقوق غیرقابل اسقاط هم داریم و در آنجا مرحوم شیخ (ره) حقوق را سه قسم کرده بودند، بعضی از حقوق قابل اسقاط است، مثلا شخص میتواند حق خیار را اسقاط کرده و بگوید: مثلا خیار شرط خودم را، خیار عیب را، خیار مجلس را اسقاط کردم.
حال برای روشنتر شدن مطلب در احکام شرعیه، شارع چیزی را عنوان فرموده، اما در این چیزی که عنوان فرموده، شخص و اشخاص مدخلیت ندارند و به عنوان یک قانون کلی فرموده: «یجوز للواهب أن یرجع فی هبة»، اما در باب حقوق، شارع اشخاص را در نظر گرفته و میگوید: تو چنین حقی داری، لذا روی این جهت است که حکم قابل به ارث بردن و قابل اسقاط نیست، اما حق قابل به ارث بردن و قابل اسقاط است.
بعد از بیان این مطلب شیخ (ره) فرمودهاند: بعضی از این شش موردی که بیان کردیم، عنوان حکم را دارد، مثل همان مورد اول هبه یا مورد دوم در باب عقد فضولی، که در اواخر بیع فضولی مرحوم شیخ (ره) فرمودند: اینکه میگوییم: مالک میتواند عقد واقع بر مال خودش را اجازه و یا رد کند، که این حکم من الأحکام الشرعیه است. لذا میگوییم: این که فخرالمحققین (ره) فرموده: خیار ملک فسخ العقد است، ملک یعنی حق و لذا بعضی از این موارد نقض، چون عنوان حکم دارند، داخل در تعریف نیستند.
البته ملاحظه میفرمایید که با این توجیه بعضی از موارد نقض حل میشود، اما همهی موارد حل نمیشود.