درس کفایة الاصول - اوامر

جلسه ۱۵۰: اوامر ۷۶

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

واجبات بر سه نوع هستند:

۱. یقین داریم واجب نفسی است مثل معرفت خداوند.

۲. یقین داریم واجب غیری است مثل نصب نربان.

در این دو اشکالی نیست.

۳. شک داریم که واجب نفسی است یا غیری، مثل اکرم زیدا. در هنگام شک چه باید کرد؟

در اینجا دو بحث است:

اول: مقتضای وضع صیغه چیست؟

جواب: مقتضای وضع صیغه وجوب است و هیچکدام نیست.

دوم: مقتضای اطلاق و مقدمات حکمت چیست؟

جواب: اختلاف است:

صاحب کفایه: مقتضای اطلاق و مقدمات حکمت، نفسی بودن است.

۳

نظریه مرحوم شیخ

مرحوم شیخ: اگر امری از مولا صادر شود، نمی‌توان گفت این صیغه اطلاق دارد و مقتضای اطلاق هم نفسی است. چون:

مرحله اول: این مرحله از دو قیاس تشکیل شده است:

اول: صغری: مفاد صیغه، افراد طلب حقیقی است.

یعنی واضع صیغه امر را برای طلبهایی که در نفس طالبین است و قائم به نفس و روح طالبین است، وضع کرده است و تک تک این طلبها، موضوع له صیغه امر هستند.

کبری: افراد طلب حقیقی، جزئی حقیقی است.

این طلب، جزئی حقیقی است بخاطر قاعده تشخص.

نتیجه: مفاد صیغه، جزئی حقیقی است.

دوم: صغری: مفاد هیئت، جزئی حقیقی است.

مفاد هیئت، مفادی است که در نفس طالب وجود دارد است، پس جزئی حقیقی است.

کبری: جزئی حقیقی، قابل تقیید نیست.

چون جزئی حقیقی دارای افراد نیست.

نتیجه: پس مفاد هیئت، قابل تقیید نیست و چیزی که قابل تقیید نباشد، قابل اطلاق هم نیست.

مرحله دوم: اگر مفاد هیئت، مفهوم طلب باشد، این مفهوم کلی است اما مفاد طلب، مفهوم طلب، نیست.

صغری: اگر مفاد هیئت، مفهوم طلب باشد، لازمه‌اش این است که با انشاء مفهوم طلب صلات، صلات مطلوب شود.

چون حکم عقلاء این است که اگر انشاء طلب به چیزی طلب بگیرد، آن چیز مطلوب می‌شود، حال اگر بگوئیم مفاد هیئت، مفهوم طلب است، لازمه‌اش این است که مولایی که انشاء مفهوم طلب صلات می‌کند، صلات با این انشاء مطلوب شود.

کبری: و اللازم باطل. و هرگز با انشاء مفهوم طلب صلات، صلات مطلوب نمی‌شود، چون مطلوب شدن یک عمل، دائر مدار طلب حقیقی و اراده به آن تعلق بگیرد، و لذا اگر طلب حقیقی و اراده به یک عملی تعلق گرفت، آن عمل می‌شود مطلوب و لو انشاء طلب نسبت به آن صورت نگیرد و لذا اگر طلب حقیقی و اراده به عملی تعلق نگرفت، این عمل مطلوب نیست و لو انشاء طلب به آن تعلق بگیرد.

نتیجه: فالملزومه مثله. و مفاد هیئت، مفهوم طلب نیست.

۴

بررسی نظریه شیخ انصاری

صاحب کفایه، چند جواب می‌دهند:

اولا: مفاد هیئت، مفهوم طلب است و این کلی است، پس مفاد هیئت کلی می‌شود و قابل تقیید و اطلاق است و تمسک به اطلاق آن صحیح است.

و طلب حقیقی و اراده حقیقی نمی‌تواند مفاد صیغه باشد، چون مفاد صیغه باید چیزی باشد که با صیغه انشاء و ایجاد شود و طلب حقیقی با انشاء ایجاد نمی‌شود و نیاز به مقدمات خاص خود دارد و آن مقدمات در باب امر: تصور، تصدیق، میل به آن، هیجان، اراده و طلب می‌باشد.

حال طلب و اراده حقیقی، انگیزه برای مولا است.

۵

تطبیق نظریه مرحوم شیخ

وأمّا ما قيل (توسط شیخ انصاری) من: «أنّه لا وجه للاستناد إلى إطلاق الهيئة لدفع (متعلق به استناد است) الشكّ المذكور (شک در نفسی و غیری بودن وجوب) بعد كون مفادها (هیئت) الأفراد (افراد طلب حقیقی) الّتي لا يعقل فيها (افراد) التقييد. نعم، لو كان مفاد الأمر (هیئت) هو مفهوم (معنی) الطلب صحّ القول بالإطلاق، لكنّه (کون مفاد الامر...) بمراحل من الواقع، إذ لا شكّ (در حکم عقلاء) في اتّصاف الفعل بالمطلوبيّة بالطلب (به سبب طلب) المستفاد من الأمر، ولا يعقل اتّصاف المطلوب (فعل مطلوب) بالمطلوبيّة بواسطة مفهوم الطلب، فإنّ الفعل يصير مرادا بواسطة تعلّق واقع الإرادة (اراده درونی) وحقيقتها (اراده) لا بواسطة مفهومها (اراده). وذلك (عدم معقولیت) واضح لا يعتريه ريب».

۶

تطبیق بررسی نظریه مرحوم شیخ

ففيه: أنّ مفاد الهيئة ـ كما مرّت الإشارة إليه ـ ليس الأفراد، بل هو (مفاد) مفهوم (معنی) الطلب ـ كما عرفت تحقيقه في وضع الحروف ـ ، ولا يكاد يكون فرد الطلب الحقيقيّ والّذي يكون بالحمل الشائع طلبا (طلب حقیقی)، وإلّا (مفاد هیئت، طلب حقیقی باشد) لما صحّ إنشاؤه (مفاد) بها (هیئت)، ضرورة أنّه (طلب حقیقی) من الصفات الخارجيّة (نفسانیه) الناشئة من الأسباب الخاصّة. نعم، ربما يكون هو (طلب حقیقی) السبب لإنشائه (مفهوم طلب) كما يكون (سب) غيره (طلب حقیقی) أحيانا.

حكم التردّد بين النفسيّة والغيريّة

ثمّ إنّه لا إشكال فيما إذا علم بأحد القسمين. وأمّا إذا شكّ في واجب أنّه نفسيّ أو غيريّ ، فالتحقيق أنّ الهيئة وإن كانت موضوعة لما يعمّهما إلّا أنّ إطلاقها يقتضي كونه (١) نفسيّا ، فإنّه لو كان شرطا لغيره لوجب التنبيه عليه على المتكلّم الحكيم.

وأمّا ما قيل (٢) من : «أنّه لا وجه للاستناد إلى إطلاق الهيئة لدفع الشكّ المذكور بعد كون مفادها الأفراد الّتي لا يعقل فيها التقييد (٣). نعم ، لو كان مفاد الأمر هو مفهوم الطلب صحّ القول بالإطلاق ، لكنّه بمراحل من الواقع ، إذ لا شكّ في اتّصاف الفعل بالمطلوبيّة بالطلب المستفاد من الأمر ، ولا يعقل اتّصاف المطلوب بالمطلوبيّة بواسطة مفهوم الطلب ، فإنّ الفعل يصير مرادا بواسطة تعلّق واقع الإرادة وحقيقتها لا بواسطة مفهومها. وذلك واضح لا يعتريه ريب».

ففيه : أنّ مفاد الهيئة ـ كما مرّت الإشارة إليه (٤) ـ ليس الأفراد ، بل هو مفهوم الطلب ـ كما عرفت تحقيقه في وضع الحروف (٥) ـ ، ولا يكاد يكون فرد الطلب الحقيقيّ (٦) والّذي يكون بالحمل الشائع طلبا ، وإلّا لما صحّ إنشاؤه بها ، ضرورة أنّه من الصفات الخارجيّة الناشئة من الأسباب الخاصّة (٧). نعم ، ربما يكون هو (٨) السبب لإنشائه كما يكون غيره أحيانا.

واتّصاف الفعل بالمطلوبيّة الواقعيّة والإرادة الحقيقيّة ـ الداعية إلى إيقاع طلبه

__________________

(١) أي : الواجب.

(٢) والقائل الشيخ الأعظم الأنصاريّ على ما في مطارح الأنظار : ٦٧.

(٣) والوجه في ذلك أنّ الأفراد واقعيّات خارجيّة جزئيّة ولا يعقل السعة والإطلاق فيها ، فلا يعقل الضيق والتقييد فيها.

(٤) لا يخفى عليك : أنّه ليس في كلام المصنّف في مبحث الوضع من مفاد الهيئة عين ولا أثر ، إلّا أنّه لما كانت الهيئات ملحقة بالحروف في الوضع فالتصريح بوضع الحروف إشارة إلى وضعها.

(٥) راجع الأمر الثاني من الأمور المقدّمة في مقدّمة الكتاب : ٢٨.

(٦) الإضافة بيانيّة ، فمعنى العبارة : أنّه لا يكاد يكون مفهوم الطلب فردا للطلب ، وهو الطلب الحقيقيّ.

(٧) وهي الأسباب التكوينيّة الخارجيّة.

(٨) أي : الفرد الخارجيّ من الطلب.