درس کفایة الاصول - اوامر

جلسه ۲۷: مقدمات ۲۷

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

قبل از بیان این مقدمه، سه مقدمه باید گفته شود:

مقدمه اول: الفاظ عبادات بنا بر یک قول، وضع در آنها عام و موضوع له هم عام است.

مقدمه دوم: صلات صحیحه و صلات فاسده دارای افراد کثیره است.

مقدمه سوم: دو قانون فلسفی داریم که برخی از علماء قبول کرده‌اند:

اول: مربوط به علت: الواحد لا یصدر منه الا الواحد؛ یک چیز از یک چیز صادر نمی‌شود مگر از یک چیز.

دوم: مربوط به معلول: الواحد لا یصدر إلا من الواحد؛ شیء واحد صادر نمی‌شود الا از واحد.

حال بعد از این سه مقدمه می‌گوئیم: صاحب کفایه می‌گویند: صحیحی می‌تواند معنای جامع تصور کند، اما اعمی نمی‌تواند قدر جامع پیدا کند.

اشکال: صحیحی نمی‌تواند قدر جامع ارائه کند. چون قدر جامع یا مرکب است یا بسیط است و بسیط دو حالت دارد: ۱. مطلوب است؛ ۲. ملزوم مطلوب است و هر کدام باشد باطل است.

۳

ادامه اشکال شیخ انصاری به قدر جامع صحیحی

قدر جامع نمی‌تواند بسیط و مطلوبُ باشد، به سه دلیل:

اول: صغری: اگر قدر جامع مطلوب باشد، لازمه‌اش دور است.

توضیح دور: مطلوب متوقف بر امر است و امر هم متوقف بر مطلوب است، به اینکه زمانی که شارع امر به چیزی کند، آن چیز مطلوب می‌شود و از طرف دیگر زمانی که شارع بگوید صل، امر او به صلات رفته است و صلات موضوع امر است و اگر قدر جامع را مطلوب بگیریم، معلوم است که لفظ صلات وضع برای مطلوب شده است، پس موضوع مطلوب می‌شود و در جای خودش اثبات شده موضوع تقدم بر حکم دارد، یعنی موضوع باید باشد تا حکم روی آن بیاید. پس از یکی طرف مطلوب متوقف بر امر است و از طرف دیگر امر متقوف بر مطلوب است و این دور است.

کبری: و اللازم باطل.

نتیجه: فالملزوم مثله.

دوم: صغری: اگر قدر جامع مطلوب باشد، لازمه‌اش ترادف صلات و مطلوب است.

کبری: و اللازم باطل.

نتیجه: فالملزوم مثله.

سوم: صغری: اگر قدر جامع مطلوب باشد، لازمه‌اش این است که صحیحی هنگام دوران امر بین اقل و اکثر ارتباطی قائل به احتیاط باشد.

مثلا من شک دارم که سوره جزء نماز است یا خیر که لازمه آن این است که شک دارم نماز ده جزئی است یا یازده جزئی که اقل و اکثر ارتباطی است و مشهور می‌گویند در اقل وا کثر ارتباطی قائل به برائت هستیم و وظیفه اقل می‌شود. حال همین مشهور قائل به صحیح هستند و اگر قدر جامع را مطلوبٌ بگویند باید در اقل و اکثر ارتباطی قائل به احتیاط شوند و نماز را یازده جزئی بخوانند، چون امر شارع روی صلات رفته به معنای مطلوبٌ و مامور به کاملا مشخص است و شک در این است که نماز ده جزئی محصل مامور به است یا خیر و شک در محصل مجرای احتیاط است.

کبری: و اللازم باطل. و صحیحی قائل به برائت است.

نتیجه: فالملزوم مثله. در نتیجه قدر جامع، مطلوبٌ نمی‌باشد.

قدر جامع نمی‌تواند ملزوم مطلوب باشد، بخاطر دلیل سومی که ذکر کردیم. چون موضوع امر شارع کاملا شفاف است و شارع از ما ملزوم مطلوب می‌خواهد و اگر نماز بدون سوره بخوانیم شک داریم که محصل ملزوم مطلوب است یا خیر و شک در محصل هم مجرای احتیاط است.

۴

تطبیق ادامه اشکال شیخ انصاری به قدر جامع صحیحی

والأوّل (مطلوب) غير معقول، لبداهة استحالة أخذ ما لا يتأتّى إلّا من قبل الطلب (مطلوب) في (متعلق به اخذ است) متعلّقه (طلب)؛ مع لزوم الترادف بين لفظة الصّلاة والمطلوب؛ و (عطف بر ترادف است) عدم جريان البراءة مع الشكّ في أجزاء العبادات وشرائطها (عبادات)، (علت عدم جریان برائت:) لعدم الإجمال (شک) حينئذ (قدر جامع مطلوبٌ باشد) في المأمور به فيها (عبادات)، وإنّما الإجمال (شک) فيما يتحقّق به («ما») (محصل)، وفي مثله (ما یتحقق به) لا مجال لها (برائت) ـ كما حقّق (عدم المجال) في محلّه (عدم المجال) ـ ، مع أنّ المشهور القائلين بالصحيح قائلون بها (برائت) في الشكّ فيها (اجزاء و شرائط). وبهذا (اشکال سوم) يشكل لو كان البسيط هو ملزوم المطلوب أيضا (اگر قدر جامع، مطلوب می‌بود)».

۵

جواب به اشکال شیخ انصاری

جواب: اولا قدر جامع بسیط است. ثانیا آن بسیط، ملزوم مطلوب است و اشکال شما هم وارد نیست که گفتین قائل به احتیاط در شک باید شوند. چون مامور به بر دو قسم است:

۱. مامور به، ممتاز از محصلش است، یعنی مامور به یک وجود دارد و محصلش یک وجود دیگر دارد.

اگر درباره چنین محصلی شک شود، جای احتیاط است. مثلا شارع می‌گوید تتطهر للصلاة و شک داریم که مراد از طهارت، طهارت باطنی است، مامور به طهارت باطنی است، وضو غیر از طهارت باطنی است اما محصل آن است و در خارج دو چیز می‌باشد، حال اگر شک کردیم بار سوم آب ریختن شرط وضو است یا خیر که جای احتیاط است تا یقین به برائت ذمه پیدا کنی.

۲. مامور به، ممتاز از محصلش نیست و متحد با هم هستند که در این صورت اگر شک در محصل شود، جای برائت است.

مثلا شارع فرموده صل و امر به صلات، جامع آن ملزوم مطلوب است، پس صلات یعنی ملزوم مطلوب و شما یک نماز ده جزئی می‌خوانید، شک می‌کنید که محصل ملزوم مطلوب است یا خیر و این نماز ده جزئی چه رابطه با ملزوم مطلوب دارد و اگر در واقع همین ده جزئی واجب باشد، متحد با ملزوم مطلوب دارد و اگر شک در این شود، جای برائت است.

۶

تطبیق جواب به اشکال شیخ انصاری

مدفوع: بأنّ الجامع إنّما هو (جامع) مفهوم واحد (بسیط) منتزع عن هذه المركّبات (مرکبات خارجیه صحیحه) المختلفة ـزيادة ونقيصة بحسب اختلاف الحالات (حالات مکلف) ـ متّحد معها (مرکبات) نحو اتّحاد (از نوع اتحاد کلی «ملزوم مطلوب» و فرد «محصل»)، وفي مثله (متحد) تجري البراءة، وإنّما لا تجري (برائت) فيما إذا كان المأمور به أمرا واحدا (بسیط) خارجيّا مسبّبا عن مركّب مردّد بين الأقلّ والأكثر، كالطهارة المسبّبة عن الغسل والوضوء فيما إذا شكّ في أجزائهما (وضو و غسل).

هذا (باین قدر جامع) على الصحيح.

والإشكال فيه (١) : ب «أنّ الجامع لا يكاد يكون أمرا مركّبا ، إذ كلّ ما فرض جامعا يمكن أن يكون صحيحا وفاسدا ، لما عرفت. ولا أمرا بسيطا ، لأنّه لا يخلو إمّا أن يكون هو عنوان المطلوب أو ملزوما مساويا له (٢) ، والأوّل غير معقول ، لبداهة استحالة أخذ ما لا يتأتّى (٣) إلّا من قبل الطلب في متعلّقه ؛ مع لزوم الترادف بين لفظة الصّلاة والمطلوب ؛ وعدم جريان البراءة مع الشكّ في أجزاء العبادات وشرائطها ، لعدم الإجمال حينئذ في المأمور به فيها ، وإنّما الإجمال فيما يتحقّق به ، وفي مثله لا مجال لها ـ كما حقّق في محلّه ـ ، مع أنّ المشهور القائلين بالصحيح قائلون بها في الشكّ فيها. وبهذا يشكل لو كان البسيط هو ملزوم المطلوب أيضا».

مدفوع : بأنّ الجامع إنّما هو مفهوم واحد منتزع عن هذه المركّبات المختلفة

__________________

ـ ثمّ ذكر وجها للجامع الصحيحيّ ، حاصله : أنّ الجامع لا ينحصر في الجامع المقوليّ والعنوانيّ ، بل لنا أن نلتزم بثبوت جامع آخر للأفراد الصحيحة ، وهو سنخ عمل مبهم مركّب من جملة أجزاء يعرّفه جهة نهيه عن الفحشاء ، وبذلك يقتصر في صدقه على خصوص الأفراد الصحيحة. نهاية الدراية ١ : ٦١ ـ ٦٤.

وأمّا المحقّق العراقيّ ـ بعد ملاحظة ما في كلام المصنّف رحمه‌الله وعدم ارتضائه بما ذكره المحقّق الاصفهانيّ ـ فصوّر الجامع ببيان آخر ، حاصله : أنّ الجامع لا ينحصر في المقوليّ والعنوانيّ ، بل لنا فرض جامع آخر ، وهو المرتبة الخاصّة من الوجود الساري في المقولات المتباينة ماهيّة. بدائع الأفكار ١ : ١١٦ ـ ١١٨.

وأمّا المحقّق النائينيّ فهو ـ بعد ذكر ما يرد على الجامع الصحيحيّ الّذي صوّره المحقّق الخراسانيّ ـ أنكر وجود الجامع الصحيحيّ. فوائد الاصول ١ : ٦٥ ـ ٧٤.

وفي كلماتهم بعض ملاحظات ذكر بعضها السيّدان العلمان : الخوئيّ والخمينيّ ، فراجع المحاضرات ١ : ١٤٤ ـ ١٥٥ ، ومناهج الوصول ١ : ١٤٨ ـ ١٥٥.

(١) والمستشكل هو الشيخ الأعظم الأنصاريّ على ما في تقريرات بحثه ، فراجع مطارح الأنظار : ٦.

(٢) وفي مطارح الأنظار : ٦ : «أو ما هو في مرتبته أو ملزوما مساويا له». ثمّ أورد الإشكال الأوّل «لبداهة ...» والثاني «مع لزوم الترادف ...» على فرض كون الجامع عنوان المطلوب أو ما هو في مرتبته. وأورد الإشكال الثالث «وعدم جريان البراءة ...» على فرض كونه ملزوما مساويا له.

(٣) هكذا في جميع النسخ. والأولى أن يقول : «يأتي».

ـ زيادة ونقيصة بحسب اختلاف الحالات ـ متّحد معها نحو اتّحاد (١) ، وفي مثله تجري البراءة ، وإنّما لا تجري فيما إذا كان المأمور به أمرا واحدا خارجيّا مسبّبا عن مركّب مردّد بين الأقلّ والأكثر ، كالطهارة المسبّبة عن الغسل والوضوء فيما إذا شكّ في أجزائهما.

هذا على الصحيح.

وأمّا على الأعمّ ، فتصوير الجامع في غاية الإشكال ، فما قيل في تصويره أو يقال وجوه :

أحدها : أن يكون عبارة عن جملة من أجزاء العبادة كالأركان في الصّلاة ـ مثلا ـ وكان الزائد عليها معتبرا في المأمور به ، لا في المسمّى (٢).

وفيه : ما لا يخفى ، فإنّ التسمية بها حقيقة لا تدور مدارها ، ضرورة صدق الصّلاة مع الإخلال ببعض الأركان (٣) ، بل وعدم الصدق عليها مع الإخلال بسائر الأجزاء والشرائط عند الأعميّ (٤) ؛ مع أنّه يلزم أن يكون الاستعمال فيما هو المأمور به بأجزائه وشرائطه مجازا عنده ، وكان من باب استعمال اللفظ الموضوع للجزء في الكلّ (٥) ، لا من باب إطلاق الكلّيّ على الفرد والجزئيّ ـ كما هو واضح ـ ، ولا يلتزم به القائل بالأعمّ ، فافهم.

ثانيها : أن تكون موضوعة لمعظم الأجزاء الّتي تدور مدارها التسمية عرفا.

__________________

(١) من قبيل اتّحاد الكلّي مع أفراده.

(٢) وهذا ما استظهره الشيخ الأعظم الأنصاريّ ـ على ما في مطارح الأنظار : ٧ ـ من كلام المحقّق القميّ في قوانين الاصول ١ : ٦٠.

وذهب إليه السيّد المحقّق الخوئيّ ـ بعد دفع ما أورد عليه المصنّف والمحقّق النائينيّ ـ. محاضرات في اصول الفقه ١ : ١٥٧ ـ ١٦٣.

(٣) كما تصدق الصّلاة على صلاة الجالس الفاقدة للقيام ، فلا يكون هذا الجامع منعكسا.

(٤) فلا يكون هذا الجامع مطّردا.

(٥) لأنّ اللفظ موضوع لخصوص الأركان ، فاستعماله في المجموع وإطلاقه على الواجد لجميع الأجزاء والشرائط استعمال للّفظ الموضوع للجزء في الكلّ ، وهو مجاز.