درباره کیفیت وضع حروف، سه نظریه است:
نظریه اول: مشهور: وضع عام و موضوع له خاص و مستعمل فیه خاص
یعنی واضع زمانی که حروف را میخواهد برای معنایی وضع کند، اول یک معنای کلی در ذهن میآورد و أن را برای افراد کلی وضع میکند و در مقام استعمال هم، حروف در افراد به کار میرود. مثلا کلمه «من»، شارع زمانی که میخواهد آن را وضع کند، یک معنای کلی به نام شروع آورده که هزاران مصداق دارد و این کلمه را برای افراد شروع وضع میکند. مثلا شما ساعت ۷ صبح از منزل شروع به حرکت کردهاید، قوام شروع به حرکت کردن و خود شما و خانه است و با این سه چیز، شروع قوام پیدا میکند، یعنی این شروعی که برای شما و ساعت ۷ و از خانه است.
نظریه دوم: تفتازانی: وضع عام و موضوع له عام و مستعمل فیه خاص
یعنی واضع زمانی که حروف را میخواهد برای معنایی وضع کند، اول یک معنای کلی به ذهن میآورد و آن را برای کلی وضع کرده است اما در مقام استعمال، در افراد به کار میرود.
پس مستعمل فیه حروف غیر از موضوع له آنها است.
نظریه سوم: صاحب کفایه: وضع عام و موضوع له عام و مستعمل فیه عام
نکته: رجل، هم وضع و هم موضوع له و هم مستعمل فیه آن عام میباشد. یعنی واضع در زمان وضع آن یک معنای کلی آورده که ذات له الرجولیه و وضع برای همین معنای کلی شده و در مقام استعمال هم برای همین معنای کلی به کار میرود. گاهی رجل در فرد به کار میرود که این از باب انطباق است، مثلا یدرس الرجل فی ثلاثة الدروس، این رجل منطبق بر یک فرد شده است و این غیر مستعمل فیه است.
حال صاحب کفایه میگوید شارع در زمان وضع حروف، یک معنای عام تصور کرده است و لفظ وضع برای همین معنای کلی وضع شده است و مستعمل فیه آن هم کلی است اما منطبق بر فرد است. یعنی مستعمل فیه شروع کلی است اما منطبق بر شروع شما در ساعت ۷ و از خانه میباشد.
رد نظریه اول و دوم: این دو نظریه باطل است، چون مراد از خاص در این دو نظریه، یا جزئی خارجیه است یا جزئی ذهنی و هر دو باطل است و در نتیجه نظریه اول و دوم باطل است.
توضیح رد:
مقدمه: توضیح قانون فلسفی «الشیء ما لم یتشخص لم یوجد سواء کان وجودا ذهنیا ام خارجیا»:
مرحله اول: هر چیزی که در عالم خارج از ذهن وجود دارد، به آن جزئی خارجی گفته میشود. این فرد که در خارج از ذهن من وجود دارد، جزئی خارجی گفته میشود. یعنی جزئی ذهنی چون وجود پیدا کرده، جزئی خارجی میشود و جزئی خارجی مباین با جزئی خارجی دیگر است.
مرحله دوم: هر چه که تصور میشود، جزئی ذهنی میباشد. یعنی اگر به چیزی در ذهن وجود داده شود، وجوذ ذهنی نامیده میشود. همه افراد در ذهن هم مباین با یکدیگر هستند.
به این قاعده، قاعده تشخص گفته میشود.
با حفظ این مقدمه، در اینکه مراد از خاص در این دو نظریه چیست، دو احتمال است:
اول: احتمال دارد مراد از خاص، جزئی خارجی است، یعنی ساعت ۷ که شروع به حرکت کرد، یک فرد خارجی از شروع موجود شد و این شروع، جزئی خارجی است.
این احتمال باطل است، چون حروف دو حالت دارد:
۱. در قلیلی از موارد در جزئی خارجی به کار میرود. مثلا صرت من الدار.
۲. در کثیری از موارد در کلی به کار میرود. صر من البصرة که کلی است و شروع از نقطه خاصی مراد نیست.
حال اگر مراد از خاص، جزئی خارجی باشد، لازمه آن کثرة المجاز (بنابر قول مشهور) و کثرت خلاف فرض (بنا بر قول تفتازانی) است و اللازم باطل و الملزوم مثله.
یعنی بنا بر قول مشهور اگر در کثیری از موارد حروف در کلی به کار میروند، باید گفت مجاز صورت گرفت چون موضوع له حروف جزئی است و بنا بر قول تفتازانی که گفته مستعمل فیه خاص است در اکثر موارد مستعمل فیه عام است و این خلاف فرض میباشد. و کثرت مجاز و کثرت خلاف فرض باطل است در نتیجه قول اول و دوم باطل است.
جواب: صاحب فصول در جواب این اشکال میگوید: مراد از خاص در این دو نظریه، جزئی اضافی است و جزئی اضافی هم شامل جزئی حقیقی و کلی، هر دو میشود.
رد: لازمه جواب صاحب فصول، ایجاد شق ثالث است و اللازم باطل و الملزوم مثله.
یعنی مشهور و تفتازانی هر دو میگویند وضع عام هست، یعنی معنای متصور کلی است که یا باید لفظ را برای همان معنای کلی وضع کنیم یا برای افراد آن ولی طبق جواب صاحب فصول، وضع برای جزئی اضافی شده که اعم از کلی و جزئی اضافه است و لازمه این، ایجاد شق سوم است.
دوم: مراد، جزئی ذهنی باشد.