اما علت مادی: علت مادی همان ماده است یعنی ماده برای مرکب علت مادی است یعنی اگر مرکب بخواهد مرکب شود متوقف بر ماده است زیرا مرکب از دو جزء ماده و صورت تشکیل شده است و هر مرکبی بر اجزائش متوقف است.
مخفی نیست که علت به معنای چیزی است که وجود معلول بر آن متوقف است بر این اساس صورت و مادهی جسم علت صوری و علت مادی جسم میباشند.
به هر حال ماده، علت مادی است نسبت به کل ولی نسبت آن به صورت این است که ماده، قابل و معلول صورت میباشد یعنی ماده صورت را میپذیرد و هکذا تمامی اعراض را میپذیرد زیرا ماده قوة الاشیاء است. وقتی صورت شریکة العلة برای ماده میباشد پس ماده معلول صورت میباشد.
در اینجا در مسألهی علت مادی کلامی انحرافی وجود دارد و آن اینکه بعضی قائل شدهاند که ما در موجودات تنها به یک علت احتیاج داریم که همان علت مادی است و بس و دیگر به علت فاعلی، غایی و صوری احتیاج نداریم. مارکسیستها و امثال آنها که مادی هستند به این قول قائل میباشند. اینها میگویند که تحقق موجود به تحقق مادهاش است.
علامه در جواب میفرماید: این قول از دو جهت مردود است:
اول اینکه ماده فقط قوة الاشیاء است یعنی میتواند صورتی را بپذیرد و فعلیت یابد ولی بدون آن فعلیتی ندارد.
اما ماده اگر مادهی اول باشد که هیولی است که قوهی محض است و هیچ تحققی ندارد.
اما ماده اگر ثانیه باشد مانند نطفه برای انسان، به این معنا است که میتواند انسان شود و یا هسته از آن حیث که هسته است و میتواند صورت درخت را پذیرا شود و درخت شود ماده است. بنا بر این ماده بما هو ماده یعنی چیزی که توان دارد که فعلیتی را قبول کند و صورتی را بپذیرد (چه الآن فعلیت دارد مانند مادهی ثانیه و یا ندارد مانند هیولی) الآن فاقد آن صورت است. وقتی حیثیت ماده، حیثیت فقدان باشد دیگر نمیتواند وجود شیء به آن باشد زیرا وجود شیء به معنای فعلیت است و حال آنکه ماده به تنهایی فاقد فعلیت میباشد.
دوم اینکه سابقا گفتیم که الشیء ما لم یجب لم یوجد یعنی هیچ چیزی تا به حد ضرورت نرسد موجود نمیشود. این ضرورت نمیتواند مستند به ماده باشد زیرا حیثیت ماده، حیثیت قوه و امکان است یعنی چیزی است که میتواند بعدا چیزی شود ولی الآن چیزی نیست و فعلیت ندارد و الآن ضرورتی برایش نیست. این ضرورت و وجوب که موجب وجود میشود در ماده نیست زیرا شأن ماده، قوه است. بنا بر این اگر قرار باشد که ما بدون ماده چیزی نداشته باشیم لازمهاش این است که شیء بدون وجوب، موجود شود.
بنا بر این ماده چون فعلیت ندارد نه میتواند فعلیت اعطاء کند و نه ضرورت از آن ناشی شود بنا بر این اگر فعلیت بخواهد تنها علت برای تحقق اشیاء باشد یعنی شیء باید بیجهت بتواند موجود شود در حالی نه فعلیت دارد و نه ضرورت و قول به این، نقض قانون علیت میباشد یعنی باید یک چیزی بتواند محقق شود بدون اینکه علتی داشته باشد.
اگر مستشکل بگوید که لازم نیست ضرورت آفرین که همان ماده است خودش هم ضرورت و یا فعلیت داشته باشد بلکه ضرورت، خودش به خودی خود محقق میشود و یا اینکه چیزی که خودش فعلیت و ضرورت ندارد بتواند فعلیت و ضرورت را ایجاد کند این مشکل پیش میآید که هر چیزی در عالم باید بتواند موجود شود و هر چیزی باید بتواند دنبال هر علتی موجود شود زیرا قرار شده است که هیچ رابطهی ضروری و تلازمی بین اشیاء نباشد بنا بر این اگر با ماده که نه فعلیت ندارد و نه ضرورت بتواند جسمی مادی و ضروری الوجود تولید شود باید بشود که با یخ گرما تولید شود و هکذا. این چیزی است که هر عاقلی حکم به بطلان آن میکند.
نتیجه اینکه علت مادی، به تنهایی برای پیدایش اشیاء کافی نیست.
بعد علامه اضافه میکند که مادهای که تا به حال از آن بحث میکردیم همان جوهری است که صرف القوة میباشد. با این حال، ماده در معانی دیگر نیز استعمال میشود که از بحث ما خارج است. مثلا ماده گاه به معنای هر چیزی است که چیز دیگری در آن حلول کند که همان محل است و ماده به این معنا همان مادهی بالمعنی الاعم است زیرا هم مادهی محل بحث را شامل میشود و هم شامل چیزی مانند بدن که نفس به آن تعقل میگیرد و هم شامل جوهر میشود که عرض در آن حلول میکند.
همچنین در بحث مواد ثلاث (کیفیت نسبت که همان وجوب و امتناع و امکان است که اگر به زبان آورده شود و یا نوشته شود به آن جهت میگویند) نیز ارتباطی به بحث علت مادی ندارد.