درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۱۱: شبهه تحریمیه فقدان نص ۴

 
۱

خطبه

۲

استدلال به آیه سوم و رد استدلال

آیه (وَما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً)

نحوه دلالت: معنای آیه این است که بدون بیان، عقاب نیست و معنای برائت هم همین است، پس آیه دلالت بر برائت می‌کند.

نکته اول: بیان تکالیف، دو صورت دارد:

صورت اول: گاهی به وسیله نقل صورت می‌گیرد، مثل وجوب نماز.

صورت دوم: گاهی به وسیله عقل صورت می‌گیرد، مثل حرمت ظلم.

این بیان نقلی و عقلی، دو صورت دارد:

صورت اول: گاهی هیچیک از این دو، وجود ندارد. مثلا شرب دخان.

در این صورت، عقاب، قبیح است.

صورت دوم: گاهی هر دو یا یکی از این دو وجود دارد. مثل وجوب اطاعت خداوند.

در این صورت، عقاب، قبیح نمی‌باشد.

سوال: چرا در آیه، ملاک عقاب، فقط بیان نقلی قرار گرفته است و اعتنا به بیان عقلی نشده است؟ به نظر می‌رسد آیه، باید بگوید، ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا او یحکم العقل.

جواب اول: مقصود از بعث رسل، مطلق بیان تکلیف است، چه به وسیله عقل و چه به وسیله نقل، بنابراین، معنای حتی نبعث رسولا، حتی نبیّن می‌شود.

جواب دوم: مقصود از بعث رسل، بیان نقلی تکلیف است، ولی به وسیله ادله خارجیه برای ما ثابت شده است که عقل هم، بیان است، بنابراین مستقلات عقلیه، از عموم و ما کنا معذبین، حتی نبعث رسولا خارج می‌شود و معنای آیه چنین می‌شود، و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا الا فی مستقلات عقلیه.

جواب سوم: بیان نقلی، چهار ویژگی دارد: ۱. اثبات تکلیف؛ ۲. استحقاق عقاب؛ ۳. مذمت دنیوی؛ بیان عقلی هم همین سه ویژگی را دارد. ۴. فعلیت عقاب.

بیان نقلی، به تنهایی، برای فعلیت عقاب، کافی است، ولی بیان عقلی به تنهایی برای فعلیت عقاب، کافی نیست. با توجه به این مطلب می‌گوئیم، مقصود از بعث رسل، بیان نقلی تکلیف است و این اشکال بر آیه وارد نیست که چرا بیان عقلی، مطرح نشده است. چون آیه، فعلیت عقاب را می‌گوید و فعلیت عقاب، بیان نقلی می‌طلبد.

اشکال به دلالت آیه: این آیه ربطی به برائت ندارد، بلکه مربوط به عذاب امتهای گذشته است، با قرینه کنّا که در آیه آمده است.

نکته دوم: مقدمه: دو گروه به این آیه استدلال کرده‌اند: ۱. اصولیین در برابر اخباریین به وسیله این آیه بر برائت استدلال کرده‌اند. ۲. اشاعره در برابر عدلیه، به وسیله این آیه بر نفی ملازمه بین حکم عقل و حکم شرعی، استدلال کرده‌اند.

حال نکته این است که کلام سه تن از علماء را نقل می‌کنند.

وحید بهبهانی می‌فرماید: اولا: استدلال اصولیین، به این آیه صحیح است.

ثانیا: استدلال اشاعره به این آیه، صحیح نیست. چون اشاعره که می‌گویند ملازمه نیست و عدلیه می‌گویند ملازمه است، بحثشان در فعلیت نیست، بلکه در اثبات تکلیف، استحقاق عقاب و مذمت دنیوی است.

۳

تطبیق استدلال به آیه سوم و رد استدلال

ومنها (آیات): قوله تعالى: (وَما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً).

بناء على أنّ بعث الرسول كناية عن بيان التكليف (چه عقلی و چه نقلی)؛ (علت کنایه بودن:) لأنّه (بیان تکلیف) يكون به (بعث رسل) غالبا، كما في قولك: «لا أبرح (حرکت نمی‌کنم) من هذا المكان حتّى يؤذّن المؤذّن» كناية عن دخول الوقت، أو (عطف بر کنایة است) عبارة عن البيان النقلي ـ ويخصّص العموم (عموم آیه) بغير المستقلاّت، أو (عطف بر یخصص است) يلتزم بوجوب التأكيد و عدم حسن العقاب (فعلیت عقاب) إلاّ مع اللطف بتأييد العقل بالنقل وإن حَسُن الذمّ (مذمت دنیوی)، بناء على أنّ منع اللطف يوجب قبح العقاب دون الذمّ، كما صرّح به (منع لطف) البعض ـ ، وعلى أيّ (سه جواب) تقدير فيدلّ (آیه) على نفي العقاب قبل البيان.

وفيه: أنّ ظاهره (آیه) الإخبار بوقوع التعذيب سابقا بعد البعث، فيختصّ (آیه) بالعذاب الدنيويّ الواقع في الأمم السابقة.

ثمّ إنّه ربما يورد التناقض على مَن (وحید بهبهانی) جمع بين التمسّك بالآية في المقام وبين ردّ مَن (اشاعره) استدلّ بها (آیه) لعدم الملازمة بين حكم العقل وحكم الشرع: بأنّ (متعلق به ردّ است) نفي فعليّة التعذيب أعمّ من نفي الاستحقاق؛ 

عبارة عن الإعلام به. لكن إرادته بالخصوص تنافي مورد الآية ، وإرادة الأعمّ منه ومن المورد تستلزم (١) استعمال الموصول في معنيين ؛ إذ لا جامع بين تعلّق التكليف بنفس الحكم وبالفعل (٢) المحكوم عليه ، فافهم.

نعم ، في رواية عبد الأعلى عن أبي عبد الله عليه‌السلام : «قال : قلت له : هل كلّف النّاس بالمعرفة؟ قال : لا ، على الله البيان ؛ ﴿لا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها ، و ﴿لا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (٣).

لكنّه لا ينفع في المطلب ؛ لأنّ نفس المعرفة بالله غير مقدور قبل تعريف الله سبحانه ، فلا يحتاج دخولها في الآية إلى إرادة الإعلام من الإيتاء ، وسيجيء زيادة توضيح لذلك في ذكر الدليل العقلي إن شاء الله تعالى (٤).

وممّا ذكرنا يظهر حال التمسّك بقوله تعالى : ﴿لا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها(٥).

الاستدلال بآية «وما كنّا معذّبين ...»

ومنها : قوله تعالى : ﴿وَما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً(٦).

بناء على أنّ بعث الرسول كناية عن بيان التكليف ؛ لأنّه يكون به

__________________

(١) في النسخ : «يستلزم».

(٢) في (ر) و (ه): «والفعل».

(٣) الكافي ١ : ١٦٣ ، باب البيان والتعريف ولزوم الحجة ، الحديث ٥. والآيتان من سورة البقرة : ٢٨٦ ، والطلاق : ٧.

(٤) انظر الصفحة ٥٦.

(٥) البقرة : ٢٨٦.

(٦) الإسراء : ١٥.

غالبا ، كما في قولك : «لا أبرح من هذا المكان حتّى يؤذّن المؤذّن» (١) كناية عن دخول الوقت ، أو عبارة عن البيان النقلي ـ ويخصّص العموم بغير المستقلاّت ، أو يلتزم بوجوب التأكيد وعدم حسن العقاب إلاّ مع اللطف بتأييد العقل بالنقل وإن حسن الذمّ ، بناء على أنّ منع اللطف يوجب قبح العقاب دون الذمّ ، كما صرّح به البعض (٢) ـ ، وعلى أيّ تقدير فيدلّ على نفي العقاب قبل البيان.

المناقشة في الاستدلال

وفيه : أنّ ظاهره الإخبار بوقوع التعذيب سابقا بعد البعث ، فيختصّ بالعذاب الدنيويّ الواقع في الأمم السابقة.

إيراد المحقّق القمّي على الوحيد البهبهاني

ثمّ إنّه ربما يورد التناقض (٣) على من جمع بين التمسّك بالآية في المقام وبين ردّ من استدلّ بها لعدم الملازمة بين حكم العقل وحكم الشرع : بأنّ نفي فعليّة التعذيب أعمّ من نفي الاستحقاق ؛ فإنّ الإخبار بنفي التعذيب إن دلّ على عدم التكليف شرعا فلا وجه للثاني ، وإن لم يدلّ فلا وجه للأوّل.

دفع الإيراد

ويمكن دفعه : بأنّ عدم الفعليّة يكفي في هذا المقام ؛ لأنّ الخصم يدّعي أنّ في ارتكاب الشبهة الوقوع في العقاب والهلاك فعلا من حيث

__________________

(١) في (ص) زيادة : «فإنّه».

(٢) قاله المحقّق الطوسي في مبحث اللطف من تجريد الاعتقاد ، وأوضحه العلاّمة الحلّي في شرحه (كشف المراد) : ٣٢٧.

(٣) أورده المحقّق القمي على الوحيد البهبهاني قدس سرهما الذي عبّر عنه في القوانين ب : «بعض الأعاظم» ، انظر القوانين ٢ : ١٦ ـ ١٧ ، والرسائل الاصوليّة : ٣٥٣ ، والفوائد الحائريّة : ٣٧٣.