درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۱: اقسام حالت مجتهد و انواع حکم ۱

 
۱

خطبه

۲

اقسام حالت مجتهد و انواع حکم

انسان مجتهد، زمانی که می‌خواهد حکم شرعی واقعی یک موضوع کلی را به دست بیاورد، یکی از سه حالت برای او حاصل می‌شود، مثلا مجتهد می‌خواهد حکم شرعی واقعی شرب دخان که موضوع کلی است را به دست بیاورد:

حالت اول: گاهی مجتهد، بعد از مراجعه به ادله احکام، به حکم شرعی واقعی آن موضوع کلی، قطع پیدا می‌کند.

در این صورت عقل می‌گوید عمل کردن بر طبق قطع واجب است، چون حجیت برای قطع ذاتی است. مثلا مجتهد قطع پیدا می‌کند که حکم شرب دخان، حرام است، در اینجا عمل به آن واجب است.

حالت دوم: گاهی مجتهد بعد از مراجعه به ادله احکام، به حکم شرعی واقعی آن موضوع کلی، ظن پیدا می‌کند.

در این صورت:

اولا: حجیت، برای ظن، امکان وقوعی دارد، یعنی از حجت شدن ظن، امر محالی لازم نمی‌آید خلافاً لابن قبه.

ثانیا: صرف اینکه حجیت برای ظن امکان وقوعی دارد، کافی نیست، بلکه شارع باید ظن را حجت کند. ظنون از این نظر بر دو نوع هستند:

نوع اول: بعضی از ظنون، نزد شارع حجت هستند، مثل ظن حاصل از خبر ثقه.

در این صورت، عمل کردن به ظن، شرعا واجب است.

نوع دوم: بعضی از ظنون نزد شارع، حجت نیستند، مثل ظن حاصل از شهرت.

این ظنون، حکم شک را دارند.

حالت سوم: گاهی مجتهد بعد از مراجعه به ادله احکام، در حکم شرعی واقعی آن موضوع کلی، شک می‌کند.

در این صورت وظیفه مجتهد این است که به اصول عملیه مراجعه کند.

انواع حکم

حکم، در یک تقسیم بر دو نوع است:

نوع اول: حکم واقعی: احکام واقعی به احکامی گفته می‌شود که شارع برای اشیاء، به ملاحظه ذات آنها قرار داده است. به عبارت دیگر احکام واقعیه به احکامی گفته می‌شود که شارع برای اشیاء قرار داده و علم و جهل مکلف دخالتی در ثبوت این احکام ندارد. مثلا خداوند به خود نماز نگاه می‌کند و می‌بیند مصلحت دارد و وجوب را روی ذات نماز می‌برد و مکلف چه علم داشته باشد یا جهل داشته باشد، این واجب است.

نوع دوم: حکم ظاهری: احکام ظاهریه به احکامی گفته می‌شود که شارع برای اشیاء قرار داده چون مکلف جاهل به احکام واقعیه است. پس موضوع حکم ظاهری، واقعه‌ای است که مکلف جاهل به حکم واقعی آن است.

۳

اسامی حکم ظاهری

حکم ظاهری، دو اسم دارد:

اسم اول: به حکم ظاهری، حکم ظاهری می‌گویند. چون این حکم ظاهری، وظیفه ظاهری مجتهد در هنگام شک به حکم واقعی است.

اسم دوم: به حکم ظاهری، حکم واقعی ثانوی می‌گویند. اما واقعی می‌گویند، چون حکم ظاهری برای موضوعی که مکلف در حکم واقعی آن شک دارد، حقیقتا وجود دارد و خیال نیست.

اما ثانوی می‌گویند، چون:

صغری: حکم ظاهری، موضوعش بعد از حکم واقعی است.

کبری: و هر حکمی که موضوعش بعد از حکم واقعی است، خودش هم بعد از حکم واقعی است.

نتیجه: پس حکم ظاهری بعد از حکم واقعی است، به این اعتبار به آن ثانوی می‌گویند.

۴

تطبیق اقسام حالت مجتهد و انواع حکم و اسامی حکم ظاهری

المقصد الثالث

من مقاصد هذا الكتاب

في الشكّ

قد قسّمنا في صدر هذا الكتاب المكلّف (مجتهد) (مرحوم آخوند می‌گوید المکلف اعم از مجتهد و مقلد است و نائینی می‌گوید مجتهد مراد است - مکلف بر دو نوع است: فعلی «مکلف عالم» و شانی «مکلف غافل»، ظاهرا مراد از مکلف، مکلف شانی است بخاطر آمدن کلمه الملتفت) الملتفت إلى الحكم الشرعي العملي (فرعی) في الواقعة على ثلاثة أقسام (مرحوم آخوند به صورت ثنائی تقسیم کرده است اما شیخ ثلاثی)؛ لأنّه إمّا أن يحصل له (مجتهد) القطع بحكمه (حکم واقعه) الشرعي، وإمّا أن يحصل له (مکلف) الظنّ، وإمّا أن يحصل له (مکلف) الشكّ.

وقد عرفت: أنّ القطع حجّة في نفسه (قطع) لا بجعل جاعل، والظنّ يمكن (امکان وقوعی) أن يعتبر في متعلّقه (ظن) (حلیت استعمال دخانیات مثلا)؛ (علت یمکن است:) لأنّه (ظن) كاشف عنه (متعلق) ظنّا، لكنّ العمل به (ظن) والاعتماد عليه (ظن) في الشرعيّات موقوف على وقوع التعبّد به (ظن) (حجیت ظن) شرعا، وهو (تعبد) غير واقع إلاّ في الجملة (بعضی از ظنون)، وقد ذكرنا موارد وقوعه (تعبد را) في الأحكام الشرعيّة في الجزء الأوّل من هذا الكتاب.

وأمّا الشكّ، فلمّا لم يكن فيه (شک) كشف أصلا لم يعقل أن يعتبر، فلو ورد في مورده (شک) حكم شرعيّ ـ كأن يقول (شارع): الواقعة المشكوكة حكمها (واقعه) كذا (حلال است مثلا) ـ كان (حکم)، حكما ظاهريّا؛ لكونه (حکم ظاهری) مقابلا للحكم الواقعيّ المشكوك بالفرض. ويطلق عليه (حکم ظاهری) الواقعيّ الثانويّ أيضا (علاوه بر ظاهری)؛ لأنّه حكم واقعيّ (در مقابل خیالی) للواقعة المشكوك في حكمها (واقعه)، 

المقصد الثالث

من مقاصد هذا الكتاب

في الشكّ

[المكلّف الملتفت إلى الحكم الشرعي]

قد قسّمنا في صدر هذا الكتاب المكلّف الملتفت إلى الحكم الشرعي العملي في الواقعة على ثلاثة أقسام ؛ لأنّه إمّا أن يحصل له القطع بحكمه (١) الشرعي ، وإمّا أن يحصل له الظنّ ، وإمّا أن يحصل له الشكّ.

[إمكان اعتبار الظنّ]

وقد عرفت : أنّ القطع حجّة في نفسه لا بجعل جاعل ، والظنّ يمكن أن يعتبر في متعلّقه (٢) ؛ لأنّه كاشف عنه ظنّا ، لكنّ العمل به والاعتماد عليه في الشرعيّات موقوف على وقوع التعبّد به شرعا ، وهو غير واقع إلاّ في الجملة ، وقد ذكرنا موارد وقوعه في الأحكام الشرعيّة في الجزء الأوّل من هذا الكتاب (٣).

__________________

(١) في (ه): «بالحكم».

(٢) في (ر) و (ظ) بدل «متعلّقه» : «الطرف المظنون».

(٣) وردت في (ظ) و (ه) زيادة ، وهي : «وأنّ ما لم يرد اعتباره في الشرع فهو داخل في الشكّ ، فالمقصود هنا بيان حكم الشكّ بالمعنى الأعمّ من ظنّ غير ثابت الاعتبار». وكتب فوقها في (ظ): «زائد».

[عدم إمكان اعتبار الشكّ]

[الحكم الواقعي والظاهري]

وأمّا الشكّ ، فلمّا لم يكن فيه كشف أصلا لم يعقل (١) أن يعتبر ، فلو ورد في مورده حكم شرعيّ ـ كأن يقول : الواقعة المشكوكة حكمها كذا ـ كان حكما ظاهريّا ؛ لكونه مقابلا للحكم الواقعيّ المشكوك بالفرض. ويطلق عليه الواقعيّ الثانويّ أيضا ؛ لأنّه حكم واقعيّ للواقعة المشكوك في حكمها ، وثانويّ بالنسبة إلى ذلك الحكم المشكوك فيه ؛ لأنّ موضوع هذا الحكم الظاهريّ ـ وهي الواقعة المشكوك في حكمها ـ لا يتحقّق إلاّ بعد تصوّر حكم نفس الواقعة والشكّ فيه.

مثلا : شرب التتن في نفسه له حكم فرضنا في ما نحن فيه شكّ المكلّف فيه ، فإذا فرضنا ورود حكم شرعيّ لهذا الفعل المشكوك الحكم ، كان هذا الحكم الوارد (٢) متأخّرا طبعا عن ذلك المشكوك ، فذلك الحكم (٣) واقعيّ بقول مطلق ، وهذا الوارد ظاهريّ ؛ لكونه المعمول به في الظاهر ، وواقعيّ ثانويّ ؛ لأنّه متأخّر عن ذلك الحكم ؛ لتأخّر موضوعه عنه.

[الدليل «الاجتهادي» و «الفقاهتي»]

ويسمّى الدليل الدالّ على هذا الحكم الظاهريّ «أصلا» ، وأمّا ما دلّ على الحكم الأوّل ـ علما أو ظنّا معتبرا ـ فيختصّ باسم «الدليل» ، وقد يقيّد ب «الاجتهادي» ، كما أنّ الأوّل قد يسمّى ب «الدليل» مقيّدا ب «الفقاهتي». وهذان القيدان اصطلاحان من الوحيد البهبهاني ؛ لمناسبة مذكورة في تعريف الفقه والاجتهاد (٤).

__________________

(١) في غير (ت) زيادة : «فيه».

(٢) لم ترد «الوارد» في (ت) و (ه).

(٣) في (ر) ، (ص) و (ه) زيادة : «حكم».

(٤) انظر الفوائد الحائرية : ٤٩٩ ، الفائدة ٣٣ ، في تعريف المجتهد والفقيه.