درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۸۵: شبهه تحریمیه فقدان نص ۷۸

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

اگر یک کلب باگوسفند با هم مباشرتی کردند و حیوانی متولد شد، این حیوان نه به شکل کلب است و نه به شکل گوسفند است و مماثلی در دنیا ندارد، شهید ثانی و محقق ثانی دو حرف درباره این حیوان زده‌اند:

۱. این حیوان طاهر است، بخاطر قاعده طهارت.

۲. خوردن گوشت این حیوان حرام است.

دلیل بر این چهار احتمال است که سه احتمال بیان شد.

۳

احتمال چهار در حرمت گوشت حیوان متولد شده و جواب آن

احتمال چهارم: یحتمل علت حرام بودن این حیوان، آیه «قل احل لکم الطیبات» به کمک اصل باشد.

توضیح: موضوع حلیت در این آیه، طیب است و طیب بودن این حیوان، مشکوک است، شک در طیب بودن این حیوان، علت برای شک در حلیت این حیوان می‌شود و زمانی که در حلیت این حیوان، شک کردیم، اصل، عدم حلیت است.

اشکال: اگر علت حرام بودن این حیوان، این احتمال باشد، سه اشکال دارد:

اشکال اول: تعارض

توضیح: در آیه «و یحرم علیهم الخبائث» موضوع حرمت، خبیث است و خبیث بودن این حیوان مشکوک است.

نکته: شک در خبیث بودن این حیوان، علت برای شک در حرمت این حیوان می‌شود و زمانی که در حرمت این حیوان شک کردیم، اصل عدم حرمت است، آنگاه اصل عدم حرمت با اصل عدم حلیت با یکدیگر تعارض می‌کنند و هر دو تساقط می‌کنند و بعد از تساقط به عمومات حل یا اصالة الحل، رجوع می‌کنیم.

اشکال دوم: 

صغری: طیب بودن و خبیث بودن از امور وجدانیه است مثل تشنگی و گرسنگی و احساس سرما و احساس گرما.

کبری: و امور وجدانیه قابل شک نیست.

نتیجه: پس طیب بودن و خبیث بودن، قابل شک نیست تا گفته شود در طیب بودن، شک داریم، پس اصل، عدم حلیت است.

اشکال سوم: طبق اشکال اول و اشکال دوم، طیب و خبیث متضادان هستند، یعنی هر دو امر وجودی می‌باشند، مثل سواد و بیاض، ولی طبق این اشکال سوم، طیب و خبیث متناقضان هستند، یعنی طیب امر عدمی و خبیث، امر وجودی است. مثل لا انسان و انسان، با توجه به این نکته می‌گوئیم:

صغری: طیب، امر عدمی است، یعنی چیزی که نفرت آور نیست.

کبری: و امر عدمی با اصل عدم احراز می‌شود.

نتیجه: پس طیب با اصل عدم احراز می‌شود، در نتیجه این حیوان، حلال می‌شود.

فتدبر: این استصحاب عدم ازلی است که بنا بر قول حق حجت نیست و همچنین این دو متضادان هستند نه متناقضان.

نتیجه نهایی تنبیه پنجم: هیچ دلیلی برای حرام بودن این حیوان وجود ندارد.

۴

تنبیه ششم

تنبیه ششم: 

محدث جزایری می‌فرماید: معقول نیست اصولیین که قائل به برائت هستند، در بهشت محشور و از رفاقت با ابرار برخوردار باشند، ولی اخباریین که قائل به احتیاط هستند، در جهنم معذب و از رفاقت با ابرار محروم باشند.

۵

تطبیق احتمال چهارم در حرمت گوشت حیوان متولد شده

(احتمال چهارم:) ولو قيل: إنّ الحلّ إنّما علّق (متوقف شده) بالطيّبات في قوله تعالى: (قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ) المفيد (صفت برای قوله تعالی) للحصر (یعنی فقط طیب حلال است) في مقام الجواب عن الاستفهام (یسئلونک ماذا احل لکم)، فكلّ ما شكّ في كونه طيّبا فالأصل (توضیح اصل: مرحوم تن کابلی می‌گوید اصل یعنی استصحاب است. یعنی تمامی احکام مسبوق عدم هستند و شک در چیزی می‌شود اصل عدم. مرحوم نائینی می‌گوید اصل یعنی قاعده عرفی، در آیه دارد که طیب حلال است و اگر دست عرف بدهی می‌گوید چیزی که طیب بودن آن احراز شده، حلال است) عدم إحلال الشارع له.

قلنا: إنّ التحريم محمول في القرآن على «الخبائث» (اعراف آیه ۱۵۷) و «الفواحش» (اعراف، آیه ۳۳)، فإذا شكّ فيه (حیوان) فالأصل (استصحاب یا قانون عرفی) عدم التحريم، ومع تعارض الأصلين (اصل عدم حلیت و اصل عدم حرمت) يرجع إلى أصالة الإباحة (اصالت البرائه)، و (عطف به یرجع) عموم قوله تعالى: (قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَ)، و (عطف به یرجع) قوله عليه‌السلام: «ليس الحرام إلاّ ما حرّم الله». (اگر کسی عمومات را قبول کند، اصالت الاباحه موید است و الا اصالت الاباحه دلیل است)

مع أنّه يمكن فرض كون الحيوان (حیوانی که متولد شده) ممّا ثبت كونه طيّبا (او خبیثا).

بل (یعنی بر فرض که در طیب بودن شک کنیم) الطيّب ما لا يستقذر (نفرت آور نیست)، فهو (طیب) أمر عدميّ يمكن إحرازه (طیب) بالأصل (استصحاب عدم نفرت آور بودن) عند الشكّ، فتدبّر. (۱. هر دو وجودی است ۲. این استصحاب عدم ازلی است که حجت نیست)

۶

تطبیق تنبیه ششم

السادس (تنبیه ششم)

حكي عن بعض الأخباريين (سید جزایری) كلام لا يخلو إيراده (کلام) عن فائدة، وهو (کلام):

أنّه هل (برای انکار است) يجوّز (احتمال می‌دهد) أحد أن يقف عبد من عباد الله تعالى، فيقالَ (عطف بر یقف است) له (عبد): بما كنت تعمل في الأحكام الشرعيّة؟ فيقول (عطف بر یقف است): كنت أعمل بقول المعصوم و (عطف خاص بر عام) أقتفي (تبعیت می‌کردم) أثره (معصوم) وما يثبت من المعلوم، فإن اشتبه عليّ شيء عملت بالاحتياط، أفيزلّ قدم هذا العبد عن الصراط، ويقابل (مواجهه می‌شود) بالإهانة والإحباط (محو شدن عمل)، فيؤمر به إلى النار ويحرم مرافقةٌ (مرفوع به نزع خافض) الأبرار؟ هيهات هيهات! أن يكون أهل التسامح والتساهل (یعنی اصولیین) في الدين في الجنّة خالدين، وأهل الاحتياط في النار معذّبين، انتهى كلامه.

وإن كان الوجه فيه أصالة حرمة أكل (١) لحمه قبل التذكية ، ففيه : أنّ الحرمة قبل التذكية لأجل كونه من الميتة ، فإذا فرض إثبات جواز تذكيته خرج عن الميتة ، فيحتاج حرمته إلى موضوع آخر. ولو شكّ في قبول التذكية رجع إلى الوجه السابق ، وكيف كان : فلا يعرف وجه لرفع اليد عن أصالة الحلّ والإباحة.

ما ذكره شارح الروضة في المسألة والمناقشة فيه

نعم ، ذكر شارح الروضة ـ هنا (٢) ـ وجها آخر ، ونقله بعض محشّيها (٣) عن الشهيد في تمهيد القواعد (٤). قال شارح الروضة : إنّ كلاّ من النجاسات والمحلّلات محصورة ، فإذا لم يدخل في المحصور منها كان الأصل طهارته وحرمة لحمه ، وهو ظاهر (٥) ، انتهى.

المناقشة فيما ذكره شارح الروضة

ويمكن منع حصر المحلّلات ، بل المحرّمات محصورة ، والعقل والنقل دلّ على إباحة ما لم يعلم حرمته ؛ ولذا يتمسّكون كثيرا بأصالة الحلّ في باب الأطعمة والأشربة.

ولو قيل : إنّ الحلّ إنّما علّق بالطيّبات (٦) في قوله تعالى : ﴿قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ(٧) المفيد للحصر في مقام الجواب عن الاستفهام ، فكلّ ما

__________________

(١) لم ترد «أكل» في (ر) و (ظ).

(٢) لم ترد «هنا» في (ر) و (ظ).

(٣) لعلّه الشيخ علي ، انظر الروضة البهيّة بخطّ عبد الرحيم ، طبعة المكتبة العلمية الإسلامية ، الصفحة ٢١.

(٤) تمهيد القواعد : ٢٧٠ ، ولكن ليست فيه «كون المحلّلات محصورة».

(٥) المناهج السويّة (مخطوط) : الورقة ٨٤.

(٦) كذا في (ه) ، وفي (ت): «في الطيّبات» ، ولم ترد «بالطيّبات» في (ر) ، (ص) و (ظ).

(٧) المائدة : ٤.

شكّ في كونه طيّبا فالأصل عدم إحلال الشارع له.

قلنا : إنّ التحريم محمول في القرآن على «الخبائث» و «الفواحش» ، فإذا شكّ فيه فالأصل عدم التحريم ، ومع تعارض الأصلين يرجع إلى أصالة الإباحة ، وعموم قوله تعالى : ﴿قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَ(١) ، وقوله عليه‌السلام : «ليس الحرام إلاّ ما حرّم الله» (٢).

مع أنّه يمكن فرض كون الحيوان ممّا ثبت كونه طيّبا.

بل الطيّب ما لا يستقذر ، فهو أمر عدميّ يمكن إحرازه بالأصل عند الشكّ ، فتدبّر.

__________________

(١) الأنعام : ١٤٥.

(٢) الوسائل ١٧ : ٣ ، الباب ١ من أبواب الأطعمة والأشربة ، الحديث ٤.

السادس

اعتراض بعض الأخباريّين على الاصوليّين ومناقشته

حكي عن بعض الأخباريين (١) كلام لا يخلو إيراده عن فائدة ، وهو :

أنّه هل يجوّز أحد أن يقف عبد من عباد الله تعالى ، فيقال له : بما كنت تعمل في الأحكام الشرعيّة؟ فيقول : كنت أعمل بقول المعصوم وأقتفي أثره وما يثبت من المعلوم ، فإن اشتبه عليّ شيء عملت بالاحتياط ، أفيزلّ قدم هذا العبد عن الصراط ، ويقابل بالإهانة والإحباط ، فيؤمر به إلى النار ويحرم مرافقة الأبرار؟ هيهات هيهات! أن يكون أهل التسامح والتساهل في الدين في الجنّة خالدين ، وأهل الاحتياط في النار معذّبين (٢) ، انتهى كلامه.

المناقشة فيما أفادة بعض الأخباريين

أقول : لا يخفى على العوامّ فضلا عن غيرهم : أنّ أحدا لا يقول بحرمة الاحتياط ولا ينكر حسنه وأنّه سبيل النجاة.

وأمّا الإفتاء بوجوب الاحتياط فلا إشكال في أنّه غير مطابق للاحتياط ؛ لاحتمال حرمته ، فإن ثبت وجوب الإفتاء فالأمر يدور بين

__________________

(١) قيل : هو المحدّث الجزائري.

(٢) حكاه الوحيد البهبهاني في الرسائل الاصوليّة : ٣٧٧.