نعم هنا توهّمٌ نظير ما ذكرناه سابقاً من الخلط بين المفهوم والمصداق، وهو توهّم أنّه إذا قام الإجماع بل الضرورة على أنّ الشارع لا يأمر بالفاسدة؛ لأنّ الفاسد...
بحث در نقل كلمات وحيد بهبهانى در بحث شك در جزئيت با اجمال نص بود.
ايشان ثمرهاى را در اين بحث ذكر فرمودند كه خلاصهاش اين است:
اگر ما قائل به اين شويم كه الفاظ عبادات براى صحيح وضع شده باشند و اگر شك در جزئيت با اجمال نص پيدا كرديم، بايد احتياط كنيم و جزء مشكوك را انجام دهيم. اما اگر قائل شويم كه الفاظ عبادات براى اعم وضع شدهاند، شك در جزئيت به دو قسم تقسيم مىشود، تارة در جزء ركنى شك داريم كه فرمودند باز هم بايد احتياط كنيم و جزء ركنى را انجام دهيم، و تارة در شكمان در جزء زائد است ـ سوره جزء نماز است يا نه؟ ـ، كه فرمودند به اطلاق كلام تمسك مىكنيم و مىگوييم نماز مقصود مولى است كه همان اركان است و در جزء زائد كه سوره باشد شك داريم، اصل عدم تقييد كلام به جزء زائد است يعنى همان اصالة الاطلاق.
بنابراين به نظر وحيد بهبهانى در اين مورد نياز به اصول عمليه ـ اصالة الاحتياط يا براءة ـ نداريم بلكه اصالة الاطلاق حكم مىكند كه جزء زائد موجود نيست پس نماز بدون سوره مجزى مىباشد.
شيخ انصارى نكته اخير وحيد بهبهانى را نمىپذيرند و مىفرمايند: بنابر قول به اعم باز هم جاى تمسّك به اصالة الاطلاق نمىباشد.
توضيح مطلب:
مقدّمه: وقتى اصالة الاطلاق جارى مىشود كه مقدمات حكمت در كلام موجود باشد، يكى از مقدمات حكمت اين است كه مولى در مقام بيان باشد، اگر مولى در مقام بيان حكم و جزئيات حكم باشد مىتوان به اصالة الاطلاق تمسك كرد ولى اگر مولى در مقام اهمال و اجمال باشد در اينصورت تمسك به اطلاق كلام باطل است.
مثال: شخصى به طبيبى مىگويد فلان بيمارى دارم آيا نياز به دارو دارم؟ طبيب جواب مىدهد « يجب عليك شرب الدواء ». آيا در اين مثال انسان مىتواند به اطلاق كلام تمسك كند و بگويد « الدواء » مطلق است و قيد زائد ندارد و هر دارويى كه در دسترس بود بايد استفاده كنيم. در اين مثال بالوجدان تمسك به اطلاق درست نيست زيرا مولى در مقام كلى گويى است و در مقام بيان نمىباشد.
مثال: مولى به عبدش مىگويد فردا براى مسافرت مهيا شو. آيا عبد مىتواند به هر جا دلش خواست سفر كند و بگويد مولى قيد زائد نياورد و نفرمود سفر به كجا، پس من اصالة الاطلاق جارى مىكنم و به هر كجا مىخواهم سفر مىكنم. در اين مثال تمسك به اطلاق درست نيست زيرا مولى در مقام اهمال و اجمال بوده و در مقام بيان نبوده است.
شيخ انصارى مىفرمايد: اكثر قريب به اتفاق الفاظ عبادات كه در قرآن و روايات بيان شده در مقام كلى گويى است، بنابراين نسبت به اين الفاظ تمسك به اصالة الاطلاق درست نمىباشد، زيرا مولى در مقام بيان نمىباشد.
مثال: در قرآن مىخوانيم (أقيموا الصلاة)، در وقتى بوده كه شارع مىخوانسته به طور كلى به مسلمانان بفهماند كه نمازى براى مسلمانان واجب است ولى جزئياتش را بعدا مىگويند. بنابراين چون در مقام كلى گويى است، نمىتوان به اصالة الاطلاق تمسك كرد.
خلاصه كلام: وحيد بهبهانى فرمودند: در شك در جزئيت بنابر قول به اعم به اصالة الاطلاق تمسك مىكنيم. شيخ انصارى مىفرمايند: اين نتيجه درستى نيست، زيرا در بسيارى از موارد مولى در مقام كلى گويى است لذا تمسك به اطلاق موضوعيت ندارد.
در پايان مسأله شيخ انصارى مىفرمايند: يك سرى اشكالات ديگر به كلام وحيد بهبهانى وارد كردند، كه اين اشكالات مهمى نيست، وعمده اشكالات كلام وحيد بهبهانى همين اشكالى است كه ما بيان كرديم.
شيخ انصارى مىفرمايند: در شك در جزئيت اگر صحيحى بوديم كلام مجمل مىشود، اصالة البراءة جارى مىكنيم. و اگر در عبادات قول اعم را انتخاب كرديم، اگر ثابت كرديم مولى در مقام بيان بوده تمسك به اصالة الاطلاق درست است ولى اگر ثابت نشد مولى در مقام بيان مىباشد باز كلام مجمل مىشود و به اصالة البراءة تمسك مىكنيم و جاى اصالة الاطلاق نمىباشد.