ثمّ إنّه ذكر السيّد أبو المكارم قدّس سرّه في الغنية: أنّ التكليف بما لا طريق إلى العلم به تكليفٌ بما لا يطاق. وتبعه بعضُ ما تأخّر عنه، فاستدلّ به في مسألة البراءة.
بحث در دليل عقل در رابطه با براءة در شبهه تحريميه بود. مرحوم شيخ انصارى بيانى داشتند كه توضيح داده شد و اشكالى كه به بيان گرفته شد دفع شد.
بيان ابن زهره صاحب كتاب غنية: ابن زهره دليل عقل بر اثبات براءة را اينگونه توضيح دادند: مرحوم ابن زهره مىفرمايند: تكليف بدون بيان تكليف بما لا يطاق است، به عبارة اخرى تكليف بدون بيان تكليف غير مقدور است، اين صغراى قضيه است، و تكليف غير مقدور از مولاى حكيم بعيد است، نتيجه مىگيرند تكليف بدون بيان قبيح است. وقتى تكليف بدون بيان قبيح بود يعنى انسان در اين حالت تكليف ندارد، و وقتى انسان تكليف نداشته باشد يعنى مؤاخذه هم ندارد، وهذا معنى البراءة.
مرحوم شيخ انصارى مىفرمايند: آن مقدّمه اوّل كلام مرحوم ابن زهره را بايد توجيه كنيم كه تكليف بدون بيان تكليف ما لا يطاق است. اين كلام على الظاهر درست نيست زيرا انسان ذاتا يا قدرت بر يك فعل دارد و يا قدرت بر يك فعل ندارد، ديگر بيان مولى در قدرت انسان دخيل نمىباشد.
پس مراد ابن زهره از اينكه تكليف بدون بيان براى انسان غير مقدور است يعنى چه؟
مرحوم شيخ انصارى مىفرمايند: مراد اين است كه انسان اگر بخواهد تكليفى را با قصد امر و قربت انجام دهد، بدون اينكه بيان و امر اين تكليف به دست انسان برسد، انسان نمىتواند با قصد امر و امتثال اين تكليف را انجام دهد، زيرا علم به بيان و امر مولى ندارد.
على أيّ حال با اين توجيه صغرى و كبرى و نتيجه گيرى ابن زهره درست است.
سؤال: شما مىگوييد تكليف بدون بيان مقدور نيست، ما مىگوييم تكليف بدون بيان و وصول به مكلّف هم امتثالش براى مكلّف مقدور است و هم فائده دارد. ممكن است اين تكليف يكى از اين سه احتمال را داشته باشد:
احتمال اول: ممكن است بگوييم غرض مولى اين است كه انسان اين كار را انجام دهد ولو بدون قصد امر و قربت و اينكار براى انسان مقدور است.
شيخ انصارى مىفرمايند: اين احتمال باطلى است زيرا وقتى تكليف به مكلّف برسد در مكلّف ايجاد انگيزه مىكند كه فعل را انجام دهد. وقتى تكليف به مكلّف نرسيده چطور اين تكليف براى مكلّف ايجاد انگيزه مىكند كه اين فعل را انجام دهد، اين تكليف چنين دائبيّتى ندارد.
بنابراين احتمال اول باطل شد و درست نيست.
احتمال دوم: ممكن است بگوييم در واقع فائده تكليف ولو به مكلّف نرسيده باشد اين است كه مكلّف شك دارد و احتمال تكليف مىدهد و احتياط مىكند. يعنى فعل را انجام مىدهد به احتمال اينكه مطلوب مولى باشد.
شيخ انصارى مىفرمايند: اين انجام فعل به احتمال مطلوبيّت يعنى به عنوان احتياط كه براى انسان شاكّ هم ممكن است، آيا امر دارد يا نه؟ اگر مكلّف به احتياط امر دارد، كه اين امر است كه در مكلّف ايجاد انگيزه كرده است، و اگر مكلّف براى احتياط دستورى ندارد آن تكليف غير واصل و مشكوك انگيزه براى احتياط ايجاد نمىكند و مستلزم احتياط نيست.
بنابراين احتمال دوم هم براى تكليف غير واصل لغو است.
احتمال سوم: ممكن است بگوييم نظر مولى اين است كه اين عمل گاهى انجام شود و گاهى ترك شود، و تكليف مولى انگيزه شود براى اينكه مكلّف گاهى اين فعل را انجام دهد و گاهى ترك كند.
شيخ انصارى مىفرمايند: اين فايده هم باطل است زيرا هر مكلّفى بنفسه چنين است كه يك فعل را ممكن است يك وقت انجام دهد و يك وقت هم تركش كند، آن كسى كه سيگار مىكشد هم گاهى سيگار مىكشد و گاهى نمىكشد. بنابراين اين فائده خود به خود موجود است و شارع بخواهد با تكليفش اين فائده را اثبات كند تحصيل حاصل است.
بنابراين نتيجه اين مىشود مقدمه اول كلام ابن زهره تمام است و تكليف بدون بيان مفيد فائده نمىباشد.
نتيجه اين است كه شيخ انصارى كلام ابن زهره را قبول دارد.
در پايان مرحوم شيخ انصارى به يك نكته اشاره مىكنند: اين دليل عقل چه در كلام ابن زهره و چه در كلام شيخ انصارى مثل آيات قرآن و اكثر روايات تاب و توان معارضه با ادلّه احتياط را ندارند، اگر ادلّه احتياط سنداً و دلالة تمام باشد مقدّم بر اين دليل عقل است. به خاطر اينكه موضوع دليل عقل عدم البيان است، ما گفتيم عقاب بلا بيان قبيح است، ادلّه احتياط اگر تمام باشد مىگويند نحن البيان، نتيجتا بر اين دليل عقل ورود دارند.
دليل چهارم اصوليين بر اثبات براءة در شبهات تحريميه را شيخ انصارى قبول فرمودند.