درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۲۵: برائت ۲۵

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

ادامه رد استصحاب برائت

وأمّا الإذن والترخيص في الفعل، فهو وإن كان أمراً قابلاً للجعل ويستلزم انتفاء العقاب واقعاً، إلّا أنّ الإذن الشرعيّ ليس لازماً شرعياً...

بحث در اين بود كه شيخ انصارى فرمودند براى اثبات براءة به ادلّه‌اى تمسّك شده است كه اين ادلّه تمام نمى‌باشند و مخدوشند. اولين دليل تمسّك به استصحاب البراءة بود و عرض شد كه شيخ انصارى دو اشكال بر اين دليل عنوان مى‌كنند. خلاصه اشكال اول اين شد كه با استصحاب براءة ذمّه شما مى‌خواهيد عدم العقاب را ثابت كنيد و اين عدم العقاب اثر شرعى براى براءة ذمه نمى‌باشد بلكه يك اثر عقلى است و در جاى خودش ثابت شده است كه استصحاب اثر عقلى شيء را ثابت نمى‌كند.

مستشكل مى‌گويد ما اثر را يك شيئى فرض مى‌كنيم كه اثر شرعى باشد و مجعول شارع باشد تا اشكال شما وارد نشود.

بيان مطلب: مستشكل مى‌گويد ما اثر را اذن در فعل مى‌دانيم و براءة ذمه را استصحاب مى‌كنيم، يا اينكه عدم المنع من الفعل را استصحاب مى‌كنيم، نتيجه مى‌گيريم الإذن في الفعل، كه اين فعل انجامش براى ما جايز است. اين جواز يا اذن يا ترخيص امر مجعول شارع است، جواز يكى از احكام خمسه است و اين احكام خمسه مجعول شارع مى‌باشد. نتيجتا اين استصحاب مفيد اثرى است كه مجعول شارع است پس حجّة است.

شيخ انصارى جواب مستشكل را مى‌دهند و مى‌فرمايند: ما قبول داريم كه اذن در شيء به طور كلى قابل جعل شارع است و شارع اين امر را مى‌تواند جعل كند، لكن در ما نحن فيه اين اذن اثر شرعى نيست بلكه يك اثر مقارن عقلى است.

بيان مطلب: شما عدم المنع من الفعل را استصحاب مى‌كنيد و مى‌گوييد چون زيد بالغ نبود منع نداشت بنابراين الان هم كه مكلّف شده منعى ندارد، و يك مقدّمه هم به اين عدم المنع اضافه مى‌كنيد كه فعل مكلّف خالى از احكام خمسه نيست ـ فعل مكلّف يا مباح يا حرام يا مكروه يا مستحب است و يا واجب ـ، اينجا عقل حكم مى‌كند شما شك داشتيد اين شيء حرام است يا جائز، شما حرمت را منع كرديد و عقل مى‌گويد نتيجتا اين شيء جايز است. بنابراين ثبوت جواز و اذن در اينجا به حكم عقل است.

مثال: ضدّينى وجود دارد، شك داريد يك شيء متّصف به كدام ضد است، شك داريد اين شيء متحرّك است يا ساكن، يكى از دو ضد را نفى مى‌كنيد و مى‌گوييد اصل عدم حركت شيء است، فورا عقل حكم مى‌كند اين شيء ساكن است. در اينجا هم شما منع را از اين شيء برداشتيد و اين شيء حرام نيست، عقل حكم به جايز بودن شيء مى‌كند.

نتيجتا اين اثر هم اثر شرعى نمى‌باشد بلكه اثر عقلى است، بنابراين استصحاب مخدوش است و جارى نمى‌باشد.

مرحوم شيخ انصارى در ذيل اشكال مى‌فرمايند: با ذكر اين مطالب مشخص مى‌شود كه جناب صاحب فصول كه در مبانى با ما مشتركند يعنى مى‌فرمايند استصحاب جزء اصول عمليه است و نه امارات و ثانيا استصحاب و اصول عمليه فقط اثر شرعى را ثابت مى‌كند، در اين دو مبنا با ما شريكند، لكن ايشان استصحاب البراءة را قبول كردند. معلوم مى‌شود اين قبول كردن استصحاب البراءة در اينجا مخدوش است و صحيح نيست.

بله اگر كسى استصحاب را از امارات بداند اين استصحاب را در اينجا مى‌تواند حجّة بداند زيرا اماره اثر عقلى را صادر مى‌كند، يا اگر كسى در باب اصول عمليّه قائل به اين شود كه اصول عمليه آثار عقلى را هم ثابت مى‌كند، مى‌تواند بگويد استصحاب البراءة صحيح است. لكن در جاى خودش اشاره كرديم بطلان اين نظريه خواهد آمد و ثابت مى‌شود كه استصحاب آثار عقلى را ثابت نمى‌كند.

جواب دوم شيخ انصارى: در باب استصحاب خواهد آمد كه در باب استصحاب بقاء موضوع شرط است. موضوع و اجزاء موضوع بايد باقى باشند و الا استصحاب درست نمى‌باشد.

مثال: ما عدالت زيد را اگر بخواهيم استصحاب كنيم بايد زيد باشد و اگر زيد مرده باشد ديگر استصحاب عدالت زيد معنا نخواهد داشت.

در اينجا موضوع استصحاب منتفى است زيرا موضوع استصحاب صغير غير بالغ است، و الان بعد از بلوغ يقينا اين موضوع منتفى است، پس شما چگونه مى‌خواهيد براءة ذمه صغير را استصحاب كنيد.

در پايان مرحوم شيخ انصارى فتأمّل دارند. ممكن است فتأمل اشاره به اين باشد كه موضوع استصحاب اين شخص است و به نظر عرف اين شخص همان شخص ديروزى قبل از تكليف است ولى حالتش عوض شده و ذاتش همان ذات است و در جاى خودش در استصحاب خواهيم خواند كه بقاء موضوع به نظر عرف است نه به دقة عقليه، و به نظر عرف اين موضوع در اينجا موجود است بنابراين استصحاب صحيح خواهد بود.

۳

تطبیق ادامه رد استصحاب برائت

وأمّا الإذن والترخيص في الفعل، فهو (اذن و ترخیص در فعل) وإن كان أمرا قابلا للجعل ويستلزم انتفاء العقاب واقعا، إلاّ أنّ الإذن الشرعيّ ليس لازما شرعيّا للمستصحبات المذكورة، بل هو (اذن) من المقارنات؛ حيث إنّ عدم المنع عن الفعل ـ بعد العلم إجمالا بعدم خلوّ فعل المكلّف عن أحد الأحكام الخمسة ـ لا ينفكّ (عدم المنع) عن كونه (عدم المنع) مرخّصا فيه، فهو (اذن) نظير إثبات وجود أحد الضدّين بنفي الآخر بأصالة العدم.

ومن هنا تبيّن: أنّ استدلال بعض (صاحب فصول) من اعترف بما ذكرنا ـ من عدم اعتبار الاستصحاب من باب الظنّ وعدم إثباته إلاّ اللوازم الشرعيّة ـ في هذا المقام باستصحاب البراءة، منظور فيه.

نعم، من قال باعتباره (استصحاب) من باب الظنّ، أو أنّه يثبت بالاستصحاب من باب التعبّد كلّ ما لا ينفكّ عن المستصحب (چه عقلی و عادی و...) لو كان معلوم البقاء ولو لم يكن (آثار) من اللوازم الشرعيّة، فلا بأس بتمسّكه (فرد) به (استصحاب).

مع أنّه يمكن النظر فيه (استصحاب)؛ بناء على ما سيجيء: من اشتراط العلم ببقاء الموضوع في الاستصحاب، وموضوع البراءة في السابق ومناطها (برائت) هو الصغير الغير القابل للتكليف، فانسحابها (کشیدن برائت) في القابل أشبه بالقياس من الاستصحاب، فتأمّل (در باب استصحاب همینکه موضوع به حکم عرف باقی باشد کافی است و در اینجا فرد است که در هر دو زمان وجود دارد).

وبالجملة: فأصل البراءة أظهر عند القائلين بها (اصالت البرائة) والمنكرين لها من أن يحتاج إلى الاستصحاب.

۴

دلیل بر برائت از سخت بودن یا معذور بودن احتیاط

دليل دوم كه بعضى براى اثبات براءة عنوان كرده‌اند: در شبهات تحريميّه يا بايد قائل به براءة بشويم و يا به احتياط، و احتياط موجب عسر و حرج است و سخت است، نتيجتا بايد قائل به براءة شويم.

جواب شيخ انصارى به دليل دوم: مراد مستدل به اينكه احتياط مشكل است اين است كه موارد احتياط زياد است و در تمام اين موارد كثيره انسان بايد احتياط كند موجب عسر و حرج است، لكن ما مى‌گوييم احتياط در شبهات تحريميه موجب عسر و حرج نمى‌باشد. زيرا اخباريين كه به مطلق روايات عمل مى‌كنند بنابراين در جايى به احتياط تمسك مى‌كنند كه يا فقدان نصّ باشد و يا تعارض نصوص باشد، و اين موارد اندك است لذا عمل به احتياط مشكل نيست. و اما اصوليين هم دو گروه هستند، بعضى از اصوليين فقط ظن خاص مانند خبر واحد را حجّة مى‌دانند، و ظنون خاصه زياد داريم، بحمد الله خبر واحد ثقه در احكام شرعيه زياد داريم لذا موارد شبهه اندك است و احتياط مشكل نيست. از اين گروه بالاتر بعضى از علماء كه مى‌گويند ظن خاص كم داريم، ظن مطلق را از باب دليل انسداد حجّة مى‌دانند، وقتى ظنّ مطلق حجّة بود بنابراين موارد احتياط و شبهه بسيار بسيار اندك مى‌شود و احتياط مشكل نخواهد بود.

بنابراين دليل دوم هم كه مبنايش اين بود كه احتياط سخت و مشكل است معلوم شد احتياط سختى ندارد.

دليل سوم كه بعضى براى اثبات براءة عنوان كرده‌اند: بعضى گفته‌اند كه در شبهات تحريميه احتياط كنيد مواردى داريم كه احتياط متعذّر است و ممكن نيست، مانند جايى كه دوران امر بين وجوب و حرمت باشد چگونه بايد احتياط كنيم، و نمى‌توان احتياط كرد. چون اينجا احتياط ممكن نيست در اين مورد قائل به براءة مى‌شويم، و به اجماع مركب اين براءة را در موارد ديگر ثابت مى‌كنيم. نتيجتا در شبهات تحريميه مطلقا حكم به براة مى‌دهيم.

جواب شيخ انصارى به دليل سوم: اين سخن را من در گفتار شاذى از محصلين ديدم كه به اين سخن نبايد اعتنا كرد، زيرا بحث ما در شبهه تحريميه است، شما ميخواهيد بگوييد ما در شبهه تحريميه مى‌خواهيم براءة جارى كنيم، براى اين مسأله شما استدلال مى‌كنيد كه در دوران امر بين محذورين احتياط ممكن نيست، اين دو هيچ ربطى به هم ندارم دوران امر بين محذورين غير از شبهه تحريميه است. شبهه تحريميه در جايى است كه شك داريم اين شيء حرام است يا مباح است نه اينكه شك داريم حرام است يا واجب.

نتيجه اينكه اين سه دليل كه بعضى از علماء در براءة اقامه كرده‌اند ادلّه صحيحى نمى‌باشند.

۵

دلیل بر احتیاط

[أدلّة القول بالاحتياط]

تا اينجا كلام اصوليين در شبهه حكميّه تحريميّه تمام شد و معلوم شد اصوليين در اين شبهه قائل به براءة هستند و به ادلّه اربعه تمسّك مى‌كنند.

شيخ انصارى از اينجا وارد نقل كلام اخباريين بر وجوب احتياط در شبهه تحريميه مى‌شوند.

علماى اخبارى سه دليل دارند كه شامل قرآن و روايات و دليل عقل مى‌باشد، و به اين سه دليل استناد مى‌كنند بر وجوب احتياط بر شبهه تحريميه.

استناد علماى اخبارى به آيات قرآن: اخباريين به سه طائفه و گروه از آيات استناد نموده‌اند.

طائفه اول: به آياتى كه ما را از قول به غير علم نهى مى‌كنند (لا تقف ما ليس لك به علم) يعنى تا نمى‌دانى چيزى نگو. در باب شبهات تحريميه چون حكم شارع را نمى‌دانيم بدون دليل حكم به براءة نمى‌كنيم چون اين افتراء به شارع است.

سؤال: شما هم حكم به احتياط مى‌كنيد؟

جواب: حكم به احتياط معنايش اين است كه ما مى‌گوييم اين كار را ترك شايد حرام باشد، ما به شارع افتراء نمى‌بنديم كه حتما حرام است. لكن شما كه قائل به براءة هستيد مى‌گوييد اين كار را انجام بده چون جايز است. اين حكم به اباحه و جواز بدون دليل است و افتراء به شارع مى‌باشد.

بنابراين در شبهات تحريميه بايد قائل به احتياط شويم تا افتراء به شارع نباشد.

۶

تطبیق دلیل بر برائت از سخت بودن یا معذور بودن احتیاط

ومنها: أنّ الاحتياط عسر منفيّ وجوبه (احتیاط).

وفيه: أنّ تعسّره (احتیاط) ليس إلاّ من حيث كثرة موارده (احتیاط)، وهي (کثر موارد) ممنوعة؛ لأنّ مجراها عند الأخباريّين موارد فقد النصّ على الحرمة وتعارض النصوص من غير مرجّح منصوص، وهي ليست بحيث يفضي الاحتياط فيها (موارد) إلى الحرج، وعند المجتهدين موارد فقد الظنون الخاصّة، وهي (فقد ظنون خاصه) عند الأكثر ليست بحيث يؤدّي الاقتصار عليها (ظنون خاصه) والعمل فيما عداها (ظنون خاص) على الاحتياط إلى الحرج.

ولو فرض لبعضهم قلّة الظنون الخاصّة فلا بدّ له من العمل بالظنّ الغير المنصوص على حجّيته (ظن)؛ حذرا عن لزوم محذور الحرج، ويتّضح ذلك بما ذكروه في دليل الانسداد الذي أقاموه على وجوب التعدّي عن الظنون المخصوصة المنصوصة، فراجع.

ومنها: أنّ الاحتياط قد يتعذّر، كما لو دار الأمر بين الوجوب والحرمة.

وفيه: ما لا يخفى، ولم أر ذكره إلاّ في كلام شاذّ لا يعبأ به.

ومعه لا حاجة إلى الاستصحاب وملاحظة الحالة السابقة ـ ، ومن المعلوم أنّ المطلوب المذكور لا يترتّب على المستصحبات المذكورة ؛ لأنّ عدم استحقاق العقاب في الآخرة ليس من اللوازم المجعولة حتّى يحكم به الشارع في الظاهر.

وأمّا الإذن والترخيص في الفعل ، فهو وإن كان أمرا قابلا للجعل ويستلزم انتفاء العقاب واقعا ، إلاّ أنّ الإذن الشرعيّ ليس لازما شرعيّا للمستصحبات المذكورة ، بل هو من المقارنات ؛ حيث إنّ عدم المنع عن الفعل ـ بعد العلم إجمالا بعدم خلوّ فعل المكلّف عن أحد الأحكام الخمسة ـ لا ينفكّ عن كونه مرخّصا فيه ، فهو نظير إثبات وجود أحد الضدّين بنفي الآخر بأصالة العدم.

ومن هنا تبيّن : أنّ استدلال بعض من اعترف بما ذكرنا (١) ـ من عدم اعتبار الاستصحاب من باب الظنّ وعدم إثباته إلاّ اللوازم الشرعيّة ـ في هذا المقام باستصحاب البراءة ، منظور فيه.

نعم ، من قال باعتباره من باب الظنّ ، أو أنّه يثبت بالاستصحاب (٢) من باب التعبّد كلّ ما لا ينفكّ عن المستصحب لو كان معلوم البقاء ولو لم يكن من اللوازم الشرعيّة ، فلا بأس بتمسّكه به.

مع أنّه يمكن النظر فيه ؛ بناء على ما سيجيء (٣) : من اشتراط العلم ببقاء الموضوع في الاستصحاب ، وموضوع البراءة في السابق ومناطها هو الصغير الغير القابل للتكليف ، فانسحابها في القابل أشبه بالقياس من

__________________

(١) كصاحب الفصول في الفصول : ٣٥٢ ، ٣٧٠ و ٣٧٧.

(٢) لم ترد «بالاستصحاب» في (ت) و (ظ) ، نعم ورد بدلها في (ت): «به».

(٣) انظر مبحث الاستصحاب ٣ : ٢٩١.

الاستصحاب ، فتأمّل.

وبالجملة : فأصل البراءة أظهر عند القائلين بها والمنكرين لها من أن يحتاج إلى الاستصحاب.

ومنها : أنّ الاحتياط عسر منفيّ وجوبه (١).

٢ ـ كون الاحتياط عسراً

وفيه : أنّ تعسّره ليس إلاّ من حيث كثرة موارده ، وهي (٢) ممنوعة ؛ لأنّ مجراها عند الأخباريّين موارد فقد النصّ على الحرمة وتعارض النصوص من غير مرجّح منصوص ، وهي ليست بحيث يفضي الاحتياط فيها إلى الحرج ، وعند المجتهدين موارد فقد الظنون الخاصّة ، وهي عند الأكثر ليست بحيث يؤدّي الاقتصار عليها والعمل فيما عداها على الاحتياط إلى الحرج.

ولو فرض لبعضهم قلّة الظنون الخاصّة فلا بدّ له من العمل بالظنّ الغير المنصوص على حجّيته ؛ حذرا عن لزوم محذور الحرج ، ويتّضح ذلك بما ذكروه في دليل الانسداد الذي أقاموه على وجوب التعدّي عن الظنون المخصوصة المنصوصة (٣) ، فراجع.

٣ ـ كون الاحتياط متعذّراً أحياناً

ومنها : أنّ الاحتياط قد يتعذّر ، كما لو دار الأمر بين الوجوب والحرمة.

وفيه : ما لا يخفى ، ولم أر ذكره إلاّ في كلام شاذّ لا يعبأ به (٤).

__________________

(١) استدل بهذا الوجه السيد المجاهد في المفاتيح : ٥٠٦.

(٢) كذا في (ف) وفي غيرها : «فهي».

(٣) لم ترد «المنصوصة» في (ر) ، (ص) و (ظ).

(٤) استدلّ بهذا الوجه ـ كما قيل ـ المحقّق جمال الدين الخوانساري في حاشيته على شرح المختصر (مخطوط) ، وكذا السيد المجاهد في المفاتيح : ٥٠٩.