حديث سوم: روايتى است به اين مضمون: « الناس في سعة ما لا يعلمون »، مردم نسبت به آن چه كه نمى‌دانند در وسعتند.

وجه استدلال: ما حرمت شرب توتون نمى‌دانيم پس آزاديم، كه اين معناى براءة است.

جواب مرحوم شيخ انصارى: طرف مقابل شما اخباريين هم اين اصل كلى را قبول دارند كه هر جا حكمى ندانستيم يعنى بر آن دليلى نداشتيم آزاديم، لكن اخباريين مى‌گويند در شبهه تحريميه دليل داريم كه دليل مى‌گويد بايد احتياط كنيم. بنابراين چون بر احتياط دليل داريم و به حكم علم داريم آزاد نيستيم و بايد احتياط كنيم.

وأمّا « الطِيَرَةُ » ـ بفتح الياء، وقد يسكّن ـ : وهي في الأصل بالطير؛ لأنّ أكثر تشؤم العرب كان به، خصوصاً الغراب.

در پايان حديث رفع مرحوم شيخ انصارى به پنج نكته اشاره مى‌كنند كه بحث ما در نكته پنجم بود. در اين نكته سه مطلب مورد بررسى قرار مى‌گيرد، و به عبارت ديگر سه كلمه از كلمات حديث رفع بررسى مى‌شود.

كلمه اول « حسد » بود كه مطالبى در اين زمينه بيان شد.

كلمه دومى كه بررسى مى‌شود كلمه « طيره » مى‌باشد. طيره يعنى فال بد زدن و مشتق از طير است. كلمه طير يعنى پرنده و در زمان جاهليت معمولا عربها توسط پرندگان فال بد مى‌زدند مخصوصا توسط كلاغ.

در حديث رفع مى‌فرمايد فال بد زدن از امت برداشته شده است كه دو احتمال دارد:

۱ ـ ممكن است بگوييم مراد رفع مؤاخذه است، يعنى در امم پيشين اگر كسى فال بد مى‌زد كيفر داشت ولى در اين امّت كيفر ندارد.

۲ ـ ممكن است بگوييم مراد رفع همه آثار است حتى آثار دنيوى، به اين معنا كه در امم گذشته به فال زدن ترتيب اثر مى‌دادند و وقتى مى‌ديدند كلاغ سر و صدا مى‌كند سفرشان را ترك مى‌كردند. شارع مى‌فرمايد در اين امّت اين آثار را مترتّب نكنيد. رواياتى هم داريم كه اگر كسى فال بدى زد با توكّل بر خدا آن كار را انجام دهد و تركش نكند.

در مطلب سوم اين جمله حديث را معنا مى‌كنند « الوسوسة في التفكر في الخلق ». در حديث ديگر اين عبارت به اين شكر است « التفكر في الوسوسة ». مرحوم شيخ انصارى مى‌فرمايند آن عبارت اول مناسبتر از عبارت دوم است. در اين جمله دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول: خلق را به معناى مصدرى بگيريم و معنايش خلقت و آفرينش مى‌شود. بعضى از انسانها در امر آفرينش تفكر مى‌كنند و كم كم دچار وسوسه مى‌شوند. مثلا فكر مى‌كنند من خالقى دارم بعد وسوسه مى‌شوند كه آيا خالق من هم خالقى دارد يا نه؟

در روايات داريم كه اينگونه تفكرات در اسلام بخشيده شده است و مى‌فرمايند ائمه معصومين عليهم السلام وقتى اينگونه تفكرات براى كسى پيش آمد يك لا إله إلا الله بگويد و از آن رد شود. بنابراين معنايش اين است كه اينگونه وسوسه شدن در تفكر مؤاخذه و عقاب ندارد.

احتمال دوم: خلق را مصدر و به معناى اسم مفعول بگيريم كه معناى عبار اين مى‌شود كه وسوسه در تفكر در مخلوقات، يعنى انسان نسبت به افراد فكر كند، نكات ضعفشان را بررسى كند و كم كم به افراد سوء ظن پيدا كند. حديث مى‌گويد اين سوء ظن به افراد تا وقتى در قلب باشد و اظهار نشود بخشيده شده است لكن وقتى اين سوء ظن وقتى به مرحله اظهار و تخريب طرف برسد جزء گناهان كبيره مى‌شود.

با ذكر اين دو احتمال بحث حديث رفع به اتمام مى‌رسد.

وأمّا «الطيرة» (ابن اثیر: مصدر باب تفعّل است) ـ بفتح الياء، وقد يسكّن ـ : وهي في الأصل التشؤّم (فال بد زدن) بالطير؛ لأنّ أكثر تشؤم العرب كان به (پرنده)، خصوصا الغراب.

والمراد: إمّا رفع المؤاخذة عليها (طیره)؛ ويؤيّده ما روي من: «أنّ الطيرة شرك وإنّما يذهبه التوكّل»، وإمّا رفع أثرها؛ لأنّ التطيّر كان يصدّهم عن مقاصدهم، فنفاه الشرع.

وأمّا «الوسوسة في التفكّر في الخلق» كما في النبويّ الثاني (صحیحه نهدی)، أو «التفكّر في الوسوسة فيه» كما في الأوّل، فهما واحد، والأوّل أنسب، ولعلّ الثاني اشتباه من الراوي.

والمراد به (وسوسه در خلق) ـ كما قيل ـ : وسوسة الشيطان للانسان عند تفكّره (انسان) في أمر الخلقة؛ وقد استفاضت الأخبار بالعفو عنه (این تفکر).

ففي صحيحة جميل بن درّاج، قلت لأبي عبد الله عليه‌السلام: «إنّه يقع في قلبي أمر عظيم، فقال عليه‌السلام: قل: لا إله إلاّ الله، قال جميل: فكلّما وقع في قلبي شيء قلت: لا إله إلاّ الله، فذهب عني».

وفي رواية حمران عن أبي عبد الله عليه‌السلام، عن الوسوسة وإن كثرت، قال: «لا شيء فيها، تقول: لا إله إلاّ الله».

وفي صحيحة محمّد بن مسلم، عن أبي عبد الله عليه‌السلام: «جاء رجل إلى النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، فقال: يا رسول الله، إنّي هلكت، فقال صلى‌الله‌عليه‌وآله له: أتاك الخبيث فقال لك: من خلقك؟ فقلت: الله تعالى، فقال: الله من خلقه؟ فقال: إي والذي بعثك بالحقّ قال كذا، فقال صلى‌الله‌عليه‌وآله: ذاك والله محض الإيمان».

قال ابن أبي عمير: فحدّثت ذلك عبد الرحمن بن الحجّاج، فقال: حدّثني أبي، عن أبي عبد الله عليه‌السلام: «إنّ رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله إنّما عنى (قصد کرد) بقوله: " هذا محض الإيمان" خوفه (فرد) أن يكون قد هلك حيث عرض في قلبه ذلك».

وفي رواية اخرى عنه صلى‌الله‌عليه‌وآله: «والّذي بعثني بالحقّ إنّ هذا لصريح الإيمان، فإذا وجدتموه فقولوا: آمنّا بالله ورسوله، ولا حول ولا قوّة إلاّ بالله».

وفي رواية اخرى عنه صلى‌الله‌عليه‌وآله: «إنّ الشيطان أتاكم من قبل الأعمال فلم يقو (قدرت پیدا نکرد) عليكم، فأتاكم من هذا الوجه (طریقه تفکر) لكي يستزلّكم، فإذا كان كذلك فليذكر أحدكم الله تعالى وحده».

ويحتمل أن يراد بالوسوسة في الخلق: الوسوسة في امور الناس وسوء الظنّ بهم، وهذا (این تفسیر) أنسب بقوله: «ما لم ينطق بشفة».

ثمّ هذا الذي ذكرنا هو الظاهر المعروف في معنى الثلاثة الأخيرة المذكورة في الصحيحة.

وفي الخصال بسند فيه رفع، عن أبي عبد الله عليه‌السلام: «قال: ثلاث لم يعر (جدا نیست) منها نبيّ فمن دونه: الطيرة، والحسد، والتفكّر في الوسوسة في الخلق».

وذكر الصدوق رحمه‌الله في تفسيرها: أنّ المراد بالطيرة التطيّر بالنبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله أو المؤمن، لا تطيّره (نبی)؛ كما حكى الله عزّ وجلّ عن الكفّار: (قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ).

والمراد ب «الحسد» أن يُحسَد، لا أن يَحسُد؛ كما قال الله تعالى: (أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللهُ).

والمراد ب «التفكّر» ابتلاء الأنبياء عليهم‌السلام بأهل الوسوسة، لا غير ذلك؛ كما حكى الله عن الوليد بن مغيرة: (إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ)، فافهم (این تفسیر در حدیث شیخ صدوق درست است اما در حدیث رفع این نیست که گفته شود امت پیامبر حسد ندارند و دیگران این کار را می‌کنند).

وقد خرجنا في الكلام في النبويّ الشريف عمّا يقتضيه وضع الرسالة.

حديث دوم از احاديثى كه بر براءة به اين حديث استدلال شده است حديث حجب است:

« ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوعٌ عنهم »، هر چه را كه خداوند علم به آن شيء را از بندگان خودش پنهان كرده است پس آن شيء مرفوع از آنها مرفوع است.

وجه استدلال: ما به حرمت شرب توتون علم نداريم و هر چه گشتيم بر حرمت آن دليلى پيدا نكرديم و محجوب است يعنى از ما پنهان است، حال كه اين حرمت از ما پنهان شده است، رفع شده است، يعنى اثرى بر آن بار نمى‌شود و حرام نيست و هذا معنى البراءة.

مقدمه: احكام و قوانينى كه به انسان نرسيده است بر دو قسم است:

قسم اول: احكامى كه خداوند به خاطر سهولت بر بندگان احكام را به پيامبرش وحى نكرده است، و ما را مكلّف به اين احكام قرار نداده است. در اين زمينه روايتى هم داريم: امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغة فرموده است: خداوند حدودى براى شما قائل شده است و بر يك چيزهايى هم خداوند سكوت كرده است، و آن سكوت از فراموشى نيست بلكه از باب رحمت بر شما اين احكام را بيان نكرده است.

قسم دوم: خداوند اين احكام را بيان كرده لكن ظلم ظالمين و از بين رفتن كتب و نابود شدن منابع سبب شده كه اين احكام به ما نرسد.

جواب مرحوم شيخ انصارى: حديث حجب كه امام مى‌فرمايد آنچه را كه خدا پنهان كرده است شما به دنبال آن نگرديد، مربوط به قسم اول احكام است يعنى احكامى كه خدا بيان نكرده است شما به دنبال آن نرويد. لكن در بحث براءة محل بحث ما در احكامى است كه خداوند بيان كرده لكن به دست ما نرسيده است و ظلم ظالمين باعث شده كه اين احكام به دست ما نرسد. حالا بحث ما اين است كه در اينگونه احكام ما براءة جارى كنيم يا احتياط كنيم.

خلاصه اينكه حديث حجب مربوط به قسم اول است و براءة مضمونش مربوط به قسم دو از احكام است، بنابراين حديث حجب ربطى به بحث براءة ندارد.

حديث سوم: روايتى است به اين مضمون: « الناس في سعة ما لا يعلمون »، مردم نسبت به آن چه كه نمى‌دانند در وسعتند.

وجه استدلال: ما حرمت شرب توتون نمى‌دانيم پس آزاديم، كه اين معناى براءة است.

جواب مرحوم شيخ انصارى: طرف مقابل شما اخباريين هم اين اصل كلى را قبول دارند كه هر جا حكمى ندانستيم يعنى بر آن دليلى نداشتيم آزاديم، لكن اخباريين مى‌گويند در شبهه تحريميه دليل داريم كه دليل مى‌گويد بايد احتياط كنيم. بنابراين چون بر احتياط دليل داريم و به حكم علم داريم آزاد نيستيم و بايد احتياط كنيم.

ومنها: قوله عليه‌السلام: «ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوع عنهم».

فإنّ المحجوب حرمة شرب التتن، فهي موضوعة عن العباد.

وفيه: أنّ الظاهر ممّا حجب الله علمه ما لم يبيّنه للعباد، لا ما بيّنه واختفى عليهم بمعصية من عصى الله في كتمان الحق أو ستره (حق)؛ فالرواية مساوقة لما ورد عن مولانا أمير المؤمنين عليه‌السلام: «إنّ الله تعالى حدّ حدودا فلا تعتدوها (حدود را)، وفرض فرائض فلا تعصوها (فرائض را)، وسكت عن أشياء لم يسكت عنها (اشیاء) نسيانا فلا تتكلّفوها (اشیاء)؛ رحمة من الله لكم».

ومنها: قوله عليه‌السلام: «الناس في سعة ما لم يعلموا».

فإنّ كلمة «ما» إمّا موصولة اضيف إليه السعة وإمّا مصدريّة ظرفيّة، وعلى التقديرين يثبت المطلوب (تا زمانی چیزی را نمی‌دانیم در سعه هستیم).

وفيه: ما تقدّم في الآيات: من أنّ الأخباريين لا ينكرون عدم وجوب الاحتياط على من لم يعلم بوجوب الاحتياط من العقل والنقل بعد التأمّل والتتبّع.