فإن قلت: على ما ذكرت يخرج أثر التكليف في « ما لا يعلمون » عن مورد الرواية؛ لأنّ استحقاق العقاب أثرٌ عقليٌّ له، مع أنّه متفرّعٌ على المخالفة بقيد العمد؛ إذ مناطه...
در پايان بحث درباره حديث رفع شيخ انصارى به پنج نكته اشاره مىكنند كه سه نكته آن بيان شد. خلاصه اين سه نكته اين شد كه:
اولا: حديث رفع اثرى را بر مىدارد كه بر ذات الفعل بار شده باشد، بدون هيچ قيدى.
ثانيا: حديث رفع فقط آثار شرعيه را بر مىدارد.
ثالثا: رفع در حديث شامل دفع هم مىشود.
قبل از اينكه به نكته چهارم اشاره كنيم مرحوم شيخ انصارى به يك اشكال مىكنند و به آن جواب مىدهند.
اشكال: مستشكل مىگويد: شما گفتيد حديث رفع اثر شرعى را برمىدارد. در ما لا يعلمون شما يا مؤاخذه را در تقدير مىگيريد يا جميع الآثار را، هر كدام كه مقدر باشد شما مىخواهيد مؤاخذه را با حديث رفع برداريد. مدعاى ما اين است كه مؤاخذه اثر شرعى نيست، بنابراين با حديث رفع برداشته نمىشود.
توضيح مطلب اين است مؤاخذه در اينجا يعنى استحقاق عقاب، انسان مستحق عقاب است ولى شارع عقاب را برمىدارد. اين استحقاق عقاب اثر عقلى مخالفت تكليف است، يعنى عقل حكم مىكند كه اگر شما با تكليف مولى مخالفت كرديد مستحق عقابيد. بنابراين اولا استحقاق عقاب يك اثر عقلى است و حديث رفع نمىتواند آن را بردارد. و ثانيا عقل حكم مىكند انسان وقتى مستحق عقاب است كه عمدا با مولى مخالفت كند، زيرا وقتى عمدا با مولى مخالفت كرد عقل مىگويد انسان عاصى است لذا مستحق عقاب است. بنابراين اگر كسى خطأً يا نسيانا يا جهلاً با تكليف مولى مخالفت كرد، عقل مىگويد عقاب ندارد و نيازى به حديث رفع نداريم.
نتيجه اشكال اين شد: اولا مؤاخذه يك اثر عقلى است و نمىتوانيم با حديث رفع برداريم و ثانيا در صورت خطا و نسيان و جهل مؤاخذه به حكم عقل خود به خود منتفى است و نيازى به تمسك به حديث رفع نداريم.
جواب اشكال: شيخ انصارى مىفرمايند: ما نكته سوم را كه بيان كرديم و رفع را به معناى دفع گرفتيم، به خاطر اين بود كه اين گونه توهمات به ذهن كسى خطور نكند.
مقصود ما در ما لا يعلمون اين نيست كه حديث رفع مؤاخذه را برداشته، بلكه مقصود ما اين است: در « ما لا يعلمون » خداوند مىتوانست كه احتياط را واجب كند، اين ايجاب احتياط را دفع كرد. وقتى تكليف برداشته شد ديگر استحقاق عقاب هم از بين مىرود، بنابراين حديث رفع وجوب احتياط را برداشت، وجوب احتياطى كه اثر شرعى است يعنى شارع مىتواند آن را جعل كند، نتيجتا ديگر استحقاق عقاب هم در بين نخواهد بود.
مثال: شما شك داريد اين مايع خمر است يا نه، شارع مىتوانست بگويد در مشكوك و در ما لا يعلم احتياط كنيد و اين مايع را نياشاميد تا يقين كنيد از خمر دوريد، لكن شارع مقدس احتياط را واجب نكرده است و فرموده برائت جارى كن و اين مايع را مىتوانى بياشامى. بنابراين وجوب احتياط در اينجا دفع شده است.
در خطا و نسيان هم همينطور است، انسان فراموشكار مكلف به تكليف فعلى نمىباشد تا خدا تكليف را رفع كند، لكن در همين مورد خداوند مىتوانست كه تحفّظ و دقّت را واجب كند، لكن خداوند اين تحفّظ و دقت را واجب نكرد و وجوب تحفظ را دفع كرد. نتيجتا ديگر استحقاق عقاب در بين نخواهد بود.
در پايان مرحوم شيخ انصارى مىفرمايند: نَعَم: ما هم قبول داريم يك مورد است كه حديث رفع شاملش نمىشود و آنجا مؤاخذه و عقاب به حكم عقل برداشته شده است. آنجا جايى است كه انسان غافل و ناسى باشد و احتياط هم ممكن نباشد، مانند دوران امر بين محذورين. اينجا شارع نمىتواند مكلّف را به احتياط وادار كند، زيرا احتياط ممكن نيست. اينجا عقل حكم مىكند كه مكلف تكليف احتياط ندارد، نتيجتا استحقاق عقاب هم ندارد.