مرحوم شيخ (ره) در جواب فرمودهاند: اين اشکال در صورتي وارد است، که قائل شويم که هيئت اجتماعيه، در معاوضات مورد ضمان قرار ميگيرد، در حالي که در باب معاملات، وقتي که معاملهاي را انجام ميدهند، هيئت اجتماعيه متعلق ضمان معاملي قرار نميگيرد.
هيئت اجتماعيه يک وصف است، سائر اوصاف که موجب ازدياد قيمت ميشود، اما چيزي از ثمن در مقابل آن قرار نميگيرد، مثلا وصف کتابت، که وقتي عبدي را با قيد کتابت معامله ميکنند، قيمت عبد کاتب بيش از عبد غير کاتب است، کتابت سبب ازدياد قيمت ميشود، اما از نظر قانون معامله، ثمن نسبت به اين صفت توزيع نميشود و لذا در باب معامله و معاوضه، اين گونه اوصاف متعلق ضمان قرار نميگيرند.
بله در باب عدوان، يعني جايي که کسي عبد غير کاتب را غصب کند، با جايي که عبد کاتب را غصب کند، فرق است و در آنجا متعلق ضمان هست، چون «علي اليد ما اخذت»، اطلاق دارد و همه اينها، حتي اين اوصاف را هم شامل ميشود.
بنابراين هيئت اجتماعيه گرچه صفتي است که سبب ازدياد قيمت ميشود، اما سبب ضمان معاملي و معاوضي نميشود.
البته مشهور فقهاء فرقي را در اينجا قائلاند و ميگويند: بين صفت و جزء، يا بين شرط و جزء فرق وجود دارد، گاهي ميگوييم: شيئي مرکب از دو جزء است، مثل در که دو لنگه دارد، در اينجا ثمن نسبت به جزء هم قابل توزيع هست، اما نسبت به شرط يا صفت قابل توزيع نيست.
در باب شرط و صفت، اگر تخلف شود، خيار تخلف شرط و خيار تخلف وصف ثابت ميشود، اما اين چنين نيست که بياييم محاسبه کنيم، که مثلا عبد کاتب را مجموعا کالجزء الواحد فرض کرده و ثمن را در مقابل اين مجموع قرار دهيم، که البته اين نظريه مشهور از فقهاء است و شيخ (ره) هم اين نظريه را قبول دارند.
اما اين جاي بحث دارد، مخصوصا که بعضي از متاخرين در اين مساله مقداري مناقشه دارند.
طريق تقسيط در مال واحد مشترک
بعد فرموده: حکم فضولي را که مال خودش را همراه با مال غير ميفروشد بيان کرديم و طريق تقسيط و توزيع ثمن را هم بيان کرديم، اما فرقي نميکند که مال فضولي و مال غير از نظر وجود خارجي متعدد باشد و يا متحد، مثلا اگر فضولي و غير، هر دو در عبدي شريک باشند، ثلث اين عبد براي فضولي و دو ثلثش هم براي ديگري است.
اگر فضولي مجموع اين عبد را مثلا به سي تومان فروخت، در اينجا مرحوم شيخ (ره) فرموده: همان طريقهاي که براي تقسيط، در جايي که مال فضولي و مال غير دو مال بود، بيان کرديم، همان طريق هم در اينجا هست.
بعد اين نکته را تذکر دادهاند که در اينجا، به صرف اين که فضولي مالک يک سوم و غير مالک دو سوم است، دليل نميشود که از اول ثمن را سه قسمت کرده و بگوييم: ده تومان از اين سي تومان مربوط به سهم فضولي است، دو قسمت ديگر، يعني بيست تومان مربوط به آن مالک است، بلکه بايد در بازار، يک سوم عبد را به تنهايي قيمت کنيم، چون هميشه اين چنين نيست که در بازار، قيمت يک سوم عبد، نصف دو سوم عبد باشد، براي اين که رغبتي که مردم نسبت به يک سوم دارند، خيلي کمتر از رغبتي است که نسبت به دو سوم دارند، يعني ممکن است که دو سوم، بيست و پنج تومان ارزش داشته باشد و يک سوم پنج تومان و اين به اختلاف رغبت مردم مختلف ميشود.
لذا همان قانون را بايد در اينجا هم پياده کرده و بگوييم: اگر اين يک سوم را در بازار به تنهايي بخواهند معامله کنند، چقدر ارزش دارد؟ قيمتش را مشخص کنيم، اگر دو سوم را در بازار بخواهند قيمت کنند چقدر ارزش دارد؟ آن را هم مشخص کنيم، بعد قيمتها را با يکديگر جمع زده و به نسبت از ثمن کم کنيم.
بعد فرموده: هذا کله في القيمي، اما مساله مثلي، حکمش روشن است.