«و الأقوى هو الأوّل؛ للأصل و العمومات السليمة عمّا يرد عليه، ما عدا أُمور لفّقها بعض من قارب عصرنا ممّا يرجع أكثرها إلى ما ذكر في الإيضاح و جامع المقاصد....»
مسئله اولي در اين بود که اگر بايع فضولي مال را بفروشد و بعد همين مال را از مالک براي خودش اشتراء کند و بعد بيع فضولي اول را اجازه کند، که از اين تعبير ميشود به، «من باع شيئا ثم ملکه فاجاز»، اين بيع فضولي که بعد از اين مراحل بايع مالک ميشود و بيع فضولي را اجازه ميکند، آيا صحيح است يا نه؟
شيخ (ره) فرموده: در اين مسئله دو قول وجود دارد؛ مرحوم محقق (ره) در شرايع و بعض ديگر از فقهاء قائل به صحتند، اما مرحوم صاحب جواهر (ره) و عده ديگري از فقهاء قائل به بطلان هستند.
شيخ انصاري (اعلي الله مقامه الشريف) همان نظريه اول را اختيار کردهاند، که من باع شيئا ثم ملکه و اجاز يک معامله صحيح است.
ادله قول به صحت
مرحوم شيخ (ره) فرموده: دليل بر اين مدعا للاصل و العمومات است.
در اينکه مراد شيخ (ره) از اين اصل چيست؟ تقريبا سه احتمال در مجموع، در اين دو عبارت داده شده؛ يک احتمال اين است که شيخ (ره) خواسته دو دليل اقامه کند؛ يک دليل عبارت از اصل و دليل دوم عمومات، که بايد دو دليل مستقل معنا کنيم، که گفتهاند که مراد از اصل اصالة الصحه است، يعني شک ميکنيم که اين معامله «من باع شيئا ثم ملکه و اجاز»، آيا صحيح است يا نه؟ اصل صحت است و مراد از عمومات همين «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» و «أَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ» است، که عموميت دارند و چنين عقودي را هم شامل ميشوند. اين يک احتمال در عبارت مرحوم شيخ (ره) که از کلمات مرحوم ايرواني (ره) استفاده ميشود.
احتمال دوم که از کلمات سيد يزدي (ره) در حاشيه استفاده ميشود اين است که شيخ (ره) نميخواسته دو دليل اقامه کند، بلکه اين دو منضم به هم، مجموعا يک دليل است، بعد اين طور بيان فرموده که: مراد از اصل، اصالة عدم الاشتراط است، که شک ميکنيم آيا مجيز، علاوه بر اين که در حال اجازه بايد مالک باشد، در حال عقد هم بايد مالک باشد يا نه؟ آيا مالک بودن مجيز در حال عقد، شرطيت دارد يا نه؟ اصل عدم الاشتراط است.
اما اين اصل عدم الاشتراط به تنهايي به درد نميخورد و نميتوانيم بگوييم: اين معامله صحيح است، مگر اين که معامله را مشمول عمومات قرار داده و بگوييم: اين معامله «من باع شيئا ثم ملکه و اجاز: عقد است، پس «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» شامل اين هم ميشود.
اين هم احتمال دوم در عبارت شيخ (ره)، که به نظر ما همين احتمال دوم اقرب از احتمالات ديگر است، که شيخ (ره) نميخواسته دو دليل مستقل در اينجا بياورد و اين که در عبارت فرموده: «للاصل و العمومات»، يعني «للاصل مع العمومات».
احتمال سوم اين است که «و العمومات» عطف تفسيري باشد براي «للاصل»، مراد از اصل، اصالة الاطلاق و اصالة العموم است، اطلاق «أَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ» اين را هم شامل ميشود، پس اين هم احتمال سوم که عمومات عطف تفسيري باشد براي اصل.
اما عرض کرديم که در بين اين سه احتمال، آنچه که به ذهن قوي ميرسد، همان فرمايش مرحوم سيد يزدي (ره) در حاشيه است.
بعد از اين که مرحوم شيخ (ره) دليلشان را اقامه کرده فرمودهاند: بر اين دليل، هيچ ايرادي وارد نيست.
ايرادات وارده بر اين مسئله
ايراداتي که در اين مسئله عنوان کردهاند، مجموعا هفت ايراد است که مرحوم شيخ اسدالله تستري (ره) اين ايرادات را بيان کرده و مجموع اين ايرادات در کتاب جامع المقاصد هم آورده شده است.
ايراد اول و جواب از آن
ايراد اول اين است که گفتهاند: اين از مصاديق بيع لنفسه است، در اينجا «باع شيئا ثم ملکه فاجاز»، چون فرض اين است که بايع براي خودش فروخته و نيت کرده ثمن را که داخل در ملک خودش شود، مستشکل ميگويد: اين از مصاديق بيع لنفسه است و قبلا نسبت به بيع لنفسه اشکالاتي را بيان کرديم.
مرحوم شيخ (ره) در جواب اين اشکال فرموده: اين اشکال، اشکال مبنايي است و قبلا بيع لنفسه را، مثل بيغ غاصب مطرح کرده و گفتيم: اقوي اين است که صحيح است.
همچنين فرمودهاند: بعضي از اشکالاتي که در بيع لنفسه بود، در اينجا در «من باع شيئا ثم ملکه و اجاز»، جاري نميشود. مثلا يکي از اشکالات مغايرت اجازه با ما وقع بود، که در آنجا ميگفتيم: غاصب لنفسه ميفروشد و مالک براي خودش اجازه ميکند، پس «المجاز يعني بيع براي مالک، غير منشئ، و المنشئ غير مجاز».
اما اين اشکال که در بيع غاصب بود، در ما نحن فيه جاري نميشود، چون در ما نحن فيه که بايع لنفسه فروخته، بعد از مالک براي خودش ميخرد و خود بايع اجازه ميکند، پس «المجاز منشئ و المنشئ مجاز». اينجا ديگر تغاير بين مجاز و منشئ وجود ندارد.