عرض شد كه براى حجّية خبر واحد به ادلّه اربعه تمسّك شده است، سه دليل از ادلّه اربعه بيان شد.
دليل چهار تمسّك به دليل و حكم عقل مىباشد. به سه طريق براى حجّية خبر واحد از راه عقل تمسّك شده است:
طريق اول: تمسّك كردن و استدلال نمودن به حجّية خبر واحد است بالخصوص.
طريق دوم: بعضى از آقايان دليل مىآورند كه به حكم عقل مطلق الظن حجّة است خواه خبر واحد باشد و خواه غير خبر واحد باشد.
طريق سوم: بعضى از علماء مىفرمايند به حكم عقل دليل ظنّى مفيد اطمينان حجّة است مطلقا چه خبر واحد و چه غير خبر واحد.
طريق اول كه به حكم عقل استدلال كنيم بر حجّيّة خبر واحد بالخصوص: براى اين طريق چند دليل ذكر شده است.
دليل اول: شيخ انصارى مىفرمايند: اين بيان دليلى است كه من در سابق اين دليل را قبول داشتم و به اين مبنا معتقد بودم، لكن بعدها براى من خطاى اين دليل روشن و واضح شد. شيخ انصارى ابتدا اين دليل را مطرح مىكنند و بعد سه اشكال به اين دليل وارد مىكنند.
بيان دليل اول: اين دليل داراى چند مقدّمه است.
مقدمه اول: شكّى نيست كه در بين رواياتى كه در كتب معتبره وجود دارد، يقين داريم كه تعداد زيادى از اين روايات از ائمه معصومين عليهم السلام صادر شده است.
سؤال: اين يقين براى شما از كجا پيدا شده؟
مرحوم شيخ انصارى در جواب مىفرمايند: اگر كسى به شرح حال رواة و شيوه نگارش كتب حديثى و طرق ذكر و نقل روايات دقت كند به اين نتيجه مىرسد كه رواة احاديث چه راويان متصل به معصوم و چه راويان ديگر به شدت مواظب بودند و دقت و احتياط مىكردند كه روايتى را كه نقل مىكنند معتبر باشد و راوى كاذبى حديث را نقل نكرده باشد و خود طرف از زبان امام اين حديث را شنيده باشد. خلاصه اينكه رواة به شدت احتياط مىكردند كه حديث صحيح نقل كنند.
مرحوم شيخ انصارى براى اين مدعايشان چند شاهد ذكر مىكنند:
شاهد اول: يكى از رواة مىگويد به نزد حسن بن على وشّاء رفتم و يك كتاب حديث از ايشان خواستم، وقتى كتاب را گرفتم از او تقاضا كردم كه بايد احاديث كتاب را بخوانى و تأييد كنيد تا من بشنوم و الا قبل از خواندن تو، من از اين احاديث حتى نسخه بردارى نمىكنم زيرا من حتى به ورق كتاب و نسخه اعتماد ندارم، زيرا ممكن است در آن دست برده باشند.
اين شاهد شدّت احتياط راوى را مىرساند.
شاهد دوم: راوى ديگرى از فردى به نام ايوب بن نوح نقل مىكند و مىگويد: يك كتاب حديثى به من داد كه اين كتاب را از روى نوشته محمّد بن سنان كه او هم از رواة معتبر است، نوشته بود، اين كتاب را به راوى ديگرى مىدهد ولى به او مىگويد حديث را نسخه برداى كن ولى من حديث را برايت روايت نمىكنم و حديث را به من نسبت ندهيد زيرا من فقط در كتاب محمّد بن سنان روايت را ديدهام و محمّد بن سنان هم قبل از مرگش گفته است: من اين احاديثى را كه نوشتهام شنيدنى نبوده بلكه نوشتنى بوده است يعنى از روى نسخ ديگرى نوشته بوده است.
شاهد سوم: فردى به نام علي بن حسن بن فضال كه فطحى مذهب است روايتى نقل مىكند و مىگويد: از برادرم شنيدم كه برادرم از پدرم شنيده. وقتى از او سؤال كردند كه خود شما اين احاديث را از پدرت شنيده چرا مستقيما نمىگويى خودم از پدرم شنيدم؟ ايشان جواب مىدهد زمانى كه من اين حديث را از پدرم شنيدم سنّم كوچك بود و ممكن است اشتباهى كرده باشم، لذا دوباره رفتم از برادرم به طور سماع دريافت كردم و حالا نقل مىكنم.
شاهد چهارم: به طور كلى ما مىبينيم به روايات يك سرى رواة علماء اعتناء نمىكنند كه دليل آن هم وجود ضعفهاى كوچك و خيلى اهميت است. مثلا فردى به نام برقى كه كتاب محاسن دارد و راوى و عالم فاضلى هم هست يك نقطه ضعف كوچك دارد كه باعث شد علماى قم او را از شهر قم اخراج كردند و به او گفتند شما نه حق دارى كتاب بنويسى و نه حديث نقل كنى و او را از ضمن رواة حساب نمىكردند. و يا عالم ديگرى به مجرد اينكه احتمال مىدادند به قياس عمل مىكند به روايتش نيز اعتنا نمىكردند، با اينكه مقام فتوى و روايت با هم فرق دارد.
بنابراين مجموعه اين قرائن دلالت به اين دارد كه رواة اهميت زيادى به نقل حديث مىدادند.