درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۹۳: خبر واحد ۱۴

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

اشکال چهارم

هفت اشكال به آيه نبأ وارد شده كه قابل جوابند كه سه اشكال را بيان كرديم و بحث در اشكال چهارم مى‌باشد.

اشكال چهارم به آيه نبأ كه قابل جواب مى‌باشد:

آنچه كه در علم اصول براى ما مهم است اين است كه حجيّة خبر عادل را در احكام شرعيّة به مفهوم آيه نبأ اثبات كنيم.

مفهوم آيه مى‌گويد خبر عادل بدون تبيّن حجّة است، لكن ما اجماع و اتّفاق بلكه بالاتر از آن ادّعاى ضرورة مى‌كنيم كه بالضرورة خبر عادل در احكام شرعيّة از مفهوم آيه نبأ خارج است و مفهوم آيه نبأ شامل خبر عادل نمى‌شود.

بيان مستشكل از اجماع: مفاد آيه اين است كه بدون جستجو به خبر عادل عمل كنيد، حالا كدام مجتهد است كه به خبر عادل بدون جستجو عمل مى‌كند، تمام مجتهدين وقتى به خبر عادل مى‌رسند ابتدا جستجو مى‌كنند و مى‌بينند معارض يا مخصّص و يا مقيّد دارد يا ندارد و بعد عمل مى‌كند.

بنابراين بالإجماع علماء در خبر عادل هم جستجو مى‌كنند و خبر عادل را بدون جستجو قبول نمى‌كنند.

نتيجتاً خبر عادل از مفهوم آيه نبأ خارج مى‌شود زيرا مفهوم آيه مى‌گويد خبر عادل را بدون جستجو قبول كن.

سؤال: اگر بگوييم خبر عادل در احكام شرعيّة خارج از مفهوم آيه است، آيا مفهوم آيه مورد ديگرى دارد يا بلا مورد مى‌شود؟

جواب: آيه نبأ بلا مورد نمى‌شود.

مفهوم آيه شامل خبر عادل در موضوعات خارجى مى‌باشد، خبر عادل در موضوعات خارجى احتياجى به بيّنة ندارد، بيّنه‌اى كه شهادت داد اين كتاب براى زيد است قاضى بدون تفحّص آن را قبول مى‌كند. بنابراين مفهوم آيه نبأ شامل خبر عادل در موضوعات خارجى مى‌باشد و خبر عادل در احكام را شامل نمى‌شود.

سؤال اوّل مستشكل: ممكن است كسى بگويد كه مفهوم آيه شامل خبر عادل در موضوعات نمى‌شود و الا محذور پيدا مى‌كند.

مفهوم آيه مى‌گويد كه خبر عادل و لو يك نفر باشد حجّة است، لكن مى‌دانيم در موضوعات خارجى بايد بيّنه باشد يعنى حداقل دو عادل خبر بدهند، بنابراين مفهوم آيه شامل موضوعات خارجى نمى‌شود و بلا مورد مى‌شود.

جواب مستشكل: آن چه كه ما مى‌خواهيم از مفهوم آيه استفاده كنيم اين است كه خبر عادل در موضوعات خارجى في الجملة حجّة است نه بالتفصيل، تفصيلش را نيز روايات مشخّص كرده‌اند.

تفصيلش اين است كه در بعضى از جاها در موضوعات خارجى خبر عادل با يك ضميمه كه يك عادل ديگر هم اضافه شود حجّة است، و در بعضى جاهاى ديگر بايد سه عادل ديگر به يك عادل ضميمه شوند كه مجموعا خبرشان حجّة شود، و در بعضى جاهاى ديگر نيز جاهل يك عادل و يك قسم بايد ضميمه شود.

بنابراين آيه نبأ في الجملة مى‌گويد خبر عادل در موضوعات حجّة است و تفصيلش را روايات مشخّص مى‌كند.

سؤال دوم مستشكل: سلّمنا مفهوم آيه فقط شامل خبر عادل در موضوعات است نه در احكام، لكن ما به يكى از اين دو دليل خارجى كه بيان خواهيم كرد تمسّك مى‌كنيم و مى‌گوييم خبر عادل در احكام هم حجّة مى‌باشد.

دليل اول قانون اولويّت: اگر خبر عادل در موضوعات حجّة باشد به طريق اولى در احكام هم حجّة است. وجه اولويّت اين است كه ما در بين موضوعات خارجى يك سرى موضوعات داريم كه صد در صد از احكام مهمتر است مانند مسأله تقليد، انسان مى‌تواند با خبر عادل از مجتهد تقليد كند. تقليد محور احكام است، اگر در تقليد كه محور احكام است خبر عادل حجّة باشد در يك حكم جزئى مثل شك دو و سه به طريق اولى خبر عادل بايد حجّة باشد.

دليل دوم تمسّك بإجماع مركّب: در مسأله دو قول داريم كه ايجاد قول ثالث باطل است:

قول اوّل: خبر يك عادل هم در موضوعات حجّة است و هم در احكام.

قول دوّم: خبر يك عادل در احكام حجّة است و نه در موضوعات.

حالا شما يك قول ثالث احداث مى‌كنيد و مى‌گوييد خبر عادل در موضوعات حجّة است ولى در احكام حجّة نمى‌باشد، اين مى‌شود احداث قول ثالث.

جواب مستشكل: نه اولويّت را قبول داريم و نه اجماع مركّب را، زيرا هم اولويّت و هم اجماع مركّب بايد موضوعشان يكى باشد و در اين مقام موضوع متفاوت است.

در موارد موضوعات خارجى موضوع اين است كه خبر دو عادل حجّة است در حاليكه در احكام شرعى بحث از يك عادل است، بنابراين موضوع دوتاست نه اجماع مركّبتان در دو موضوع محقق مى‌شود و نه قياس اولويّت.

نتيجه مستشكل: آيه نبأ شامل احاديث و روايات در احكام شرعى نمى‌شود.

۳

تطبیق اشکال چهارم

أنّ العمل بالمفهوم (مفهوم آیه) في الأحكام الشرعيّة غير ممكن؛ لوجوب التفحّص عن المعارض لخبر العدل في الأحكام الشرعيّة، فيجب تنزيل الآية على الإخبار في الموضوعات الخارجيّة؛ فإنّها (اخبار در موضوعات خارجیه) هي التي لا يجب التفحّص فيها (اخبار در موضوعات خارجیه) عن المعارض، ويجعل المراد من القبول فيها (آیه) هو القبول في الجملة، فلا ينافي (مفهوم آیه) اعتبار انضمام عدل آخر إليه (عدل)، فلا يقال: إنّ قبول خبر الواحد في الموضوعات الخارجيّة مطلقا يستلزم قبوله (خبر واحد) في الأحكام بالإجماع المركّب والأولويّة (بلکه موضوع دو تا است).

۴

مناقشه در اشکال

جواب شيخ انصارى به نتيجه مستشكل: قبول داريم در خبر عادل هم علماء تفحّص و جستجو مى‌كنند، ولى اين جستجو نتيجه‌اش اين نيست كه خبر عادل حجّة نباشد و مفهوم آيه شامل خبر عادل نشود.

بيان مطلب: جستجو كردن در خبر عادل با خبر فاسق از زمين تا آسمان متفاوت است و با هم فرق دارد. در خبر عادل ما از معارض و مخصّص و مقيّد جستجو مى‌كنيم، خود معنا و لازمه جستجو اين است كه خبر عادل حجّة است كه ما دنبال معارض و مقيّدش مى‌گرديم، ولى در خبر فاسق ما تبيّن و جستجو مى‌كنيم اگر به سر حدّ علم رسيديم به علم خودمان عمل مى‌كنيم و اگر به سر حدّ علم نرسيديم خبر فاسق باطل است و به حساب نمى‌آيد. حتّى نتيجه جستجوها نيز با هم فرق دارد، در خبر عادل دنبال معارض مى‌رويم اگر معارض نبود به خود خبر عمل مى‌كنيم يعنى اين خبر داخل در مفهوم آيه نبأ مى‌شود و حجّة مى‌باشد، ولى اگر معارض داشت و معارضش ضعيفتر بود باز به همين خبر عمل مى‌كنيم، و اگر معارضش خبر واحد قويتر بود به خبر واحد قويتر عمل مى‌كنيم نتيجه‌اش باز حجيّة خبر واحد است.

بنابراين نتيجه همه اين جستجوها اين است كه خبر عادل حجةٌ، حالا چطور مى‌گوييد خبر عادل ليس بحجّة.

لكن در خبر فاسق جستجو مى‌كنيم و اگر يك خبر قطعى مطابق با اين خبر فاسق پيدا كرديم ما به آن خبر قطعى عمل مى‌كنيم و باز اين خبر فاسق باطل مى‌شود، و اگر اين خبر فاسق معارض قطعى نداشت باز به اين خبر فاسق عمل نمى‌كنيم حتى اگر بدون معارض باشد.

نتيجه جستجو در خبر عادل حجيّة است و نتيجه تبيّن در خبر فاسق بطلان و عدم حجيّة مى‌باشد.

بعبارة اخرى: در خبر عادل مقتضى حجيّة موجود است و ما از مانع جستجو مى‌كنيم كه آيا مانعى از حجيّة دارد يا نه، ولى در خبر فاسق مقتضى موجود نيست و ما جستجو مى‌كنيم تا ببينم مى‌توانيم مقتضى پيدا كنيم تا بر طبق مفاد اين خبر عمل كنيم يا اينكه مقتضى براى عمل بر طبق مفاد خبر فاسق وجود ندارد.

۵

تطبیق مناقشه در اشکال

وفيه: أنّ وجوب التفحّص عن المعارض غير وجوب التبيّن في الخبر، فإنّ الأوّل يؤكّد حجّيّة خبر العادل ولا ينافيها (حجیت خبر عادل)؛ لأنّ مرجع التفحّص عن المعارض إلى الفحص عمّا أوجب الشارع العمل به (دلیل) كما أوجب العمل بهذا (خود خبر واحد)، والتبيّن المنافي للحجّيّة هو (تبین) التوقّف عن العمل والتماس دليل آخر، فيكون ذلك الدليل هو المتّبع ولو كان أصلا من الاصول. فإذا يئس عن المعارض (مربوط به تفحص از معارض در خبر عادل است) عمل بهذا الخبر، وإذا وجده (معارض را) أخذ بالأرجح منهما (دو خبر). وإذا يئس عن التبيّن توقّف عن العمل ورجع إلى ما (دلیل و مضمونی که) يقتضيه الاصول العمليّة.

فخبر الفاسق وإن اشترك مع خبر العادل في عدم جواز العمل بمجرّد المجيء، إلاّ أنّه بعد اليأس عن وجود المنافي يعمل بالثاني (خبر عادل) دون الأوّل (خبر فساق)، ومع وجدان المنافي (منافی حجت) يؤخذ به (منافی) في الأوّل ويؤخذ بالأرجح في الثاني.

فتتبّع الأدلّة في الأوّل (خبر فتسق) لتحصيل المقتضي الشرعيّ للحكم الذي تضمّنه (حکم را) خبر الفاسق، وفي الثاني (خبر عادل) لطلب المانع عمّا اقتضاه الدليل الموجود.

۶

اشکال پنجم و جواب آن

اشكال پنجم به آيه نبأ كه قابل جواب مى‌باشد:

آيه شريفه مفهوم ندارد به اين معنا كه اگر مفهوم داشته باشد لازمه‌اش اخراج مورد است و اخراج مورد قبيح و مستهجن مى‌باشد.

قبل از ورود به توضيح اين اشكال به مقدّمه‌اى اشاره مى‌كنيم:

مقدّمه: علماء زياد اين جمله را به كار مى‌برند كه در فلان دليل اخراج مورد پيش آمده و اخراج مورد قبيح است.

معناى اين جمله اين است كه مولاى حكيم مى‌خواهد براى بنده‌ها حكم مخصوص يك مسأله و موردى را ذكر كند، بعد كلام را به گونه‌اى عنوان كند كه مورد و مسأله مبتلا به از آن حكم خارج باشد و نتيجه صحبتش اين گونه باشد كه حكم آن مورد بيان نشده باشد و اين قبيح است.

توضيح اشكال پنجم: اگر آيه نبأ مفهوم داشته باشد لازمه‌اش اخراج مورد است.

مورد آيه و شأن نزول آيه شريفه در رابطه با خبر دادن وليد به مرتدّ شدن قبيله بني المصطلق مى‌باشد.

شما مى‌دانيد در مسأله ارتداد كه يك موضوع خارجى است مثل همه موضوعات خارجى شهادت يك عادل كافى نيست و نياز به شهادت دو عادل و بلكه بيشتر مى‌باشد.

طبق مفهوم آيه نبأ خبر يك عادل حجّة است.

مگر در مسأله ارتداد و ديگر موضوعات خارجى خبر يك عادل حجّة است؟

خبر يك عادل در مسأله ارتداد حجّة نيست، بنابراين لازمه‌اش اين است كه خداوند در مورد مبتلا به كه مسأله ارتداد باشد حكمى را بيان كرده باشد كه اين حكم شامل مورد نمى‌شود، يعنى مورد خارج از اين حكم است، و اين مسأله قبيح است كه خداوند حكمى را در موردى بيان كند و حكم شامل آن مورد نشود.

خداوند در مورد ارتداد بفرمايد خبر عادل واحد حجّة است مگر در ارتداد كه در ارتداد خبر عادل واحد حجّة نيست.

پس ناچاريم كه بگوييم آيه شريفه مفهوم ندارد. ولى منطوق آيه كه اگر فاسق وليد خبر آورد قبول نكنيد، حالا اگر عادل خبر آورد هيچ كارى نمى‌توان انجام داد.

جواب شيخ انصارى به اشكال پنجم به آيه نبأ:

شيخ انصارى به اين اشكال دو جواب مى‌دهند:

جواب اول: ما يك اخراج مورد داريم و يك تقييد مورد، بين اخراج مورد و تقييد مورد فرق وجود دارد.

در ما نحن فيه مسأله تقييد مورد است و تقييد مورد اشكالى ندارد.

آيه شريفه را به دو گونه معنا مى‌كنيم: يا آيه را به صورت مطلق معنا مى‌كنيم و مى‌گوييم اگر عادل خبر آورد مطلقا، كه مطلقا معنايش اين است چه در احكام شرعى و چه در موضوعات خارجى در هر دو خبر عادل حجّة است، نهايتا در موضوعات خارجى چه ارتداد و چه غير ارتداد خبر عادل حجّة است با يك ضميمه و آن ضميمه اين است كه يك عادل ديگر به آن اضافه شود، اين اخراج مورد نيست بلكه تقييد مورد است. در موضوعات خارجى خبر العادل حجّة به اضافه يك قيد، پس شد تقييد موضوع.

و اگر آيه را خاص و مقيّد معنا كنيم و بگوييم اگر عادل در مسأله ارتداد خبر آورد شما قبول كنيد و به خود مورد مقيّدش كنيم باز هم اشكالى ندارد. خداوند مى‌فرمايد خبر عادل در مسأله ارتداد حجّة است با يك قيد، باز هم تقييد مورد شد. بله قبول داريم يك فرد از افراد مورد خارج مى‌شود و آن اشكالى ندارد، اگر عادل بدون ضميمه خبر آورد، حجّة نيست ولى اخراج يك مورد از موارد است و اشكالى ندارد.

جواب دوم: مورد آيه و شأن نزول آيه هيچ ربطى به مفهوم ندارد تا شما بگوييد مفهوم داشته باشد اخراج مورد است. مورد آيه خبر وليد است و وليد فاسق است، پس مورد آيه خبر فاسق به ارتداد است. منطوق آيه مى‌گويد خبر فاسق حجّة نيست چه در ارتداد و چه در غير ارتداد. بنابراين منطوق آيه شامل مورد مى‌شود و هيچ بحثى هم در آن نداريم.

۷

تطبیق اشکال پنجم و جواب آن

ومنها: أنّ مفهوم الآية غير معمول به (مفهوم) في الموضوعات الخارجيّة التي منها (موضوعات) مورد الآية وهو (مورد) إخبار الوليد بارتداد طائفة، ومن المعلوم أنّه لا يكفي فيه (مورد آیه) خبر العادل الواحد، بل لا أقلّ من اعتبار العدلين، فلا بدّ من طرح المفهوم؛ لعدم جواز إخراج المورد.

وفيه: أنّ غاية الأمر لزوم تقييد المفهوم ـ بالنسبة إلى الموضوعات ـ بما إذا تعدّد المخبر العادل، فكلّ واحد من خبري العدلين في البيّنة لا يجب التبيّن فيه (خبری العادل).

لازم لطبيعة الموضوع ولا ينفكّ عن مصاديقها ، فهو مثل ما لو أخبر زيد بعض عبيد المولى بأنّه قال : لا تعمل بأخبار زيد ، فإنّه لا يجوز له العمل به ولو اتّكالا على دليل عامّ يدلّ على الجواز ؛ لأنّ عدم شموله له ليس إلاّ لقصور اللفظ وعدم قابليّته للشمول ، لا للتفاوت بينه وبين غيره من أخبار زيد في نظر المولى (١). وقد تقدّم في الإيراد الثاني من هذه الإيرادات ما يوضح لك (٢) ، فراجع (٣).

ومنها : عدم إمكان العمل بمفهوم الآية في الأحكام الشرعيّة

أنّ العمل بالمفهوم في الأحكام الشرعيّة غير ممكن ؛ لوجوب التفحّص عن المعارض لخبر العدل في الأحكام الشرعيّة ، فيجب تنزيل الآية على الإخبار في الموضوعات الخارجيّة ؛ فإنّها هي التي لا يجب التفحّص فيها عن المعارض ، ويجعل المراد من القبول فيها هو القبول في الجملة ، فلا ينافي اعتبار انضمام عدل آخر إليه ، فلا يقال : إنّ قبول خبر الواحد في الموضوعات الخارجيّة مطلقا يستلزم قبوله في الأحكام بالإجماع المركّب والأولويّة (٤).

الجواب عن هذا الإيراد

وفيه : أنّ وجوب التفحّص عن المعارض غير وجوب التبيّن في الخبر ، فإنّ الأوّل يؤكّد حجّيّة خبر العادل ولا ينافيها ؛ لأنّ مرجع التفحّص عن المعارض إلى الفحص عمّا أوجب الشارع العمل به كما أوجب العمل بهذا ، والتبيّن المنافي للحجّيّة هو التوقّف عن العمل

__________________

(١) لم ترد عبارة «بل لا قصور ـ إلى ـ في نظر المولى» في (ظ) ، (ل) و (م).

(٢) في (ه) بدل «لك» : «ذلك».

(٣) راجع الصفحة ٢٦٥.

(٤) في (ظ) زيادة : «القطعيّة».

والتماس دليل آخر ، فيكون ذلك الدليل هو المتّبع ولو كان أصلا من الاصول. فإذا يئس عن المعارض عمل بهذا الخبر ، وإذا وجده أخذ بالأرجح منهما. وإذا يئس عن التبيّن توقّف عن العمل ورجع إلى ما يقتضيه الاصول العمليّة.

فخبر الفاسق وإن اشترك مع خبر العادل في عدم جواز العمل بمجرّد المجيء ، إلاّ أنّه بعد اليأس عن وجود المنافي يعمل بالثاني دون الأوّل ، ومع وجدان المنافي يؤخذ به في الأوّل ويؤخذ بالأرجح في الثاني.

فتتبّع الأدلّة في الأوّل لتحصيل المقتضي الشرعيّ للحكم (١) الذي تضمّنه خبر الفاسق ، وفي الثاني لطلب المانع عمّا اقتضاه الدليل الموجود.

٥ - عدم العمل بمفهوم الآية في مورده

ومنها : أنّ مفهوم الآية غير معمول به في الموضوعات الخارجيّة التي منها مورد الآية وهو إخبار الوليد بارتداد طائفة ، ومن المعلوم أنّه لا يكفي فيه خبر العادل الواحد (٢) ، بل لا أقلّ من اعتبار العدلين ، فلا بدّ من طرح المفهوم ؛ لعدم جواز إخراج المورد.

الجواب عن هذا الإيراد

وفيه : أنّ غاية الأمر لزوم تقييد المفهوم ـ بالنسبة إلى الموضوعات ـ بما إذا تعدّد المخبر العادل ، فكلّ واحد من خبري (٣) العدلين في البيّنة لا يجب التبيّن فيه.

__________________

(١) في (ظ) : «المقتضي للحكم الشرعيّ».

(٢) كذا في نسخة بدل (ص) ، ولم ترد «الواحد» في غيرها.

(٣) في (ت) و (ل) : «خبر العدلين».

وأمّا لزوم إخراج المورد فممنوع ؛ لأنّ المورد داخل في منطوق الآية لا مفهومها.

وجعل أصل خبر الارتداد موردا للحكم بوجوب التبيّن إذا كان المخبر به فاسقا وبعدمه (١) إذا كان المخبر به عادلا ، لا يلزم منه إلاّ تقييد لحكمه (٢) في طرف المفهوم وإخراج بعض أفراده ، وهذا ليس من إخراج المورد المستهجن في شيء.

٦ - مفهوم الآية لا يستلزم العمل والجواب عنه

ومنها : ما عن غاية البادئ (٣) : من أنّ المفهوم يدلّ على عدم وجوب التبيّن ، وهو لا يستلزم العمل ؛ لجواز وجوب التوقّف (٤).

وكأنّ هذا الايراد مبنيّ على ما تقدّم (٥) فساده : من إرادة وجوب التبيّن نفسيّا ، وقد عرفت ضعفه ، وأنّ المراد وجوب التبيّن لأجل العمل عند إرادته ، وليس التوقّف حينئذ واسطة.

٧ - كون المسألة اصوليّة وجوابه

ومنها : أنّ المسألة اصوليّة ، فلا يكتفى فيها بالظنّ.

وفيه : أنّ الظهور اللفظيّ لا بأس بالتمسّك به في اصول الفقه ، والاصول التي لا يتمسّك فيها (٦) بالظنّ مطلقا هو اصول الدين لا اصول

__________________

(١) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «لعدمه».

(٢) في (ت) و (ل) : «الحكم» ، وفي (ص) : «للحكم».

(٣) في النسخ : «غاية المبادي» ، والصحيح ما أثبتناه.

(٤) حكاه عنه في مفاتيح الاصول : ٣٥٦ ، ولكنّه لا يوجد فيه ، انظر غاية البادئ (مخطوط) : الورقة ٨٩.

(٥) راجع الصفحة ٢٥٥.

(٦) كذا في (ظ) و (ت) ، وفي غيرهما : «لها».