بحث در كلام مرحوم تسترى بود كه فرمودند در مقام اول كه حجّيّة اجماع منقول باشد سه مقدمه مطرح مىشود، كه دو مقدمه آن گذشت.
مقدمه سوم نتيجه مقدمه اول ودوم و نتيجه نظر مرحوم تسترى در رابطه با حجّية اجماع منقول مىباشد.
مقدمه سوم كلام مرحوم تسترى:
شامل بيان پنج مطلب مىشود كه قبل از بيان مطلب اول به مقدّمهاى اشاره مىكنيم.
مقدمه: در منطق اين مطلب واضح و مبرهن است كه مىگويند نتيجه تابع اخسّ مقدّمتين است، به اين معنا كه اگر دو مقدّمه صغرى و كبرى داشتيم و فرض كنيم كه يكى از آن دو قطعى بود و ديگرى ظنّى بود نتيجه شما هميشه ظنى مىشود و نتيجه تابع مقدمه پستتر است. اگر دو مقدمه داشتيد يكى از آن دو ضرورى بود و ديگرى نظرى بود، نتيجه شما لا محاله نظرى مىشود.
مطلب اول مقدمه سوم كلام مرحوم تسترى:
مقدّمه اول خلاصهاش اين شد كه: « الإجماع نقل السبب ».
مقدّمه دوم خلاصهاش اين شد كه: « نقلُ السبب حجّة ».
نتيجه ما اين مىشود: « الإجماع المنقول حجّة ».
پس نتيجه گرفتيم كه اجماع منقول بالجمله حجّة است نتيجتا مانند اجماع محصّل مىشود، يعنى همچنانكه اجماع محصّل يك دليل است و انسان به آن اعتماد مىكند اجماع منقول نيز چنين مىباشد.
فقط يك تفاوت بين اجماع منقول و محصل وجود دارد كه اجماع محصّل دليل قطعى است ولى اجماع منقول دليل ظنّى است، زيرا يكى از دو مقدّمه كه ما از اين دو مقدّمه حجيّة اجماع منقول را نتيجه گرفتيم ظنى مىباشد، و نتيجه هم هميشه تابع اخسّ مقدّمتين است، و در بحث ما مقدّمه اول ما ظني است.
ما گفتيم كه: « الاجماع ظاهرٌ في نقل السبب و اتّفاق الكلّ » اجماع در نقل سبب ظهور دارد و ۱۰۰% نيست يعنى ظنى است، بنابراين نتيجهاى هم كه از اين مقدمات گرفتيم ـ كه همان حجّية اجماع منقول باشد ـ ظنى است.
فالإجماع المنقول دليل معتبر ظنيٌّ.
مطلب دوم مقدمه سوم كلام مرحوم تسترى:
مرحوم تسترى مىفرمايند: ما قبول مىكنيم كه اجماع منقول حجّةٌ، لكن اجماعاتى كه نقل مىشود وقتى حجّة است كه انسان اول شش نكته را در اين اجماعات بررسى كند:
نكته اول در حجّة بودن اجماع: بررسى ناقل اجماعات، كه آيا ناقل انسان ضابطى است، بضاعت علمى دارد، به كتب مختلف مراجعه كرده يا نكرده است.
نكته دوم در حجّة بودن اجماع: بررسى كتابهايى كه اجماع در آن كتابها نقل شده است، كه آيا آن كتابها تتبّعى و تحقيقى است يا نه، زيرا ممكن است يك نويسنده انسان محققى باشد ولى در آن كتاب بناء را بر عجله گذاشته باشد.
نكته سوم در حجّة بودن اجماع: بررسى در خود مسأله است، زيرا ممكن است با دقت در مسأله انسان پى ببرد كه آيا واقعا اتّفاق علماء اينجا وجود دارد يا وجود ندارد يا ممكن است مسأله مبتلا به و مشهور باشد كه همه علماء نقل كردهاند يا ممكن است مسأله جديد و تازهاى باشد، و از ادعاى اجماع در مسأله جديد انسان مىفهمد كه اين ادعاى اجماع مبتنى بر اتفاق نظر علماى گذشته نمىباشد.
نكته چهارم در حجّة بودن اجماع: بررسى حال لفظ اجماع، انسان بايد ببيند لفظ اجماع ظهور در اتفاق الكل دارد يا ندارد.
نكته پنجم در حجّة بودن اجماع: بررسى زمان نقل اجماع، انسان بايد ببيند كه نقل اجماع زمان اول اجتهاد مجتهد بوده يا نه در اواخر عمر و زمانى كه تجارب زيادى داشته نقل اجماع كرده است.
نكته ششم در حجّة بودن اجماع: بررسى اينكه نقل اجماع در ضمن استدلال است يا در ضمن نقل اقوال مىباشد، اگر اجماع در ضمن نقل اقوال باشد ممكن است اين ظهور را داشته باشد كه رفته اقوال را ديده و تتبع كرده و ادعاى اجماع كرده است، ولى در ضمن استدلال اگر كسى ادعاى اجماع كند ممكن است ادعاى حدسى و استنباطى باشد.
خلاصه مطلب دوم كلام مرحوم تسترى: اجماع زمانى در اتفاق الكل ظهور دارد كه انسان شش نكته فوق را مورد بررسى قرار بدهد.