درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۳۸: امکان تعبد به ظن ۸

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

قلت: مورد چهارم از جواب دوم

بحث در پاسخ به كلام چهارم از كلمات مستشكل به مصلحت سلوكيّه بود. مرحوم شيخ انصارى در مقام جواب فرمودند: بين حكم واقعى و حكم ظاهرى تضاد نمى‌باشد زيرا يكى از دو حكم شأنى است و حكم ديگر فعلى است، چون در دو رتبه هستند بنابراين بين اين دو تضادى وجود ندارد.

در پايان با عنوان « والحاصل » همين سخن را تكرار مى‌كنند و مى‌فرمايند: ما قائليم حكم واقعى براى مكلّفين خواه عالم باشند و خواه جاهل وجود دارد، و انسان جاهلى هم كه اماره ظنيّه دارد حكم واقعى براى او موجود است، نهايت امر اينكه حكم در رابطه با او فعلى نيست بلكه شأنى است.

با ذكر اين نكته بحث را تمام مى‌كنند. در پايان از اصل بحث يك خلاصه‌اى بيان مى‌كنند.

مى‌فرمايند: خلاصه و نتيجه بحث اين شد كه ابن قبه مى‌گفت: تعبّد به ظن ممكن نيست. مرحوم شيخ انصارى هفت صورت براى اين مسأله درست كردند: يكى از آن صورتها صورت انسداد باب علم است كه تعبّد به ظن در آن جايز است ضرورتا. و سه ملاك براى طريقيت درست كردند كه نسبت به دو ملاك فرمودند تعبّد به ظن مطلقا جايز است، در يك ملاك فرمودند تعبّد به ظن در صورت انفتاح باب علم درست نيست. در رابطه با سببيت سه صورت درست كردند و فرمودند در هر سه فرض تعبّد به اماره و ظن ممكن است و بلا اشكال.

مرحوم شيخ انصارى ثابت كردند در شش صورت تعبد به ظن ممكن است و محذور ندارد، فقط در يك صورت تعبّد به ظن در صورت انفتاح باب علم محذور خواهد داشت.

۳

تطبیق قلت: مورد چهارم از جواب دوم

والحاصل: أنّ المراد بالحكم الواقعي، هي (حکم واقعی): مدلولات الخطابات الواقعيّة الغير المقيّدة بعلم المكلّفين (بر خلاف قول به سببیت به معنای اول) ولا بعدم قيام الأمارة على خلافها (بر خلاف قول به سببیت به معنای دوم)، و لها (حکم واقعی) آثار عقليّة وشرعيّة تترتّب عليها (حکم واقعی) عند العلم بها (حکم واقعی) أو قيام أمارة حكم الشارع بوجوب البناء على كون مؤدّاها (اماره) هو الواقع، نعم هذه ليست أحكاما فعليّة بمجرّد وجودها (حکم واقعی) الواقعي.

وتلخّص من جميع ما ذكرنا: أنّ ما ذكره ابن قبة ـ من استحالة التعبّد بخبر الواحد أو بمطلق الأمارة الغير العلميّة ـ ممنوع على إطلاقه (ما ذکره)، وإنّما يقبح (تعبد به ظن) إذا ورد التعبّد على بعض الوجوه، كما تقدّم تفصيل ذلك.

۴

وجوب تعبد به اماره و مناقشه

آخرين نكته در مطلب اول از رسالة الظنّ اشاره به قول قليلى از علماى اهل سنت است در مقابل قول ابن قبه كه مى‌گفت تعبد به ظن ممكن نيست. بعضى از علماى اهل سنّت گفته‌اند: تعبّد به ظن واجب است به عبارت ديگر عقل حكم مى‌كند كه شارع ما را متعبّد به امارات ظنيّه مى‌كند. اصل استدلال آقايون أهل سنّت به مناسبت در بحث حجيّة خبر واحد ذكر مى‌شود و مرحوم شيخ به آن جواب مى‌دهد. ولى چون دليلشان مهم نيست ايشان متعرّض آن دليل نمى‌شوند بلكه خود مدّعا را بررسى مى‌كنند و از بررسى مدّعايشان بطلان مطلب معلوم مى‌شود.

قبل از بيان كلام مرحوم شيخ مقدّمه كوتاهى را كه در اصول فقه زياد عنوان شده را ذكر كرده است: در اصول خوانده‌ايم دستور و امر شارع به خاطر ايجاد داعى و انگيزه در نفس مكلّف است، بنابراين اگر در مورد خاصى قبل از شارع عقل آن حكم و دستور را داشت ديگر امر شارع در آنجا لغو و تحصيل حاصل است و اگر در اينگونه موارد شارع مقدّس باز هم حكم داشت بايد بگوييم حكم شارع ديگر حكم ارشادى يا انزاعى يا تأكيدى است. اگر در موردى عقل حكم نداشت و شارع مستقلا در آنجا حكم كرد آن حكم شارع حكم تأسيسى يا امر مولوى مى‌شود.

مرحوم شيخ سؤال مى‌كنند شما كه مى‌گوييد تعبّد به اماره ظنيّه واجب است، مرادتان در صورت انسداد باب علم است يا در صورت انفتاح باب علم. اگر مرادتان صورت انسداد باب علم باشد، عقل حكم مى‌كند چون راه ديگرى نداريم و عمل به ظن واجب است. در جاييكه عقل حكم مى‌كند شما كه مى‌گوييد شارع واجب است به لزوم عمل به ظن حكم كند، اين حكم شارع امر مولوى است يا امر ارشادى، اگر مى‌گوييد امر ارشادى است ما هم قبول داريم. ولى اگر مى‌گوييد در اين صورت امر شارع، امر مولوى و مستقل است اين را قبول نداريم چون در اين صورت اگر امر شارع، امر استقلالى باشد يا بگوييد جعل بالخصوص باشد اين تحصيل حاصل و لغو است چون عقل همين حكم را داشته است. مگر اينكه بين حكم عقل و حكم شارع ما تفاوت قائل شويم و بگوييم عقل مى‌گويد بر طبق مطلق الظن عمل واجب است چه خبر واحد و چه قياس ولى شارع حكم مخصوص دارد و مى‌گويد خبر واحد فقط حجّة است در اين صورت حكم مستقل مى‌شود. ولى اشكالش اين است كه آقايون از اهل سنّت هستند و قائل به حجيّة مطلق الظن چه قياس و چه خبر واحد و چه غير اينها هستند.

اگر مرادتان حجيّة ظن در صورت انفتاح باب علم باشد، اينجا مسأله دو صورت دارد تارة تحصيل علم مشقّت ندارد كه در اين صورت تعبّد به ظن واجب است و تارة انفتاح باب علم است ولى تحصيل علم عسر و حرج دارد. اگر مى‌گوييد در صورت انفتاح باب علم تعبّد به ظن واجب است و تحصيل علم آسان است اينجا تعبّد به ظن واجب است. سؤال مى‌كنيم اين واجب، واجب تعيينى است يا واجب تخييرى يعنى فقط واجب است به خبر واحد عمل كنيم نه به علم، اگر مرادتان اين است كه خيلى حرف غلطى است، تحصيل علم ممكن است و هيچ سختى ندارد بعد شارع بگويد به خبر واحد عمل كن و به علم عمل نكن، اين غلط است علم مرتبه‌اش بالاتر از ظن است. و اگر بگوييد واجب تخييرى است يعنى شارع بگويد اگر دلت مى‌خواهد به علم عمل كن يا به ظن، دليل شما چيست كه با اينكه علم ممكن است و هيچ مشقتى هم ندارد چرا انسان بتواند به اماره يا خبر واحد عمل كند ما دليل اين را نمى‌فهميم. بنابراين اگر علم مشقت نداشت ما دليلى نداريم كه عمل به ظن واجب باشد چه واجب تعيينى و چه واجب تخييرى.

ولى اگر بگوييم اين حكم در صورتى است كه تحصيل علم مشقت دارد، در اين صورت باز عقل حكم مى‌كند كه عمل به ظن لازم است چون تحصيل علم مشقت دارد. حكم شارع را اگر حكم تأكيدى گرفتيم درست و اگر حكم تأسيسى و مولوى گرفتيم اشكال دارد و تحصيل حاصل و لغو است، مگر حرف صورت انسداد را بزنيم و بگوييم حكم عقل با حكم شارع تفاوت دارد و عقل مى‌گويد تحصيل علم مشقت داشت به مطلق ظن عمل كن ولى شارع مى‌گويد نه فقط به خبر واحد عمل كن، در اينصورت حكم شارع حكم مولوى مى‌شود. ولى آقايون قائل به اين حرف نيستند.

خلاصه مطلب اين شد كه كلام آقايون مجمل بود چندين صورت پيدا كرد، در بعضى از صور حرفشان درست بود و بنا بر بعضى ديگر اشكال ايجاد كرد.

۵

تطبیق وجوب تعبد به اماره و مناقشه

ثمّ إنّه ربما ينسب إلى بعض: إيجاب التعبّد (بر خداوند) بخبر الواحد أو مطلق الأمارة على الله تعالى، بمعنى قبح تركه (ایجاب تعبد) منه (خداوند)، في مقابل قول ابن قبة.

فإن أراد به (کلام) وجوب إمضاء حكم العقل بالعمل به عند عدم التمكّن من العلم وبقاء التكليف، فحسن.

وإن أراد وجوب الجعل بالخصوص في حال الانسداد، فممنوع؛ إذ جعل الطريق بعد انسداد باب العلم إنّما يجب عليه (شارع) إذا لم يكن هناك طريق عقليّ وهو (طریق عقلی) الظنّ، إلاّ أن يكون لبعض الظنون في نظره (شارع) خصوصيّة.

وإن أراد حكم صورة الانفتاح: 

فإن أراد وجوب التعبّد العينيّ (به خبر واحد) فهو غلط؛ لجواز تحصيل العلم معه (وجود ظن) قطعا.

وإن أراد وجوب التعبّد به (وجوب) تخييرا، فهو ممّا لا يدركه العقل؛ إذ لا يعلم العقل بوجود مصلحة في الأمارة يتدارك بها (مصلحت) مصلحة الواقع التي تفوت بالعمل بالأمارة.

اللهمّ إلاّ أن يكون في تحصيل العلم حرجٌ يلزم في العقل رفع إيجابه (شارع) بنصب أمارة هي أقرب من غيرها (اماره) إلى الواقع أو أصحّ في نظر الشارع من غيره في مقام البدليّة عن الواقع، وإلاّ فيكفي إمضاؤه (شارع) للعمل بمطلق الظنّ كصورة الانسداد.

۶

وقوع تعبد به ظن

[المقام الثاني]

عرض شد در رساله ظن ما سه محور كلى براى بحث داريم:

محور اول: تعبد به ظن ممكن است يا ممكن نيست. مفصل بيان شد كه به حكم عقل تعبّد به ظن ممكن است.

محور دوم: آيا تعبّد به ظن عند الشارع واقع شده است يا نه؟ يعنى ما دليل خاصى داريم كه شارع خبر واحد يا اجماع منقول و يا شهرت را حجّة قرار داده باشد؟

قبل از بيان اين موارد خاص ابتدا مرحوم شيخ انصارى مى‌فرمايند: در مسأله بايد ببينيم قاعده كلى چيست، و به عبارت ديگر در مسأله بايد تأسيس أصل كنيم.

دقت كنيد از اين به بعد در مباحث اصولى و فقهى شما با اين نكته برخورد مى‌كنيد، قبل از ورود به اصل يك بحث علماء مى‌گويند: اول ببينيم كه قانون كلى در مسأله چيست. به اين علت قانون كلى درست مى‌كنند كه در موارد مشكوك به اين اصل كلى تمسّك كنند.

مثلا اگر ما اينجا ثابت كرديم قانون كلى جواز عمل به ظن است در هر مورد مشكوك حكم ما همين مى‌شود و مى‌گوييم اصل اين است كه عمل به ظن جايز است. اگر اثبات كرديم كه قانون كلى اين است كه عمل به ظن حرام است الا ما خرج بالدليل، اينجا اصل كلى حرمت است و هر جا شك داشتيم مورد مشكوك داخل اين اصل است.

مثال فقهى: در فقه بحث است كه آيا اصل در عقد لزوم است و اينكه عقد ملكيت لازمه مى‌آورد يا ملكيت جائزه. اصل كلى را اثبات مى‌كنيم و مى‌گوييم اصل اين است كه عقد مفيد ملكيت لازمه است، بعد اگر در هر عقدى شك كرديم كه مفيد ملكيت لازمه است يا جائزه اينجا تمسك به اصل كلى مى‌كنيم.

بنابراين نتيجه اين شد كه قانون كلى در عمل به امارات و ظنون چيست؟ آيا قانون كلى جواز عمل به ظن است يا حرمت عمل به ظن.

در اينجا علماء پنج قانون كلى را مطرح كردند:

قانون اول نظر شيخ انصارى است: مرحوم شيخ انصارى مى‌فرمايند قانون كلى اين است: عمل به امارات ظنيّه اگر دليل خاص نداشته باشيم حرام است بالأدلّة الأربعة. ادله اربعه دلالت مى‌كند كه عمل به امارات ظنيه اگر دليل خاص نباشد حرام است.

۷

تطبیق وقوع تعبد به ظن

ثمّ إذا تبيّن عدم استحالة تعبّد الشارع بغير العلم، وعدم القبح فيه ولا في تركه، فيقع الكلام في المقام الثاني في وقوع التعبّد به (ظن) في الأحكام الشرعيّة مطلقا، أو في الجملة.

وقبل الخوض في ذلك، لا بدّ من تأسيس الأصل الذي يكون عليه (اصل) المعوّل عند عدم الدليل على وقوع التعبّد بغير العلم مطلقا أو في الجملة، فنقول:

لتعبّد بالظنّ الذي لم يدلّ على التعبّد به (ظن) دليل، محرّم بالأدلّة الأربعة.

فرضنا الشيء في الواقع واجبا وقامت أمارة على تحريمه ، فإن لم يحرم ذلك الفعل لم يجب العمل بالأمارة ، وإن حرم ، فإن بقي الوجوب لزم اجتماع الحكمين المتضادّين ، وإن انتفى ثبت انتفاء الحكم الواقعيّ ، ففيه :

جواب الإشكال

أنّ المراد بالحكم الواقعيّ الذي يلزم بقاؤه ، هو الحكم المتعيّن (١) المتعلّق بالعباد (٢) الذي يحكي عنه الأمارة ويتعلّق به العلم أو (٣) الظنّ وامر السفراء بتبليغه ، وإن لم يلزم امتثاله فعلا في حقّ من قامت عنده أمارة على خلافه ، إلاّ أنّه يكفي في كونه حكمه (٤) الواقعي : أنّه لا يعذر فيه إذا كان عالما به أو جاهلا مقصّرا ، والرخصة في تركه عقلا كما في الجاهل القاصر ، أو شرعا كمن قامت عنده أمارة معتبرة على خلافه.

حال الأمارة على الموضوعات الخارجيّة

وممّا ذكرنا يظهر حال الأمارة على الموضوعات الخارجيّة ؛ فإنّها من هذا (٥) القسم الثالث.

والحاصل : أنّ المراد بالحكم الواقعي ، هي (٦) : مدلولات الخطابات الواقعيّة الغير المقيّدة بعلم المكلّفين ولا بعدم قيام الأمارة على خلافها ، و (٧) لها آثار عقليّة وشرعيّة تترتّب عليها عند العلم بها أو قيام أمارة

__________________

(١) في (ت) و (ل) زيادة : «المنزل» ، وفي نسخة بدل (ص) و (م) بدل «المتعيّن» : «المنزل».

(٢) لم ترد «المتعلّق بالعباد» في (ت) و (ل) ، نعم وردت في نسخة بدل (ل).

(٣) في (ر) ، (ظ) ، (ل) و (م) بدل «أو» : «و».

(٤) في (ر) و (ه) ومصحّحة (ت) : «الحكم».

(٥) لم ترد «هذا» في (ر) و (ص).

(٦) في (ت) ، (ر) و (ظ) : «هو».

(٧) لم ترد «و» في (ر) ، (ظ) و (م).

حكم الشارع بوجوب البناء على كون مؤدّاها هو الواقع ، نعم هذه ليست أحكاما فعليّة بمجرّد وجودها الواقعي.

وتلخّص من جميع ما ذكرنا : أنّ ما ذكره ابن قبة ـ من استحالة التعبّد بخبر الواحد أو بمطلق الأمارة الغير العلميّة ـ ممنوع على إطلاقه ، وإنّما يقبح (١) إذا ورد التعبّد على بعض الوجوه ، كما تقدّم تفصيل ذلك.

القول بوجوب التعبّد بالأمارة والمناقشة فيه

ثمّ إنّه ربما ينسب إلى بعض (٢) : إيجاب التعبّد بخبر الواحد أو مطلق الأمارة على الله تعالى ، بمعنى قبح تركه منه ، في مقابل قول ابن قبة.

فإن أراد (٣) به وجوب إمضاء حكم العقل بالعمل به عند عدم التمكّن من العلم وبقاء التكليف ، فحسن.

وإن أراد (٤) وجوب الجعل بالخصوص في حال الانسداد ، فممنوع ؛ إذ جعل الطريق بعد انسداد باب العلم إنّما يجب عليه إذا لم يكن هناك طريق عقليّ وهو الظنّ ، إلاّ أن يكون لبعض الظنون في نظره خصوصيّة (٥).

وإن أراد حكم صورة الانفتاح :

__________________

(١) في (ص) و (ظ) : «يصحّ» ، وفي غيرهما ونسخة بدل (ص) ما أثبتناه.

(٢) حكي هذا المذهب عن ابن سريج وغيره ، انظر العدّة ١ : ٩٨ ، والمعتمد للبصري ٢ : ١٠٦ ، والإحكام للآمدي ٢ : ٦٥.

(٣) في (ر) ، (ظ) ، (ل) و (م) : «اريد».

(٤) في (ظ) و (م) : «اريد».

(٥) لم ترد «إلاّ أن ـ إلى ـ خصوصيّة» في (ظ) ، (ل) و (م).

فإن أراد وجوب التعبّد العينيّ فهو غلط ؛ لجواز تحصيل العلم معه قطعا.

وإن أراد وجوب التعبّد به تخييرا ، فهو ممّا لا يدركه العقل ؛ إذ لا يعلم العقل بوجود مصلحة في الأمارة يتدارك بها مصلحة الواقع التي تفوت بالعمل بالأمارة.

اللهمّ إلاّ أن يكون في تحصيل العلم حرج يلزم في العقل رفع إيجابه بنصب أمارة هي أقرب من غيرها إلى الواقع أو أصحّ في نظر الشارع من غيره في مقام البدليّة عن الواقع ، وإلاّ فيكفي إمضاؤه للعمل بمطلق الظنّ كصورة الانسداد (١).

__________________

(١) لم ترد في (ظ) و (م) : «وإلاّ فيكفي ـ إلى ـ الانسداد» ، ولم ترد في (ل) : «عن الواقع ـ إلى ـ الانسداد» ، وفي (ه) زيادة : «أو في الجملة».

[المقام الثاني](١)

في وقوع التعبّد بالظنّ

ثمّ إذا تبيّن عدم استحالة تعبّد الشارع بغير العلم ، وعدم القبح فيه ولا في تركه ، فيقع الكلام في المقام الثاني (٢) في وقوع التعبّد به في الأحكام الشرعيّة مطلقا ، أو في الجملة.

وقبل الخوض في ذلك ، لا بدّ من تأسيس الأصل الذي يكون عليه المعوّل عند عدم الدليل على وقوع التعبّد بغير العلم مطلقا أو في الجملة ، فنقول :

أصالة حرمة العمل بالظنّ للأدلّة الأربعة

التعبّد بالظنّ الذي لم يدلّ على التعبّد به دليل ، محرّم بالأدلّة الأربعة.

ويكفي من الكتاب : قوله تعالى : ﴿قُلْ آللهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللهِ تَفْتَرُونَ(٣).

دلّ على أنّ ما ليس بإذن من الله من إسناد الحكم إلى الشارع ، فهو افتراء.

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) تقدّم الكلام في المقام الأول في الصفحة ١٠٥.

(٣) يونس : ٥٩.