مطلب اول: [مجتهد باید به قطع عمل کند چون حجیت قطع ذاتی است]
میفرمایند اگر مجتهد قطع پیدا کرد به یک حکمی باید چه کند و وظیفهاش چیست؟ مثلا قطع پیدا کرد که ربا حرام است، وظیفهاش چیست؟
میفرمایند شکی نیست مجتهد اگر قطع پیدا کرد به حکمی باید به قطعش عمل کند. عقل حکم میکند که مجتهد باید به قطعش عمل کند. چون قطع ذاتا واقع نما است و قطع ذاتا واقع را برای انسان متجلی و منکشف میکند. وقتی انسان واقع را دید دیگر حالت انتظار ندارد و باید به واقع عمل کند.
شما یقین دارید این ظرف خمر است، دیگر حالت منتظره نیست میگویید نجس است و به آن دست نمیزنید. چون کشف و طریقیت، ذاتی قطع است و باب قطع هیچ ارتباط به شارع ندارد و شارع نمیتواند در رابطه با قطع هیچ تصرفی کند. مثلا بگوید قطع حجت است یا بگوید قطع حجت نیست. شارع همچنین کاری را نمیتواند انجام دهد.
[عدم امکان جعل حجیت برای قطع]
چرا شارع نمیتواند برای قطع حجیت و کشف واقع را جعل کند؟ اینجا دو دلیل دارد:
دلیل اول: دخالت شارع مستلزم تحصیل حاصل است.
قطع ذاتا کاشف واقع بوده، ذاتا طریق بوده، ذاتا حجت بوده مثل اربعة که ذاتا زوج بوده. اگر شارع دوباره بگوید جعلت القطع حجة، من قطع را حجت قرار دادم این میشود تحصیل حاصل. مثل اینکه کسی بگوید من اربعة را زوج قرار دادم، اربعة زوج بوده تکوینا.
دلیل دوم: دخالت شارع در جعل مستلزم تسلسل است.
شارع که میخواهد قطع را حجت قرار دهد باید با یک دلیل قطعی باشد. خوب نقل کلام میکنیم در آن دلیل قطعی. آن قطع حجت است یا نه. باز باید آن قطع با یک دلیل قطعی دیگری حجت باشد. و نقل کلام میکنیم در آن دلیل قطعی. آن حجت است یا نه؟ هکذا یتسلسل. پس لامحاله باید به جایی برگردد که حجیت و کاشفیت ذاتی قطع باشد.
این در جنبه اثبات [حجیت قطع]. در جنبه نفی [حجیت قطع] چطور؟
[عدم امکان نفی حجیت از قطع]
آیا شارع میتواند این کاشفیت را از قطع بگیرد و سلب کند و بگوید قطع حجت نیست؟
میفرمایند این هم نمیشود. به دو دلیل:
دلیل اول: در فلسفه ثابت شده که ذاتی شیئ از شیئ قابل انفکاک و سلب نیست. مثلا زوجیت که ذاتی اربعه است نمیشود از اربعه سلب شود، این محال است. اینجا هم یکی از همین موارد است، کاشفیت ذاتی قطع است اصلا ذات قطع یعنی کشف. نمیشود شارع بگوید قطع هست ولی کاشف نیست ولی واقع نما نیست ولی حجت نیست. چون مستلزم انفکاک ذات از ذاتی میشود.
دلیل دوم: اگر قطع حجت نباشد و شارع سلب کند حجیتش را، قطع مستلزم تناقض است. شما یقین داری این ظرف خمر است. وقتی یقین داشتی خمر است صد در صد میدانی حرام است. حالا شارع بگوید قطع تو حجت نیست. یعنی این مایع حرام نیست و این مستلزم تناقض است.
از آن طرف یقین داری حرام است از این طرف به حکم شارع باید یقین کنی که حرام نیست، این وجود تناقض در ذهن شماست. و این درست نیست.
پس خلاصه مطلب اول این شد که مجتهد باید به قطع عمل کند چون حجیت قطع ذاتی است، شارع در رابطه با حجیت قطع نه نفیا و نه اثباتا نمیتواند دخالت کند.