درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۷: علم اجمالی ۱۱

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

قول چهارم مخالفت عملیه با خطاب مردد

در تنبيهات باب قطع بحث در تنبيه چهارم بود، كلام در مطلب سوم از تنبيه چهارم اين بود كه مخالفت با علم اجمالى جايز است يا نه. مخالفت التزاميه را بحث كرديم و بحث در اين بود كه مخالفت عمليه با علم اجمالى جايز است يا نه. در اين مبحث يك تقسيم وجود داشت كه مخالفت عمليه تارة مستلزم مخالفت با خطاب تفصيلى مى‌شود و تارة نمى‌شود. قسم اول حكمش گذشت، قسم دوم حكمش اين بود كه مخالفت عمليه با علم اجمالى فقط مستلزم مخالفت با حكم يا خطاب مردد است و علم يا خطاب تفصيلى در مسأله وجود ندارد. در اين رابطه چهار قول بين علماء مطرح بود: قول اول مى‌گفت: « جواز المخالفة مطلقا »، قول دوم مى‌گفت « عدم الجواز المخالفة مطلقا »، قول سوم مى‌گفت تفصيل است بين شبهه موضوعيه و حكميه، در شبهه حكميه مخالفت جايز نيست و در شبهه موضوعيه مخالفت جايز است.

قول چهارم: اگر دو حكم در باب علم اجمالى واحد بالنوع باشند يعنى هر دو وجوب باشند، مخالفت با اين علم اجمالى صحيح نيست ولى اگر دو حكم مختلف باشند يكى وجوب باشد و ديگرى حرمت باشد در اين صورت مخالفت عمليه جايز است. مثلا اگر شك داشتيم مولى فرموده است نماز جمعه واجب است يا صلوات بر پيامبر، هر دو حكم وجوب است اينجا نمى‌توانيم مخالفت كنيم. اما اگر علم اجمالى اينگونه بود يا نماز عيد واجب است يا روزه عيد قربان حرام است، اينجا مى‌توان مخالفت كرد يعنى مى‌توانى نماز عيد نخوانى و روزه عيد بگيرى. دليل آن اين است كه هر جا احكام شارع متحد باشند مثلا هر دو وجوب باشد ما مى‌توانيم يك خطاب تفصيلى درست كنيم و در خطاب تفصيلى مخالفت جايز نيست چون مخالفت با خطاب تفصيلى مى‌شود. ولى اگر احكام مختلف بودند آنجا خطاب تفصيلى درست نمى‌شود، خطاب مى‌شود اجمالى و مخالفت با خطاب اجمالى اشكال ندارد.

توضيح مطلب: اگر احكام متّحد باشند يعنى همه وجوب باشند مانند نماز، روزه، حج، جهاد، بدين شكل است كه مولى همه اين احكام را كه فرض كلى وجوبند لحاظ كرده است و يك حكم روى آنها برده است و آن « افعل الواجبات » است. در باب علم اجمالى يقين داريم يك وجوب به عهده ما هست ولى نمى‌دانيم نماز جمعه است يا صلوات، اگر ترك كرديم خطاب « افعل الواجبات » را مخالفت كرده‌ايم پس مستحق عقاب هستيم. ولى اگر حكمين مختلف باشند يقين داريم يا نماز عيد واجب است يا روزه عيد حرام است، وجوب و حرمت قدر مشترك ندارند و نمى‌توانيم يك حكم تفصيلى درست كنيم كه هر دو مورد را شامل شود پس بنابراين اينجا يك خطاب مردد يا اجمالى داريم و مخالفت با خطاب اجمالى هيچ اشكال ندارد.

اين قول هم قول صحيحى نيست زيرا در باب موافقت و مخالفت با مولى حاكم عقل است و عقل حكم مى‌كند كه خطاب مولى بايد اطاعت شود چه خطاب تفصيلى باشد چه خطاب اجمالى باشد، بنابراين در صورتيكه خطاب مختلف باشد نيز ما حق مخالفت نداريم.

مرحوم شيخ مى‌فرمايند از اين چهار قول، قويترين قول، قول دوم است كه به حكم عقل مخالفت عمليه با علم اجمالى مطلقا جايز نيست. بعد ميفرمايند بعد از قول دوم كم اشكالترين قول، قول اوّل است، بعد از قول اول، قول سوم است و ضعيفترين اقوال، قول چهارم مى‌باشد.

دقت كنيد تمام مواردى را كه تا اينجا بحث كرديم در حقيقت مواردى بودند كه مكلف و مكلف به معلوم بودند و عمل مشتبه بود.

سؤال اينجاست: اگر جايى مكلّف مشتبه شد آنجا حكم و مسأله چگونه است؟

شيخ ميفرمايند: اگر مكلف مشتبه شد تارة يك مكلف است كه نمى‌داند وظائف مرد را دارد يا وظائف زن را و تارة دو مكلّف است مانند « واجدى المني بالثوب المشترك »، آقاى زيد نمى‌داند جنب است، آقاى عمرو هم نمى‌داند جنب است يا نه، بلكه اينجا شبهه در خود مكلف است.

۳

تطبیق قول چهارم مخالفت عملیه با خطاب مردد

الرابع: الفرق بين كون الحكم المشتبه في موضوعين واحدا بالنوع ـ كوجوب أحد الشيئين ـ وبين اختلافه (حکم)، كوجوب الشيء وحرمة آخر.

والوجه في ذلك (فرق): أنّ الخطابات في الواجبات الشرعيّة بأسرها في حكم خطاب واحد بفعل الكلّ، فترك البعض معصية عرفا، كما لو قال المولى: افعل كذا وكذا وكذا، فإنّه بمنزلة افعلها (افعال را) جميعا، فلا فرق في العصيان بين ترك واحد منها (افعال) معيّنا أو واحد غير معيّن عنده.

نعم، في وجوب الموافقة القطعيّة بالإتيان بكلّ واحد من المحتملين كلام آخر مبنيّ على: أنّ مجرّد العلم بالحكم الواقعي يقتضي البراءة اليقينية عنه (از حکم واقعی)، أو يكتفى بأحدهما (محتملین)؛ حذرا عن المخالفة القطعيّة التي هي (مخالفت قطعیه) بنفسها مذمومة عند العقلاء ويعدّ معصية عندهم وإن لم يلتزموا الامتثال اليقيني لخطاب مجمل.

والأقوى من هذه الوجوه: هو الوجه الثاني (عدم جواز مخالفت عملیه مطلقا)، ثمّ الأوّل، ثمّ الثالث.

هذا كلّه في اشتباه الحكم من حيث الفعل المكلّف به.

وأمّا الكلام في اشتباهه (حکم) من حيث الشخص المكلّف بذلك الحكم، فقد عرفت أنّه:

يقع تارة في الحكم الثابت لموضوع واقعيّ مردّد بين شخصين، كأحكام الجنابة المتعلّقة بالجنب المردّد بين واجدي المني.

وقد يقع في الحكم الثابت لشخص من جهة تردّده (شخص) بين موضوعين، كحكم الخنثى المردّد بين الذكر والانثى.

۴

تردید در تکلیف بین شخصین

اشتباه و اجمال در مكلّف است و مكلّف دوتا است (واجدي المني في الثوب المشترك): انسان مى‌تواند با علم اجمالى مخالفت كند، به عبارت ديگر علم اجمالى هيچ ارزشى ندارد و هر يك از اين دو فرد مى‌توانند با اين علم اجمالى مخالفت عمليه داشته باشند. يعنى هم زيد و هم عمرو اصالة الطهارة جارى مى‌كنند و مى‌گويند جنب نيستيم زيرا خطاب و دستور مولى چه خطاب اجمالى باشد چه خطاب تفصيلى اگر مستقيما متوجه انسان شد يعنى خطاب مولى به انسان تعلّق گرفت آنجا اطاعت اين خطاب واجب است. امّا اگر در جايى احتمال تكليف و يا خطاب داديم ديگر لازم نيست خطاب احتمالى را انجام بدهيم. در اين مورد زيد يقين ندارد خطاب وجوب غسل به او تعلّق گرفته است فقط احتمال خطاب مى‌دهد كه شايد اين حكم براى من باشد. زيد مى‌گويد اصل اين است كه من پاك هستم و جنب نيستم و غسل لازم ندارم چون خطاب يقينا به من تعلق نگرفته است. عمرو هم همينطور، مى‌گويد خطاب متوجه من، يقينى نيست در نتيجه اصالة الطهارة جارى مى‌كنم و مشكلى در مسأله ايجاد نمى‌شود.

۵

تطبیق تردید در تکلیف بین شخصین

أمّا الكلام في الأوّل، فمحصّله:

أنّ مجرّد تردّد التكليف بين شخصين لا يوجب على أحدهما شيئا؛ إذ العبرة في الإطاعة والمعصية بتعلّق الخطاب بالمكلّف الخاصّ، فالجنب المردّد بين شخصين غير مكلّف بالغسل وإن ورد من الشارع: أنّه يجب الغسل على كلّ جنب؛ فإنّ كلا منهما شاكّ في توجّه هذا الخطاب إليه، فيقبح عقاب واحد من الشخصين يكون جنبا بمجرّد هذا الخطاب الغير المتوجّه إليه (شخص).

۶

تعلق خطاب به یکی یا دیگری

در اين مورد ممكن است ما فرض مسأله را به طورى ببينيم كه خطاب مستقيما به يكى از اين دو تعلق بگيرد. اگر مسأله به اين شكل شد يعنى خطاب به يكى از اين دو فرد تعلق گرفت ديگر مكلف معلوم است و اشتباهى در مكلّف نيست بلكه اشتباه در مكلّف به و در عمل است. اگر اشتباه در مكلّف به باشد بايد ببينيم از كداميك از اقسام گذشته است و حكمش را مشخص كنيم.

مثال اول: فرض كنيد يكى از دو شخص مردد به جنب مريض است و نمى‌تواند وارد مسجد شود، ديگرى را اجاره مى‌كند تا او را به دوش بگيرد و وارد مسجد كند. اينجا به طور خلاصه زيد كه آقاى عمرو را به دوش گرفته و به مسجد مى‌برد يقين دارد كه خطابى مستيقما متوجه اوست و آن خطاب اين است عمل زيد كه همان دخولش به مسجد است حرام مى‌باشد چون خودش جنب است، و يا اينكه ادخال غير به مسجد حرام است چون عمرو را كه به مسجد مى‌برد جنب است. زيد يقين دارد يا خطاب لا تدخل إلى المسجد متوجه اوست و يا خطاب لا تُدخِل الغير إلى المسجد. اينجا خطاب يقينى متوجه زيد است.

قبل از بيان حكم اين مورد يك مقدمه را بيان مى‌كنيم. در اصول فقه خوانديم كه آيا تعدد عنوان موجب تعدد معنون مى‌شود يا تعدد عنوان موجب تعدد معنون نمى‌شود؟ زيد در مكان غصبى نماز خوانده اينجا دو عنوان و دو وجود ذهنى است يكى نماز و يكى غصب. آيا چون دو وجود ذهنى است آن دو معنون و وجود خارجى هم دو وجود است، يعنى واقعا در خارج يك فعل است و تصرف در مكان غصب يك فعل ديگر است يا نه معنون و وجود خارجى يكى است فقط عنوان دو تا است. بعضى از علماء مى‌گفتند تعدد عنوان موجب تعدد معنون مى‌شود و بعضى از علماء مى‌گفتند تعدد عنوان موجب تعدد معنون نمى‌شود.

مى‌خواهيم حكم اين مورد را بدانيم زيد عمرو را روى دوشش گذاشت و به مسجد برد، هر دو هم واجدي المني بالثوب المشترك هستند اينجا حكم چيست؟

اينجا دو عنوان وجود دارد يكى عنوان دخول إلى المسجد و يكى إدخال الغير إلى المسجد. تارة مى‌گوييم تعدّد عنوان موجب تعدّد معنون نمى‌شود يعنى زيد در خارج يك عمل انجام داده و آن رفتن به مسجد است. رفتن به مسجد دو عنوان دارد يكى دخول إلى المسجد و يكى إدخال الغير إلى المسجد، يك فعل خارجى داريم كه شامل يك معنون است و دو عنوان. اينجا شكى نيست كه اين معنون خارجى حرام است زيرا با خطاب تفصيلى مخالفت كرده است. زيد يقين دارد كه اين قدم گذاشتن به مسجد حرام است حالا يا به خاطر اينكه عنوان دخول إلى المسجد است كه حرام مى‌باشد و يا عنوان إدخال الغير إلى المسجد است كه حرام مى‌باشد. على أيّ حال معنون خارجى يقينا حرام است. اگر بگوييم تعدّد عنوان موجب تعدّد معنون مى‌شود، اينجا در خارج دو عمل است يكى مشي است و يكى حمل. دو عنوان است و دو فعل خارجى، دو عنوان و دو معنون. اينجا باز تارة دو عنوان را يكى مى‌كنيم و مى‌گوييم يك عنوان است و آن ادخال الى المسجد است حالا اين ادخال الى المسجد تارة إدخال النفس إلى المسجد است و تارة إدخال الغير إلى المسجد مى‌باشد، يك عنوان است و آن إدخال است. علم تفصيلى داريم كه عنوان إدخال إلى المسجد حرام است به خاطر اينكه هم نفس و هم غير جنب هستند. على أي حال الإدخال إلى المسجد در اين مورد حرام است. اينجا هم مخالفت با خطاب تفصيلى است چون يك عنوان بيشتر ندارد. اما اگر گفتيم دو عنوان است و دو معنون ـ دخول إلى المسجد و إدخال الى المسجد ـ معنون خارجى هم دو تا وجود خارجى است ـ مشي و حمل ـ در اين صورت به زيد كه حامل است باز هم خطاب تعلق گرفته ولى خطاب اجمالى است چون زيد سبب هر دو عنوان شده است و هر دو عنوان و هر دو معنون را زيد ايجاد كرده است. در اينصورت دو عمل از زيد سر زده كه يكى از اين دو عمل يقينا حرام است. بايد اين كار را نكند و مى‌شود جزء مواردى كه خطاب مردد به انسان تعلق گرفته باشد و مخالفت جايز است يا نه، چهار قول بود كه مرحوم شيخ انصارى فرمودند قول دوم اقوى است كه مخالفت جايز نمى‌باشد. بنابراين سه حالت فرض مى‌شود در هر سه حالت مكلف به خطاب مخاطب است يعنى اجمال ندارد، در دو حالت خطاب تفصيلى دارد و در يك حالت خطاب اجمالى است.

۷

تطبیق تعلق خطاب به یکی یا دیگری

نعم، لو اتّفق لأحدهما أو لثالث علمٌ بتوجّه خطاب إليه (احدهما یا ثالث) دخل في اشتباه متعلّق التكليف الذي تقدّم حكمه بأقسامه.

ولا بأس بالإشارة إلى بعض فروع المسألة؛ ليتّضح انطباقها (موارد) على ما تقدّم في العلم الإجمالي بالتكليف.

فمنها: حمل أحدهما الآخر وإدخاله (احدهما) في المسجد للطواف أو لغيره، بناء على تحريم إدخال الجنب (در مسجد) أو (عطف بر ادخال است) إدخال النجاسة الغير المتعدّية:

فإن قلنا: إنّ الدخول والإدخال متحقّقان بحركة واحدة، دخل في المخالفة المعلومة تفصيلا وإن تردّد بين كونه (تحریم) من جهة الدخول أو الإدخال.

وإن جعلناهما (دخول و ادخال) متغايرين في الخارج كما في الذهن:

فإن جعلنا الدخول والإدخال راجعين إلى عنوان محرّم واحد ـ وهو (عنوان محرم واحد) القدر المشترك بين إدخال النفس وإدخال الغير ـ كان من المخالفة المعلومة للخطاب التفصيلي، نظير ارتكاب المشتبهين بالنجس.

وإن جعلنا كلا منهما (دخول و ادخال) عنوانا مستقلا، دخل في المخالفة للخطاب المعلوم بالإجمال الذي عرفت فيه (خطاب المعلوم بالاجمال) الوجوه المتقدّمة.

وكذا من جهة دخول المحمول واستئجاره (محمول) الحامل ـ مع قطع النظر عن حرمة الدخول والإدخال عليه (فرد اول) أو فرض عدمها حرمت) ـ ؛ حيث إنّه علم إجمالا بصدور أحد المحرّمين: إمّا دخول المسجد جنبا، أو استئجار جنب للدخول في المسجد.

إلاّ أن يقال بأنّ الاستئجار تابع لحكم الأجير، فإذا لم يكن في تكليفه محكوما بالجنابة وابيح له الدخول في المسجد، صحّ استئجار الغير له.

وكأنّ الوجه ما تقدّم : من أنّ الاصول في الموضوعات تخرج مجاريها عن موضوعات أدلّة التكليف ، بخلاف الاصول في الشبهات الحكميّة ؛ فإنّها منافية لنفس الحكم الواقعي المعلوم إجمالا.

وقد عرفت ضعف ذلك ، وأنّ مرجع الإخراج الموضوعي إلى رفع الحكم المترتّب (١) على ذلك ، فيكون الأصل في الموضوع في الحقيقة منافيا لنفس الدليل الواقعي ، إلاّ أنّه حاكم عليه لا معارض له ، فافهم.

الرابع : الفرق بين كون الحكم المشتبه في موضوعين واحدا بالنوع ـ كوجوب أحد الشيئين ـ وبين اختلافه ، كوجوب الشيء وحرمة آخر.

والوجه في ذلك : أنّ الخطابات في الواجبات الشرعيّة بأسرها في حكم خطاب واحد بفعل الكلّ ، فترك البعض معصية عرفا ، كما لو قال المولى : افعل كذا وكذا وكذا ، فإنّه بمنزلة افعلها جميعا ، فلا فرق في العصيان بين ترك واحد منها معيّنا أو واحد غير معيّن عنده.

نعم ، في وجوب الموافقة القطعيّة بالإتيان بكلّ واحد من المحتملين كلام آخر مبنيّ على : أنّ مجرّد العلم بالحكم الواقعي يقتضي البراءة اليقينية (٢) عنه ، أو يكتفى بأحدهما ؛ حذرا عن المخالفة القطعيّة التي هي بنفسها مذمومة عند العقلاء ويعدّ (٣) معصية عندهم وإن لم يلتزموا الامتثال اليقيني لخطاب مجمل.

__________________

(١) في (م) و (ه) : «المرتّب».

(٢) في (ظ) و (م) : «اليقينيّة العلميّة».

(٣) كذا في النسخ.

الأقوى عدم الجواز مطلقا

والأقوى من هذه الوجوه : هو الوجه الثاني ، ثمّ الأوّل ، ثمّ الثالث.

هذا كلّه في اشتباه الحكم من حيث الفعل المكلّف به.

الاشتباه من حيث شخص المكلّف

وأمّا الكلام في اشتباهه من حيث الشخص المكلّف بذلك الحكم ، فقد عرفت أنّه :

يقع تارة في الحكم الثابت لموضوع واقعيّ مردّد بين شخصين ، كأحكام الجنابة المتعلّقة بالجنب المردّد بين واجدي المني.

وقد يقع في الحكم الثابت لشخص من جهة تردّده بين موضوعين ، كحكم الخنثى المردّد بين الذكر والانثى.

أمّا الكلام في الأوّل ، فمحصّله :

لو تردّد التكليف بين شخصين

أنّ مجرّد تردّد التكليف بين شخصين لا يوجب على أحدهما شيئا ؛ إذ العبرة في الإطاعة والمعصية بتعلّق الخطاب بالمكلّف الخاصّ ، فالجنب (١) المردّد بين شخصين غير مكلّف بالغسل وإن ورد من الشارع : أنّه يجب الغسل على كلّ جنب ؛ فإنّ كلا منهما شاكّ في توجّه هذا الخطاب إليه ، فيقبح عقاب واحد من الشخصين يكون جنبا بمجرّد هذا الخطاب الغير المتوجّه (٢) إليه.

لو اتّفق لأحدهما أو لثالث علم بتوجّه خطاب إليه

نعم ، لو اتّفق لأحدهما أو لثالث علم بتوجّه خطاب (٣) إليه دخل في اشتباه متعلّق التكليف الذي تقدّم حكمه بأقسامه.

__________________

(١) في (ت) و (ر) : «والجنب».

(٢) في (ر) و (م) : «الموجّه».

(٣) في (ص) : «الخطاب».

ولا بأس بالإشارة إلى بعض فروع المسألة ؛ ليتّضح انطباقها على ما تقدّم في العلم الإجمالي بالتكليف.

بعض فروع المسألة

فمنها : حمل أحدهما الآخر وإدخاله في المسجد للطواف أو لغيره ، بناء على تحريم إدخال الجنب أو إدخال النجاسة الغير المتعدّية :

فإن قلنا : إنّ الدخول والإدخال متحقّقان بحركة واحدة ، دخل في المخالفة (١) المعلومة تفصيلا وإن تردّد بين كونه من جهة الدخول أو الإدخال.

وإن جعلناهما متغايرين في الخارج كما في الذهن :

فإن جعلنا الدخول والإدخال راجعين إلى عنوان محرّم واحد ـ وهو القدر المشترك بين إدخال النفس وإدخال الغير ـ كان من المخالفة المعلومة للخطاب التفصيلي ، نظير ارتكاب المشتبهين بالنجس.

وإن جعلنا كلا منهما عنوانا مستقلا ، دخل في المخالفة للخطاب المعلوم بالإجمال الذي عرفت فيه الوجوه المتقدّمة.

وكذا من جهة دخول المحمول واستئجاره الحامل ـ مع قطع النظر عن حرمة الدخول والإدخال عليه أو فرض عدمها (٢) ـ ؛ حيث إنّه علم (٣) إجمالا بصدور أحد المحرّمين : إمّا دخول المسجد جنبا (٤) ، أو استئجار جنب للدخول في المسجد.

__________________

(١) كذا في (م) ، وفي غيرها زيادة : «القطعيّة».

(٢) لم ترد عبارة «مع قطع النظر ـ إلى ـ عدمها» في (ظ) ، (ل) و (م).

(٣) في (ت) و (ه) : «يعلم».

(٤) لم ترد «جنبا» في (ظ) ، (ل) و (م).

إلاّ أن يقال بأنّ الاستئجار تابع لحكم الأجير ، فإذا لم يكن (١) في تكليفه محكوما بالجنابة وابيح له الدخول في المسجد ، صحّ استئجار الغير له.

ومنها : اقتداء الغير بهما في صلاة أو صلاتين :

فإن قلنا بأنّ عدم جواز الاقتداء من أحكام الجنابة الواقعيّة ، كان الاقتداء بهما في صلاة واحدة موجبا للعلم التفصيلي ببطلان الصلاة ، والاقتداء بهما في صلاتين من قبيل ارتكاب الإناءين ، والاقتداء بأحدهما في صلاة واحدة كارتكاب أحد الإناءين.

وإن قلنا : إنّه يكفي في جواز الاقتداء عدم جنابة الشخص في حكم نفسه ، صحّ الاقتداء في صلاة فضلا عن صلاتين ؛ لأنّهما طاهران بالنسبة إلى حكم الاقتداء.

والأقوى : هو الأوّل ؛ لأنّ الحدث مانع واقعي لا علمي.

نعم ، لا إشكال في استئجارهما لكنس المسجد فضلا عن استئجار أحدهما ؛ لأنّ صحّة الاستئجار تابعة لإباحة الدخول لهما لا للطهارة الواقعيّة ، والمفروض إباحته لهما.

وقس على ما ذكرنا جميع ما يرد عليك ، مميّزا بين الأحكام المتعلّقة بالجنب من حيث الحدث الواقعي ، وبين الأحكام المتعلّقة بالجنب من حيث إنّه مانع ظاهريّ للشخص المتّصف به.

أحكام الخنثى

وأمّا الكلام في الخنثى :

فيقع تارة في معاملتها مع غيرها من معلوم الذكوريّة والانوثيّة أو

__________________

(١) في (ر) و (ص) زيادة : «هو».