درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۶: علم اجمالی ۱۰

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

مخالفت عملیه با علم اجمالی

بحث در اين بود كه آيا مخالفت عمليّه با علم اجمالى جايز است يا جايز نيست. مرحوم شيخ فرمودند: مخالفت با علم اجمالى دو حالت دارد، تارة اين مخالفت عملى با علم اجمالى سبب مخالفت با يك خطاب تفصيلى هم مى‌شود و تارة نه. اگر مخالفت با علم اجمالى سبب مخالفت با حكم تفصيلى شود، مخالفت عملى با علم اجمالى صحيح نيست مطلقا ـ چه شبهه موضوعيه باشد و چه حكميه، چه وجوبيه و چه تحريميه ـ. دليل آن هم اين است كه اجراء اصل و مخالفت با علم اجمالى باعث مخالفت با علم تفصيلى مى‌شود كه اين به حكم عقل قبيح مى‌باشد.

اشكال: مستشكل مى‌گويد مدعاى شما را در شبهه حكميّه قبول داريم، آنجا اگر اصل جارى كنيم موجب مخالفت با خطاب تفصيلى مى‌شود، مثلا بگوييم اصل عدم وجوب نماز قصر است و اصل عدم وجوب نماز تمام است نتيجه‌اش اصل عدم وجوب نماز است و اين اصل با « أقيموا الصلاة » مخالف است لذا جارى نمى‌شود، اين را قبول داريم. لكن در شبهه موضوعيّه ما حرف شما را نمى‌پذيريم زيرا در شبهه موضوعيه اصل كارش اين است كه فرد را از تحت موضوع كلّى خارج مى‌كند و مى‌گويد كه اين فرد، فرد نجس نيست. وقتى فرد نجس نبود ديگر خود بخود حكم وجوب اجتناب ندارد زيرا سالبه منتفى به انتفاء موضوع است. اين نجس نيست تا حكم « اجتنب عن النجس » را داشته باشد. بنابراين در شبهات موضوعيه اجراء اصل اشكالى ندارد و مخالف با « اجتنب عن النجس » نيست. لذا اصل جارى مى‌كنيم و مخالفت عملى مى‌كنيم با علم اجمالى و هيچ مشكلى پيش نمى‌آيد.

مرحوم شيخ مى‌فرمايند: مدعاى شما باطل است به دو دليل:

دليل اول: اصول عمليّه در اطراف علم اجمالى بدون لحاظ علم اجمالى جارى مى‌شوند ولى اگر علم اجمالى در بين بود اصول عمليّه اگر مستلزم مخالفت عمليّه شدند به هيچ وجه جارى نمى‌شوند. به خاطر اينكه شما اگر ده اصل هم جارى كنيد شكّ را از بين مى‌بريد ولى با علم و يقين چه مى‌كنيد. يقين دارم يك نجسى هست، اين يقين را با چه چيزى مى‌خواهيد نفى مى‌كنيد. با اصل نمى‌توان اين يقين را برطرف كرد. پس يقين به نجاست اينجا هست و هر جا اين يقين باشد ديگر اصل جارى نمى‌شود چون موضوع اصول عمليّه شك است و شك را انسان با اصول عمليّه برمى‌دارد. يقين را نمى‌توان با اصول عمليّه رفع كرد، پس يقين وجود دارد. يقين دارم اينجا نجسى هست پس بايد اجتناب كنم. در مورد علم اجمالى اگر مستلزم مخالفت عمليه شد اصول عمليّه تخصّصاً خارجند و تخصصاً اصول عمليّه در مورد علم جارى نميشوند.

دليل دوم: سلّمنا در اطراف علم اجمالى در صورت مخالفت عملى اصول جارى مى‌شوند ولى به علّت اينكه اصول عمليّه با حكم تفصيلى منافى است ناچاريم اصول عمليّه را تخصيصاً از مورد علم اجمالى خارج كنيم. بيان مطلب اين است كه: شما در شبهه موضوعيّه اصالة الطهارة را جارى كرديد نتيجه اين است كه اين دو ظرف به حكم اصل طاهرند. ولى آن علم هنوز هست، علم داريم يك نجسى وجود دارد و حكم « اجتنب عن النجس » مى‌آيد با اين اصول درگير مى‌شود و مى‌گويد من در اين مورد هستم چون علم به نجاست هست. بنابراين براى رفع اين درگيرى ناچاريم بگوييم اصول عمليّه در مورد علم اجمالى چه شبهه موضوعيه باشد و چه شبهه حكميه باشد جارى نمى‌شود.

در پايان يك « فافهم » در كلام مرحوم شيخ انصارى هست. ممكن است اشاره به يك توهّم باشد كه چطور شما خودتان در گذشته مى‌گفتيد اصول عمليه در اطراف علم اجمالى جارى مى‌شوند كه بعد توضيح مى‌داديد در شبهه حكميه يك شكل دارد در شبهه موضوعيه شكل ديگرى دارد و حالا مى‌گوييد اصول در اطراف علم جارى نمى‌شوند. در مقام جواب مى‌گوييم: آنجا كه مى‌گفتيم اصول جارى مى‌شوند چون فقط منجر به مخالفت التزاميه مى‌شد و محذور و اشكال نداشت و اينجا كه مى‌گوييم جارى نمى‌شوند چون منجر به مخالفت عمليه مى‌شوند و مخالفت عمليه به حكم عقل قبيح مى‌باشد.

۳

تطبیق مخالفت عملیه با علم اجمالی

فإن قلت: إذا أجرينا أصالة الطهارة في كلّ من الإناءين وأخرجناهما (انائین) عن موضوع النجس بحكم الشارع، فليس في ارتكابهما (انائین) ـ بناء على طهارة كلّ منهما ـ مخالفة لقول الشارع: «اجتنب عن النجس».

قلت: أصالة الطهارة في كلّ منهما (انائین) بالخصوص إنّما يوجب جواز ارتكابه (اناء) من حيث هو، وأمّا الإناء النجس الموجود بينهما (انائین) فلا أصل يدلّ على طهارته (اناء النجس)؛ لأنّه نجس يقينا، فلا بدّ إمّا من اجتنابهما (انائین)؛ تحصيلا للموافقة القطعيّة، وإمّا أن يجتنب أحدهما؛ فرارا عن المخالفة القطعيّة، على الاختلاف المذكور في محلّه.

هذا، مع أنّ حكم الشارع بخروج مجرى الأصل عن موضوع التكليف (اجتناب از نجس) الثابت بالأدلّة الاجتهاديّة لا معنى له (خروج از موضوع نجس) إلاّ رفع حكم ذلك الموضوع، فمرجع أصالة الطهارة إلى عدم وجوب الاجتناب المخالف لقوله: «اجتنب عن النجس»، فافهم.

۴

مخالفت عملیه با خطاب مردد

صورت دوم اين است كه با علم اجمالى مخالفت عمليه داشته باشيم ولى خطاب تفصيلى در بين نباشد، در اين مورد آيا مخالفت جايز است يا جايز نيست؟

در اين مسأله چهار قول است:

قول اول: مخالفت با اين علم جايز است مطلقا ـ چه شبهه موضوعيه باشد و چه شبهه حكميه و همچنين چه خطاب و تكليف از يك نوع باشد مثلا هر دو وجوب باشد و چه خطاب اجمالى از دو نوع باشد مثلا يكى وجوب باشد و يكى حرمت ـ.

مثال براى شبهه موضوعيه: اجمالا مى‌دانيم كه يا اين ظرف خمر است كه نتيجتا وجوب اجتناب داشته باشيم و يا اين زن اجنبى است كه حرمت نظر داشته باشيم، اينجا شبهه موضوعيه است. اگر مخالفت كنيم با علم اجمالى يعنى ظرف مشكوك الخمريه بياشاميم و به اين زن هم نگاه كنيم. در اينجا مخالفت عملى با علم اجمالى شده ولى حكم تفصيلى وجود ندارد كه بگوييم شما با حكم تفصيلى مخالفت كرده‌ايد. اينجا بعضيها مى‌گويند مخالفت جايز است.

مثال براى شبهه حكميه: نميدانيم مولى فرمود روز اول ماه دعا كردن واجب است يا نه مولى فرمود در وقت ذكر نام پيامبر صلوات واجب است. اينجا بياييم مخالفت كنيم روز اول ماه دعا نكنيم و در ذكر اسم پيامبر صلوات نفرستيم. اين مى‌شود مخالفت عمليه با علم اجمالى كه منجر به مخالفت تفصيليه نمى‌شود يعنى خطاب تفصيلى نداريمز اينجا خطابمان إمّا الدعاء إمّا الصلوات است.

دليل جواز مخالفت اين است كه مى‌گويند اطاعت مولى در خطاب تفصيلى لازم است و خطابى كه مردد است اطاعتش لازم نيست.

جواب اين قول اين است كه: اين حرف شما يك ادعاى بلا دليل است، اگر انسان احساس كند مولى يك وظيفه به او محوّل كرده چه آن وظيفه را اجمالاً بداند و يا تفصيلاً به حكم عقل بايد بر طبق آن وظيفه عمل كند.

قول دوم اين است كه مخالفت با علم اجمالى جايز نيست مطلقا ـ چه شبهه موضوعيه باشد و چه شبهه حكميه و همچنين چه خطاب و تكليف از يك نوع باشد مثلا هر دو وجوب باشد و چه خطاب اجمالى از دو نوع باشد مثلا يكى وجوب باشد و يكى حرمت ـ. دليل اين قول حكم عقل است. عقل مى‌گويد مخالفت با خطاب مولى و حكم مولى درست نيست چه حكم را اجمالا بدانيم و يا تفصيلا.

قول سوم قول به تفصيل است، در شبهه حكميه مخالفت جايز نيست ولى در شبهه موضوعيه مخالفت جايز است.

دليل اول فتواى علماء است، موارد زيادى داريم علماء در شبهه موضوعيه به شرطى كه مخالفت با يك خطاب تفصيلى نباشد اجازه مخالفت داده‌اند. مثل مثال واجدين منى در ثوب مشترك، اجمالا مى‌دانند يكى از آنها جنب هستند ولى هر كدام اصالة عدم الجنابة جارى مى‌كنند مى‌گويند جنب نيستيم و نمازشان را فرادى مى‌خوانند. در اينجا همه علماء گفته‌اند اشكالى ندارد، از اين موارد فراوان است. ولى در شبهه حكميه علماء چنين اجازه‌اى را نداده‌اند و مى‌گويند احداث حكم ثالث در مقابل دو حكم معلوم بالاجمال جايز نيست.

دليل دوم همان حرفى است كه مرحوم شيخ انصارى در موارد زيادى اشاره كرده‌اند. آقايون مى‌گويند اصل مى‌آيد فرع را از تحت موضوع خارج مى‌كند و نتيجتا حكم از باب انتفاع موضوع آنجا وجود ندارد و با خود حكم هيچ درگيرى پيدا نمى‌شود. بنابراين در شبهات موضوعيه اصل جارى مى‌كنيم و مى‌گوييم اصل اين است كه اين ظرف خمر نيست پس بردار و بنوش. اصل اين است كه اين زن اجنبى نيست پس به او نگاه كن. مرحوم شيخ به اين كلام جواب داده‌اند و مى‌فرمايند در شبهات موضوعيه هم نتيجه جريان اصل، مخالفت با حكم اجمالى است چون مخالفت با حكم واقعى است مى‌گوييم اصول عمليه جارى نمى‌شود. در آخر كلام مرحوم شيخ فافهم دارد، اين فافهم اشاره به حرف قبلى است كه شما گفتيد در شبهه موضوعيه اصل جارى نمى‌شود و قبلا گفته بوديد جارى مى‌شود، شيخ مى‌فرمايند قبلا صورت مخالفت التزامى بود و اينجا مورد مخالفت عملى است.

۵

تطبیق مخالفت عملیه با خطاب مردد

وإن كانت المخالفة مخالفة لخطاب مردّد بين خطابين ـ كما إذا علمنا بنجاسة هذا المائع أو بحرمة هذه المرأة، أو علمنا بوجوب الدعاء عند رؤية هلال شهر رمضان أو بوجوب الصلاة عند ذكر النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ ففي المخالفة القطعيّة حينئذ (موجب مخالفت با خطاب مردد) وجوه:

أحدها: الجواز مطلقا؛ لأنّ المردّد بين الخمر والأجنبيّة لم يقع النهي عنه (خطاب مردد) في خطاب من الخطابات الشرعيّة حتّى يحرم ارتكابه (خطاب مردد)، وكذا المردّد بين الدعاء والصلاة؛ فإنّ الإطاعة والمعصية عبارة عن موافقة الخطابات التفصيليّة ومخالفتها (خطاب تفصیلی).

الثاني: عدم الجواز مطلقا؛ لأنّ مخالفة الشارع قبيحة عقلا مستحقّة للذمّ عليها (مخالفت)، ولا يعذر فيها (مخالفت) إلاّ الجاهل بها (مخالفت).

الثالث: الفرق بين الشبهة في الموضوع والشبهة في الحكم، فيجوز في الاولى (شبهه موضوعیه) دون الثانية (شبهه حکمیه)؛ لأنّ المخالفة القطعيّة في الشبهات الموضوعيّة فوق حدّ الإحصاء، بخلاف الشبهات الحكميّة، كما يظهر من كلماتهم في مسائل الإجماع المركّب.

وكأنّ الوجه ما تقدّم: من أنّ الاصول في الموضوعات تخرج مجاريها (اصول در موضوعات) عن موضوعات أدلّة التكليف، بخلاف الاصول في الشبهات الحكميّة؛ فإنّها (اصول در شبهات حکمیه) منافية لنفس الحكم الواقعي المعلوم إجمالا.

وقد عرفت ضعف ذلك (دلیل)، وأنّ مرجع الإخراج الموضوعي إلى رفع الحكم المترتّب على ذلك (موضوع)، فيكون الأصل في الموضوع في الحقيقة منافيا لنفس الدليل الواقعي، (فرق بین شبهه حکمیه و موضوعیه) إلاّ أنّه (عقل) حاكم عليه (حکم واقعی در شبهه موضوعیه) لا معارض له (حکم واقعی)، فافهم.

المخالفة العمليّة للعلم الإجمالي

وأمّا المخالفة العمليّة :

فإن كانت لخطاب تفصيليّ ، فالظاهر عدم جوازها ، سواء كانت في الشبهة الموضوعيّة ، كارتكاب الإناءين المشتبهين المخالف لقول الشارع :

لو كانت المخالفة لخطاب تفصيلي

«اجتنب عن النجس» ، و (١) كترك القصر والإتمام في موارد اشتباه الحكم ؛ لأنّ ذلك معصية لذلك الخطاب ؛ لأنّ المفروض وجوب الاجتناب عن النجس الموجود بين الإناءين ، ووجوب صلاة الظهر والعصر ـ مثلا ـ قصرا أو إتماما (٢) ، وكذا لو قال : أكرم زيدا ، واشتبه بين شخصين ؛ فإنّ ترك إكرامهما معصية.

فإن قلت : إذا أجرينا أصالة الطهارة في كلّ من الإناءين وأخرجناهما عن موضوع النجس بحكم الشارع ، فليس في ارتكابهما ـ بناء على طهارة كلّ منهما ـ مخالفة لقول الشارع : «اجتنب عن النجس».

قلت : أصالة الطهارة في كلّ منهما بالخصوص إنّما يوجب جواز ارتكابه من حيث هو ، وأمّا الإناء النجس الموجود بينهما فلا أصل يدلّ على طهارته ؛ لأنّه نجس يقينا ، فلا بدّ إمّا من اجتنابهما ؛ تحصيلا للموافقة القطعيّة ، وإمّا أن يجتنب أحدهما ؛ فرارا عن المخالفة القطعيّة ، على الاختلاف المذكور في محلّه (٣).

__________________

(١) في (خ) ، (ع) ، (ف) و (ن) زيادة : «أو في الشبهة الحكميّة».

(٢) لم ترد عبارة «ووجوب صلاة الظهر ـ إلى ـ إتماما» في (ظ) ، (ل) و (م) ، ولم ترد عبارة «مثلا قصرا أو إتماما» في (ر).

(٣) انظر مبحث الاشتغال ٢ : ٢١٠.

هذا ، مع أنّ حكم الشارع بخروج مجرى الأصل عن موضوع التكليف الثابت بالأدلّة الاجتهاديّة لا معنى له إلاّ رفع حكم ذلك الموضوع ، فمرجع أصالة الطهارة إلى عدم وجوب الاجتناب المخالف لقوله : «اجتنب عن النجس» ، فافهم (١).

لو كانت المخالفة لخطاب مردّد ، ففيها وجوه

وإن كانت المخالفة مخالفة لخطاب مردّد بين خطابين ـ كما إذا علمنا بنجاسة هذا المائع أو بحرمة هذه المرأة ، أو علمنا بوجوب الدعاء عند رؤية هلال شهر (٢) رمضان أو بوجوب الصلاة عند ذكر النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ ففي المخالفة القطعيّة حينئذ وجوه :

أحدها : الجواز مطلقا ؛ لأنّ المردّد بين الخمر والأجنبيّة لم يقع النهي عنه في خطاب من الخطابات الشرعيّة حتّى يحرم ارتكابه ، وكذا المردّد بين الدعاء والصلاة ؛ فإنّ الإطاعة والمعصية عبارة عن موافقة الخطابات التفصيليّة ومخالفتها.

الثاني : عدم الجواز مطلقا ؛ لأنّ مخالفة الشارع قبيحة عقلا مستحقّة للذمّ عليها ، ولا يعذر فيها إلاّ الجاهل بها.

الثالث : الفرق بين الشبهة في الموضوع والشبهة في الحكم ، فيجوز في الاولى دون الثانية (٣) ؛ لأنّ المخالفة القطعيّة في الشبهات الموضوعيّة فوق حدّ الإحصاء ، بخلاف الشبهات الحكميّة ، كما يظهر من كلماتهم في مسائل الإجماع المركّب.

__________________

(١) في (ر) ، (ص) و (ل) بدل «فافهم» : «فتأمّل».

(٢) «شهر» من (ت) و (ه).

(٣) كذا في (ت) و (ه) ، وفي غيرهما : «الأوّل دون الثاني».

وكأنّ الوجه ما تقدّم : من أنّ الاصول في الموضوعات تخرج مجاريها عن موضوعات أدلّة التكليف ، بخلاف الاصول في الشبهات الحكميّة ؛ فإنّها منافية لنفس الحكم الواقعي المعلوم إجمالا.

وقد عرفت ضعف ذلك ، وأنّ مرجع الإخراج الموضوعي إلى رفع الحكم المترتّب (١) على ذلك ، فيكون الأصل في الموضوع في الحقيقة منافيا لنفس الدليل الواقعي ، إلاّ أنّه حاكم عليه لا معارض له ، فافهم.

الرابع : الفرق بين كون الحكم المشتبه في موضوعين واحدا بالنوع ـ كوجوب أحد الشيئين ـ وبين اختلافه ، كوجوب الشيء وحرمة آخر.

والوجه في ذلك : أنّ الخطابات في الواجبات الشرعيّة بأسرها في حكم خطاب واحد بفعل الكلّ ، فترك البعض معصية عرفا ، كما لو قال المولى : افعل كذا وكذا وكذا ، فإنّه بمنزلة افعلها جميعا ، فلا فرق في العصيان بين ترك واحد منها معيّنا أو واحد غير معيّن عنده.

نعم ، في وجوب الموافقة القطعيّة بالإتيان بكلّ واحد من المحتملين كلام آخر مبنيّ على : أنّ مجرّد العلم بالحكم الواقعي يقتضي البراءة اليقينية (٢) عنه ، أو يكتفى بأحدهما ؛ حذرا عن المخالفة القطعيّة التي هي بنفسها مذمومة عند العقلاء ويعدّ (٣) معصية عندهم وإن لم يلتزموا الامتثال اليقيني لخطاب مجمل.

__________________

(١) في (م) و (ه) : «المرتّب».

(٢) في (ظ) و (م) : «اليقينيّة العلميّة».

(٣) كذا في النسخ.