اما مرحوم علامه در کتاب تحریر «و عن التحریر الجزم بأنّ له ذلک»، جزم یافته است که غاصب میتواند «ذلک» یعنی حبس العین کند «بأنّ له» یعنی للغاصب حبس العین، حال دلیل علامه در تحریر چیست؟
مرحوم شیخ دلیل آن را بیان میکند «ولعله» این جواز حبس العین از این باب است که «لان القیمة العوض امّا عن العین»، قیمت یا عوض از عین است «و امّا عن السلطنة علیها»، یا از مطلق سلطنت بر عین است، سلطنت علیه اشتباه است «و السلطنة علیها»، است. «و علی ایّ التقدیر»، چه عوض از عین و چه عوض از مطلق السلطنه «و یتحقق التراد» تحقق مییابد تراد. یعنی میتواند بگوید تا مادامی که تو رد نکردهای من هم رد نمیکنم و تو آمدی رد کنی من هم رد میکنم.
«و حینئذٍ» حالا که تراد محقق شد «و لکلّ من صاحبي العوضين حبس ما بیده»، هر کدام میتوانند آن چیزی که یدش است حبس کند، «حتی یتسلّم»، بگیرد آنچه را در ید دیگری است. تراد یعنی رد طرفینی در مقابل رد من طرفین واحد است. این میتواند بگوید مادامی که تو رد نکردهای من رد نمیکنم و آن هم میتواند همین ادعا را داشته باشد.
مرحوم شیخ میفرماید: این دلیل باطل است «و فیه إنّ العین بنفسها لیست عوضاً ولا معوضاً»، عین نه عوض است نه معوض است، یعنی نه عوض از آن غرامت است و نه معوض از آن غرامت است و اصلاً نسبت به غرامت عنوانی ندارد، «و لذا تحقق للمالک الجمع بینها و بین الغرامة»، مالک هم مالک عین است و هم غرامه اگر عین عوض از غرامت بود، جمع بین عوض و معوض میشد و معلوم میشود عوض نیست. «فالمالک مسلّط علیها»، مالک مسلط بر عین است «و المعوض للغرامة السلطنة الفائتة»، السلطنة مبتدا غرامه اشتباه است «للغرامة»، درست است.
آنچه که معوض برای غرامت است سلطنت فوت شدهای است که سلطنت فوت شده در معرض عود است در معرض تراد. مرحوم شیخ میفرماید: یک راه وجوب دارد که غاصب حبس العین کند. آن راه این است که مگر شما و ما قبول نداریم که سلطنت الانتفاع جدای آن غرامت است؟ این سلطنت الانتفاع چیزی نیست که جدای از وجود العین باشد. حال که سلطنت الانتفاع عوض شد، غاصب بتواند عین را حبس کند از باب اینکه حبس العین متضمن حبس السلطنت هم هست.
«اللّهم الاّ أن یقال له حبس العین من حیث تضمنّه لحبس مبدل الغرامة»، بتواند عین را حبس کند از حیث اینکه متضمن است حبس العین، «لحبس مبدل الغرامة» است. مبدل غرامه «و هی سلطنة الفائتة»، مرحوم شیخ الاّ أن یقال، را مطلب ضعیفی میداند و عرفاً نمیتواند عین را حبس کند چون عین عوضیت ندارد. سلطنت انتفاع درست است عوض از غرامت است و سبب نمیشود به خاطر آن عین را غاصب حق حبس داشته باشد.
«والاقوي الاوّل» و قول اول را اختیار میکند که غاصب حق حبس العین را ندارد. «ثمّ لو قولنا بجواز الحبس»، اگر کسی فتوا داد به اینکه حبس جایز است، «لو حبسه فتلفت العین محبوساً» اگر حبس کرد و عین در حالی که محبوس است تلف شد، «فالظّاهر أنّه لا یجری علیه حکم المغصوب»، حالا این انگشتری که گرفته بود انداخته بود در دریا بدل حیلوله را به مالک داد غاصب یافت و دستش است و انگشتر را حبس کرد و تلف شد و این حبس حکم مغصوب را ندارد.
چون مغصوب حبس عن عدوان کرده باشد «لانّه حبسه بحقّ» چرا میگوییم به حق چون روی فتوای علامه است که میگوییم غاصب میتواند حبس کند. اگر تلف شد ضامن نیست، چرا ضامن است «نعم یضمنه»، ضامن است آن اعمال را «لانّه قبض لمصحلة نفسه»، برای مصحلت خودش حبس کرده است، این لمصحلة نفسه در مقابل آن «قبض عن حق» است که «لمصحلة المالک» حبس میکند مثل باب ودیعه آنجا گفتیم اگر تلف شد ضامن نیست.
«والظّاهر انّه بقیمة یوم التلف»، ظاهر این است که به قیمت یوم تلف ضامن است «علی ما هو الاصل»، یعنی قاعده در هر مضمون در باب قیمیات این است که قیمت یوم تلف را ضامن است، «و من قال به ضمان المقبوض بأعلی القیم»، کسی که در باب قیمیات علی القیم را ضامن است.
«یقول به هنا من زمان الحبس إلی زمان التلف»، اینجا علی القیم را از چه زمانی باید حساب کند، از زمان حبس باید حساب کند از زمان قبل از حیلوله که زمان غصب بود و باید از زمان حبس حساب کند تا زمان تلف «و ذکر العلاّمة فی القواعد انّه لو حبس»، و تلف اگر عین مبحوس و تلف شد در حالی که مبحوس است «الاقرب زمان قیمته»، آن یعنی قیمت فعلی را باید ضامن باشد «واسترجاع القیمة الأولی»، قمیت اولی همان غرامتی است که به مالک داده است آن غرامت را میگیرد و قیمت الان شی تلف شده را میپردازد.
مرحوم شیخ میفرماید: قیمت الان در مقابل قیمت سابق است. زمانی که این انگشتر را غاصب غصب کرد انگشتر ۵۰۰ تومان ارزش داشت و انگشتر افتاد در دریا و به اندازه ۵۰۰ تومان بدل حیلوله داد به مالک و بعد از دو سه ماه انگشتر را تمکن وصول یافت و آمد به دستش و حال که آمده به دستش الان این انگشتر را حبس میکند. فرض کنیم که قیمت یوم الحبس بشود ۳۰۰ تومان بعد تلف شد و قیمت یوم التلفش بشود ۸۰۰ تومان اینجا سه قیمت داریم، یک قیمتی فعلی که یوم الحبس است، یک قیمت تلف داریم که یوم التلف است و یک قیمت سابق بر یوم الحبس که همان ۵۰۰ تومان است.
مرحوم علامه فرموده است قیمت آن زمان حبس را ضامن است، میخواهد قیمت سابق بر آن را خارج کند. «والظّاهر أنّ مراده بقیمة»، آن مقابل قیمت سابقه است، مقابل آن قیمت سابق بر حبس است و مراد قیمت «یوم الحبس» است «بناءً عن زوال حکم الغصب عن العین»، حال حکم غصب از بین رفته است «لکونه محبوساً بغیر عدوان»، الان این را حبس کرده است. اين حق لا یعنی مراد علامه از قیمت فعلی قیمت یوم تلف نیست. «لا خصوص حین التلف»، نه خصوص حین تلف.
«و کلمات کثیرٍ منهم لا یخلوا عن اضطراب. ثمّ إنّ اکثر ما ذکرناه مذکور فی کلماتهم فی باب الغصب»، اکثر مطالبی که ما ذکر کردیم در کلمات فقها در باب غصب آمده است. «لکنّ الظّاهر أنّ اکثرها بل جمیعها حکم المغصوب من حیث کونه مضموناً»، اگر این احکامی که فرمودید مربوط به باب غصب است. چرا اینجا مطرح کردید؟ بحث ما احکام مبغوض به عقد فاسد است، اگر مشتری مبیع را گرفت به عقد فاسد و بعداً مبیع تلف شد بحث ما در احکام مبغوض به عقد فاسد بود.
چرا آمدهاید احکام غصب را در اینجا مطرح کردهاید، مرحوم شیخ میفرماید: این احکامی که در باب غصب مطرح شده است، «احکام المغصوب من حیث الغصب» نیست بلکه «احکام المغصوب من حیث کونه مضمونه» است و از باب ضمان است. هر حرفی راجع به ضمان در باب غصب مطرح کردیم از نظر قیمت یوم التلف، قیمی بودن و مثلی بودن همان حکم در ما نحن فیه مطرح است.
«لکن الظّاهر أنّ اکثرها بل جمیعها حکم المغصوب من حیث کونه مضموناً»، از این حیث که مضمونه است این حیث «من کونه مضمونه» در مقابل «من حیث کونه مغصوبه»، است. «اذ لیس فی الغصب خصوصیه الزاید»، در باب غصب ما خصوصیت زایده نداریم. «نعم ربّما یفرّق من جهة نصّ فی المغصوب»، در باب غصب فقط صحیحه ابی ولاد را داریم که صحیحه ابی ولاد «مخالفٍ لقاعدة الضمان»، قاعده ضمان این بود که در باب قیمیات قیمت چه روزی را ضامن است؟ اصل و قاعده این است که قیمت یوم تلف را ضامن است، بعضیها آمدهاند از صحیحه ابی ولاد استفاده کردهاند و ضمان قیمت غصب را و بعضی اعلی القیم را استفاده کردهاند.
مخالف با قاعده ضمان که قاعده ضمان قیمت یوم تلف است، «کما احتمل فی الحکم بوجوب قیمة يوم الضمان»، احتمال داده است به قیمت یوم ضمان که یوم غصب «من جهة صحیحه ابی ولاد أو اعلی القیم» از یقوم الغصب تا «یوم تلف علی ما تقدّم من الشهید الثانی من جهت الصحیحه ابی ولاد دعوي دلالة الصحیحة علیه»، ادعا کردهاند که صحیحه دلالت دارد بر اعلی القیم یا یوم الضمان.
مرحوم شیخ میفرمایند: بین باب غصب و ما نحن فیه فرقی نیست در غصب روایت ابی ولاد را داریم که مرحوم شیخ این استفاده را رد کرده است. یک مطلب دیگر هم وجود دارد که بخاطر این مطلب بین باب غصب و ما نحن فیه تفاوت است.
آن مطلب این است که معروف و مشهور این است که «الغاصب مأخوذ بأشدّ الأحوال»، غاصب را باید مجازات شدید کرد، چه بسا غاصب ضامن قیمت بالاتری باشد؛ اما در مبغوض به عقد فاسد ضامن آن قیمت بالا نباشد و مرحوم شیخ میفرماید: این حرف مشهوری است که سندی ندارد. «الغاصب مأخوذ بأشدّ الأحوال»، نه در روایتی آمده است و نه در آیهای و در بعضی از کلمات فقهاست و سندی ندارد.
«و أمّا ما اشتهر من أنّ الغاصب مأخوذ بأشدّ الأحوال»، شدیدترین احوال، «فلم نعرف له مأخذاً واضحاً»، از همانی است که «رب شهرة لا سندها مأخذ»، واضحی ندارد «ولنختم بذلک احکام المبیع بالبیع الفاسد و إن بقي منه احکام أُخر اکثر ممّا ذکر»، احکام دیگری ماند بیشتر از آنچه ذکر شد «و لعلّ بعضها یجیء فی بیع الفضولی إنشاءالله تعالي».