«مسألة: لو قبض ما ابتاعه بالعقد الفاسد لم يملكه، و كان مضموناً عليه. أمّا عدم الملك؛ فلأنه مقتضى فرض الفساد. و أمّا الضمان»
چنانچه به هر یک از شرایطی که مرحوم شیخ برای عقد بیان کردند، اخلالی وارد شود، عقد عنوان عقد فاسد را مییابد. بحث امروز، بحثی مفصل است که اجمالش این است که اگر عقد فاسدی بین دو نفر برقرار شود، از آن مالی که بایع یا مشتری به دنبال عقد فاسد اخذ میکنند، تعبیر میکنند به مقبوض به عقد فاسد که بر آن، آثار و احکامی مترتب میشود.
اولین اثری که در اینجا مورد بحث است، مسئله ضمان است، مشتری ضامن مالی است که به عنوان عقد فاسد اخذ کرده است، چه طرفین علم به فساد داشته باشند، چه نداشته باشند. مراد از ضمان این است که اگر این مال در ید مشتری، خود به خود تلف شود ولو به تلف سماوی که مشتری در آن هیچ نقشی ندارد، مشتری ضامن مثل یا قیمت آن مال است.
ادله اثبات ضمان در مقبوض به عقد فاسد
بحثی که مرحوم شیخ در اینجا مطرح میفرمایند این است که دلیل بر این ضمان چیست؟ ایشان چهار دلیل بیان میکنند:
دلیل اول: اجماع
دلیل دوم: نبوی «علي الید ما اخذت حتی تؤدی»
دلیل اول اجماع است، از برخی کلمات فقها نقل میکنند که اجماع داریم بر اینکه در مقبوض به عقد فاسد، ضمان وجود دارد.
دلیل دوم روایت نبوی مشهور است، «علي الید ما اخذت حتی تؤدی»، روایت میگوید: اگر کسی بر مال غیر ید یافت، باید این مال را به مالک آن بازگرداند و اگر مال در ید او تلف شد، مثل یا یه قیمت آن را باید به مالک بازگرداند. این روایت در مورد کسی که یدش، غیر شرعی است، دلالت بر ضمان دارد و در مانحن فیه، ید قابض بر مقبوض به عقد فاسد، ید غیر شرعی است، زیرا؛ فرض این است که این عقد، عقد فاسدی است، لذا ید مشتری بر مبیع، غیر شرعی است و ید غیر شرعی ضمان آور است.
بعضی از فقها گفتهاند: روایت دلالتی بر ضمانت ندارد، کجای روایت کلمه «ضمان» وجود دارد، روایت فقط یک حکم تکلیفی را اثبات میکند. «علي الید ما اخذت»، یعنی بر ید است، آنچه را گرفته است.
در همین حکم تکلیفی هم اختلاف کردهاند، بعضی گفتهاند که مراد از حکم تکلیفی وجوب حفظ است، یعنی زمانی که مال مردم دست انسان قرار داده شد و ید انسان ید غیر امانی و غیر شرعی است، بر انسان حفظ آن مال واجب میشود. برخی هم گفتهاند: مراد از حکم تکلیفی وجوب ردّ است، زمانی که مال غیر به ید انسان در آمد، بر انسان واجب است که این مال را به صاحبش رد کند.
نتیجه حکم تکلیفی این است که اگر انسان، این مال را حفظ نکرد و مال از بین رفت، معصیت کرده است یا اگر به صاحبش رد نکند، معصیتی را مرتکب شده است. بیش از این دلالت بر حکم وضعی به نام ضمان ندارد که اگر مال از بین برود، شخص ضامن است و باید مثل یا قیمت آن را به مالک بازگرداند.
شاهدی هم بر مدعای خود آوردهاند، میگویند: کلمه «علی»، دلالتش بر معنای حکم تکلیفی اقرب است تا حکم وضعی، چون «علی»، دلالت بر استیلا دارد و اینجا چون استیلای حقیقی و تکوینی امکان ندارد، لذا باید ببینیم که از این دو احتمال که یکی حکم تکلیفی است و دیگری حکم وضعی است، کدام به معنای حقیقی اقرب است و به عبارت دیگر: «اقرب المجازات» را باید در نظر بگیریم و اقرب المجازات در مقام، حکم تکلیفی است.
معنای تکلیف این است که چیزی به عنوان وظیفه بر عهده انسان قرار داده شده است که اگر انجام ندهد، مرتکب معصیت شده است.
مختار شیخ درباره دلالت نبوی
مرحوم شیخ میفرماید: کلمه «علی»، دو گونه استعمال دارد؛ اگر به «فعل» اسناد داده شود، دلالت بر حکم تکلیفی دارد، مثل آیه شریفه «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ» که «علی»، به فعل «صیام» اسناد داده شده است یا آیه شریفه «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»، که «علی» به فعل «حج» اسناد داده شده است، اما اگر «علی»، به «مال» اسناد داده شود، دلالت بر حکم وضعی دارد، مانند این جمله «علیّ دینٌ»، بر ذمه من دینی است.
بنابراین روایت به خوبی دلالت بر حکم وضعی به نام ضمان دارد، شاهدی هم بر این مطلب اقامه میکنند، میفرمایند: به این روایت استدلال شده است بر ضمان صبی ممیز و مجنونی که جنون او خیلی قوی نباشد در جایی که مال غیر را از بین ببرند، در حالی که صبي ممیز تکلیف ندارد. استدلال به این روایت بر ضمان صبي ممیز، کشف میکند که روایت دلالت بر حکم تکلیفی ندارد.